احمد وحیدی، متهم بمبگذاری در مرکز یهودیان، جانشین فرمانده کل سپاه شد

علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، در حکمی احمد وحیدی را بهعنوان جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران منصوب کرد.

علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، در حکمی احمد وحیدی را بهعنوان جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران منصوب کرد.
یکی از ناقضان جدی و فاحش حقوق بشر در ایران بهویژه حق حیات انسانی شناخته میشود و از متهمان پرونده انفجار مرکز یهودیان آرژانتین (آمیا) است.
احمد وحیدی، سال ۱۳۵۹ به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. از ۱۳۶۳ تا ۱۳۶۷ معاون اطلاعات ستاد مشترک سپاه پاسداران بود و طی سالهای ۱۳۶۷ تا ۱۳۷۶ فرماندهی نیروی قدس سپاه پاسداران را بر عهده داشت.
او در مقام فرمانده نیروی قدس، مسئول مستقیم بخشی از عملیات تروریستی این نیرو در دوران فرماندهیاش بود. اقداماتی که به نقض گسترده حق حیات انسانی انجامید.
بر اساس شواهد قضایی، او در طراحی و اجرای «انفجار تروریستی» مرکز یهودیان «آمیا» در بوئنوسآیرس در تیر ۱۳۷۳ که به کشته شدن ۸۵ نفر و زخمی شدن بیش از ۳۰۰ تن انجامید، نقش مستقیم داشته است.
مراجع قضایی آرژانتین نقش وحیدی را تایید کرده و در سال ۱۳۸۵ (۲۰۰۶) حکم بازداشت بینالمللی او را صادر کردند. یک سال بعد نیز پلیس بینالملل (اینترپل) نام او را در فهرست افراد تحت تعقیب قرار داد.








در پی ادامه اعتراضات مردمی در ایران، شماری از مقامها، سیاستمداران، نهادهای بینالمللی و چهرههای سیاسی و مدنی در خارج و داخل کشور به این تحولات واکنش نشان دادهاند.
در سطح بینالمللی، دونالد ترامپ، رییسجمهوری آمریکا، در آغاز دیدار خود با بنیامین نتانیاهو، با اشاره به دور جدید اعتراضات در تهران و برخی شهرهای دیگر ایران گفت: «آنها مشکلات زیادی دارند. تورم شدیدی دارند. اقتصادشان فروپاشیده است. اقتصاد وضعیت خوبی ندارد. میدانم مردم چندان راضی نیستند. اما فراموش نکنید، هر بار که اعتراضی رخ میدهد یا گروهی، کوچک یا بزرگ، شکل میگیرد، شروع به تیراندازی به مردم میکنند.»
او افزود در دیدار با نتانیاهو «من قرار نیست درباره سرنگونی یک حکومت صحبت کنم.»
ترامپ همچنین تاکید کرد: «میدانید، مردم را میکشند. من سالهاست این را دیدهام. نارضایتی بسیار گسترده است. ۱۰۰ هزار نفر، ۲۰۰ هزار نفر جمع میشوند، اما ناگهان تیراندازی شروع میشود و آن گروه خیلی سریع متفرق میشود. من سالها این رفتار را زیر نظر داشتهام. آنها آدمهای بیرحم، بسیار بیرحمی هستند.»
راجر ویکر، سناتور جمهوریخواه آمریکا نیز در واکنش به این اعتراضات گفت: «ایرانیان امروز در واکنش به ویرانی اقتصادی که رهبری حامی تروریسم جمهوری اسلامی بر کشور تحمیل کرده، به خیابانها آمدهاند.»
او افزود: «از مبارزه مردم ایران برای رسیدن به یک حکمرانی خردمندانه که منافع مردم را به جای تروریستهای اسلامگرا در اولویت قرار دهد، حمایت میکنم. ایرانیان باید از استبدادی که جامعه شکوفای آنها را ویران کرده است، رها شوند.»
کاترین شکدم، پژوهشگر یهودی بریتانیایی-فرانسوی، در شبکه ایکس از اعتراضات مردم ایران حمایت کرد و نوشت: «تنها نیستید. میلیونها نفر در سراسر جهان با تحسین و دلسوزی شاهد ایستادگی شما در برابر رژیمی هستند که دههها تلاش کرده روح انسانی را با ترس و سرکوب بشکند. با این حال، شما همچنان ایستادهاید.»
او همچنین تاکید کرد: «جهان بارها از رنج شما چشمپوشی کرده و مبارزهتان را تنها یک داستان دور دانسته، اما این حقیقت ندارد. این یک آزمون اخلاقی برای همه کسانی است که ادعای باور به آزادی و کرامت انسانی دارند.»
نفتالی بنت، نخستوزیر پیشین اسرائیل، شامگاه دوشنبه هشتم دیماه در پیامی ویدیویی خطاب به مردم ایران گفت: «به پا خیزید.»
او افزود: «مردم ایران گذشتهای پرافتخار دارند و میتوانند آیندهای حتی پرافتخارتر داشته باشند. آن آینده به تکتک شما بستگی دارد.»
بنت ادامه داد: «خطاب به همه مردان و زنان شجاعی که اکنون در سراسر کشور خود به پا خاستهاید، همه ملتهای جهان آزاد در کنار شما و در کنار مبارزه عادلانهتان ایستادهاند. تغییر ممکن است. خاورمیانهای بهتر وجود خواهد داشت.»
وزارت امور خارجه آمریکا نیز در صفحه فارسی خود در شبکه ایکس نوشت: «با کاهش ارزش پول ایران به پایینترین سطح تاریخی خود در برابر دلار آمریکا، صدها تن از مردم در بازار بزرگ تهران تجمع کردند تا به وخامت شرایط اقتصادی اعتراض کنند.»
در این پست آمده است: «با وجود خشونت و حضور سنگین نیروهای امنیتی، ایرانیان شجاع همچنان صدایشان را بلند کرده و اعتراض چشمگیری از خود نشان میدهند.»
وزارت امور خارجه آمریکا تاکید کرد: «رژیم جمهوری اسلامی باید به حقوق بنیادین مردم ایران احترام بگذارد و به خواستههای مشروع آنان پاسخ دهد، نه اینکه صدای آنان را خاموش کند. ایالات متحده آمریکا از تلاش مردم ایران برای شنیده شدن صدایشان حمایت میکند.»
وزارت خارجه آمریکا همچنین در بیانیهای دیگر که در سومین روز اعتراضات صادر کرد نوشت: «آینده ایران از آن جوانان است.»
صفحه فارسی وزارت خارجه آمریکا در رسانه اجتماعی ایکس افزود: «دانشجویان دانشگاهها در سراسر ایران حقوق اساسی خود را مطالبه میکنند، حتی در حالیکه نیروهای امنیتی مرتبا با ارعاب و خشونت با آنها برخورد میکنند.»
در این بیانیه آمده: «این دانشجویان نماینده برخی از تحصیلکردهترین و بااستعدادترین افراد کشور هستند، اما به دلیل سیاستهای شکستخورده رژیم جمهوری اسلامی و بیتوجهی آنها به حقوق اساسی شهروندان، از فرصت ساختن یک زندگی خوب محروم شدهاند.»
مایک پمپئو، وزیر امور خارجه پیشین آمریکا، نیز در شبکه ایکس نوشت: «تعجبی ندارد که مردم ایران برای اعتراض به اقتصاد در حال فروپاشی به خیابانها آمدهاند. حکومت ایران با افراطگرایی و فساد، کشوری را که میتوانست پویا و شکوفا باشد، ویران کرده است.»
او افزود: «مردم ایران شایسته حکومتی پاسخگو هستند که نماینده آنها و در خدمت منافع آنان باشد، نه منافع ملاها و نزدیکان و وابستگانشان.»
مایک فلین، مشاور پیشین امنیت ملی دونالد ترامپ، در شبکه ایکس با بازنشر پیام شاهزاده رضا پهلوی نوشت: «برای مردم ایران دعا کنید. مردمی که سالها زیر سایه ترس و حاکمیت سرکوبگر و استبدادی آیتاللهها زندگی کردهاند. زمان آن فرا رسیده که قیام کنند و کشورشان را بازپس گیرند.»
او جمهوری اسلامی را «دشمن سهمگینی» دانست که «نزدیک به ۴۰ سال است با آمریکا و متحدین آن، بهطور اخص اسرائیل، در جنگ است و ریشه این جدال در طبیعت جمهوری اسلامی نهفته است.»
مسعود قرهخانی، رییس پارلمان نروژ، با انتشار پیامی در شبکههای اجتماعی حمایت خود را از اعتراضات مردم ایران اعلام کرد و با انتشار تصویری از برخورد نیروهای امنیتی با معترضان نوشت: «در مبارزه با دیکتاتوری، قدرت واقعی همواره در دستان مردم است.»
کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان آمریکا نیز طی بیانیهای اعلام کرد: «سرکوب وحشیانه تهران علیه مردم خودش وحشتناک است. مردم ایران لیاقت بهتر از این رژیم بیعرضه و فاسد را دارند که پیوسته منافع شخصی را بر نیازهای شهروندان خود اولویت میدهد. ما در کنار ایرانیان و حق آنها برای انتخاب مسیری بهتر ایستادهایم.»
جو ویلسون، سناتور جمهوریخواه آمریکا، در حمایت از مردم ایران گفت: «من از معترضان ایران که بر ارزشگذاری و پاسداشت میراث بزرگ پارسی خود تاکید دارند حمایت میکنم. سوریه نمادی است از اینکه حتی یک دیکتاتوری ۵۴ ساله هم میتواند ناچار به فرار به مسکو شود.»
همچنین برد شرمن، نماینده کالیفرنیا در کنگره آمریکا، گفت: «بار دیگر، مردم ایران برای اعتراض به حکومتی خشن که منابع و جان مردم ایران را برای پیشبرد جنگهای نیابتی پایانناپذیر در سراسر منطقه به تاراج برده است، به خیابانها آمدهاند.»
او افزود: «امروز و همواره، من در کنار مردم ایران ایستادهام؛ مردمی که خواهان دموکراسی و حکومتی پاسخگو در برابر شهروندان ایران هستند.»
گیلا گملیل وزیر نوآوری علم و فناوری اسرائیل روز دوشنبه تصویری سلفی از خود در شبکه ایکس منتشر کرد که در آن کلاهی با شعار «ایران را دوباره باشکوه کنیم» بر سر داشت. او در این پست به حساب کاربری شاهزاده رضا پهلوی اشاره کرد.
واکنش فعالان مدنی و سیاسی ایران
داریوش اقبالی، خواننده ایرانی، با انتشار تصویری از یک معترض در تهران که در مقابل نیروهای امنیتی موتورسوار جمهوری اسلامی به تنهایی در خیابان نشسته بود، شهروندان را به ادامه مقاومت و مبارزه فراخواند و بخشی از ترانه خود را منتشر کرد.
در داخل ایران، مصطفی تاجزاده، فعال سیاسی زندانی، در نامهای از زندان اوین نوشت که وضعیت کنونی ناشی از سیاستهای اشتباه حاکم است و مسیر کنونی به بنبست میرسد.
او تاکید کرد که رهبر جمهوری اسلامی بیشترین نقش را در اداره کشور دارد و نوشت: «علتالعلل مشکلات اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، بینالمللی و حتی زیستمحیطی این یا آن دولت و مجلس نیست بلکه ساختار انسدادآفرین ولایت مطلقه فقیه و سیاستهای ایرانسوز و مردمگداز آقای خامنهای است.»
تاجزاده مطمئنترین شیوه گذر از بحرانها را تشکیل مجلس موسسان، تغییر قانون اساسی مطابق نظر ملت و برگزاری انتخابات آزاد و منصفانه دانست.
ابوالفضل قدیانی، فعال سیاسی زندانی، همزمان با سومین روز دور جدید اعتراضات در ایران در بیانیهای وضعیت کنونی کشور را «نزدیک به فروپاشی» توصیف کرد و کرد و هشدار داد که تداوم وضع موجود، مسیر گذار کمهزینه و خشونتپرهیز را هر روز دشوارتر میکند
او نوشت که علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، با «نصیحت و درخواست» از قدرت کنار نمیرود.
قدیانی تاکید کرد که به باورش حکومت جمهوری اسلامی به رهبری خامنهای در همه حوزهها از جمله اقتصاد، فرهنگ و سیاست داخلی و خارجی به بنبست رسیده و امکان هرگونه اصلاح، حتی اصلاحات محدود، سالهاست مسدود شده است.
او برگزاری رفراندوم برای تغییر نظام و تشکیل مجلس موسسان برای تدوین قانون اساسی جدید را تنها مسیر باقیمانده دانست، اما تصریح کرد که تحقق چنین روندی با ادامه تسلط خامنهای بر ارکان قدرت ممکن نیست.
قدیانی در بخش دیگری از این بیانیه با تاکید بر لزوم اعتراضات مسالمتآمیز خیابانی نوشت که چشمپوشی آگاهانه از این ابزار، حتی از سوی جریانهای سیاسی منتقد، پیامدهای سنگینی خواهد داشت و هشدار داد که در صورت عدم ایفای نقش تاریخی از سوی جامعه، تاریخ درباره این دوره «بیرحمانه قضاوت خواهد کرد».
گوهر عشقی، مادر دادخواه ستار بهشتی، در پیامهای ویدیویی جداگانه در اینستاگرام و شبکه ایکس از مردم خواست «دست در دست هم» بگذارند و بر ضرورت اتحاد تاکید کرد و گفت که هر کس نمیتواند به خیابان برود، به اعتصاب بپیوندند.
او اضافه کرد: «گرانی بیداد میکند. آب نیست. برق نیست. همهچیز گران شده است. مردم دیگر واقعا فقیر شدهاند.»
عشقی خطاب به مردم ایران گفت: «مردم، مرگ یک بار، شیون یک بار؛ بیایید متحد شویم. اگر متحد نشویم تکبهتک کشته خواهیم شد.»
او همچنین در متن همراه این ویدیو نوشت: «اگر امروز دست در دست هم نگذاریم، فردا هر کداممان تنها در طوفان خواهیم بود. با هم باشیم؛ صدایمان یکی و امیدمان زنده. اتحاد، تنها راه نجات ماست! جمهوری اسلامی باید برود.»
امیر رئیسیان، وکیل دادگستری، با انتشار تصویری از یک پیامک هشدارآمیز منتسب به «سازمان اطلاعات سپاه پاسداران» در شبکه ایکس نوشت وقتی هیچ راهی برای تغییر دموکراتیک باقی نمانده است، اعتراض به سیاست، اقتصاد و مدیریت کشور حق مردم است و تاکید کرد: «اینها تجمعات غیرقانونی نیست.»
عادل فردوسیپور، مجری و تهیهکننده ورزشی، در برنامه زنده فوتبال ۳۶۰ گفت: «حق مردم صبور ما این وضعیت دردناک معیشتی نیست. زندگی آنقدر برای این مردم سخت شده که در تامین حداقل نیازهای انسانیشان دچار مشکل شدهاند.»
توماج صالحی، خواننده رپ ایرانی و زندانی سیاسی پیشین، در ویدیویی با اشاره به افزایش لحظهای قیمت سکه طلا از ۱۵۷ میلیون تومان به ۱۷۰ میلیون تومان گفت این جهش در چند ساعت رخ داده است.
او تمرکز قدرت و ثروت در دست گروهی محدود را عامل وضعیت اقتصادی دانست و گفت: «۲۰ هزار آدم دارند این مملکت را میچرخانند، کوچکترین آسیبی به سفرههایشان وارد نمیشود و حتی با بالا رفتن نرخ دلار و سکه پولدارتر و پولدارتر میشوند هر روز و اصلا آخ هم نمیگویند؛ در حالی که این همه مردم دارند زیر فشار اقتصادی له میشوند.»
صالحی افزود: «ایراد از من است، ایراد از ماست که شما اینگونه میتازانید.»
او در متن همراه این ویدیو نوشت: «ایران «فقط با احتساب نفت و گاز» یکی از ثروتمندترین سرزمینهای دنیاست و افزود: «این زندگی حق مردم ایران نیست. حق گرفتنی است.»
این واکنشها در حالی منتشر میشود که اعتراضات مردمی در شهرهای مختلف ایران همچنان ادامه دارد.

حتی اگر هنوز زود باشد که درباره مسیر نهایی اعتراضات سه روز اخیر در ایران قضاوت قطعی کنیم، یک پرسش واقعی در تحلیل سیاسی امروز وجود دارد: زنان کجا هستند؟ آیا به این موج خواهند پیوست؟ اگر کمرنگتر به نظر میرسند، چرا؟ و اگر فضای سرکوب تداوم یابد، نقش زنان چگونه میتواند تغییر کند؟
در اعتراضات ۱۴۰۱، زنان نه فقط «حاضر» بلکه «صورتبندیکننده» معنای اعتراض بودند. بدن زنانه، حجاب، رفتارها و کنشهای اعتراضی نمادین، حضور خیابانی، میدان و تبدیل بدن به صحنه مقاومت، اعتراضات را سیاسی و سمبلیک کرد.
اعتراضهای اخیر ماهیت متفاوتی دارند: بیشتر معیشتی و واکنشی، بدون یک «رخداد محرکِ هویتی و محوری» مشابه قتل مهسا ژینا امینی و بدون آن بُعد وجودی هستند که مستقیم به زندگی، بدن و منزلت زنان گره بخورد.
بنابراین طبیعی است که تا این لحظه، میدان زنانه به همان شکل ۱۴۰۱ تکرار نشده باشد.
در کنار این تفاوت زمینهای، هزینه شخصی برای زنان امروز بیشتر و ملموستر است.
حکومت از ۱۴۰۱ به بعد یک «خط کنترل مستقیم بر بدن زن» ایجاد کرده: گشتهای تماموقت، دوربین، پروندهسازی، حذف خدمات، پیوند دادن برخورد با حجاب به امنیت اقتصادی و اجتماعی.
این یعنی حضور خیابانی برای زن نه فقط خطر بازداشت، بلکه خطر مداخله دائمی در زندگی روزمره او را دارد. برای بسیاری از زنان، بهویژه زنان شاغل، زنان طبقه متوسط شهری، زنان سرپرست خانوار یا دانشجویان وابسته به حمایت مالی خانواده، این هزینهها بسیار واقعی است.
یک عامل کمتر دیدهشده اما مهم این است که به نظر میرسد بخشی از جریانهای حاضر در این اعتراضات، آگاهانه یا ناآگاهانه شعار «زن، زندگی، آزادی» را به حاشیه راندهاند یا تلاش کردهاند میدان معنایی اعتراض را از محور تجربه و مطالبه زنان جدا کنند.
برای بسیاری از زنان، این شعار فقط یک شعار سیاسی نبوده و بیانگر سوژگی آنان، تجربه زیستهشان از تحقیر سیستماتیک و حقِ دیدهشدن بهعنوان فاعلان حرکت اجتماعی بوده است.
اگر این شعار به حاشیه رانده شود، بخشی از زنان احساس میکنند دوباره به «نیروی کمکی» تقلیل داده شدهاند، نه صاحبان اصلی میدان.
این وضعیت میتواند انگیزه مشارکت فوری را کاهش دهد، زیرا زنان نسبت به حرکاتی که صدای آنان را نمایندگی نکند یا روایتشان را به مرکز نیاورد، احتیاط بیشتری دارند. در نتیجه، بازگشت پرقدرت زنان، تا حدی وابسته به آن است که آیا این اعتراضات میتواند دوباره پیوند خود را با شعار «زن، زندگی، آزادی» برقرار کند یا خیر.
آیا این به معنای انفعال زنان است؟
زنان غایب نیستند؛ بلکه الگوی مشارکت ایشان تغییر کرده است. بخشی از کنش زنان امروز از «خیابان» به «زندگی روزمره» منتقل شده: مقاومت در حجاب، مقاومت در فضاهای عمومی، شبکهسازی درونی، روایتگری و تولید معنا در فضای اجتماعی و رسانهای.
کنش زنانه لزوما فقط در خیابان نیست؛ هرچند خیابان پرقدرتترین صحنه سیاست است. از سوی دیگر، زنان تجربهای بسیار نزدیک از هزینه و ضربه سرکوب دارند.
ضربه روانی و جسمی ۱۴۰۱ هنوز تازه است؛ زنان بسیاری زندان، اخراج، پرونده قضایی، محرومیتهای تحصیلی و فشارهای خانوادگی را تجربه کردهاند.
طبیعی است که بخشی از این جامعه اکنون مرحله «ارزیابی دوباره هزینه-فایده» را طی کند و تا زمانی که اعتراضات شکل پایدارتر، گستردهتر یا معنای هویتی روشنتر پیدا نکند، با احتیاط بیشتری با آن برخورد کند.
آیا زنان به این اعتراضات خواهند پیوست؟
پیوستن زنان تابع دو متغیر کلیدی است:
اول «معنای اعتراض». اگر اعتراض به سطحی برسد که دوباره با زندگی، کرامت و بدن زنان پیوند مستقیم پیدا کند؛ مثلا تشدید فشارها بر حجاب، قوانین جدید محدودکننده، یا رخدادی که احساس تحقیر جنسیتی را فراگیر کند، حضور زنان ناگهان میتواند جهشی شود.
زنان در ایران فقط در شرایط «حقخواهی جنسیتی» به میدان نمیآیند؛ اما وقتی اعتراض «احساس بقا» و «احساس منزلت» را لمس کند، موتور محرکه میشوند.
متغیر دوم «احساس کارآمدی» است.اگر اعتراضات بهسرعت سرکوب شود، کوتاه بماند یا پراکنده و بدون چشمانداز به نظر برسد، مشارکت زنان پایینتر میماند. زیرا آنها بیش از هر گروهی هزینه ملموس را تجربه کردهاند.
اما اگر اعتراضات طولانیتر شود، شبکه بسازد، گفتمان نوعی امکان تغییر را ایجاد کند و «متحد شویم» به حس مشترک تبدیل شود، زنان زودتر وارد حلقه مرکزی میشوند.
تاریخ سیاسی ایران نشان داده هر زمان حرکت اجتماعی به مرحله تودهسازی میرسد، زنان جزو نخستین نیروهایی هستند که وزن اجتماعی حرکت را افزایش میدهند.
اگر ارعاب حکومت ادامه پیدا کند چه میشود؟
اگر فضای رعب تثبیت شود، سه سناریو محتمل است.
حضور زنان ممکن است همچنان در خطوط موازی ادامه یابد: هدایت روایتها، سازماندهی غیررسمی، حمایت اجتماعی، مشروعیتبخشی اخلاقی به اعتراض و مقاومت روزمره علیه سیاستهای کنترلگرانه. این حضور دیده نمیشود، اما پایه اجتماعی اعتراض را گرم نگه میدارد.
سرکوب همواره یک اثر جانبی دارد: انباشت خشم. زنان اگرچه موقتا عقب مینشینند، اما اگر فضای حاکم بازتولید تحقیر، فشار بر بدن، کنترل جنسیتی و ناامیدی شود، بازگشت آنها به میدان ممکن است ناگهانی، احساسی و بسیار پرانرژی باشد؛ دقیقا مشابه ۱۴۰۱.
در شرایط رعب پایدار، ممکن است زنان طبقه متوسط شهری بیش از دیگران محتاط بمانند، در حالی که زنان طبقات فرودست، یا جوانترها، یا زنان بدون وابستگی به ساختارهای رسمی، زودتر وارد میدان شوند.
هر چه هست و هر چه باشد، مشارکت آینده زنان لزوما همگن نخواهد بود.

روزنامه حکومتی فرهیختگان، وابسته به دانشگاه آزاد اسلامی، در واکنش به اعتراضات سراسری شهروندان و بازار نوشت علی خامنهای مانند امام اول شیعیان «میان اعتراض مشروع و ناامنسازی و تخریب مرز روشنی میگذارد.»
در این مطلب که از سوی فرزاد جهانبین، معاون دانشگاه آزاد نوشته شده، آمده: «این همان تفکیکی است که امیرالمومنین قرنها پیش میان اعتراض و اغتشاش ترسیم کرده بود.»
فرهیختگان اضافه کرد خامنهای «در امتداد همین منطق علوی، بارها بر حق نقد، اعتراض و مطالبهگری مردم تاکید کرده و آن را نه تهدید نظام، بلکه شرط اصلاح آن دانسته است.»
ماموران حکومت در روزهای اخیر با ضربوجرح، بازداشت و پرتاب گاز اشکآور با معترضان برخورد خشونتآمیز کردهاند.

۲۳ خرداد ۱۳۸۸، پس از لغو کنفرانس مطبوعاتی میرحسین موسوی، در تجمعی حوالی چهارراه جهان کودک تهران، کسانی از جمله جوانان فعال ستاد موسوی شعار میدادند: «یاحسین، میرحسین» و «خمینی، کجایی، موسوی تنها مانده». چگونه از آن شعارها به شعار «این آخرین نبرده، پهلوی برمیگرده» رسیدیم؟
شعارهای آن روز ادامه شعارهایی بود که پیش از برگزاری انتخابات ۲۲ خرداد آن سال داده میشد. شعارهایی چون: «اگه تقلب بشه، ایران قیامت میشه.» اما شعار اصلی آن سال «مرگ بر دیکتاتور» بود.
این مشاهده عینی نگارنده است که در آن سالها در میان اعتراضات بود. چه اتفاقی افتاده که پس از ۱۶ سال، شماری از مردم ایران، از «یاحسین میرحسین» به «این آخرین نبرده، پهلوی برمیگرده» رسیدند؟
پاسخ به این سوال از این رو مهم است که به نظر میرسد جریانی فعال تغییرات جامعه را انکار میکند بیآنکه روشن سازد دلیل این انکار چیست و تداوم آن به کجا ختم خواهد شد؟ آیا میتوان برای انعکاس صدای جامعه «سهمیه» بر پایه «مساوات» تعیین کرد؟
پرده اول: تغییرات صحنه بازی
همواره درباره صحت آمار رسمی مشارکت در انتخابات که از سوی جمهوری اسلامی اعلام میشود، تردید وجود داشته است. با این حال اگر قرار بر مقایسه باشد، میتوان دو آمار رسمی را، فارغ از میزان اعتبار آنها، با هم مقایسه کرد. طبق آمار رسمی، در سال ۸۸ از ۴۶ میلیون واجد شرایط، حدود ۴۰ میلیون نفر در انتخابات شرکت کردند. نرخ مشارکت در آن سال بر اساس آن آمار حدود ۸۵ درصد بود.
همان مرجع رسمی که آمار پیشین را اعلام کرده بود، تیرماه سال ۱۴۰۳، اعلام کرد از ۶۱.۵ میلیون نفر واجد شرایط رای دادن، تنها حدود ۲۴.۵ میلیون نفر در انتخابات شرکت کردند. یعنی نرخ مشارکت به حدود ۴۰ درصد رسیده بود.
در واقع جمعیت واجد شرایط در سال ۱۴۰۳، حدود ۱۵.۵ میلیون نفر افزایش داشت، اما تعداد شرکت کنندگان در انتخابات نیز ۱۵.۵ میلیون نفر کاهش داشت.
صرفنظر از بازی با اعداد مراجع رسمی، این ۱۵.۵ میلیون نفر از سال ۱۳۸۸ تا سال ۱۴۰۳ کجا رفتند؟
پرده دوم: بال چپ و راست همدست بودند
۱۹ اردیبهشت سال ۱۳۸۴، در روزهایی که ستادهای انتخاباتی اکبر هاشمی رفسنجانی، مهدی کروبی و مصطفی معین، با هم در رقابت بودند، مفهومی جدید در صحنه سیاست ایران در حال شکلگیری بود: «اصولگرایی». در آن زمان دو جناح ایران بیشتر به «راست» و «چپ» که هر دو پسوند مذهبی نیز داشتند تقسیم میشد.
در آن زمان علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، که نمادی از آن نظام سیاسی است، در یک سخنرانی گفت این دو جناح، «دو بال» هستند که «کشور» با آن پرواز میکند. ایران و کشور، در گفتار خامنهای، معمولا بهمعنای «نظام» است.
در واقع او برای مخاطبانشان تبین کرد که «اصولگرا و اصلاحطلب دو بال جمهوری اسلامی هستند.» اگرچه در همان سخنرانی او خطوط قرمز «بال چپ» را هم روشن کرد که «قانون اساسی و اصول انقلاب» بود.
خامنهای تیرماه سال ۱۳۸۸ هم، وقتی پس از اعتراضات خرداد اصلاحطلبان به خطوط قرمز او نزدیک شدند، به آنها نکتهای را یادآوری کرد. او در دیدار با برخی از آخوندهای حوزه علمیه قم گفت: «یک وقتی به خود آقای خاتمی هم گفتم که اگر امروز یک جریان چپی در کشور وجود نداشت، من لازم میدانستم یک جریان چپ بهوجود بیاورم تا برآیند این دوتا حرکت -حرکت آقای هاشمی و او- یک برآیند معتدل شود.»
کسی به سخنان خامنهای چنانکه باید توجه نکرد، یا شاید کسی دوست نداشت حرفهای خامنهای را بشنود. او خود صراحتا همه چیز را شرح داده بود.
پرده سوم: میرحسین و دعوای درون خانوادگی
بخشی از مردم ایران در خرداد ۷۶، به اصلاحات گامگام امید داشتند. با همین امید به خاتمی رای دادند. ۸ سال از عمر و جوانی رای دهندگان به خاتمی گذشت اما به نتیجهای که خواستند نرسیدند. بر اساس همان آمار رسمی (که طبعا درستی آن مورد تردید است)، خاتمی در سال ۷۶ خاتمی با بیش از ۲۰ میلیون رای به ریاستجمهوری رسید، اما سال ۱۳۸۴، مجموع رای سه نامزد اصلاحطلب آن زمان روی هم کمی بیش از ۱۰ میلیون بود.
۱۲ سال پس از خرداد ۷۶، این بار «بال چپ نظام» میرحسین موسوی را عرضه کرد. موسوی لقب «نخستوزیر امام» را داشت. اکثر جوانانی که در خرداد ۸۸ در صحنه بودند، اصولا نمیدانستند چرا او این لقب را دارد.
ماجرا این بود که در دوران رهبری روحالله خمینی، خامنهای به عنوان رییسجمهوری وقت، تمایلی به انتخاب موسوی نداشت. موسوی با حکم خمینی که انتخاب هر فرد به جز او را «خیانت به اسلام» دانست، برای بار دوم به نخستوزیری رسید.
هاشمی رفسنجانی و حامیان اصلاحطلب موسوی، به خوبی در جریان کهنه زخم خامنهای از موسوی بودند. بازگشت او به سیاست، پیام واضحی برای خامنهای داشت.
موسوی هم مراقب بود سطح درگیری از این اختلاف درونی بالاتر نرود. موسوی در ایام انتخابات، طبیعتا مانند سایر نامزدها، خامنهای را «مقام معظم رهبری» میخواند و حتی فراتر از سایرین، سالهای سیاه دهه ۶۰ را «دوران طلایی حضرت امام» میخواند.
با اینحال، خامنهای با معرفی محمود احمدینژاد، چنان «بال راستی» برای نظام ساخته بود، که بسیاری، ترجیح میدانند این نیمه موسوی را نبینند و دستبهنقد از شر احمدینژاد خلاص شوند.
اگرچه مخالفتهای سیاسی جدی با جمهوری اسلامی وجود داشت، اما اوضاع اقتصادی، در دوران احمدینژاد رو به وخامت گذاشته بود و اصرار او بر توسعه برنامه هستهای، مردم را نگران کرده بود. این نگرانی با توجه به تشدید تحریمها در دور دوم ریاست جمهوری او، چندان بیراه نبود.
موسوی توانست در انتخابات ۸۸، نرخ مشارکت را که براساس آمار رسمی جمهوری اسلامی در انتخابات سال ۸۴ به کمتر از ۶۰ درصد رسیده بود، به نزدیک ۸۵ درصد برساند.
معترضان ۸۸ گمان میکردند میتوان در جمهوری اسلامی از راههای مسالمتآمیز بهنتیجه رسید. هیچ آماری در دست نیست که دقیقا چند درصد از آنها به جمهوری اسلامی باور داشتند. اما موسوی در بیانه اول خود گلایهاش را مطرح کرد، او شکایت داشت که «متصدیان بیامانت»، ارکان «نظام مقدس جمهوری اسلامی» را تنزل دادند.
او آنچه را موج عقلانیت سبز مردم میخواند برگرفته از «تعالیم دینی و علایق ملت به اهل بیت پیامبر» میدانست.
در همان زمان که موسوی خود را در جایگاه رهبری خشم عمومی مردم با این بیانیهها تثبیت و اهداف آنان را اینچنین ثبت میکرد، امثال زندهیاد ندا آقاسلطان، در خیابانها اعتراض میکردند.
تصاویر و خاطرات نقلشده از زندگی شخصی او نشان میدهد که این زن جوان با تعریفهای موسوی همسو نبود. او پس از قتل حکومتی آقا سلطان در ۳۰ خرداد هم بیانیه داد و در آن خمینی را «امام روشن ضمیر» خواند. از بازگشت مردم به شعارهایی نظیر «نصر من الله و فتح قریب»، «یاحسین، میرحسین» و استفاده از نام خمینی در شعارها ابراز رضایت کرد و آن را نشانهای از وفاداری مردم به آرمانهای انقلاب ۵۷ دانست.
پرده چهارم: آخرین امید بهرنگ بنفش
در انتخابات سال ۱۳۹۲، «بال راست» نظام که همان اصولگرایان بودند، معیشت مردم را تنگ و همهچیز را برای ورود «بال چپ» نظام آماده کردند. حسن روحانی، با کلید و رنگ بنفش وارد شد و موسوی به همراه مهدی کروبی، دیگر رهبر جنبش سبز، از او حمایت کردند. او با شعار رفع تحریم و بهبود معیشت مردم وارد شد.
دولت باراک اوباما، که معترضان در سال ۸۸ خطاب به او شعار میدادند «اوباما، اوباما، یا با اونا یا با ما» با دولت روحانی کنار آمد و برجام امضا شد و معیشت مردم اندکی از حد فاجعه فاصله گرفت.
دولتمردان روحانی، سرمست از پیروزی دیپلماسی، که به لطف آمریکا بهدست آمده بود به سراغ حذف یارانه بنزین و یارانههای نقدی مردم رفتند. با اینحال، بهبود نسبی شرایط اقتصادی باعث شد، مردم واکنش بسیار تندی نشان ندهند. تا زمستان ۱۳۹۵ که دونالد ترامپ، به ریاست جمهوری آمریکا رسید و ورق برگشت.
پرده پنجم: «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا»
یکسال پس از آغاز ریاست جمهوری ترامپ، در دیماه ۱۳۹۶، درحالی که «بال راست» نظام یا همان اصولگرایان، در حال آماده شدن برای مراسم حکومتی «نهم دی» بودند، تا به «بال چپ» نظام یا همان اصلاحطلبان طعنه بزنند، اعتراضات عمدتا معیشتی در ایران آغاز شد.
در این اعتراضات، ۸ سال پس از اعتراضات ۸۸، دیگر خبری از «یاحسین، میرحسین» نبود. مردم اولین بار شعاری سر دادند که مستقیما یکی از پیچیدهترین و عمیقترین سیاستهای جمهوری اسلامی را نشانه رفته بود: «اصولگرا، اصلاحطلب، دیگه تمومه ماجرا»
پرده ششم: شعارها و تمایلات پادشاهیخواهانه
همزمان با شعار قبلی، در اعتراضات سال ۹۶، برای اولین بار بهطور آشکار شعار دیگری سر داده شد: «رضا شاه، روحت شاد» تا ۸ سال پیش از این اعتراضات، موسوی در بیانیههای خود انقلاب ۵۷ را میستود.
تا سال ۹۶، در جریان اعتراضات، همواره شعارهایی علیه جریان اصولگرا یا همان «بال راست» نظام سر داده میشد. شعار «مرگ بر دیکتاتور» مشخصا این بال نظام را نشانه میرفت. اما «بال چپ» یا همان اصلاحطلبان، خود را در سمت «آزادی» تعریف کرده بودند.
از همان زمستان سال ۹۶، تئورسینها و بازجوهای سابق وزارت اطلاعات، نظیر عباس عبدی و علی ربیعی و.. گلایههای خود را از «بال راست» آغاز کردند. آنها معتقد بودند اعتراضات دی ۹۶ را احمد علم الهدی، امام جمعه مشهد آغاز کرد تا دولت را تضعیف کند.
چهار ماه پس از اعتراضات دی ۹۶، در اوایل اردیبهشت سال ۱۳۹۷، اتفاقی عجیب رخ داد. در جریان یک حفاری برای عملیات عمرانی در شهرری تهران، یک مومیایی کشف شد. کارگر ساده آن عملیات عمرانی، عکس سلفی با مومیایی انداخت و منتشر کرد. همین عکس گمانهزنیها درباره هویت جسد را افزایش داد.
مومیایی درست در محلی پیدا شده بود که آرامگاه رضاشاه پهلوی در آن واقع شده و به دستور صادق خلخالی تخریب شده بود. اندکی بعد شورای شهر تهران تایید کرد جسد مومیایی پیدا شده، متعلق به رضاشاه پهلوی بوده است.
پرده هفتم: آبان خونین
اصلاحطلبان حاکم در دولت از همان دیماه ۹۶، از کم بودن شدت عمل در سرکوب اعتراضات شکایت داشتند. در سال ۱۳۹۸، پیش از افزایش ناگهانی قیمت بنزین، عباس عبدی با برخی چهرههای اصلاحطلب و روزنامهنگاران، جلساتی ترتیب داده بود که بین روزنامهنگاران اصلاحطلب به «اتاق بنزین» مشهور شده بود. روزنامهنگارانی که بعدها مشخص شد از جریانی بودند که بعدها به «سیمکارت سفید» مشهور شدند.
جریان اصلاحات یا همان «بال چپ» معمولا در اعتراضاتی از این دست، همواره حامی معترضان بودند یا دستکم اینطور نشان میدادند، اما در آبان خونین ۹۸ مستقیم و غیر مستقیم از معترضان انتقاد کردند.
شاخصترین چهرههای آنان، چون مصطفی تاجزاده اگرچه بهطور مشخص از سرکوب معترضان دفاع نکردند، اما در جایگاه ناصح دلسوز نظام، معترضان را تلویحا محکوم کردند. تاجزاده در گفتوگویی با اعتماد آنلاین گفت: «آبان ۹۸ از دیماه ۹۶ گستردهتر، خشنتر و غارتیتر بود، بعدی هم گستردهتر، خشنتر و غارتیتر خواهد بود.»
در آبان خونین ۹۸، نظیر دی ۹۶، معترضان از «بال چپ» نظام قطع امید کرده بودند. شعارهای سلبی وجود داشت، اما آنچه قابل توجه بود شعارهای ایجابی بود. اگر در گذشته معترضان فریاد میزدند چه چیزی نمیخواهند، در اعتراضات آبان ۹۸ آنچه میخواهند پر رنگتر شد.
به این ترتیب، شماری از معترضان همزمان که شعار دادند «چه اشتباهی کردیم که انقلاب کردیم»، شعار میدادند: «ایران که شاه نداره، حساب کتاب نداره»، «ای شاه ایران، برگرد به ایران» و «ولیعهد کجایی، به داد ما بیایی».
شعارهای دیگر مانند گذشته در نفی دیکتاتوری، خامنهای، جمهوری اسلامی و… هم وجود داشت، اما پدیده این دور اعتراضات، برجسته شدن شعارها در حمایت از پادشاهی و به طور خاص خاندان پهلوی بود.
پرده هشتم: زن، زندگی، آزادی
در پی قتل حکومتی مهسا ژینا امینی، مردم ایران دست به اعتراضات گستردهای زدند. «زن، زندگی، آزادی» شعار محوری این اعتراضات در آغاز بود. با آنکه از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب، زن و مرد در این اعتراضات حضور داشتند، برخی این اعتراضات را «خیزشی فمینیستی» نامیدند. همچنین برای اولین بار در این اعتراضات به طور گسترده، شعارهایی به زبانهای مادری در مناطقی از کشور سر داده شد.
در بطن اعتراضات، بین معترضان، اختلافاتی ظهور پیدا کرد. در کنار همه این پدیدهها که همگی بیسابقه بودند، یک اتفاق بیسابقه دیگر رخ داد: شعار دادن علیه شاه! نیم قرن پس از سال ۵۷، گروههایی که از جمله گروههای مخالف پهلوی بودند، شعارهایی علیه شاه سردادند، از جمله: «نه شاه میخوایم نه ملا، لعنت به آیتالله»
به نظر میرسد این شعارها پنج سال پس از دیماه ۹۶، در پاسخ به فراگیر شدن شعارها در حمایت از پادشاهی و خاندان پهلوی بود. در سوی دیگر، شعار «مرگ بر سه فاسد، ملا، چپی، مجاهد» شنیده شد.
پرده نهم: نوروز ۱۴۰۴
در حالی که بحثها بر سر این شعارها و حقانیت طرفها در رسانهها و بین گروهها در فضای مجازی در جریان بود، نوروز ۱۴۰۴ فرا رسید.
در لحظه تحویل سال و نوروز، جامعه ایرانی با پدیدهای جدید، باز هم نظران را غافلگیر کرد. مردم از جمله نسل جوان، با حضور در اماکن تاریخی که پیوند قویتری با فرهنگ ایرانی داشتند، شعارهایی در حمایت از خاندان پهلوی سر دادند.
ویدیوهایی که از این وقایع ثبت شد، گستردهگی آن را نشان میداد از خراسان از شمال شرقی کشور، تا پاسارگاد در قلب کشور، این پدیده ظهور کرد.
پرده دهم: دیماه ۱۴۰۴
نیمه آذر ۱۴۰۴، مرگ مشکوک خسرو علیکردی، وکیل حقوق بشر در مشهد، جامعه را در بهت فرو برد. پس از مرگ، پیامهای صوتی از او منتشر شد که نشان میداد این وکیل حقوق بشر، از حامیان خاندان پهلوی بوده است.
در مراسم بزرگداشت او، نرگس محمدی، برنده جایزه صلح نوبل، قصد سخنرانی داشت که با شعار های حاضران در حمایت از خاندان پهلوی مواجه شد. منتقدان و حامیان محمدی، جمعیت شعار دهنده را کمشمار توصیف کردند.
در این بین اتفاقی دیگر برای اولین بار بروز کرد. حساب رسمی تیم تراکتورسازی تبریز، از هواداران خواست در بازیهای این تیم، به زبان ترکی آذری شعارهایی علیه خاندان پهلوی سر بدهند.
در همین اثنا، حدود سه هفته پس از وقایع بزرگداشت علیکردی، اعتراضات بازار در تهران از یکشنبه هفت دی آغاز شد. اعتراضاتی که حمایت از خاندان پهلوی و پادشاهی، به شکلی قابلتوجه در ویدیوها و گزارشها به چشم میخورد.
این بار انکار این شعارها دشوارتر شده است. به طرزی بیسابقه، حتی در دانشگاه صنعتی شریف نیز در حمایت از پادشاهی شعارهایی سر داده شد.این در حالیاست که دانشگاه بهطور سنتی، پایگاه گروههای مخالف پادشاهی بهشمار میرود، این اعتراضات همچنان در جریان است.
ما و برابری «فرصت» و «نتیجه»
در یک مسابقه دو، شرکتکنندگان از یک خط آغاز، با تجهیزات مشابه، شروع به دویدن میکنند. ناظر قانونی مسابقه، خود را ملزم به ایجاد فضای برابر برای همه شرکتکنندگان میدانند، اگرچه یکی از شرکتکنندگان بهدلیل فیزیک بدنی سرعت کمتری داشته باشد و دیگری بیشتر. در اینجا ناظر قانونی، در نتیجه مسابقه دخالت نمیکند؛ این «برابری در فرصت» است.
در مقابل، اگر همین ناظر قانونی، با هر توجیهی، مثلا با این توجیه که فیزیک بدنی یکی از شرکتکنندگان ضعیفتر است، نقطه شروع او را جلوتر ببرد، او در پی این است که برابری را در نتیجه ایجاد کند. این «برابری در نتیجه» است.
بهنظر میرسد اعتقاد به «برابری در نتیجه» بهشکلی فزاینده در بین برخی از اهالی رسانه در حال افزایش است. بهدلیل شرایط خاص ایران تحت حکومت جمهوری اسلامی، موسسات معتبر پرشماری برای ارزیابی شرایط ایران وجود ندارند که بتوان یافتههای آنها را با هم مقایسه و نتیجه گرفت.
در اینجا اهمیت قضاوت حرفهای روزنامهنگاران برجسته میشود. روزنامهنگار میتواند و باید با تکیه بر تجربه بتواند گستردگی شعارها را ارزیابی کند. شعاری که در تجمعات بزرگ در گوشه گوشه کشور از ملارد گرفته تا بازار تهران و یک مجتمع تجاری در جزیره قشم سر داده میشود، بههیچ وجه همسنگ یک شعار در تجمعی دانشگاهی نیست.
اگر رسانه خود را ملزم به «نتیجه برابر» نداند، لزومی ندارد با دادن «سهمیه» به یک شعار که کمتر از سوی جامعه مورد استقبال قرار گرفته، همه شعارها را در کنار هم قرار دهد. این به معنی حذف شعارها نیست، به معنی مداخله نکردن در نتیجه است.
در اعتراضات سال ۱۴۰۱، شعار غالب «زن، زندگی، آزادی» بود. پس از آن نیز شعارهایی نظیر «مرد، میهن، آبادی» و «هیز تویی، هرزه تویی، زن آزاده منم» سر داده میشد. اما در کنار اینها، بیش از ۲۰۰ شعار دیگر هم وجود داشت، پیداست که در یک گزارش محدود نمیتوان همه شعارها را ذکر کرد.
در چنین شرایطی، قضاوت بیطرفانه و رعایت برابری فرصتی، حکم میکند اگر قرار است شعارهایی برای توصیف این رخداد ذکر شوند روی این شعارها تاکید شود که هم به لحاظ محتوایی در پیوند با اعتراضات است و هم گستردگی آن قابل استنباط است. کسی در اینجا شعارها را نشمرده، این یک قضاوت حرفهای است.
در چنین شرایطی، ذکر شعار «مرگ بر دیکتاتور» که شعاری عمومی است، اگر تعمدا و برای کمرنگ کردن شعارهای اصلی نباشد، یک خطای حرفهای واضح بهشمار میرود.
اوضاع جهان امروز ما، هر روز در حال تغییر است. انقلاب هوش مصنوعی از یکسو و تحولات دنیای رسانه از سوی دیگر، همهچیز را تغییر داده است. امروز یک یوتیوبر یا اکانت ناشناس شبکه ایکس (توییتر سابق) میتواند به اندازه نوشتههای رسانههایی با دهها سال سابقه و میلیاردها دلار سرمایه، دیده شود. این «برابری در فرصت» در جهان ما وجود دارد.
در چنین شرایطی، اصرار بر «برابری نتیجه» و یارانه دادن به یک جناح، با توجیه اخلاقی، «آب در هاون کوفتن است.»
روزنامهنگاری هنوز هم میتواند بماند، به شرط آنکه خود را «انعکاس» دهنده بیطرف جامعه بداند، نه در خوشبینانهترین حالت شکل دهنده به تحولات و مسئول توزیع «یارانه توجه.»

همزمان با ورود اعتصاب و اعتراضات بازاریان به سومین روز و در واکنش به وضعیت نابسامان اقتصادی و گسترش اعتراضات در شهرهای مختلف کشور، شماری از کسبوکارها در شبکه اجتماعی اینستاگرام با انتشار پستهایی اعلام کردند که تا اطلاع ثانوی فعالیت خود را متوقف میکنند.
بر اساس بررسیها، بسیاری از کسبوکارهای آنلاین، از جمله فروشگاههای لوازم بهداشتی و آرایشی، طلا و نقره، پوشاک و مزونهای لباس، در شهرهایی مانند تهران، کرج، ایلام، بندرعباس، شیراز، کرمانشاه، مشهد و رشت اعلام کردند که در همبستگی با اعتصابها به فعالیت خود پایان داده و فروش نخواهند داشت.
همچنین در اینستاگرام دیده شد که تعدادی از کافهها و رستورانها نیز در صفحات رسمی خود نوشتند که در همراهی با اعتصابهای سراسری، فعالیت خود را متوقف کردهاند.
در سومین روز اعتراضات بازاریان در واکنش به شرایط اقتصادی، مغازهداران در شهرهای مختلف از جمله تهران، اصفهان، اهواز، شیراز، کرمانشاه و نجفآباد مغازههای خود را تعطیل کردند و در برخی مناطق دست به تجمعات اعتراضی زدند.
همزمان با این تحولات، در پی صدور فراخوانهایی از سوی تشکلها و فعالان دانشجویی، دانشجویان در شهرهای مختلف کشور از جمله تهران، اصفهان و یزد، روز سهشنبه ۹ دیماه به موج اعتراضات پیوستند.