کامیار بهرنگ
ایراناینترنشنال

ایراناینترنشنال

در حالی که عراق آماده برگزاری انتخابات پارلمانی میشود، صحنه سیاسی این کشور شاهد تغییری بنیادین است. فاصلهگیری از نفوذ جمهوری اسلامی و گذار به سوی سیاستی ملیگرا، شاخصه مهمی است که میتوان به آن توجه کرد.

در خاورمیانهای که جنگ، تحریم و فروپاشی اقتصادی ساختارهای رسمی را تضعیف کرده، شبکههای غیررسمی مالی و تدارکاتی به مراکز جدید قدرت بدل شدهاند. در میان آنها، نام جمهوری اسلامی، حوثیها، حزبالله و رژیم بشار اسد در سوریه بارها در پروندههای قاچاق مواد مخدر و تسلیحات تکرار شده است.

در آغاز دهه ۱۹۸۰، ایالات متحده در وضعیتی بحرانی قرار داشت. شکست در ویتنام، گروگانگیری در تهران و رکود اقتصادی، اعتماد ملی را فرسوده بود، جهان در برابر گسترش کمونیسم به لرزه افتاده بود و بسیاری از نخبگان غربی به سیاست تسلیم در برابر شوروی تن داده بودند.

اعطای جایزه نوبل صلح ۲۰۲۵ به ماریا کورینا ماچادو، رهبر اپوزیسیون ونزوئلا، رویدادی نمادین است که از یک سو پیامی روشن درباره معنای صلح در جهان امروز میفرستد و از سوی دیگر تاکیدی است بر این ادعا که صلح واقعی وقتی ممکن است که مردم از حقوق سیاسی و آزادی برخوردار باشند.

جمهوری اسلامی بعد از جنگ ۱۲ روزه با اسرائیل همان کاری را کرد که هر دیکتاتوری شکستخوردهای در تاریخ انجام داده است؛ شکست را بهعنوان پیروزی فروخت؛ نه به این دلیل که باور دارد، بلکه چون میداند اگر واقعیت برملا شود، مشروعیتش در درون و نزد اندک هواداران باقی ماندهاش فرو میریزد.

در جهان، قصههایی هست که فراموش نمیشوند. قصه ساداکو در ژاپن یکی از آنهاست؛ دختری کوچک که از انفجار بمب اتم جان سالم برده بود، اما سالها بعد با بیماری کشنده روبهرو شد. او باور داشت اگر هزار درنای کاغذی بسازد، شفا مییابد.

حکومت میتواند در ظاهر پابرجا باشد؛ ساختمانها، وزارتخانهها، نیروهای نظامی و امنیتی، پرچم و سرود ملی. اما حکمرانی به معنی شبکه منسجم تصمیمگیری، سیاستگذاری، مدیریت منابع و تامین رفاه عمومی میتواند سالها پیش مرده باشد.

در ساختار قدرت جمهوری اسلامی، چهرههایی هستند که لبخند میزنند، کتاب میخوانند و از فلسفه و منطق سخن میگویند، اما در واقع ستونفقرات دستگاه سرکوباند.

قطع مکرر آب و برق، دیگر یک اختلال موقت نیست؛ به بخشی از نظم روزمره زندگی در ایران بدل شده است. مردم حتی با دبه به دست در صفهای طولانی آب، در گرمای بیبرق تابستان، از ابتداییترین حقوق طبیعی خود محروم میشوند. اما پاسخ حکومت تکراری است: «خشکسالی است، صرفهجویی کنید.»

در ایران، جایی میان نگاههای خاموش و واژههای بلعیدهشده، جامعهای ایستاده است که نفس میکشد، زنده است، و حتی اگر سخن نمیگوید، میبیند، میفهمد، مبارزه میکند، زندگی میکند. این زیست خاموش، اگرچه بیصدا، اما نشانگر نوعی «پایداری فرهنگی» است.

در نگاه علی خامنهای، «وطن» نه یک موجودیت تاریخی و ملی، بلکه سازهای ایدئولوژیک است که تنها در صورت انطباق با اسلام سیاسی، ارزش و اعتبار مییابد. این نگاه، در تعارض کامل با تلقی مدرن از وطن بهمثابه سرزمینی مشترک با تاریخ، فرهنگ و حافظهای مستقل از ایدئولوژی حاکم قرار دارد.

در جهانی که تصاویر خشونت و مرگ به روالی روزمره بدل شدهاند و شاید مثل گذشته قلبها را نمیلرزانند، گاهی یک ویدیو مرز میان تماشای منفعل و درگیرشدن عاطفی را از هم میدرد. ویدیو انفجار در میدان تجریش دقیقاً همین کار را کرد.

در زمانی که ایران بار دیگر در میانه تنشهای نظامی و بحرانهای امنیتی قرار گرفته، مردم بیش از هر زمان دیگر درگیر پیامدهایی هستند که نه در شکلگیری آن نقشی داشتهاند و نه لزوماً بهرهای از آن میبرند.

برای سالها، جمهوری اسلامی از طریق سیاست اتمی و روایت دوگانه «مقاومت و مذاکره» صحنهای ساختگی را برای اداره کشور طراحی کرد؛ صحنهای که در آن، حاکمیت با دستاویز «مذاکرات» به بقای خود مشروعیت میبخشید، و مردم نیز، در برابر فشار ها، امید به نجات را از همین مسیر پیگیری میکردند.

برای بیش از دو دهه، جامعه ایران در فضای تعلیقی زندگی کرده که سرنوشت آن به میز مذاکرات اتمی گره خورده است. از مذاکرات سعدآباد تا برجام و نهایتا احیای مبهم توافقها در دهه اخیر، شهروندان ایرانی هر بار با این امید زیستهاند که با امضای یک توافق، گشایشی در زندگی روزمره رخ خواهد داد.

علی خامنهای در دیدار با جمعی از مداحان در روز ۱۳ بهمنماه به صورت تلویحی انتخابات را رفراندوم مشروعیت نظام جمهوری اسلامی دانست و گفت: «هر کس با انتخابات مخالفت کند، با جمهوری اسلامی مخالفت کرده، با اسلام مخالفت کرده».
