به عنوان خبرنگاری در تبعید که تحولات ایران را به اجبار همواره از پشت دیوار بلند فاصله و با دسترسی غیرمستقیم پوشش میدهم، تصاویری که از خیابانهای کشورم و از سبک لباس پوشیدن شهروندان، به ویژه زنهای ایرانی بعد از جنبش «زن، زندگی، آزادی» میبینم، شگفتآور و جذاب است.
رسانههای اجتماعی ایکس و اینستاگرام پر است از ویدیو و عکس زنان و دختران جوانی که با وجود سرکوب و آزار روزانه حکومت در قالب گشت ارشاد، حجاببان و نیروهای به اصطلاح «آتش به اختیار»، با کاپشن و کت کوتاه، موهای باز یا کلاه کپ و حتی نیمتنه زیر کت و پالتو در اماکن عمومی رفتوآمد میکنند.
آرایش، مدل مو و نوع لباس پوشیدن و زیورآلات یا به اصلاح اکسسوری بسیاری از دختران جوان نسل زد، با آنچه در غرب مد و ترند است، شباهت بسیاری دارد.
این نوع لباس پوشیدن و فشن یکشبه رایج نشده و عواملی مثل تغییر نسل والدین به دهه شصتیها با نگاه و فرهنگ متفاوت از نسلهای قبل، گسترده شدن دسترسی به اینترنت حتی در شهرستانها و روستاهای کوچک و رایج شدن آموزش زبانهای خارجی در بین کودکان و نوجوانان که باعث آشنایی آنها با فرهنگ و موسیقی و به تبع آن آزادیهای فردی و دموکراسی غربی شده، زیر پوست ایران در جریان بوده است.
با این حال، جنبش «زن، زندگی، آزادی» با تاکید بر حقوق زنان و آزادیهای مدنی و سیاسی شبیه یک کاتالیزور عمل کرد و سرعت به تصویر درآمدن این تغییر در فشن و نوع پوشش در میان جوانان و زنان را چند برابر کرد.
حکومت جمهوری اسلامی که در طی بیش از چهار دهه قدرت گرفتن خود در ایران همواره به بدن زنان نگاه ابزاری داشته و کوشیده است از آن به عنوان عرصهای برای ارائه ایدئولوژی مذهبی خود از طریق حجاب اجباری و تعریف نقش مادری به عنوان «اصلیترین وظیفه و ارزش زنان» استفاده کند، در برابر این تغییر سبک پوشش و استایل مقاومت شدیدی نشان داده و از سرکوب عقب نکشیده است.
مد و فشن به عنوان سمبل مبارزه
تصاویری و فیلمهایی که از سد سانسور رسانههای حکومتی عبور میکنند و به شکل روزمره از شهرهای ایران در رسانههای اجتماعی منتشر میشوند، گویای این هستند که بسیاری از زنان، مخصوصا متولدین دهه ۷۰ و ۸۰، با مفهوم مانتو غریبه شدهاند و اکثرا تیشرت و شلوار در ماههای گرم سال و کاپشن و کت کوتاه در ماههای سرد به تن دارند و روسری سرشان نمیکنند.
چندین زن ساکن شهرهای ایران از جمله تهران، اصفهان و رشت در مورد تغییر در لباس پوشیدنشان بعد از آغاز جنبش «زن، زندگی، آزادی» گفتند در پی این حرکت وسیع اعتراضی، در نوع لباس پوشیدن و پیگیری مدهای مورد علاقهشان جسورتر شدهاند.
مینا، خبرنگار ساکن تهران که برای حفظ هویتش با نام مستعار با ایراناینترنشنال گفتوگو کرد، میگوید بعد از این جنبش، روسری و مانتو را به طور کامل کنار گذاشته و بر اساس مشاهدات شخصیاش، زنها به جز در ادارات دولتی، در مکانهای عمومی و موقع حضور در محل کار، حجاب بر سر نمیکنند.
البته او این موضوع را «پوشش اختیاری» نمیداند و میگوید: «پوشش اختیاری به این معناست که اگر زنی بخواهد در تابستان با تاپ و دامن کوتاه بیرون برود، این امکان برایش فراهم باشد اما زنان ایرانی عملا از دسترسی به چنین گزینههایی محروماند؛ هر چند که مرزها و حد و حدودهای اجبار حکومت را با جدیت عقبتر راندهاند.»
این خبرنگار که موضوع مد و ترندهای روز را از نزدیک دنبال میکند، مقوله مد و پوشش زنان را موضوعی «پیچیده و مرتبط با حق مالکیت بر بدن» توصیف میکند که با جنبشهای اجتماعی ارتباط مستقیم دارد و تغییر میکند.
شادی، زن ۲۳ ساله ساکن اصفهان هم در این باره به ایراناینترنشنال میگوید که بعد از اعتراضات ۱۴۰۱، سبک لباس پوشیدنش «تغییری چشمگیر» داشته و این اعتراضات، زیر پا گذاشتن قانون حجاب اجباری را برایش آسانتر کرد.
گروهی از زنان ایرانی در سال ۱۴۰۳ با شرکت در کارزارهای خودجوش در شبکه اجتماعی ایکس، تصاویر خود را با بیکینی و مایو کنار آب یا بدون روسری و مانتو در خیابانهای ایران منتشر کردند و این اقدام را حرکتی در جهت پس گرفتن صدای خود و حضور فیزیکی، به شکل مبارزه در جامعه توصیف کردند.
شادی میگوید که نداشتن حجاب در اماکن عمومی و حتی در رویارویی با مامورانی که اجازه ورود به مترو را بدون حجاب نمیدهند، حالا به او احساس قدرت میدهد و ترسی در درونش حس نمیکند: «سال گذشته وقتی به دانشگاهم در تهران رفته بودم تا کارهای فارغالتحصیلیام را انجام بدهم، وقتی از رعایت محدودیت پوشش سر باز زدم، این سرپیچی از حجاب اجباری و رفتن به داخل دانشگاه با پوشش دلخواه را بخشی از هویتم میدیدم که من را از بقیه متمایز کرده بود.»
این زن جوان، انتخاب مد و فشن در ایران را فراتر از ارائه یک تصویر ظاهری و موضوعی سیاسی میداند که «سمت و سوی فرد در مبارزه علیه دیکتاتوری را نشان میدهد».
طراحی لباس چه تغییری کرده؟
تغییرات اجتماعی رخداده در ایران به ویژه بعد از جنبش اعتراضی «زن، زندگی، آزادی» در سطح طراحی لباس هم خود را نشان داده است.
نسل جوان در ایران که به عنوان نسل زد شناخته میشوند، در مقایسه با نسلهای قبل از خود اطلاعات بسیار گستردهتری از سبکهای مختلف مد و فشن دارند و عقاید شخصیشان را با وجود فشار حاکمیت برای سرکوب فردیت زنان و نگاه متفاوت آنها به ایدئولوژی انقلابی جمهوری اسلامی، در سبک لباس پوشیدنشان به نمایش میگذارند.
این آگاهی متفاوت از مد و فشن روز، در استایل زنان و دختران معترض سال ۱۴۰۱ به وضوح مشخص بود؛ از زنهایی که رنگ موی سبز و قرمز و آبی، ناخنهایی با لاک تیره، بوتهای چانکی و بزرگ، تتو و پیرسینگ در لب و بینی و ابرو و گوش داشتند گرفته تا دخترانی که با کراپتاپ و دامن حتی خیلی کوتاه همراه با بوتهای بلند در خیابان دیده میشدند.
اما این تغییر فقط مختص نسل جوان متولد دهه ۷۰ و ۸۰ خورشیدی نیست.
بیتا، خیاطی میانسال ساکن رشت، با این توصیف که مد و لباس مثل آیینه است که تغییر در جامعه را نشان میدهد، به ایراناینترنشنال میگوید در سفارشهایی که در دو سال گذشته گرفته است، این تغییر را مشاهده کرده که زنان دیگر به دنبال دوختن مانتو نیستند و در عوض سفارش کتهای کوتاه همراه با دامن یا شلوار بسیار بالا رفته است.
او این تغییر را در استایل مشتریهایی در رده سنی ۵۰ تا ۶۰ سال هم به وفور مشاهده کرده است.
نادیا آیدان، دانشآموخته طراحی لباس که در زمینه حقوق زنان هم فعالیت دارد نیز مشاهداتی شبیه بیتا دارد.
او میگوید مشتریها و حتی اطرافیانش جسارت بیشتری در انتخاب لباس پیدا کردهاند و عده زیادی از زنان، به امتحان استایلهای جدید روی آوردهاند که پیش از این هرگز آنها را امتحان نکرده بودند چون مطابق معیارهای حجاب اجباری و مورد نظر حکومت نبوده است.
تصویر از زن ایرانی در سال ۱۴۰۳
برای من که از کشورم دورم، دنبال کردن ویدیوها و تصاویر زنان در رسانههای اجتماعی چنین تصویری میسازد: زنان شیکپوش و علاقهمند به پیگیری جدیدترین ترندهای مد و فشن که دیگر تن به محدودیت پوشش مطابق با آرمانهای حکومت جمهوری اسلامی نمیدهند و با آن هیچ ارتباطی ندارند.
مینا چنین تصویری را تایید میکند و میگوید که زنان ایران با علاقه به شیکپوشی، کاملا مغایر با ارزشهای حکومت لباس میپوشند.
او با اشاره به اعمال خشونت علیه زنان بهدلیل نوع لباس پوشیدنشان، میگوید: «زنان ایران ابدا مستحق تحمل چنین استرس روزمرهای برای راه رفتن در خیابانهای کشورشان نیستند و نباید این حس عادیسازی شود.»
نادیا آیدان هم تاکید میکند: «پوشیدن یک لباس فقط یک انتخاب ساده نیست چرا که میتواند یک بیانیه باشد؛ یک اعتراض، یک یادآوری درباره چیزی که از ما زنان گرفته شده و حالا داریم پسش میگیریم.»
آنطور که او میگوید، زن ایرانی در سال ۱۴۰۳ و بعد از همه هزینههای سنگین جانی و مالی که متحمل شده، دیگر به دنبال این نیست که در چارچوبهای تحمیلی حکومت و جامعه بگنجد و حالا زنان بیشتر به این فکر میکنند که لباسشان پیامی داشته باشد و نشاندهنده هویت شخصیشان باشد، نه فقط زیبایی ظاهریشان.
پس از انتشار تصاویری از حضور زنان روزنامهنگار بدون حجاب اجباری در یک مراسم تقدیر، خبرگزاری میزان، وابسته به قوه قضاییه جمهوری اسلامی، از برخورد قضایی با عوامل برنامه و حاضران خبر داد.
پنجشنبه ۱۶ اسفند، مراسم اختتامیه سومین دوره جشنواره انجمن صنفی روزنامهنگاران تهران با نام «جایزه چراغ» برگزار شد که در آن شماری از زنان روزنامهنگار بدون حجاب اجباری حضور داشتند.
ویدیویی از این مراسم منتشر شد که در آن، مرضیه امیری، روزنامهنگار و زندانی سیاسی سابق، بدون حجاب اجباری روی صحنه رفت و جایزه خود را از داوران دریافت کرد.
خبرگزاری میزان شامگاه جمعه ۱۷ اسفند خبر داد که در پی این «اقدام هنجارشکنانه و خلاف عفت عمومی»، با تمامی عوامل برگزاری برنامه و کسانی که بدون حجاب اجباری در این مراسم حضور داشتند، برخورد قضایی شده است.
این گزارش بدون اشاره به جزییات بیشتر درباره هویت افراد، از تشکیل پرونده قضایی برای برخی حاضران خبر داد.
اواسط آذر ماه بیش از ۱۴۰ روزنامهنگار در ایران در بیانیهای ضمن اعلام مخالفت با قانون موسوم به «عفاف و حجاب»، آن را «عامل سانسور روزنامهنگاران، نفی کرامت انسانی شهروندان ایرانی و مغایر قانون اساسی» دانستند و نسبت به تشدید بحرانهای اجتماعی هشدار دادند.
در روزهای گذشته گزارشها حاکی از آن بوده که ارسال پیامکهای مربوط به زیر پا گذاشتن حجاب اجباری و به دنبال آن، تشکیل پرونده قضایی برای شهروندان در ایران نیز افزایش یافته است. این پیامکها از سوی نهادهای مختلف جمهوری اسلامی از جمله قوه قضاییه ارسال میشوند.
روز جمعه، دادستانی تهران و مقامهای انتظامی و امنیتی جمهوری اسلامی از برخورد قضایی «سریع و قاطع» با برگزارکنندگان، مجریان و شماری از حاضران در مراسم اهدای جایزه معماری و طراحی داخلی ایران به دلیل حضور زنان بدون حجاب اجباری در مراسم خبر دادند.
پیش از این نیز مقامات قوه قضاییه از برخورد با برگزار کنندگان برنامههایی خبر داده بودند که زنان بدون حجاب اجباری در آنها حضور یافتهاند.
در یک نمونه، هیوا سیفیزاده، خواننده زن ایرانی، شامگاه ۹ اسفند هنگام اجرا در «عمارت روبهرو» در تهران، با یورش نیروهای امنیتی بازداشت شد.
شماری از رسانههای جمهوری اسلامی، خبر فرستاده شدن نامه ترامپ برای خامنهای را «جنگ روانی» خواندند و افزودند که او قبل از حمله احتمالی به ایران، قصد «اتمام حجت» داشته تا هم ایرانیهای طرفدار مذاکره را «توجیه و قانع» کند و هم دستاویزی بینالمللی برای اقدام خود داشته باشد.
شبکه المیادین، وابسته به حزبالله لبنان، شنبه ۱۸ اسفند به نقل از یک «منبع دیپلماتیک ارشد» در تهران اعلام کرد جمهوری اسلامی به سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه، گفته است با شروط دولت کنونی آمریکا، «هرگز» وارد مذاکره هستهای با واشینگتن نخواهد شد.
روزنامه کیهان که به وسیله نماینده رهبر جمهوری اسلامی اداره میشود، روز شنبه با اشاره به نامه ترامپ به خامنهای نوشت: «ترامپ با وجود آگاهی به اینکه مسئولین ما هرگونه مذاکره غیرعادلانه و غیرشرافتمندانه را از پیش رد کردهاند، با ارائه چنین پیشنهادی سعی در موجه نشان دادن خود و مقصر نشان دادن مسئولان نظام دارد.»
روزنامه جوان، وابسته به سپاه پاسداران نیز فرضیهای را مطرح کرده و افزوده که ترامپ قصد هدف قرار دادن مراکز هستهای ایران را دارد و این نامه بعد از یک مانور شبیهسازی حمله به ایران، برای آن است که نشان دهد قبل از حمله اتمام حجت کرده تا هم ایرانیهای طرفدار مذاکره را توجیه و قانع کند و هم دستاویزی بینالمللی داشته باشد.
این روزنامه در عین حال نوشت: «جنگ تازه در منطقه برای آمریکا کار آسانی نیست بلکه کاری سخت است که هیچکس بهویژه شروعکننده جنگ نمیتواند سرنوشت آن را پیشبینی کند.»
در هفتههای گذشته گزارشهای مختلفی درباره احتمال حمله اسرائیل به ایران منتشر شده و مقامات این کشور بارها درباره آن سخن گفتهاند. در همین حال، آمریکا و اسرائیل رزمایش مشترک تازهای برگزار کردند.
ترامپ، جمعه ۱۷ اسفند و ساعاتی پس از پخش بخشی از گفتوگویش با شبکه فاکس بیزنس که در آن خبر ارسال نامه به خامنهای مطرح شد، در گفتوگو با خبرنگاران در کاخ سفید تاکید کرد برخورد با مسئله جمهوری اسلامی به مراحل آخر رسیده و با مذاکره یا اقدام نظامی، «این مشکل» حل خواهد شد.
در واکنش به این تحولات، روزنامه جوان، نزدیک به سپاه پاسداران نیز نوشت: «میتوان بر اساس خطمشی جمهوری اسلامی پیشبینی کرد حتی پاسخی به این نامه -بر فرض که اجازه داده شود که به مقصد برسد- داده نخواهد شد.»
مهدی فضائلی، عضو دفتر خامنهای هم با اشاره به سخنان ترامپ، در روزنامه همشهری نوشت: «ما و همه جهان، باید از این فرصت برای شناخت شیطان اکبر حداکثر استفاده را ببریم و جلوی زیادهخواهیهای او بایستیم وگرنه، گستاختر و درندهتر به جای جای جهان چنگ خواهد انداخت.»
خبرگزاری تسنیم، نزدیک به نهادهای امنیتی، ماجرای این نامه را «عملیات روانی» خوانده است؛ «نه یک اقدام صادقانه سیاسی».
وبسایت نورنیوز، نزدیک به شورای عالی امنیت ملی، نامه ترامپ را «نمایش تکراری» واشینگتن توصیف کرد.
در این میان حسامالدین آشنا، مشاور رییسجمهوری در دولت حسن روحانی، در پستی در رسانه اجتماعی ایکس که بعد آن را حذف کرد، نوشت: «یکشنبه هفته آینده میتواند روز مهمی در تاریخ سیاسی جمهوری اسلامی باشد.»
قرار است مصاحبه کامل ترامپ یکشنبه از شبکه فاکس نیوز پخش شود.
ابراهیم رضایی، سخنگوی کمیسیون امنیت ملی مجلس نیز گفت که از اصل نامه خبر ندارد اما: «آن چه مسلم است جمهوری اسلامی تحت فشار مذاکره نمیکند.»
عباس عراقچی، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی، بدون اشاره به نامه رییسجمهوری آمریکا به رهبر جمهوری اسلامی گفت که تهران تحت سیاست فشار حداکثری دولت ترامپ، وارد گفتوگوهای مستقیم با آمریکا نخواهد شد اما به گفتوگوهایش با اروپا، روسیه و چین ادامه خواهد داد.
مسعود پزشکیان، رییس دولت چهاردهم نیز به نامه ترامپ واکنش نشان نداد اما در پاسخ به تلاش آمریکا و ترامپ برای زمینگیر کردن و به صفر رساندن فروش نفت و گاز ایران، گفت:« اگر دست در دست هم دهیم، با علم و مشارکت مناسب و به دور از اختلافات و دعواهای سیاسی میتوانیم مشکلات را حل کنیم.»
او تاکید کرد: «زمستان سختی را گذراندیم. ذخایر نفتی و گازی ما برای پوشش نیروگاههایمان کم بود. مشکل ما مصرف زیاد است. عادت کردهایم که زیاد مصرف کنیم.»
صداهایی از بیرون ایران
استفان دوجاریک، سخنگوی سازمان ملل، گفت که این سازمان از هر تلاشی برای گفتوگو به منظور حل مسائل باقیمانده درباره ایران، استقبال میکند.
از سوی دیگر محمد بن عبدالرحمن آل ثانی، نخستوزیر قطر، در مصاحبهای که پیش از انتشار موضوع فرستاده شدن نامهای از سوی ترامپ برای خامنهای ضبط شده، هشدار داده است حمله به تاسیسات هستهای ایران، میتواند جرقهای برای وقوع جنگ منطقهای شود.
به گفته او، چنین جنگی بر منافع آمریکا در سراسر خاورمیانه تاثیر خواهد گذاشت.
پیش از این نشریه اسرائیلهیوم در گزارشی نوشت که حمله همهجانبه اسرائیل به تاسیسات اتمی ایران نیاز به همکاری آمریکا و آمادهسازی منطقهای گسترده دارد و در صورت این حمله، ممکن است جمهوری اسلامی، جمهوری آذربایجان را هدف قرار دهد.
نیویورک تایمز در گزارشی نوشت که از نظر مقامات ارشد اسرائیلی هیچ زمانی بهتر از وضعیت کنونی برای از بین بردن تاسیسات اتمی ایران نیست و نامه ترامپ به خامنهای، گامی آغازین است تا مشخص شود آیا آسیبپذیری جدید تهران، جمهوری اسلامی را به مذاکره متمایل خواهد کرد یا نه.
بر اساس گزارش نیویورک تایمز، از نظر مقامات ارشد اسرائیل، هرگز لحظهای بهتر از زمان فعلی برای از بین بردن تاسیسات اصلی هستهای ایران وجود نخواهد داشت و مقامهای نظامی ایالات متحده معتقدند که اسرائیل برای انجام چنین کاری قطعا به حمایت و تجهیزات آمریکا نیاز دارد.
به نوشته این نشریه، به نظر میرسد نامهای که دونالد ترامپ، رییسجمهوری آمریکا، میگوید برای علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی فرستاده است، گامی آغازین باشد تا مشخص شود آیا آسیبپذیری جدید تهران، جمهوری اسلامی را به مذاکره متمایل خواهد کرد یا نه.
یک روز پیش از گزارش نیویورک تایمز، نشریه اسرائیلهیوم نیز در گزارشی نوشت حمله همهجانبه اسرائیل به تاسیسات اتمی ایران نیاز به همکاری آمریکا و آمادهسازی منطقهای گسترده دارد و در صورت این حمله، ممکن است جمهوری اسلامی، جمهوری آذربایجان را هدف قرار دهد.
این نشریه یک هفته پیش هم نوشته بود مواردی چون تضعیف حزبالله لبنان، از بین رفتن پدافند هوایی جمهوری اسلامی و هماهنگی بین دولتهای ترامپ و بنیامین نتانیاهو، اسرائیل را در آستانه یک فرصت طلایی و تصمیم سرنوشتساز برای حمله به تاسیسات اتمی ایران قرار داده است.
نیویورک تایمز با اشاره به گفتوگوهای مقامات حکومت ایران درباره نامه ترامپ و سخنان سابق مسعود پزشکیان، رییس دولت و دیگر مقامهای جمهوری اسلامی درباره مذاکره با آمریکا، یادآوری کرد که «در نظام سیاسی از هم پاشیده ایران»، خامنهای حرف آخر را میزند.
در این گزارش به سخنان قبلی خامنهای درباره آمریکا اشاره شده است.
ترامپ در مصاحبهای با شبکه فاکس بیزنس که قرار است یکشنبه پخش شود، اعلام کرده است نامهای برای خامنهای ارسال کرده و پیشنهاد مذاکراتی را برای دستیابی به توافقی در مورد برنامه هستهای این کشور مطرح کرده است اما در عین حال هشدار داده که در غیر این صورت، گزینه نظامی در دستور کار قرار خواهد گرفت.
با وجود این، نمایندگی جمهوری اسلامی در سازمان ملل متحد در نیویورک اعلام کرد که هیچ نامهای از ترامپ دریافت نشده است.
ترامپ ساعاتی پس از پخش بخشی از گفتوگویش با شبکه فاکس بیزنس، در گفتوگو با خبرنگاران در کاخ سفید تاکید کرد برخورد با مسئله جمهوری اسلامی به مراحل آخر رسیده و با مذاکره یا اقدام نظامی، «این مشکل» حل خواهد شد.
زنان ایرانی با انتخاب نوع زندگیشان در حال مبارزه با حکومتی هستند که نان را در کاسه ایدئولوژی میگذارد و راه معاش و حق زندگی را بر شهروندانی که مطیع نباشند، میبندد. زنان سرپرست خانواده بیش از چهار دهه است که در رویارویی با قوانین زنستیزانه حکومت، برای حضور در بازار کار میجنگند.
نهادهای زیر نظر سازمان بهزیستی سالهاست که در نشستهای خبری خود آمارهای تبلیغاتی از توانمندسازی زنان سرپرست خانوار ارائه میدهند، اما گفتوگو با این زنان، رد پای نوع دیگری از سرکوب در جمهوریاسلامی را نمایان میکند.
در آخرین سرشماری سال ۱۳۹۵ زنان سرپرست خانوار به بیش از سه میلیون نفر افزایش یافتند. علاوه بر افزایش تعداد، سهم خانوارهای زن سرپرست از کل خانوارها نیز بالاتر رفته است. به بیان دیگر در فاصله میان سالهای ۱۳۷۵ تا ۱۳۹۵ خورشیدی، سهم خانوارهای زنسرپرست از ۸.۴ به ۱۲.۷ درصد افزایش یافته است؛ زنانی که از همسرشان جدا شدهاند، زنانی که همسرانشان فوت شدهاند و همچنین زنانی که همسرانشان قادر به کار کردن و تامین اقتصادی خانواده نیستند.
هشت زن ۱۷ تا ۴۵ سال سرپرست خانوار از شهرهای مختلف ایران به مناسبت هشت مارس، روز جهانی زن، درباره شرایط سخت اجتماعی و اقتصادی زندگی خود در جمهوریاسلامی با ایراناینترنشنال گفتوگو کردند.
«کارفرما در ازای پرداخت دستمزد، تهدید به تجاوز کرد»
نازنین ۱۷سال دارد و در یکی از مناطق مرکزی مشهد ساکن است. مادرش سه سال پیش در همهگیری کرونا و نبود واکسن درگذشت و او و پدرش با هم زندگی میکنند. پدر نازنین به دلیل ابتلا به سرطان و گرانی دارو توانایی راه رفتن را هم از دست داده است. نازنین به عنوان کارگر روزمزد در یک شرکت خدماتی کار میکند. او هر روز ظهر بعد از تعطیلی از مدرسه برای تمیزکاری به خانه یا مغازهای که شرکت به او معرفی کرده، میرود.
نازنین به ایراناینترنشنال میگوید: «تا پارسال پولهایم را جمع میکردم و با کمک یک خیریه که با آنها در داروخانه آشنا شده بودم، داروهای پدرم را میخریدم. حالا باید ماهانه هشت میلیون تومان برای خرید سه نوبت آمپول بدهم که معلوم نیست قیمتش تا ماه دیگر تغییر نکند.»
طبق قرارداد، ۳۰ درصد از دستمزد نازنین را شرکت خدماتی برمیدارد. او بارها به دلیل تناسب نداشتن سختی کار و میزان دستمزدش با کارفرماها درگیر شده و در آخر بدون گرفتن دستمزدش مجبور شده آنجا را رها کند.
این زن جوان روایتش را اینگونه ادامه میدهد که یک بار برای خرید داروی پدرش نیاز به ۴۰۰ هزار تومان پول داشته و قبول کرده یک پارکینگ بزرگ ۵۰۰ متری را که زمینش پر از لکههای روغن موتور بوده، تمیز کند. او میگوید: «ساعتها زمین را سابیدم و در نهایت ۲۰۰ هزار تومان به عنوان دستمزد دادند. با کارفرما دعوایم شد و او من را تهدید به تجاوز کرد.»
مسئولیت مادری، رنج کودک-همسری و آزار جنسی
ستاره ۱۸ ساله است و در یکی از شهرهای کوچک استان فارس زندگی میکند. وقتی ۱۴ ساله بود پدرش او را مجبور کرد تا با پسرعمویش که ۱۰ سال از او بزرگتر بود ازدواج کند. ستاره با وجود اختلافات فراوانی که با خانواده همسرش و خود تو داشت بعد از یک سال بچهدار شد و در ۱۶ سالگی فرزند دومش را هم به دنیا آورد.
او به ایراناینترنشنال گفت: «همسرم بیکار بود و ما همیشه مشکل پرداخت اجاره و تامین خوراک داشتیم. بعد از ضرب و جرحهای فراوانی که در دوره بارداری از همسرم به من شد، فکر نمیکردم بچه دومم سالم به دنیا بیاید. روز دوم بعد از زایمان، وقتی از بیمارستان به خانه رفتیم شوهرم دعوا راه انداخت و باز هم من را کتک زد. همان جا دختر یک سالهام را برداشتم و با هم از خانه بیرون رفتیم. از آن روز دو سال میگذرد. من بارها اقدام به خودکشی کردهام و هر بار زنده ماندم. دلم نمیخواهد به خانهای که در آنجا کتک میخوردم، برگردم. حالا هم هر لحظه ترس این را دارم که پدرم یا همسرم پیدایم کند.»
ستاره مدتی است که از شهر پدریاش در استان خوزستان به شیراز مهاجرت کرده است. او در یک رستوران کار میکند و هر روز با دخترش سر کار میرود. او میافزاید: «کارفرماها وقتی میفهمند من از همسرم جدا زندگی میکنم ناگهان حقوق را چند برابر میکنند و وقتی برایشان توضیح میدهم که قرار نیست تن به خواستههایشان بدهم، تهدید به اخراج میشوم. برای من که ساعتها جلوی سینک، ظرف میشویم تا مخارج اولیه دختر سه سالهام را تامین کنم، این پیشنهادها زجرآور است.»
ستاره در اثر بارداری زودهنگام دچار پوکی استخوان است و توانایی درمان و خرید داروهایش را ندارد. او میگوید دلش برای پسرش که فقط یک روزگیاش را دیده، تنگ نمیشود، چرا که با خودش میگوید «کاش زندگی زودتر همه چیز تمام شود».
«مترجم هستم، اما مجبورم در شرکت خدماتی کار کنم»
مینا زنی ۴۳ ساله است و با دختر نوجوانش در خانهای که در خیابان مجیدیه تهران اجاره کرده، زندگی میکند. او مترجم است و در حوزه حقوق زنان نیز فعالیت میکند. مینا به ایراناینترنشنال میگوید حقوق مترجمی کفاف زندگی خود و دخترم را نمیدهد و ماههاست که برای تامین پول اجاره خانه مجبور شده گوشت و مرغ را حذف کند و بعضی روزها نان و رب بخورد.
این زن سرپرست خانواده، بعضی روزها در شرکتهای خدماتی نظافت منزل کار میکند تا به گفته خودش، تا آخر ماه از گرسنگی نمیرند. او زن را در جمهوریاسلامی شهروند درجه دوم توصیف میکند، چون قوانین را علیه زنان نوشتهاند.
«گفتند زن زبالهگرد باعث خراب شدن چهره شهر میشود»
ماهرخ ۴۲ ساله است و تا سه سال پیش همراه با دختر ۱۵ ساله و پسر ۱۳ سالهاش در خانهای اجارهای در تبریز زندگی میکرد. او به ایراناینترنشنال گفت که تا دو سال پیش در یک تولیدی لباس کار میکرده اما به دلیل ورشکستگی صاحب کارش، از کار بیکار شده و دیگر نتوانسته کاری پیدا کند.
طبق گفته خودش، همسرش سالها پیش خانواده را رها کرده و رفته است. حالا او و فرزندانش در خانهای در یکی از محلات حاشیهای تبریز زندگی میکنند. ماهرخ میگوید:«یک سال پیش صاحبخانه ما را بیرون کرد و هر جا سر زدم نتوانستم کاری پیدا کنم تا اینکه تصمیم گرفتم زباله جمع کنم و بفروشم. روزانه ۲۰۰ هزارتومان درآمد داشتم، اما هر بار پلیس شهرداری و نیروی انتظامی در خیابان جلوی من را میگرفتند و زبالههایی که با زحمت از سطح شهر جمع کرده بودم تا بفروشم را میبردند. میگفتند که باید شبها کار کنی چون روزها دیدن زن زبالهگرد در خیابان چهره شهر را خراب میکند. حالا هم که شبها بعد از غروب آفتاب راه میافتم و تا سحر در خیابان هستم باز با ماشینهای لباس شخصی و حکومتی تهدید میشوم و به من میگویند به ما ربطی ندارد از گرسنگی بمیری. نباید در خیابان زبالهگردی کنی.»
ماهرخ در یک سال گذشته به وضوح زیاد شدن تعداد زنانی که شبانه در خیابانها زباله جمع میکنند را دیده است. او روایت میکند: «بارها دستهایم در سطلهای زباله با شیشه بریده و مجبور شدهام چند شب را در خانه بمانم و کار نکنم. حالا هم فقط میتوانیم هزینه اجاره خانه را پرداخت کنیم و بعضی روزها غذایی برای خوردن نداریم.»
«به جای پرداخت اضافهکار عقب افتاده، تذکر حجاب میدهند»
مهرناز ۳۸ ساله و پرستار بخش آیسییو یکی از بیمارستانهای شهرهای شمالی ایران است. به گفته خودش، هفتهای ۱۵ شیفت در هفته کار میکند، اما هنوز حقوق و اضافهکاری ماههای گذشتهاش پرداخت نشده است.
او به ایراناینترنشنال گفت: «شیفتهای هشت ساعته در اتاق آیسییو که هیچ فرصتی برای نشستن وجود ندارد، طاقتفرساست؛ آن هم وقتی میدانی قرار است برای هر ساعت فقط ۲۵ هزار تومان اضافه کار بگیری که آن هم پرداخت نمیشود. در بیمارستان ماموران حکومت بارها برای حجاب به ما تذکر میدهند و اگر اعتراض کنیم که ماهها حقوق عقب افتادهمان را پرداخت کنید، توبیخ میشویم و اگر به اعتراض ادامه دهیم، بازداشت میشویم.»
او تعریف کرد که یک بار وقتی در اتاق آیسییو هنگام احیای یک بیمار مقنعهاش از سرش افتاد، حراست بیمارستان و ماموران لباس شخصی او را از دوربینهای بیمارستان شناسایی و تذکر دادهاند که اگر حجابش را رعایت نکند با او برخورد میکنند.
مهرناز پنج سال است که از همسرش جدا شده و با دو فرزندش در خانهای اجارهای زندگی میکند. او میگوید: «به دلیل ایستادن در ساعتهای طولانی پاهایم واریس گرفته و شبها تا صبح از درد گریه میکنم، اما وقتی یاد تهدیدهای صاحبخانه میافتم که یک روز اجارهاش دیر شود پاشنه در را میکند و فریاد میزند، با خودم میگویم چارهای ندارم. بارها در شرایط خستگی و بیپولی در حالی مرگ بیماران را روی تخت بر اثر نداری دیدهام و ترغیب شدهام که به زندگیام پایان بدهم اما وقتی بچههایم را میبینم میگویم فعلا ادامه میدهم.»
زن کولبر در جنگ با مرگ و زندگی
اسرین، زن ۴۵ سالهای است که در مریوان زندگی میکند. او از ۱۵ سالگی همراه با همسرش در کوههای مرزی ایران و عراق کولبری کرده است. این زن کولبر به ایراناینترنشنال گفت همسرش ۱۰ سال پیش در میانه راه کولبری به زمین خورده و استخوان دنبالچهاش شکسته و بعد از بارها عمل با هزینههای سنگین نتوانسته روی پایش بایستد.
دو پسر اسرین مدرک فوق لیسانس دارند، اما آنها هم مجبورند برای سیر کردن شکم خود و خانوادهشان کولبری کنند. دستمزد ساعتها کولبری در جادههای پر از برف و آفتاب سوزان زیر بارهای سنگین، بین ۲۰۰ تا ۳۰۰ هزار تومان است. این مشروط به آن است که خوششانس باشند و ماموران حکومتی با گلوله آنها را نزنند و یا در زمستان میان کوهها پایشان نلغزد و در برف دفن نشوند.
اسرین به گفته خودش، هر شب داروهای گیاهی را با پماد به پارچهای میپیچد و پاها و کمرش را در آن میبندد، اما باز هم درد امانش را میبرد. او در ادامه میگوید: «هر ماه هزینه داروهای همسرم بالاتر میرود و و خرج خورد و خوراک خودمان بیشتر میشود. دیگر نمیدانم تا کی میتوانیم ادامه دهیم.»
«به جرم بیحجابی، خودرویم را توقیف و معاشم را قطع کردند»
پگاه ۲۸ سال دارد و پنج سال است که در یک تاکسی اینترنتی در تهران کار میکند. او یک پسر ۱۵ ساله دارد و سه سال است که به دلیل مشکلات اقتصادی شدید دیگر با همسرش زندگی نمیکند.
او به ایراناینترنشنال گفت: «با پسرم یک سال خانه پدرم زندگی کردیم و در آن یک سال من با قرض و قوله یک ماشین پراید دست دوم خریدم و با ۲۰۰میلیون پول پیش، خانهای اجاره کردم و باید ماهانه ۱۵ میلیون پول کرایه بدهم.»
پگاه در جنوب شرق تهران زندگی میکند؛ جایی که سالهاست ساکنان مناطق مرکزی و شمالی به دلیل گرانی اجارهها، آن را برای خانه اجاره کردن انتخاب میکنند. او درباره وضعیت کار و درآمدش میگوید طی یک سال سه بار خودرویش را به دلیل پیامک حجاب اجباری توقیف کردند و وقتی به مامور گفته اجازه ندارد به زن مسافر بگوید حجاب بر سرت بگذار، مامور پاسخ داده: «اما من دستور دارم که ماشینت را بخوابانم.»
پگاه و پسرش گاهی به دلیل نداشتن پول و غذا به خانه پدرش میروند. او گفت: «از صبح تا شب بخواهی سه وعده نان و تخم مرغ بخوری باید ماهی ۱۵ میلیون درآمد داشته باشی. من با درآمد ۱۲ میلیونی که نیمی از آن خرج ماشین میشود چطور گرسنه نمانم؟»
«در پاسخ به دریافت وام گفتند حجاببان باش»
مهری زن ۳۲ سالهای است که تا دو سال پیش در یک تولیدی کفش در پاکدشت کار میکرد. شش سال پیش، وقتی دخترش پنج ساله و پسرش ۱۲ ساله بود، همسرش به دلیل مصرف بیش از حد مواد جانش را از دست داد.
او به ایراناینترنشنال گفت: «شش سال پیش بارها برای وام به کمیته امداد پاکدشت رفتم و حتی من را به اتاق مسئول وام راه ندادند و گفتند مشمول وام نیستم. فقط اسمم را نوشتند و گفتند هر موقع مشمول شدی، خبرت میکنیم. هیچ وقت با من تماس نگرفتند. اما وقتی شهرداری برای حجاببان استخدام داشت با من تماس گرفتند و گفتند میتوانی با ماهی ۱۲ میلیون حقوق برای حجاببان در طرح نور استخدام شوی.»
او که این پیشنهاد را قبول نکرده، میگوید: «اینکه هر روز جلوی زنان هموطنت را بگیری و طبق دستوری که داری با آنها درگیر شوی همان چیزی است که حکومت میخواهد. من شرفم را برای پول نمیدهم. تازه در خیابان اگر ببینم زنانی که به چنگ گشت ارشاد افتادهاند را نجات میدهم.»
زندگی طبیعی شهروندان ایرانی به واسطه قوانین ناعادلانه جمهوریاسلامی مختل شده است. زنان، تنها به دلیل زن بودن، خشم جمهوریاسلامی را برمیانگیزند. در این میان تعداد زنانی که با وجود سرکوبها حقوق اساسی و اولیه خود را طلب میکنند، روز به روز بیشتر میشود؛ زنانی که به دنبال احیای حق حیات خود در کنار مردان در ایرانی آزاد هستند.
در کنسرتی کوچک در برلین، هانا کامکار با چشمانی بسته آواز میخواند؛ با صدایی که سالها در وطنش سرکوب شده است. جمهوری اسلامی طی چهار دهه گذشته، آواز زنان را ممنوع کرد و آنها را با ابزارهای قضایی و امنیتی به سکوت واداشت، اما هانا و زنان دیگر این سد را شکستند.
هانا کامکار، خواننده، نوازنده و بازیگر ۴۴ ساله که حالا مدتی است از ایران خارج شده و در آلمان ساکن است، به ایراناینترنشنال میگوید کنسرتی که پس از مهاجرت در آلمان داشت، برایش بیشتر شبیه به یک دورهمی بود: «قبلتر، شیرینی جسارت و همراهی عزیزانم در وطن، زیر زبانم رفته بود و در برلین، دیگر کاملا آرام بودم.»
این آرامش، ثمره مسیر دشواری است که او و بسیاری از زنان ایرانی برای به گوش رساندن صدایشان پیمودهاند.
ممنوعیت آواز زنان در ایران، سیاستی ریشهدار در ساختار جمهوری اسلامی است که از انقلاب ۵۷ آغاز شد و تا امروز، با شدت و اشکال مختلف، ادامه دارد.
چهار دهه سرکوب
پس از انقلاب ۱۳۵۷، جمهوری اسلامی با استناد به تفاسیر فقهی، آوازخوانی زنان را در حضور مردان حرام اعلام کرد. این تصمیم، نقطه پایانی بود بر فعالیت رسمی خوانندگان زنی که پیش از انقلاب در عرصه موسیقی ایران حضور داشتند.
با این تحولات، آثار دهها خواننده زن از رسانههای رسمی حذف و صدایشان به حاشیه رانده شد.
هانا که در خانوادهای موسیقیدان بزرگ شده، از کودکی با این واقعیت تلخ آشنا شد: «در تماشای کنسرت زیرزمینی سیما بینا، اولین بار فهمیدم که زنان نمیتوانند به شکل عمومی تکخوانی کنند. پدرم برایم توضیح داد اما برای من این دلیل موجه نبود و دلم میخواست بخوانم.»
در دهه ۶۰، سرکوب به اوج خود رسید. خوانندگان زن یا مجبور به ترک حرفه خود شدند یا به خارج از ایران مهاجرت کردند.
در دهه ۷۰ و با گشایش نسبی فضا، برخی زنان توانستند بهصورت همخوان یا در گروههای کُر فعالیت کنند اما تکخوانی همچنان خط قرمز بود.
هانا این محدودیت را نپذیرفت.
او میگوید: «من هیچوقت زیر بار همخوانی نرفتم. اگر هم این کار را کرده بودم، نمایشی بود؛ در واقع تکخوانی میکردم اما خواننده مرد دیگری در کنارم لب میزد.»
این ترفند، یکی از راههای دور زدن ممنوعیتها بود که زنان خواننده خلاقانه در ایران به کار میگرفتند.
کنسرت هانا کامکار در فستیوال جهانی فرهنگ و هنر بابل، عراق، اردیبهشت ۱۴۰۲
تلاشها و مقاومتها، شکستن دیوار سکوت
زنان ایرانی در برابر سرکوب، هیچگاه تسلیم نشدند.
پرستو احمدی، ۲۱ آذر همراه گروهی از هنرمندان کنسرتی را در یک کاروانسرا در قم اجرا کرد. اجرایی که با نام «کنسرت فرضی» یا «کنسرت کاروانسرا» در یوتیوب به اشتراک گذاشت و احمدی در آن، بدون حجاب اجباری ظاهر شد و واکنشها و تحسینهای فراوان را هم به دنبال داشت.
کنسرت احمدی اگرچه نمایشی تمامعیار از یک اجرای کامل و شجاعانه بود اما او ادامهدهنده راهی شد که قبلتر، زنان خواننده دیگری، هموارش کرده بودند.
یکی از این زنان، هانا بود که از همان جوانی تصمیم گرفت راه خود را برود. او تکخوانی را سال ۱۳۸۰ با تئاتر نیمروز خوابآلود آغاز کرد؛ اگرچه اولین تجربه تلخش در مواجهه با سرکوبهای حکومت، سه سال قبل آن اتفاق افتاده بود: «در ۱۷-۱۸ سالگی، با تئاتر رویای شب نیمه تابستان و بهعنوان نوازنده دف روی صحنه رفتم. در یکی از شبهای اجرا، انصار حزبالله به سالن ریختند و خطاب به ما فریاد زدند: "بیا پایین، ساکت شو". تئاتر را به هم ریختند و فردایش نمایش متوقف شد.»
این اتفاق که هانا آن را «به شکلی وصفناشدنی غمانگیز» توصیف میکند، آغاز رویارویی او با محدودیتها و ممنوعیتهایی بود که بعدها بارها تکرار شد.
با این حال، مقاومت هانا تنها به تئاتر محدود نشد. او در سال ۲۰۱۰ میلادی در کنسرتی در هلند تکخوانی کرد و در ایران، به اجراهای زیرزمینی روی آورد. اوج این جسارت، کنسرت پنهانی خرداد ۱۴۰۳ در تهران بود؛ اجرایی زیرزمینی که بدون حجاب اجباری برگزار شد و در هر سانس آن ۱۵۰ نفر حضور داشتند.
هانا حس این کنسرت را «شیرین، مثل چای و عسل» وصف میکند.
این کنسرت، نمونهای از تلاش زنان برای بازپسگیری صدایشان در داخل کشور بود اما این مقاومت، بیهزینه نبود. هانا میگوید بعدها کنسرتش لو رفت ولی قبل از بازجوییها، پاسپورت المثنی گرفت و سریع از ایران خارج شد.
زنان دیگری مانند زارا اسماعیلی و هیوا سیفیزاده نیز راههای مشابهی را پیمودند. برخی در کنسرتهای زیرزمینی و اجراهای خیابانی خواندند، برخی ویدیوهای آواز خود را در فضای مجازی منتشر کردند و عدهای مهاجرت را برگزیدند.
هانا این طغیان جمعی را ستایش میکند و میگوید در سالهای اخیر، سدها و تابوهای زیادی در آوازخوانی زنان شکسته شده و حالا دخترها چه داخل ایران بمانند و چه مهاجرت کنند، کار خودشان را کردهاند.
این خواننده معتقد است این مبارزه مانند سیلی است که هر لحظه قویتر میشود، چون نسل تازه و خشمگینی در حال ظهور است که به هیچ شکلی زیر لوای «آقا بالاسر» نمیرود.
پس از شکلگیری جنبش «زن، زندگی، آزادی» در سال ۱۴۰۱، این مقاومت پررنگتر شد؛ زنانی که نه تنها حجاب اجباری از سر برداشتند، بلکه تصمیم گرفتند سکوت تحمیلی بر صدایشان را نیز بشکنند.
شعارنویسی در حمایت از اعتراضات ۱۴۰۱ و گرامیداشت هشت مارس، روز جهانی زن
برخوردهای قضایی، هزینه سنگین آواز
تلاش زنان برای خواندن در فضای عمومی یا انتشار صدایشان در رسانههای اجتماعی، اغلب با واکنش شدید نهادهای امنیتی و قضایی همراه بوده است.
جمهوری اسلامی با ابزارهای مختلف از جمله اعمال فشار از طریق وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، صداوسیما و نهادهای امنیتی، بر این ممنوعیت نظارت دارد.
هانا میگوید نخستین تجربه دادگاهی شدنش در آذر ۹۶ و پس از اجرای نمایش «ترانههای قدیمی: پیکان جوانان» بود. بعد از این برخورد قضایی، دردسرهایش بیشتر شد.
او تیر ۱۴۰۲ در مراسم تولد ۸۳ سالگی عباس کیارستمی بدون حجاب اجباری آواز خواند و نتیجهاش این بود که پروندهاش قطورتر و بازجوییهایش بیشتر شد. فشارهایی که در نهایت او را به مهاجرت واداشت.
موارد مشابه او اما کم نیست. در ماهها و سالهای گذشته خوانندگان زن زیادی مانند نگار معظم، بیتا رسولی و بیتا حاجیصادقیان به دلیل اجراهای غیررسمی یا انتشار ویدیو در فضای مجازی، احضار، تهدید و حتی بازداشت شدهاند.
نام و هویت بسیاری از این زنان هم نامشخص است. مانند چهار خواننده زن دیجی در شهرستان میناب که تیر ۱۴۰۱ و دو ماه قبل از شکلگیری خیزش انقلابی به جرم خواندن در عروسیها بازداشت شدند.
این برخوردها نشان میدهند ممنوعیت آواز زنان تنها یک قانون روی کاغذ نیست بلکه با ابزارهای قضایی و امنیتی به شدت اجرا میشود. سرکوبهایی که به گفته هانا، هدف آن «خفه کردن زنان ایرانی» است.
گستردگی آواز زنان، یک جهان ناپیدا
بیش از چهار دهه سرکوب، حضور زنان را تنها در عرصه عمومی موسیقی محدود نکرده، بلکه بر کیفیت و ابعاد هنری آوازشان نیز اثر گذاشته است.
به گفته هانا، زنان خواننده هنوز اعتمادبهنفس مردان را ندارند و هنوز در خواندنشان ترس وجود دارد و هنوز «گلویشان رها نشده».
اما او به نکته امیدوارکنندهای هم اشاره میکند: «با وجود این مشکلات، تنوع صدای زنان شگفتانگیز است و هر زنی که میخواند، جنس صدای خودش را دارد. اگر ممنوعیتها کنار برود، با دایره بزرگی از صداها روبهرو خواهیم شد که هیچوقت از شنیدنشان خسته نمیشویم.»
هانا، آواز سنتی مردان در ایران را به چند الگوی محدود خلاصه میداند: «یا صدای استاد شجریان است یا بنان. اما صدای زنان از نظر تنوع، گستردگی فراوانی دارد.»
این تنوع، ظرفیتی است که در سایه ممنوعیتها مهار شده اما هرگز از بین نرفته است.
مهاجرت، آزادی در تبعید
مهاجرت برای هانا، یک نقطه عطف است. او در توصیف لحظه خروجش میگوید تا وقتی از گیت سپاه پاسداران در فرودگاه رد نشده بود، باورش نمیشد که این اتفاق، شدنی است. در هواپیما هم تا توانست، زمین زیر پایش را تماشا کرد چون نمیدانست چه زمانی میتواند به خاکش برگردد.
با این حال، هانا میگوید که این آزادی برایش با دلتنگی همراه بود: «در استانبول، لحظاتی کشنده از دلتنگی برای ایران داشتم اما در اوج غم، نوری به قلبم تابیده بود که حالا میتوانم کارهایی را که دوست داشتهام، در آزادی انجام دهم.»
این تجربه مشترک بسیاری از خوانندگان زنی است که برای دنبال کردن رویاهایشان مجبور به ترک وطن شدند. کسانی چون سارا نائینی، سوگند و دریا دادور که راه قدیمیترهایی مانند هایده، مهستی، گوگوش و بسیاری دیگر را رفتند تا بتوانند در فضایی آزاد بخوانند.
هانا تاکید میکند مبارزه در داخل و خارج از ایران، هر دو ارزشمند است: «در هر دو صورت، ما به ناکام کردن سیستم در خفه کردن صدایمان ادامه میدهیم.»
فستیوال آواز زنان ایران، برلین، فروردین ۱۳۹۶
صدایی که خاموش نمیشود
ممنوعیت آواز زنان، همانند حجاب اجباری و دیگر اشکال سرکوب، بخشی از دیانای جمهوری اسلامی است.
حکومت ایران، برخلاف بسیاری از کشورهای دیگر منطقه، هرگونه تغییر در جایگاه زنان را تهدیدی برای بقای خود میداند. این ممنوعیت نهتنها ریشه در احکام شرعی و تفاسیر فقهی دارد بلکه به ابزاری سیاسی برای کنترل زنان تبدیل شده است.
اما مقاومت زنان، این ساختار را به چالش کشیده است.
هانا میگوید: «۲۰ سال پیش دوستی به من گفت "هانا، تو مثل ماشین کوکی هستی، حتی وقتی به دیوار میخوری، برمیگردی و راهت را ادامه میدهی". در تمام این سالها بارها به دیوار خوردم اما در جا نزدم.»
با وجود تمام این سرکوبها، زنان ایرانی همچنان به خواندن ادامه میدهند و صدای آنها در خانهها، در کنسرتهای زیرزمینی، در ویدیوهای آنلاین و در مهاجرت شنیده شده و حالا بیش از قبل، به شکلی شجاعانه به عرصه عمومی آمده است.
داستان هانا، پرستو، زارا، هیوا و بسیاری دیگر نشان میدهد که سرکوب، اگرچه میتواند حضور فیزیکی زنان را محدود کند اما قادر به خاموش کردن صدای آنها نیست.