اعتراضهای ایران وارد روز سوم خود شدند و توانستند بهسرعت از تهران به شهرهای دیگر گسترش پیدا کنند و جنبشهای مدنی و صنفی دیگر را هم با هم همراه کنند؛ از جمله دانشجویان را که سهشنبه تظاهرات متعددی در حمایت از اعتراضها انجام دادند.
آنچه در خیابانهای ایران دیده میشود دیگر صرفا واکنشی صنفی به نوسانات قیمت ارز نیست؛ بلکه اعتراضی عمیق و صریح به ساختار حکومت جمهوری اسلامی است که ده ویژگی زیر به آن قدرتی مضاعف میبخشد:
۱- نخستین و شاید مهمترین نکته، بازگشت اعتراضهای اقتصادی به مرکز سیاست در ایران است. خواستههای معیشتی در تاریخ معاصر جمهوری اسلامی معمولا تحقیر شدهاند. از همان سالهای نخست انقلاب، روایت روحالله خمینی این بود که انقلاب برای اقتصاد و «قیمت خربزه» نبوده است و خواستههای رفاهی را به خواستههای حیوانی تقلیل میداد.
این نگاه، که ریشه در نوعی ایدئولوژی عرفانی داشت، برای دههها در میان بخشهایی از نخبگان سیاسی و حتی اپوزیسیون ادامه یافت. اعتراضهای آبان ۱۳۹۸، که با افزایش قیمت بنزین آغاز شد، نقطه عطفی در شکستن این تابو بود. با این حال، هنوز بسیاری از کنشگران سیاسی آن اعتراضها را «شورش نان» و فاقد ظرفیت دموکراتیک تلقی میکردند. اعتراضهای کنونی بازاریان و کسبه نشان میدهد که مطالبات ساده اقتصادی میتوانند ریشهایتر از بسیاری شعارهای سیاسی باشند و از این منظر ظرفیت فراگیری و جهانشمولی بیشتری داشته باشند.
۲- تورم بالا و رکود پدیدهای است که سالهاست ایرانیان با آن زندگی میکنند. اما آنچه امروز در بازار رخ میدهد، بیش از تورم، به فروپاشی اقتصادی شباهت دارد. بازاریان و کسبه در هر کشوری و از جمله ایران بیشتر از باقی اقشار توان تحمل و انتقال فشارهای اقتصادی را دارند چرا که میتوانند اجناس گران خریده را با قیمت بیشتری بفروشند و سود خود را تضمین کنند. اما نوسانات شدید ارز و بیثباتی سیاستگذاری، امکان برنامهریزی را حتی از این گروه گرفته است و فعالیت اقتصادی در ایران را عملا غیرممکن کرده است.
مهدی مهدویآزاد، روزنامهنگار، در برنامه چشمانداز گفت: «حکومتی که هیچوقت در عمرش عقبنشینی نکرد، اکنون به مرحلهای رسیده که در خارج توسریخور شده است.»
او افزود: «رفتار جهانی با جمهوری اسلامی تغییر کرده و برای مردم ایران نیز دیگر آن هراس گذشته وجود ندارد.»
میدلایست فوروم، اندیشکده محافظهکار آمریکایی، در مقالهای تازه درباره اعتراضهای جاری در ایران با تاکید بر اینکه جمهوری اسلامی نتیجه طبیعی و منطقی روند سیاست در ایران نیست، آن را یک استثنای تاریخی خواند که دیر یا زود جای خود را به نظمی دیگر خواهد داد.
مایکل روبین، پژوهشگر ارشد این اندیشکده و از چهرههای شناختهشده جریان نومحافظهکار در حوزه خاورمیانه که سابقه فعالیت در پنتاگون را نیز دارد، در مقالهای که دوشنبه هشتم دی منتشر شد، اعتصابها و اعتراضهای بازاریان تهران ظرف یکصد سال گذشته را مرور کرده و آنها را «نشانی از فرسوده شدن حمایتها از جمهوری اسلامی در میان یکی از پایگاههای اصلی حامی آن» خوانده است.
او در بخشی از این مقاله نوشته است که جنگ ۱۲ روزه میان اسرائیل و جمهوری اسلامی «مشروعیت» حکومت در میان حامیان اصلیاش را از میان برده و حالا دیگر حتی آنها هم دیدهاند که «لافزنیهای رهبر جمهوری اسلامی» درباره قدرت «پوچ» از آب در آمده است.
روبین در ادامه میگوید: «جمهوری اسلامی همواره بیش از آنکه نقطه اوج طبیعی سیر تکامل سیاسی ایران باشد، یک استثنا بوده است و مانند همه رژیمهای انقلابیِ نامحبوب، سرانجام فروخواهد ریخت؛ چه از موج جدید اعتراضها جان سالم به در ببرد و چه نبرد، مسیر آن روشن است: اعتراضها فراگیرتر میشوند، بسامدشان افزایش مییابد و به بخشهای هرچه گستردهتری از جامعه میرسند.»
میدلایست فوروم، اندیشکده محافظهکار آمریکایی، در مقالهای تازه درباره اعتراضهای جاری در ایران با تاکید بر اینکه جمهوری اسلامی نتیجه طبیعی و منطقی روند سیاست در ایران نیست، آن را یک استثنای تاریخی خواند که دیر یا زود جای خود را به نظمی دیگر خواهد داد.
مایکل روبین، پژوهشگر ارشد این اندیشکده و از چهرههای شناختهشده جریان نومحافظهکار در حوزه خاورمیانه که سابقه فعالیت در پنتاگون را نیز دارد، در مقالهای که دوشنبه هشتم دی منتشر شد، اعتصابها و اعتراضهای بازاریان تهران ظرف یکصد سال گذشته را مرور کرده و آنها را «نشانی از فرسوده شدن حمایتها از جمهوری اسلامی در میان یکی از پایگاههای اصلی حامی آن» خوانده است.
او در بخشی از این مقاله نوشته است که جنگ ۱۲روزه میان اسرائیل و جمهوری اسلامی «مشروعیت» حکومت در میان حامیان اصلیاش را از میان برده و حالا دیگر حتی آنها هم دیدهاند که «لافزنیهای رهبر جمهوری اسلامی» درباره قدرت «پوچ» از آب در آمده است.
روبین در ادامه میگوید: «جمهوری اسلامی همواره بیش از آنکه نقطه اوج طبیعی سیر تکامل سیاسی ایران باشد، یک استثنا بوده است و مانند همه رژیمهای انقلابیِ نامحبوب، سرانجام فروخواهد ریخت؛ چه از موج جدید اعتراضها جان سالم به در ببرد و چه نبرد، مسیر آن روشن است: اعتراضها فراگیرتر میشوند، بسامدشان افزایش مییابد و به بخشهای هرچه گستردهتری از جامعه میرسند.»
او در بخشی از مقاله با توضیح وضعیت عراق پس از سقوط صدام، به مسئولیتهای مردم ایران پس از سقوط خامنهای اشاره میکند: «مردم ایران باید شکل حکومت بعدی را تعیین کنند و درباره سرنوشت بازماندگان جمهوری اسلامی و نحوه رفتار با آنها نیز تصمیم بگیرند؛ اینکه باید با اعضایی که بسیاری از آنها مدتهاست هرگونه تعهد ایدئولوژیک را صادقانه کنار گذاشتهاند و صرفا در ازای شغلشان، به وفاداری تظاهر کنند، چه خواهند کرد.»
روبین پیشبینی کرده است که به احتمال زیاد هسته ایدئولوژیک حکومت در واپسین لحظهها «بدون نبرد» قدرت را ترک نخواهد کرد و در روزهای پایانی شاهد «انفجار خشونت» در ایران خواهیم بود.
نویسنده سپس این مساله را پیش روی خوانندگان میگذارد که در چنین شرایطی ایرانیان باید فراتر از تصمیم درباره بازماندگان حکومت، به دیگر ابعاد عدالت انتقالی بپردازند.
او هشدار میدهد که تصمیم ایرانیان رنجکشیده برای انتقامجویی میتواند «چرخهای خونبار» را به حرکت در آورد و از سوی دیگر، «ناکامی در برقراری عدالت و افشای شبکههای سرکوب» نیز مستعد فرو غلتیدن جامعه به دامان یک دیکتاتوری شدیدتر است.
روبین همچنین این مساله را پیش میکشد که نیروهای سپاه پاسداران در صورت شکست هیات جمهوری اسلامی به دست مردم، نیروهای خود را بازسازی و سازماندهی خواهند کرد تا «آرزوی مردم ایران برای آزادی» را در هم بشکنند.
این نویسنده به سرنوشت روشن کشورهایی چون آفریقای جنوبی و رواندا اشاره میکند که با بهرهگیری از کمیسیونهای حقیقت و آشتی توانستند از سناریوهای آلوده به خونخواهی یا دیکتاتوریهای مجدد عبور کنند، هرچند تاکید میکند که ایران، بهدلیل «دوام طولانیمدت حکومت» و «میزان خشونتی که طی دههها -بهویژه علیه اقلیتهایی چون کردها و بلوچها- بهکار گرفته شده، موردی بهمراتب پیچیدهتر» از کشورهای مورد اشاره به شمار میآید.
روبین کلید دوری جستن از احتمال شورش یا جنگ داخلی را «پرداختن به عدالت انتقالی» میداند و در پایان تاکید میکند که جامعه جهانی و خود ایرانیان باید بحث درباره مبانی عدالت انتقالی را آغاز کنند؛ اینکه چه کسانی باید مجازات شوند، چه کسانی باید از سمتهای اجرایی و دولتی محروم و چه کسانی باید بخشیده شوند.
اعتراضات دیماه ۱۳۹۶ نقطهای تعیینکننده در تاریخ جمهوری اسلامی بود؛ نه صرفا بهعنوان یک اعتراض اقتصادی، بلکه بهعنوان نخستین خیزش سراسری که آشکارا کل نظام سیاسی را هدف قرار داد.
آنچه امروز در قالب اعتراضات معیشتی، اعتصاب بازاریان و تجمعهای پراکنده اما پیوسته در شهرهای مختلف ایران جریان دارد، ادامه همان مسیر دی ۹۶ است. مسیری که در آن اقتصاد به زبان مشترک اعتراض ضدحکومتی تبدیل شده است.
دی ۹۶، عبور از مطالبات صنفی به نفی کلیت نظام
اعتراضات دی ۹۶ با شعارهای اقتصادی آغاز شد: گرانی، بیکاری، فساد و کاهش قدرت خرید. اما این اعتراضات خیلی زود از سطح مطالبات معیشتی عبور کرد و به چالشی مستقیم علیه کل ساختار جمهوری اسلامی بدل شد.
شعارهایی مانند «اصلاحطلب، اصولگرا/ دیگه تمومه ماجرا»، «مرگ بر دیکتاتور» و «نه غزه، نه لبنان/ جانم فدای ایران»، نشان داد مردم دیگر نه دولت وقت، نه جناحهای درون حاکمیت، بلکه تمام نظام سیاسی را مسئول وضعیت موجود دانسته و میدانند.
دی ۹۶ نقطه پایان توهم اصلاح از درون و نقطه عطف اعتراضات کاملا ضدحکومتی با شعارهایی تازه بود.
در این مقطع، اقتصاد نقشی فراتر از یک عامل محرک ایفا کرد و به محل فروپاشی مشروعیت نظام تبدیل شد.
ناتوانی حکومت در تامین حداقلهای معیشتی، مستقیما زیر سوال رفتن اصل حاکمیت را به دنبال داشت.
اعتراضات معیشتی امروز، همان خشم در مرحلهای عمیقتر
اعتراضات معیشتی اخیر - از بازار تهران تا مراکز تجاری و صنفی - در ظاهر حول محور سقوط ارزش ریال، جهش قیمت دلار، رکود شدید و نابودی کسبوکارها شکل گرفته است، اما همانند دی ۹۶، این اعتراضات به سرعت از سطح صنفی عبور کرده و ماهیتی آشکارا ضدحکومتی پیدا کرده است.
شعارهای معترضان، بهویژه در بازار که زمانی یکی از پایگاههای سنتی حکومت محسوب میشد، نشان میدهد اعتراض دیگر محدود به سیاستهای اقتصادی یا تصمیمهای مقطعی نیست و کلیت نظام، ساختار تصمیمگیری، فساد سیستماتیک و ناکارآمدی مزمن جمهوری اسلامی، هدف قرار گرفته است.
این نکته اهمیت ویژهای دارد: وقتی بازاریان و فعالان اقتصادی - یعنی گروههایی که مستقیما با ثبات و نظم اقتصادی سر و کار دارند - به خیابان میآیند و شعارهای ضدحکومتی سر میدهند، نشانهای روشن از ریزش در پایگاههای اجتماعی نظام است.
شعارهای حمایت از پهلوی، عبور از نفی صرف به جستوجوی جایگزین
یکی از شاخصترین ویژگیهای اعتراضات کنونی، ظهور و تکرار شعارهای حمایت از شاهزاده رضا پهلوی در کنار شعارهای معیشتی و ضدحکومتی است. این شعارها صرفا نوستالژیک نیستند، بلکه حامل یک پیام سیاسی روشناند.
در دی ۹۶، تمرکز اصلی بر نفی کلیت نظام بود اما امروز، در بخشی از اعتراضات، جامعه از مرحله «نه گفتن» عبور کرده و به مقایسه و طرح آلترناتیو رسیده است. حمایت نمادین از دوره پهلوی در بستر اعتراضات اقتصادی نشان میدهد بخشی از معترضان، فروپاشی اقتصادی را نتیجه مستقیم جمهوری اسلامی میدانند و بهدنبال مدلی متفاوت از حکمرانی هستند.
این تحول، بیانگر سیاسی شدن عمیق بحران معیشت و تبدیل شدن آن به پروژهای تمامعیار علیه حکومت است.
اقتصاد، پاشنه آشیل و عامل فرسایش رژیم
در هر دو مقطع - دی ۹۶ و اعتراضات امروز - اقتصاد نقطه آغاز بوده است، اما نتیجه هر بار سیاسیتر شده است.
جمهوری اسلامی در چهار دهه گذشته نشان داده که توان سرکوب دارد اما توان حل پایدار بحران اقتصادی را ندارد.
وقتی فقر، تورم و بیثباتی به تجربه روزمره اکثریت جامعه تبدیل میشود، سرکوب دیگر کارکرد بازدارنده خود را از دست میدهد. به همین دلیل، اعتراضات معیشتی امروز به ضدحکومتیترین شکل اعتراض در ایران بدل شدهاند. اعتراضاتی که نه خواهان اصلاح سیاستها، بلکه نشانهگیر اصل نظام هستند.
آیا تاریخ در حال تکرار است؟
یک پرسش کلیدی: آیا اعتراضات امروز تکرار دی ۹۶ است؟ پاسخ کوتاه این است: بله؛ اما در سطحی عمیقتر و رادیکالتر.
دی ۹۶ آغاز راه بود. لحظهای که مردم نشان دادند اقتصاد میتواند به اعتراض سیاسی علیه کل نظام تبدیل شود. اعتراضات معیشتی امروز، ادامه همان مسیر است، اما با تجربهای انباشتهتر، خشم عریانتر و افقی سیاسیتر.
اگر در دی ۹۶ نفی نظام غالب بود، امروز علاوه بر نفی، جستوجوی جایگزین نیز وارد میدان شده است.
در این معنا، تاریخ نه دقیقا تکرار، بلکه تکمیل میشود، و اقتصاد همچنان همان نقطهای است که از آن، مشروعیت جمهوری اسلامی فرسوده میشود و اعتراضات ضدحکومتی جان میگیرد.
رکود شدید قدرت خرید را از مردم گرفته است و تورم در حال بالا بردن قیمتها است. نرخ ارز، افسار گسیخته و هر روز در حال فتح رکوردی جدید است. وعدههای مسئولان، هرسال بازیافت و تکرار میشود اما در واقع سال به سال، دریغ از پارسال.
تلاش بازاریان برای زنده نگه داشتن کسب و کارشان به نبردی ناامیدانه تبدیل شده است؛ آنها در حالیکه نقش و سودی در بالا رفتن قیمتها ندارند، به گرانفروشی متهم میشوند و اگر جنس را به قیمتهای دستوری نفروشند، به احتکار و اختلال در بازار متهم میشوند. اگر هم بفروشند، باید همان کالا را با قیمتی به مراتب بالاتر از نرخ فروش قبلی جایگزین کرده و زیان کنند.
هزینه اجاره و سرقفلی املاک تجاری در ایران، مدتهاست که از حاشیه سود کسب و کارها سبقت گرفته است. در همین حال، فرآیند تخصیص ارز برای واردات ماهها طول میکشد و فشار برای فروش ارزانقیمت ارز صادراتی به ضرر منتهی میشود.
در سالهای اخیر، جمهوری اسلامی کوشیده تا بازار را از طریق سامانههای حکومتی رصد کرده و به مرور تمام حلقههای زنجیره تامین و تولید و توزیع را به کنترل خود در بیاورد. سامانههای ناکارآمد و پیچدرپیچی که جریان سیال و پرخروش تجارت را پشت سدی از قوانین و مقررات حکومتی و امنیتی متوقف کردهاند. سدی که البته خودیها به راحتی از آن میگذرند.
این سامانهها، ریز و درشت اطلاعات تجاری کسبه را جمعآوری کرده و عملا شبیه راهزنان سرگردنه هیچ فرصتی را برای تیغ زدن خریدار و فروشنده از دست نمیدهند.
۳- بازاریان یکی از ستونهای تاریخی انقلاب اسلامی بودند؛ شبکهای منسجم با پیوندهای ایدئولوژیک و مالی با روحانیت. این شبکه نهتنها در پیروزی انقلاب نقش کلیدی داشت، بلکه در چهار دهه گذشته نیز از حامیان اصلی جمهوری اسلامی به شمار میرفت. اعتراض بازاریان به این معناست که حکومت حمایت فکری و مالی بخش بزرگی از این گروه پرنفوذ را از دست داده است.
۴- گسترش سریع اعتراضها از تهران به شهرهای بزرگ و کوچک قابل توجه است. این الگو نشان میدهد که جنبشهای اعتراضی اخیر در ایران دیگر نه تهرانمحورند و نه حتی شهرمحور. اگر «جنبش سبز» در سال ۱۳۸۸ عمدتا در کلانشهرها متمرکز بود، اعتراضهای سالهای اخیر توانستهاند به سرعت شهرهای کوچک و حاشیهای را با خود همراه کنند. این سرعت انتشار، نشانه وجود یک نارضایتی عمیق و همگانی است.
۵- حمایت سریع اتحادیههای رانندگان و کامیونداران، و سپس پیوستن جنبش دانشجویی، نشان میدهد که تشکلها و گروههای مختلف از خاستگاههای کاملا مختلف به این جمعبندی رسیدهاند که ریشه مشکلات مشترک است. میتوان پیشبینی کرد که حرکتهای دیگر از جمله جنبشهای زنان یا کارگری نیز به این موج بپیوندند.
۶- این اعتراضها بار دیگر نشان میدهد که نقطه آغاز جنبشهای اجتماعی لزوما بزرگ، نمادین یا از پیشطراحیشده نیست. در سالهای گذشته، بخشی از تحلیلها در ایران بر این فرض استوار بود که اعتراضهای فراگیر تنها در واکنش به رخدادهایی بزرگ شکل میگیرند: اعتراض به نتیجه انتخابات یا مرگ خامنهای. اما تجربه جنبشهای اخیر در ایران این نگاه را به چالش کشیده است. همانگونه که افزایش قیمت بنزین در آبان ۹۸، یا مرگ مهسا ژینا امینی در بازداشت، به حرکتهای اعتراضی گسترده انجامید، اعتراضهای امروز بازاریان نیز از یک مساله بهظاهر ساده و روزمره آغاز شدهاند.
اما این مطالبات، در جریان گسترش اعتراض، به پرسشهایی بنیادیتر درباره شیوه حکمرانی، مسئولیتپذیری و آینده اقتصادی کشور گره میخورند. به همین دلیل است که مرز میان اعتراض اقتصادی و اعتراض سیاسی در ایران عملا از میان رفته است.
متن اعتراضهای اخیر نشان میدهد که جامعه ایران دیگر منتظر عامل بزرگ نمیماند. نه انتخابات، نه مرگ رهبر، و نه رخدادهای نمادین الزاما شرط آغاز جنبشهای اجتماعی نیستند. نقطه شروع میتواند بسیار ساده باشد، اما آنچه موفقیت این جنبشها را تعیین میکند، توان آنها در گسترش، پیوند خوردن با دیگر گروهها و تبدیل شدن به یک حرکت انباشتی است.
۷- این نخستین موج اعتراضی پس از حملات اسرائیل و آمریکا به ایران است. مقامات جمهوری اسلامی اکنون با سطحی از ناامنی روانی مواجهاند که پیش از این تجربه نکرده بودند. این درحالی است که مقامات و رسانههای اسرائیلی، چه بهصورت رسمی و چه نیمهرسمی، مردم ایران را به حضور در خیابان تشویق میکنند و حتی وعده حمایت (نظامی) میدهند. رسانههای حکومتی و مقامهای جمهوری اسلامی هم گفتهاند این اعتراضها قصد دارد راه را برای حمله دوباره اسرائیل هموار میکند. حاکمیت اینبار اعتراضها را ادامه همان تهدید خارجی میبیند که بهتازگی بهطور مستقیم تجربه کرده است و این احساس ترس آنها را در موضع ضعف شدیدتری قرار میدهد.
۸- تنها یک روز پس از آغاز اعتراضها، مقامهای ارشد سیاسی در آمریکا بهصراحت درباره آن موضع گرفتند. دونالد ترامپ، رییسجمهوری آمریکا در دیدار با نخستوزیر اسرائیل مستقیما به اعتراضها اشاره کرد و گفت که جمهوری اسلامی در مواجهه با اعتراضهای مردمی سابقه استفاده سریع از خشونت دارد. همزمان، وزارت امور خارجه آمریکا و نماینده این کشور در سازمان ملل نیز مواضعی حمایتی اتخاذ کردند.
در اعتراضهای پیشین مقامهای غربی معمولا رویکردی محتاطانهتر در پیش میگرفتند. ابتدا منتظر میماندند تا ببینند اعتراضها تا چه اندازه گسترده و ماندگار میشود، سپس با مشاوران امنیتی و دیپلماتیک خود صحبت میکردند و در نهایت، اگر اعتراضها ادامه مییافت، بیانیههایی محتاطانه و حسابشده صادر میشد؛ بیانیههایی که در آنها تلاش میشد هم از مردم ایران حمایت لفظی شود و هم حساسیتهای حاکمیت جمهوری اسلامی تحریک نشود.
سرعت و صراحت در واکنش دولت آمریکا به اعتراضهای این روزها در ایران، فرصتی مهم برای این جنبش اعتراضی محسوب میشود.
۹- شعارهای حمایت از شاهزاده رضا پهلوی در بسیاری از ویدیوها چشمگیر است و نشان میدهد حداقل در نگاه عده بسیاری از معترضان، کانون رهبری اعتراضها از داخل به خارج از کشور منتقل شده است. این انتقال میتواند سرکوب اعتراضها را در ایران دشوارتر کند.
۱۰- سکوت رهبر جمهوری اسلامی که همواره بخشی از تاکتیک او برای ارزیابی و همزمان بیاهمیت جلوه دادن اعتراضها بوده، اینبار در بستری متفاوت معنا پیدا میکند. علی خامنهای که اکنون از ترس تهدیدها خود زندگی در سایه دارد، بهسختی خواهد توانست این فضای خیابان را کنترل کند. ابزارهای روایی گذشته او - از «فتنه» تا «نفوذ»- فرسوده شدهاند و او با ابداع و اطلاق هر برچسب تازهای، بخشی دیگر از پایگاه اجتماعی نظام را از خود میراند. سکوت، در این معنا، نه نشانه اقتدار، بلکه نشانه یک تنگنای استراتژیک است.
همزمانی این اعتراضها با «۹ دی» - روزی که خامنهای در آن حامیانش را به خیابان فرستاد تا موج اعتراضهای ۱۳۸۸ را مهار کند - نشان میدهد که معترضان چطور تقویم جمهوری اسلامی را از این روایتها خالی کردهاند.