ایراناینترنشنال پنجشنبه ۲۷ آذر، برابر با ۱۸ دسامبر و همزمان با روز جهانی مهاجران، از مخاطبان خود پرسید: «تجربه شما از مهاجرت چه بوده و این مسیر چه چالشها، فرصتها و درسهایی برایتان داشته است؟ اگر به گذشته برگردید، آیا باز هم مهاجرت را انتخاب میکنید؟»
پاسخها، تصویری چندلایه و گاه متناقض از مهاجرت ترسیم کرده است؛ برای برخی «فرصت» بوده، برای بسیاری «اجبار» و گریزی از بحرانهای انباشته زیر سایه جمهوری اسلامی و برای گروهی دیگر، رویایی که زیر فشار اقتصاد، سیاست و نابرابری، هر روز دورتر و دستنیافتنیتر شده است.
در بخش قابل توجهی از این روایتها، مهاجرت نه تصمیمی آگاهانه، بلکه واکنش به شرایطی توصیف میشود که به گفته پاسخدهندگان، امکان زندگی عادی، برنامهریزی برای آینده و حتی امید به ماندن را از آنها گرفته است.
شماری از مخاطبان در پیامهای خود تاکید کردهاند آنچه آنها را به مهاجرت رسانده، نه انتخابی آزادانه، بلکه شرایطی بوده که به گفتهشان، زندگی عادی را ناممکن کرده است.
یکی از مخاطبان نوشت: «مهاجرت نبود؛ فرار از زندان حکومت جمهوری اسلامی بود.»
این جمله کوتاه، خلاصه وضعیتی است که در روایتهای متعدد شهروندان درباره مهاجرت تکرار شده است.
برخی تجربه مهاجرت را با قیاس مستقیم زندگی در خارج و داخل ایران شرح دادهاند.
شهروندی که حدود هشت سال پیش برای تحصیل به اسپانیا رفته، از تفاوت چشمگیر سطح زندگی، قیمتها و کیفیت کالاها گفت، اما یادآوری کرد بازگشت اجباری به ایران و جهش نرخ ارز، مسیر زندگی او را تغییر داده است: «آن زمان یورو چهار هزار تومان بود و امروز حدود ۱۳۰ هزار تومان است.»
او این مساله را به معنای بسته شدن راه مهاجرت خواند و از بنبست اقتصادی، ناتوانی در خرید خانه، ادامه تحصیل و شکل دادن آینده سخن گفت که نتیجهاش برای او، «افسردگی شدید» بوده است.
در میان پیامها، حسرت نقشی پررنگ داشته است.
چند مخاطب نوشتند اگر به گذشته بازمیگشتند، چند دهه قبل مهاجرت میکردند تا آینده فرزندانشان تضمین شود.
یکی از مخاطبان گفت انتظار برای به ثمر رسیدن «وعدهها» به سقوط در وضعیتی انجامیده که به گفته او، «درههای نکبت» است.
مهاجرت به هر قیمت
در پیامهای شهروندان، مهاجرت برای برخی نه تصمیمی حسابشده، که آخرین راه گریز از فرسودگی توصیف شده است.
یکی از شهروندان با ارسال پیامی صوتی به ایراناینترنشنال گفت: «زندگی در ایران خیلی سخت شده است. خیلیها آرزو دارند از اینجا مهاجرت کنند.»
مخاطبی هم نوشت دوست دارد «هرچه دارد بفروشد» و همراه خانواده از ایران خارج شود؛ حتی اگر مسیر، اردوگاه و قاچاق باشد.
او زندگی در ایران را «ثانیهبهثانیه زجرآور» خواند و گفت هر رنجی در راه مهاجرت را به ماندن ترجیح میدهد.
چند شهروند نیز در پیامهای خود به صراحت از مهاجرت غیرقانونی سخن گفتهاند؛ رفتنهای گروهی، بیپول، بیپناه و پرخطر. جوانانی که به گفته خودشان «پولی ندارند»، اما ماندن را هم ناممکن میدانند.
در این روایتها، مهاجرت بیش از آنکه افق آینده باشد، واکنشی فوری به احساس زندانی بودن در ایران است؛ احساسی که برخی آن را به تداوم جمهوری اسلامی و بدتر شدن روزبهروز اوضاع کشور نسبت دادهاند.
در میان این پیامها، تجربه شکستخورده مهاجرت هم دیده میشود.
شهروندی نوشت پس از مهاجرت، تمام داراییاش از دست رفته و ناچار به بازگشت شده است؛ بازگشتی که با تلاشهای ناموفق بعدی برای خروج دوباره همراه بوده.
این روایتها نشان میدهند مهاجرت همیشه به «نجات» ختم نمیشود اما حس پشیمانی از ماندن همچنان پررنگ است.
یکی از مخاطبان نوشت مهاجرت نکرده، اما «وحشتناک پشیمان» است که در ایران مانده است.
در مقابل، گروهی از شهروندان با وجود میل به ترک کشور، اصلا امکان مهاجرت نداشتهاند.
شماری از مخاطبان با برجسته کردن نقش پول در این تصمیم، گفتند توان مهاجرت ندارند، اما دوست دارند مهاجرت کنند.
از سوی دیگر، برخی از کسانی که مهاجرت را تجربه کردهاند، آن را مسیری سخت اما غیرقابل بازگشت خواندند.
ماندن یا رفتن
بخش دیگری از پیامها، مهاجرت را در چارچوبی وسیعتر دیدهاند؛ نه فقط بهعنوان جابهجایی جغرافیایی، بلکه نشانهای از نابرابری جهانی.
یکی از مخاطبان نوشت مهاجرت برای مردم عادی تفاوت زیادی با ماندن ندارد و جهان به دو قطب «غنی و فقیر» تقسیم شده است؛ جایی که سرمایهداران از هر طوفانی ثروتمندتر بیرون میآیند و سهم بسیاری از مردم، تنها «آسمان» است. در این نگاه، مهاجرت هم الزاما راه رهایی نیست.
در مقابل، شماری از مخاطبان با تاکید بر دلبستگی به ایران، مهاجرت را «انتخابی تلخ و تحمیلی» دانستند.
یکی از آنها با اشاره به زیباییهای طبیعی و ظرفیتهای اقتصادی ایران نوشت که ترک چنین کشوری برای هر ایرانی دشوار است، اما حکومت «توتالیتر» بسیاری را ناگزیر به پذیرش رنج مهاجرت کرده است.
او از تجربه بیاحترامی، از دست دادن هویت و نگاه «بیگانهساز» در کشور مقصد گفت؛ جایی که مهاجر باید خود را از نو تعریف کند.
برخی دیگر اما همچنان به ماندن باور دارند و میگویند اگر مهارت و پشتوانهای نباشد، مهاجرت لزوما زندگی بهتری نمیسازد و با همه مشکلات، ایران را ترجیح میدهند.
یکی از شهروندان با ارسال پیام صوتی به ایراناینترنشنال گفت: «برای نجات فرزندانم، برای اینکه زیر دست آخوند درس نخوانند، باید هر طور شده از ایران مهاجرت کنم.»
برخی دیگر از شهروندان هم در پیامهایشان مهاجرت را نه برای خود، بلکه برای آینده فرزندان ضروری دانستند؛ خانوادههایی که ادامه تحصیل، شغل و انتخاب آزادانه نسل بعد را تنها در خروج از کشور ممکن میبینند.
بر اساس دادههای رسمی، شمار ایرانیان نسل اول مقیم خارج از کشور بین ۱.۷ تا دو میلیون نفر برآورد میشود. اما منابع غیررسمی، این رقم را تا بیش از هشت میلیون نفر هم ارزیابی کردهاند.
در کنار مهاجرت خارجی، مهاجرت داخلی نیز در روایتهای مخاطبان دیده میشود؛ جابهجاییهایی که بیش از آنکه انتخابی دلخواه باشد، تلاشی برای نزدیکتر شدن به امکانات و آیندهای قابل پیشبینیتر است.
برخی، از شهرهای کوچک به کلانشهرها رفتهاند و گفتهاند این انتقال به بهبود آموزش فرزندان و کیفیت زندگی کمک کرده است.
در مقابل، گروهی دیگر تاکید دارند مهاجرت داخلی زمانی میتواند «راهحل» باشد که دسترسی به امکانات، آموزش، درمان و فرصتهای شغلی در سراسر کشور بهطور عادلانه توزیع شود.