در جهان، قصههایی هست که فراموش نمیشوند. قصه ساداکو در ژاپن یکی از آنهاست؛ دختری کوچک که از انفجار بمب اتم جان سالم برده بود، اما سالها بعد با بیماری کشنده روبهرو شد. او باور داشت اگر هزار درنای کاغذی بسازد، شفا مییابد.
ساداکو کودکانه، با دستهای لرزان، کاغذها را تا زد و هر پرنده را با امیدی تازه به آسمان سپرد. اما اجل زودتر رسید. هزار درنای او ناتمام ماند و جهان فهمید که معصومترین قربانیان خشونت، همیشه کودکاناند.
پرنده مهسا
امروز در ایران، قصهای شبیه اما عمیقتر و دردناکتر در جریان است. این بار نام قصه مهسا امینی است؛ دختری ۲۲ ساله که شهریور ۱۴۰۱، در بازداشت گشت ارشاد، جانش را گرفتند. او فقط دختری جوان بود که برای زندگی به خیابان رفت، اما مرگش جنبشی را زایید که با خون، با اشک و با فریاد، تاریخ ایران را ورق زد: زن، زندگی، آزادی.
سه سال گذشته و زخم هنوز تازه است. برای همین، کارزاری شکل گرفته به نام پرنده مهسا. مردم در این کارزار، آرزوهایشان را روی درنای کاغذی مینویسند و رها میکنند. هر پرنده یک پیام است، یک اشک، یک فریاد خاموش که بال گرفته و از کاغذ به آسمان پر میکشد.
اما این پرندهها سبک نیستند. هر کدام باری سنگین را حمل میکنند: نام یک عزیز، قصه یک زندگی ناتمام. پرندهای با نام کیان پیرفلک، کودکی ۹ ساله که آرزو داشت مهندس رباتیک شود و گلولهها آرزوهایش را دزدیدند.
پرندهای با نام نیکا شاکرمی، دختری که جسدش بینام و نشان در بیابان رها شد. پرندهای با نام اسرا پناهی، دانشآموزی که در اردبیل مدرسهاش به مرگ بدل شد. پرندهای با نام مجیدرضا رهنورد، جوانی که با دستی شکسته از شکنجه و در آستانه اعدام گفت شادی کنید. پرندهای با نام محمدمهدی کرمی، پسر ورزشکاری که طناب دار، افتخار قهرمانیاش را بلعید. پرندهای با نام محمد حسینی، مردی بیپناه که در دادگاهی فرمایشی به مرگ سپرده شد.
هر یک از این نامها زخمی است؛ زخمی بر پیکر ایران. زخمی که با هیچ پرندهای، با هیچ مراسمی، درمان نمیشود. اما پرندهها نماد یاد هستند. نماد آنکه ما فراموش نکردهایم. هر بار درنایی ساخته میشود، گویی مادری اشکهایش را تا میزند و به آسمان میسپارد. هر بال کاغذی، دستان لرزان پدری است که به قاب عکس فرزندش نگاه میکند و امید را در کاغذی سفید میجوید.
پرواز آرزوها بر فراز ایران
پرنده مهسا، بازتاب هزار خانه خاموش است. خانههایی که صدای خنده فرزندانشان قطع شد و حالا فقط صدای سکوت در آنهاست. درناها روی دوش خود این سکوت را میبرند، به امید روزی که دوباره صدا به زندگی برگردد.
قصه ساداکو با هزار درنای ناتمام پایان یافت. اما مردم ژاپن کار او را تمام کردند. هزار درنا ساختند و یادش را جاودانه کردند. امروز ایران هم همان مسیر را میرود. اما اینجا هزارها و هزارها درنا باید ساخته شود. چون تعداد نامها بیشتر است، چون تعداد زخمها بیپایان است.
وقتی «پرنده مهسا» به آسمان میرود، با خودش پیامی دارد:
ما هنوز ایستادهایم.
ما هنوز امید را از دست ندادهایم.
ما هنوز به آیندهای فکر میکنیم که در آن کودکی مثل کیان بتواند درس بخواند، دختری مثل نیکا بتواند آواز بخواند، و جوانی مثل مجیدرضا بتواند عاشق شود.
این پرندهها فقط کاغذ نیستند. سنگینیشان از خون ساخته شده، از اشک، از بغض، از داغ مادران و پدران. آنها به ما یادآوری میکنند که زندگی ادامه دارد، اما هیچگاه فراموشی جایگزین عدالت نخواهد شد.
پرنده مهسا نه برای سرگرمی، که برای شهادت است. برای ثبت یک حقیقت: این ملت به یاد دارد. این ملت فراموش نمیکند. این ملت در هر پرنده، آزادی را فریاد میزند.
و روزی، وقتی آخرین پرنده به آسمان برود، شاید هزارمین درنای ایران کامل شود. آن روز، اشک مادران به لبخند بدل شود، و نام همه جانباختگان جنبش زن، زندگی، آزادی به پرچم امید بدل گردد.
تا آن روز، هر پرنده پیامی است که در بالهایش نوشته شده: زن. زندگی. آزادی.
سه سال پس از خیزش مهسا، دانشگاه در ایران در منفعلانهترین وضعیت خود قرار دارد. دههها سرکوب و سوءمدیریت، دانشگاه را از هویت و کارکرد اصلیاش تهی کرده و آن را به نهادی بیروح بدل ساخته است؛ نهادی که بیش از آنکه کانون تفکر و تضارب آرا باشد، کارخانهای برای صدور مدرک است.
شاید جمهوری اسلامی این وضعیت را مطلوب خود بداند، اما پرسش این است که آیا روند تحولات آینده نیز به سود حکومت خواهد بود؟ آیا دانشگاه میتواند بار دیگر همچون دهه ۷۰ خورشیدی میداندار جنبشهای آزادیخواهانه شود و قدرت را به چالش بکشد؟
این نوشتار بهدنبال پاسخی برای این پرسشهاست و نگاهی دارد به آنچه طی این سه سال بر دانشگاه گذشته و پیامدهای آن برای ساختار آموزش عالی ایران.
دوران پسامهسا و سرکوب کمسابقه
حدود دو سال از دوران پسامهسا در دولت ابراهیم رئیسی گذشت.
سیاستهای گزینش نیروی انسانی در جمهوری اسلامی همواره با سختگیری همراه بوده است. از آموزش و پرورش و دانشگاه گرفته تا اداره برق، فدراسیون بولینگ و سازمان تامین اجتماعی، فرآیند استخدامی همواره تحت نظارت نهادهای امنیتی و «خواص» قرار داشته و پروندهها با ملاحظات سیاسی و ایدئولوژیک ارزیابی شدهاند.
در فرآیند جذب، ترفیع و ارتقای اعضای هیئت علمی نیز ارزیابیهای سیاسی و اعتقادی بهعنوان بخشی از روال اداری نهادینه شده است؛ از قرائت قرآن و پرسش درباره احکام فقهی همچون وضو و تیمم تا تبیین ولایت فقیه و پاسخگویی به پرسشهایی درباره مسائل روز سیاسی.
اما آنچه پس از مهسا بر دانشگاه گذشت، حتی طبق معیارهای معمول سرکوب جمهوری اسلامی نیز کمسابقه بود. حکومت خطر را بنیادین ارزیابی کرد و کوچکترین عقبنشینی را جایز ندانست. در حالی که در اوج اعتراضات، برخی حامیان حکومت در دانشگاهها از ضرورت «دیالوگ» سخن میگفتند، در دوره پسامهسا رویکرد دولت رئیسی بهطور آشکار بر «خالصسازی» متمرکز شد.
گرچه استخدام افراد «همسو» پیشتر نیز در جمهوری اسلامی امری رایج بود، تجربه اعتراضات ۱۴۰۱ به حکومت نشان داد که صرف سرکوب و ایجاد فضای امنیتی کافی نیست و باید برای تضمین برتری عددی استادان وفادار به نظام نیز اقدام کرد.
در نتیجه، معیارهای دانش، مهارت تدریس و توان پژوهشی در فرآیند جذب به حاشیه رانده شدند و «وفاداری» بهعنوان شاخص اصلی جای آنها را گرفت. که را باید ملامت کرد؟
اصلاحطلبی تراز جمهوری اسلامی
مرداد ۱۴۰۳ دولت پزشکیان روی کار آمد و همانند سایر دولتهای اصلاحطلب، سیاست «زیبا سخن گفتن و زشت عمل کردن» بار دیگر تکرار شد. همانند کابینه پزشکیان، دانشگاهها نیز روی گردش نخبگان به خود ندیدند و مجددا چهرههای «امتحان پسداده» و «مورد وثوق» در راس کار گماشته شدند.
روسای دانشگاهها از ضرورت تحول و اصلاحات سخن میگویند، اما همزمان مشکلات مالی و فشارهای بیرونی را بهعنوان توجیهی برای عدم تحقق تغییرات اساسی مطرح میکنند.
بدین ترتیب، مسئولیت کاستیها به گردن «تندروها» انداخته میشود و دستاوردهای محدود و کماثر، بهعنوان شاخص موفقیت اصلاحطلبان برجسته میشود. نتیجه آنکه جامعه دانشگاهی باید سپاسگزار باشد که اوضاع به «وخامت» گذشته نیست؛ اصلاحطلبی تراز جمهوری اسلامی.
در دولت پزشکیان مناظرههای سیاسی در دانشگاهها عمدتا میان کسانی مانند فواد ایزدی و صادق زیباکلام برگزار میشود؛ نمایندگان جریانهای متقابل که در نهایت بر سر اصل وفاداری به نظام اتفاق نظر دارند.
این مناظرهها شاید بخشی از حامیان حکومت و طیف اصلاحطلب را راضی کند، اما برای افکار عمومی که سالهاست روایت دیگری از تغییر در سر دارند، قانعکننده نیست.
استادان شبحوار و چشم سراسربین
اعضای هیئت علمی امروز حضوری کمرنگ و محتاط در دانشگاهها دارند؛ شبحوار میآیند و میروند. آنان همچون سایر اقشار جامعه بهخوبی آگاهند که کوچکترین اعتراض هزینههای سنگینی بهدنبال خواهد داشت.
بسیاری از آنها با مشکلات اقتصادی و قسط خانه و خودرو دستوپنجه نرم میکنند و بیم آن دارند که در صورت از دست دادن همین حقوق اندک که حتی در مقایسه با استانداردهای جهانی و کشورهای همسایه چون عراق ناچیز و مضحک است، امکان تامین معاش خود را نداشته باشند.
در چنین فضایی، شمار قابل توجهی از استادان «زورچپان» - افرادی که حتی در رویاهایشان نیز تدریس در دانشگاه را متصور نبودند -در سالهای اخیر وارد نظام آموزش عالی شدهاند. این گروه نهتنها اعتراضی به وضع موجود ندارد، بلکه خواهان تداوم نظم مستقر است.
در مقابل، بخش مهمی از استادان منتقد به خودسانسوری روی آوردهاند. با توجه به افزایش حضور استادان همسو با نظام، نوعی «چشم سراسربین» فوکویی بر فضای دانشگاه حاکم است که نتیجه آن چیزی جز تشدید خودسانسوری و انفعال نیست. که را باید ملامت کرد؟
دانشجو؛ بیپروا اما سرخورده
دانشجوی امروز جسورتر از گذشته است. اعتراضات دانشجویی همچنان ادامه دارد، اما عمدتا بهصورت خودجوش، کوتاهمدت و فاقد سازماندهی است.
دانشجو دیگر بهراحتی تن به هنجارهای حکومتی و محدودیتهای پوشش نمیدهد. با این حال، فقدان تشکلهای مستقل محسوس است؛ حکومت یا تشکلهای دانشجویی را به تعطیلی کشانده یا آنها را به وفاداران سپرده است.
حاصل این وضعیت، تشکلهایی است که حداکثر به برگزاری «کارگاههای علمی» یا «اردوهای فرهنگی» بسنده میکنند، «ساختارشکن» نیستند و تنها به نقدهای کنترلشده مجال بروز میدهند.
در چنین شرایطی، دانشجو بهخوبی میداند که دانشگاه دیگر نه محل یادگیری است و نه بستر جدی کنشگری سیاسی. در بهترین حالت، دانشگاه برای او مکانی است برای اخذ مدرک.
افزون بر این، بسیاری از دانشجویان بهدلیل فشارهای اقتصادی از همان دوره کارشناسی وارد بازار کار میشوند؛ در نتیجه انتظار مشارکت فعال و تمامعیار آنان در حیات دانشگاهی انتظاری گزاف است.
همچنین باید این نکته را در نظر گرفت که میدان اصلی اعتراض دانشجویان امروز نه صحن دانشگاه، که غالبا فضای مجازی است. جمهوری اسلامی این واقعیت را میداند و از قدرت بسیجگری فضای مجازی بیم دارد.
با این حال، دانشجو در عین شجاعت، دچار نوعی سرخوردگی عمیق شده است. او آینده را تیره و نامطمئن میبیند و آگاه است که با وجود حاکمیت استبدادی از یکسو و اپوزیسیونی پراکنده از سوی دیگر، امید به تغییر ممکن است به سراب بدل شود.
از این رو، بهجای پرداخت هزینهای که چشمانداز روشنی ندارد، ترجیح میدهد بر لحظه تمرکز کند و راهی برای «گریز» و ساختن آیندهای امنتر در بیرون از مرزهای ایران بیابد.
بر اساس گزارشهای رسیده از دانشگاههای ایران، مهاجرت به یکی از محورهای اصلی گفتوگو در میان دانشجویان بدل شده است. حتی بسیاری از دانشجویان مقطع کارشناسی هدف اصلی خود را صرفا اخذ مدرک و فراهمکردن زمینه خروج از کشور به هر قیمت ممکن میدانند. که را باید ملامت کرد؟
خشونت ساختاری و دانشگاهِ بینفس
طبق تعریف «خشونت ساختاری»، آسیبهای نهادی افراد را در موقعیتی قرار میدهند که از امکان تامین نیازهای اساسی یا بهرهمندی از حقوق بنیادین خود محروم میمانند.
در چهار دهه گذشته، جمهوری اسلامی با خاموشکردن چراغ تعقل و گفتوگو، سرکوب جنبشهای مدنی و صنفی و تمرکز قدرت در دست حاکمیت مطلقه، فضای اجتماعی و فکری را بهشدت محدود کرد.
دانشگاه که زمانی نماد تضارب آرا، تحلیل انتقادی و ارائه راهحلها بود، بهتدریج از مشروعیت تهی شد. امروز دانشگاه بیش از آنکه مرکز تولید اندیشه باشد، به کارخانهای برای صدور مدرک تبدیل شده و گاه تا مدرکفروشی پیش رفته است.
استادان در پی ارتقای مرتبه علمی، افزایش اندک حقوق و دستیابی به پرستیژ دانشیاری یا استادیاری، ناگزیر به تولید انبوه مقالات علمی شدهاند. آموزش به حاشیه رانده شده و جایگاه معلمی ارزش خود را از دست داده است.
آنچه تولید میشود اغلب مقالاتی است که خوانندهای ندارد، با مسائل اجتماعی بیارتباط است و قادر به حل مشکلات واقعی جامعه نیست.
راهاندازی مجلات پژوهشی خود به صحنهای برای رقابتهای شخصی و گروهی بدل شده و رابطه استاد و دانشجوی تحصیلات تکمیلی نیز در بسیاری موارد به مبادلهای ابزاری تقلیل یافته است. حتی خرید و فروش مقاله دیگر پدیدهای استثنایی به شمار نمیآید؛ استاد سفارش میدهد، هزینه میپردازد و مقاله دریافت میکند. که را باید ملامت کرد؟
انفجارِ در راه
جمهوری اسلامی با سلب مشروعیت از دانشگاه و سپردن اختیارات به نهادهای امنیتی، قواعد بازی را بر محور خشونت تعریف کرد و خود به حاکم داس بهدست تبدیل شد.
دانشگاه دیگر بستر گفتمانسازی و پرورش اندیشه نیست و این شاید از بزرگترین خطاهای راهبردی حکومت در چهار دهه گذشته باشد؛ خطایی که عرصه فعالیتهای مدنی و کنشگری دانشگاهی را به بنبست کشاند و در نهایت میدان را به خیابان و حتی به موشک سپرد.
لنگستون هیوز، شاعر آفریقاییـآمریکایی، در شعر معروف خود «رویای معوقه» میپرسد: «برای رویای معوقه چه رخ خواهد داد؟ آیا خشک خواهد شد چون مویز زیر آفتاب؟ آیا خواهد چرکید مانند زخمی پر خوناب؟ ... یا منفجر خواهد شد؟»
ایران امروز در آستانه انفجاری بزرگ است. هنوز امید به دانشجویان بسته است تا جرقه این تحول باشند، اما انسجام تشکیلاتی و گفتمانی در جنبش دانشجویی بهشدت کمرنگ است. هیچکس نمیداند چه زمانی و چگونه این حادثه رخ خواهد داد، اما وقوع آن دیر یا زود محتمل است - و این بار دیگر جمهوری اسلامی پیروز میدان نخواهد بود.
حاکم داسبهدست ممکن است در آتش خشم مردم بسوزد؛ امید آنکه در این انفجار، بذر آبادی و امکان بازسازی همچنان محفوظ بماند.
نشست ویژه عربی–اسلامی که این هفته در دوحه برگزار میشود، در ظاهر نمایش همبستگی منطقهای با قطر است، اما پیام اصلی آن خطاب به ایالات متحده است: واشینگتن باید از متحدانش در برابر حملات اسرائیل حمایت کند.
به نوشته روزنامه اسرائیلی هاآرتص، این سومین نشست از این دست در دو سال گذشته است و بهویژه پس از حمله هوایی اسرائیل به قطر اهمیتی تازه یافته است.
محور اصلی نشست ظاهراً مسئله غزه خواهد بود، اما در عمل، جنگ در غزه اکنون تهدیدی برای کشورهای عربی و متحدان آمریکا قلمداد میشود. شرکتکنندگان بر این باورند که حمله به قطر نشان داد حتی موقعیت آنها بهعنوان متحدان واشینگتن نیز مصونیت ایجاد نمیکند.
سوابق و تصمیمات احتمالی
دو نشست مشابه در نوامبر ۲۰۲۳ و سال بعد برگزار شد که خروجی آن بیشتر بیانیههای بلندپروازانه بود تا اقدامات عملی. این بار نیز مقامهای قطری و مصری به رسانههای عربی گفتهاند گزینههایی همچون قطع روابط با اسرائیل، کاهش سطح نمایندگی دیپلماتیک، تحریمهای اقتصادی و تشکیل «کمیته ویژه اقدام» در حال بررسی است.
ایده ایجاد نیروی چندملیتی عربی برای حفاظت از مرزها و مقابله با «حملات خارجی» ــ عمدتاً اسرائیل ــ نیز دوباره مطرح شده است.
با این حال، تجربه نشان داده چنین نشستهایی میتواند نتایج عملی داشته باشد. نمونه بارز، تشکیل کمیتهای به رهبری عربستان پس از اجلاس سال گذشته بود که زمینهساز تصویب قطعنامه اخیر مجمع عمومی سازمان ملل برای به رسمیت شناختن دولت فلسطین شد.
هرچند اسرائیل همچنان میتواند به وتوی آمریکا در شورای امنیت تکیه کند، اما فضای بینالمللی در دو سال گذشته بهطور محسوسی تغییر کرده است.
تغییر رویکرد بینالمللی
هاآرتص مینویسد قطعنامه اخیر سازمان ملل صرفاً نمادین نیست، بلکه راهکاری عملی برای پایان جنگ غزه و محدود کردن دامنه عملیات اسرائیل در منطقه معرفی میشود.
این قطعنامه با حمایت کشورهای غربی همراه شد؛ از تحریمهای آلمان، نروژ، اسپانیا و بریتانیا گرفته تا بحران تجاری با ترکیه و بایکوتهای غیررسمی فرهنگی و دانشگاهی.
در مقابل، کشورهای عربی دارای روابط دیپلماتیک با اسرائیل، از جمله مصر و امارات، تاکنون از اقدامات مشابه پرهیز کردهاند.
مصر هنوز سفیر جدیدی به اسرائیل نفرستاده و اعتبارنامه سفیر تازه اسرائیل را نیز نپذیرفته است، اما همچنان به توافق کمپدیوید پایبند مانده و به گفته منابع اسرائیلی، هماهنگیهای امنیتی دو کشور ادامه دارد.
دغدغه اصلی قاهره احتمال باز شدن گذرگاه رفح و ورود صدها هزار فلسطینی به خاک مصر است، نه جنگ مستقیم با اسرائیل.
امارات نیز تهدیدی علیه توافق صلح با اسرائیل مطرح نکرده است. مقامات ابوظبی استدلال میکنند که روابطشان با اسرائیل امکان انتقال کمکهای بشردوستانه به غزه را فراهم کرده است.
تنها در صورتی که اسرائیل به الحاق کرانه باختری اقدام کند، احتمال بازنگری در روابط مطرح خواهد شد.
پیام نشست دوحه
هاآرتص در ادامه مینویسد کشورهای خلیج فارس همچنان فشارهای دیپلماتیک خود را بر دونالد ترامپ متمرکز کردهاند و معتقدند او تنها بازیگری است که میتواند مانع تصرف کامل غزه شود.
این کشورها پیشتر توانستند ایده «انتقال جمعیتی» و طرح موسوم به «ریویرا غزه» را از دستور کار خارج کنند. اما حمله اسرائیل به قطر شرایط متفاوتی ایجاد کرده است، زیرا قطر متحد بزرگ غیرناتو آمریکا محسوب میشود و تعرض به آن به معنای نقض حاکمیت تمامی کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس تعبیر میشود.
به نوشته هاآرتص، هیچیک از این کشورها قصد جنگ با اسرائیل ندارند و حتی قطر نیز تهدیدی درباره سرمایهگذاریهای کلان خود در آمریکا مطرح نکرده است.
اما پیام روشن نشست این است که ایالات متحده باید تضمین کند متحدانش در برابر اقدامات اسرائیل، حتی اگر با این کشور توافق صلح داشته باشند، در امنیت باقی بمانند.
هفته گذشته، از ۷ تا ۱۳ سپتامبر، مجموعهای از تحولات مهم در خاورمیانه رخ داد که میتواند پیامدهای بلندمدتی برای منطقه داشته باشد. از حمله هوایی اسرائیل به قطر گرفته تا تخریب برجهای غزه، تحولات سازمان ملل و تنشهای فزاینده در روابط اسرائیل با همسایگان و متحدان.
به گزارش اورشلیمپست، همه این رویدادها چشمانداز منطقه را در مسیر تازهای قرار دادهاند. مهمترین رویداد هفته حمله روز سهشنبه اسرائیل به دوحه بود؛ حملهای که میتواند معادلات منطقه را تغییر دهد.
هرچند گزارشهای ضدونقیضی درباره هدف و نتایج این حمله منتشر شد، اما این اقدام خشم قطر را برانگیخته و خطر تضعیف توافقهای ابراهیم را افزایش داده است. این در حالی است که تنها چند هفته تا پنجمین سالگرد این توافقها باقی مانده، اما امارات و بحرین تمایلی به جشن گرفتن آن ندارند.
در همین هفته، ارتش اسرائیل سیاست تخریب برجهای مرتفع در غزه را تشدید کرد. وزیر دفاع اسرائیل هشدار داد که شهر غزه ممکن است به سرنوشت بیتحنون و رفح دچار شود.
اگرچه مقامهای اسرائیلی این اقدامات را بخشی از مبارزه با زیرساختهای حماس معرفی میکنند، اما به نوشته اورشلیمپست، بسیاری از تحلیلگران این روند را بیشتر شبیه دکترین نظاممند تخریب ساختمانهای غیرنظامی میدانند.
در همین حال، ویدیوهایی از غزه منتشر شد که نشان میداد حماس همچنان با سرکوب خشونتبار بازداشتشدگان به ایجاد رعب و وحشت ادامه میدهد. بنیاد بشردوستانه غزه (جیاچاف) نیز اعلام کرد تهدیدهای حماس مانع فعالیتهای امدادرسانی شده و این سازمان را وادار به تعطیلی یکی از مراکز توزیع کمک کرده است.
جنگ در غزه نیز همچنان قربانی میگیرد. روز دوشنبه چهار سرباز اسرائیلی در این منطقه کشته شدند. همزمان در اورشلیم، شش نفر در یک حمله تروریستی جان باختند. با بیش از ۹۰۰ سرباز کشتهشده در طول جنگ، جامعه اسرائیل به گفته اورشلیمپست تا حدودی به این تلفات مکرر عادت کرده است.
تحولات دیپلماتیک هم در هفته گذشته پررنگ بود. روز جمعه مجمع عمومی سازمان ملل «اعلامیه نیویورک» را با ۱۴۲ رأی مثبت تصویب کرد؛ متنی که حماس را محکوم کرده و خواستار خلع سلاح آن شد. آمریکا و اسرائیل از مخالفان این طرح بودند.
با این حال، بسیاری از کشورهای اروپایی به سمت به رسمیت شناختن دولت فلسطین حرکت میکنند. این اقدام همزمان با موضعگیری بنیامین نتانیاهو بود که بار دیگر تاکید کرد «هیچ دولت فلسطینیای تشکیل نخواهد شد» و از ساختوساز در منطقه حساس «ایوان» در شرق اورشلیم حمایت کرد؛ پروژهای که منتقدان میگویند موجب دوپارهشدن کرانه باختری خواهد شد.
اورشلیمپست نوشت حمله به قطر تنها چند روز پس از «آخرین هشدار» ترامپ به حماس انجام شد. هدف این هشدار وادار کردن حماس به پذیرش توافقی بود که در دوحه مورد بررسی قرار میگرفت.
هنوز مشخص نیست حمله اسرائیل با هدف از بین بردن مخالفان توافق صورت گرفته یا نه، اما به هر حال، این اقدام امیدها برای آزادی گروگانهای اسرائیلی را کمرنگتر کرده است.
پیامدهای حمله فراتر از قطر رفت. العربیه گزارش داد مصر همکاری امنیتی خود با اسرائیل را «تا اطلاع ثانوی» کاهش داده است. مقامهای عراقی هم درباره احتمال گسترش حملات اسرائیل هشدار دادند و به دنبال ائتلافی علیه تلآویو هستند. در همین حال، نخستوزیر قطر برای رایزنی به واشینگتن رفت.
با وجود این فضای پرتنش، یک خبر مثبت نیز منتشر شد: آزادی الیزابت تسورکوف، پژوهشگر اسرائیلی–روسی، پس از بیش از ۹۰۰ روز بازداشت در عراق. او چند روز بعد به اسرائیل بازگشت و در بیمارستانی در تلآویو تحت درمان قرار گرفت. نقش دولت ترامپ در آزادی او پررنگ توصیف شده است.
به نوشته اورشلیمپست، مجموع این تحولات نشان میدهد منطقه در هفتهای بیسابقه شاهد بحرانهای متوالی بود؛ از تضعیف روابط اسرائیل با مصر و امارات گرفته تا حمله به قطر، ادامه جنگ در غزه، کشتهشدن سربازان اسرائیلی، حملههای تروریستی در اورشلیم و تصمیم سازمان ملل برای شناسایی فلسطین.
در شرایطی که جنگ و آشوب پس از ۷ اکتبر همچنان ادامه دارد، بسیاری از این رویدادها در هیاهو پنهان ماندهاند اما پیامدهای آنها میتواند مسیر آینده خاورمیانه را تغییر دهد.
ایرنا، خبرگزاری دولت جمهوری اسلامی، در مطلبی نوشت سند قاهره «چک سفید امضا» نیست و فعالیت آژانس بینالمللی انرژی اتمی در ایران «مشروط» است.
ایرنا شنبه ۲۲ شهریور در گزارشی نوشت اگر غرب بخواهد اقداماتی علیه جمهوری اسلامی انجام دهد، توافق با آژانس لغو خواهد شد.
به گفته خبرگزاری دولت، این موضوع نشان میدهد که «ایران برای حفظ منافع خود، از اهرمهای لازم استفاده میکند».
عباس عراقچی، وزیر خارجه جمهوری اسلامی، نیز در پیامی در حساب کاربری خود در شبکه اجتماعی ایکس به سه کشور اروپایی هشدار داد که فعالسازی سازوکار مکانیسم ماشه تبعات سنگینی برای آنها خواهد داشت.
او نوشت: «مسئله تنها این نیست که سه کشور اروپایی هیچ حق قانونی، سیاسی یا اخلاقی برای فعالکردن مکانیسم ماشه ندارند، حتی اگر این حق را هم داشتند حکایت استفاده نکنی از دستت رفته اینجا کارآیی ندارد.»
عراقچی در ادامه تاکید کرد: «تعبیر دقیقتر برای دوراهی سخت پیش روی سه کشور اروپایی آن است که استفاده کنی از دستت رفته. و شاید بهتر باشد بگوییم استفاده کنی همهچیز از دستت رفته.»
رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی و عباس عراقچی، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی، ۱۸ شهریور در قاهره بر سر سازوکاری تازه برای ادامه همکاریها میان دو طرف به توافق رسیدند.
ایرنا در گزارش خود نوشت پس از جنگ ۱۲ روزه، ادامه همکاری تهران و آژانس بر پایه ترتیبات سابق، «دیگر نه واقعبینانه بود و نه عملی» و همچنین انپیتی «دیگر کافی نبود».
بر اساس این گزارش، تفاهم تهران و آژانس مشهور به «توافق قاهره» در حقیقت یک سازوکار عملی برای همکاری ایجاد میکند که بازتاب «شرایط استثنائی» ایجاد شده در نتیجه حمله به تاسیسات هستهای جمهوری اسلامی و تهدیدهای ادامهدار نسبت به آنهااست.
در ادامه مطلب ایرنا نوشته شده که جمهوری اسلامی نمیتواند نسبت به تجارب سه ماه اخیر و «واقعیات موجود که مستلزم اتخاذ تدابیر احتیاطی بیش از پیش برای صیانت از امنیت ملی و حفظ امنیت و ایمنی تاسیسات هستهای است» بیتفاوت باشد.
به نوشته خبرگزاری دولت، توافق اخیر میان تهران و آژانس یک «چارچوب جدید همکاری» را ترسیم کرده که شامل ضوابط ویژه برای تاسیسات بمباراننشده و همچنین شرایط خاص برای دیگر مراکز است. بر اساس آن، آژانس تا زمانی که تهران مجموعهای از اقدامات زیستمحیطی و ایمنی را در این تاسیسات انجام دهد، اقدامی نمیکند.
پس از انجام این اقدامات، تهران گزارش مربوط به وضعیت این مراکز را نه به آژانس، بلکه به شورای عالی امنیت ملی ارائه خواهد کرد. شورای عالی نیز تصمیم میگیرد که این گزارش به چه شکلی و در چه سطحی ارائه شود.
پس از آن، موضوع راستیآزمایی گزارش مطرح میشود.
طبق اعلام ایرنا، در این مرحله است که بحث دسترسیها و بازرسیها به میان میآید و باید مذاکرات جداگانهای انجام تا مشخص شود «دسترسیها به چه شکلی اعطا شود».
خبرگزاری دولت افزود: «همه چیز منوط به طی شدن مراحلی که قانون مصوب مجلس شورای اسلامی مشخص کرده و همچنین تصمیمگیریهای شورای عالی امنیت ملی است.»
گروسی پیشتر گفته بود این توافق درباره «راهکارهای عملی برای ازسرگیری بازرسیها در ایران» است و رویههای بازرسی از تاسیسات اتمی هدف قرار گرفته جمهوری اسلامی را تشریح میکند.
در روایتی متناقض، عراقچی ۱۹ شهریور اعلام کرد در چارچوب این توافق، «هیچ دسترسیای به بازرسان آژانس داده نمیشود؛ مگر در مورد نیروگاه بوشهر».
در آخرین روزهای ماه گذشته میلادی، طرفهای اروپایی برجام با ارسال نامهای به شورای امنیت و دبیرکل سازمان ملل، فعالسازی مکانیسم ماشه را آغاز کردند و تا پایان ماه جاری میلادی به جمهوری اسلامی فرصت دادند تا سه شرط را برآورده کند تا در صورت تحقق، اعمال دوباره تحریمهای سازمان ملل برای مدت شش ماه به تعویق بیافتاد. همکاری کامل با آژانس و بازگشت بازرسان به ایران، دادن اطلاعات در مورد سرنوشت اورانیومهای غنیسازی شده پیشین و بازگشت به مذاکرات با آمریکا، سه شرطی بود که برای تعویق اجرای مکانیسم ماشه مطرح شده است.
مرکز پژوهشهای مجلس اعلام کرد که بر اساس ارزیابیهایش، فعالسازی مکانیسم ماشه «تاثیر اقتصادی جدی» در ایران ندارد و بیشتر به محدودیت صادرات فناوریهای دوگانه مربوط میشود؛ محدودیتی که جمهوری اسلامی با تجربه دورزدن تحریمها و مخالفت چین و روسیه میتواند آن را مدیریت کند.
مرکز پژوهشهای مجلس در گزارش خود با عنوان «بررسی سازوکار ماشه و تبعات اقتصادی قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران» نوشت: «تحریمهای شورای امنیت برخلاف تحریمهای ثانویه آمریکا (که اقتصادمحور و بخشهای حیاتی مانند نفت و بانکداری را هدف قرار میدهد) اشاعه محور بوده و بر محدودسازی برنامههای هستهای و موشکی متمرکز است.»
این مرکز افزود: «نکته قابل اهمیت آنکه فعالسازی ماشه، رژیم تحریمی شدیدتری نسبت به فشارهای کنونی ایجاد نمیکند.»
۶ شهریور، سه کشور اروپایی امضاکننده برجام، فرانسه، بریتانیا و آلمان، در نامهای به شورای امنیت روند ۳۰ روزه مکانیسم ماشه برای بازگشت تحریمهای سازمان ملل را فعال کردند. این اقدام با استقبال آمریکا و اسرائیل مواجه شد و مقامات جمهوری اسلامی آن را «باطل و غیرقانونی» دانستند و وعده پاسخ مقتضی دادند.
مرکز پژوهشهای مجلس در گزارش خود همچنین نوشت: «اثر اقتصادی مکانیسم ماشه عمدتا به استقرار رژیم کنترل صادرات فناوریهای دوگانه محدود میشود که با تجربه ایران در دور زدن محدودیتها و عدم هم سویی کامل چین و روسیه، قابل مدیریت است.»
این مرکز افزود: «سازوکار بازرسی محمولهها نیز به دلیل برخی شرایط، نیاز به رضایت کشور صاحب پرچم و ریسک اقدامهای متقابل ایران، امکان محاصره دریایی یا توقیف کشتیهای ایران را منتفی میکند.»
مقامات جمهوری اسلامی در هفتههای گذشته بر این موضوع اصرار ورزیدهاند که اجرای مکانیسم ماشه بیشتر «جنبه روانی» دارد.
احتمال اجماع علیه جمهوری اسلامی «کم است»
در حالی که پیشتر برخی رسانههای داخل ایران نسبت به اجماع بینالمللی علیه جمهوری اسلامی هشدار دادهاند، مرکز پژوهشهای مجلس ادعای دیگری را مطرح کرده است.
۱۳ مرداد، روزنامه فرهیختگان، وابسته به دانشگاه آزاد اسلامی، در مطلبی درباره تشدید تنشها، احتمال درگیری نظامی و ایجاد اجماع جهانی علیه جمهوری اسلامی پس از فعال شدن احتمالی مکانیسم ماشه از سوی کشورهای اروپایی هشدار داد.
اما مرکز پژوهشهای مجلس نوشت: «نقطه امیدآفرین آنکه در جهان چندقطبی ۲۰۲۵، به دلیل مخالفت قدرتهایی چون چین و روسیه که در نامه بسیار مهم وزیران خارجه سه کشور ایران، چین و روسیه متبلور شده بود، احتمال شکلگیری اجماع بین المللی علیه ایران بسیار کاهش خواهد یافت.»
اشاره این مرکز به بیانیه مشترک ۱۰ شهریور وزیران خارجه جمهوری اسلامی، چین و روسیه است که اعلام کردند تلاش اتحادیه اروپا برای فعال کردن مکانیسم ماشه علیه ایران، «از نظر حقوقی بیاساس و از نظر سیاسی مخرب» است.
مرکز پژوهشهای مجلس نوشت: «افزودن نامهای جدید به فهرست تحریمها یا تشکیل مجدد پنل کارشناسان به دلیل نیاز به اجماع در شورای امنیت و امکان وتوی چین و روسیه، دشوار است. فشارهای سیاسی آمریکا بر شرکای تجاری ایران، مانند چین، اگرچه محتمل است ولی مستقل از استفاده یا عدم استفاده از سازوکار ماشه است.»
این مرکز پیشبینی کرد که پس از بازگشت تحریمهای سازمان ملل علیه جمهوری اسلامی «تعاملات کلان ایران در صادرات نفت، پتروشیمی و تسویه مالی بدون چالش جدی ادامه یابد، اگرچه ممکن است در کوتاه مدت تکانههای روانی در بازار داراییها ایجاد شود.»
این ادعا در شرایطی است که وضعیت اقتصادی در ایران در هفتههای اخیر وخیمتر شده و حتی وزارت اطلاعات در نامهای محرمانه که نسخهای از آن به ایراناینترنشنال رسید، به وزارتخانهها و شرکتهای بزرگ هشدار داده است که پیامدهای فعالسازی مکانیسم ماشه موجب توقف فروش نفت ایران و وقوع بحرانهای بزرگ اقتصادی و امنیتی و رشد بیکاری و تشدید نارضایتی اجتماعی در کشور میشود.
رسانهها و نهادهای جمهوری اسلامی در حالی تلاش دارند تا با انتشار گزارشها و مطالبی همسو فعالشدن مکانیسم ماشه و بازگشت تحریمهای سازمان ملل را بیتاثیر نشان دهند که پیش از این گزارشهایی منتشر شد که شروای عالی امنیت ملی در مصوبهای از رسانهها خواسته بود تا با انتشار چنین گزارشهایی فضای حاکم برکشور را عادی جلوه دهند و بازگشت احتمالی تحریمها بیتاثیر بر زندگی مردم معرفی کنند.
در این دستورالعمل آمده است که رسانهها باید با «حفظ آرامش روانی جامعه»، از انتشار هرگونه تیتر یا تحلیل «هیجانی»، «بحرانزا» یا «تحریکآمیز» در پوشش خبرهای مربوط به اسنپبک خودداری کنند.