علی رازینی؛ کشته شدن یک ناقض حقوق بشر، ۲۶ سال پس از انفجاری که منجر به مرگش نشد
علی رازینی، رییس شعبه ۴۱ دیوان عالی کشور که شنبه ۲۹ دی در جریان یک تیراندازی در ساختمان کاخ دادگستری کشته شد، از دهه ۶۰ سمتهای قضایی بالایی در قوه قضاییه و دادگاه ویژه روحانیت داشت و یک نوبت سوءقصد به جان او در سال ۷۷ ناکام مانده بود.
رازینی، رییس شعبه ۴۱ دیوان عالی کشور، در دهه ۶۰ و سال ۱۳۶۷ حکم اعدام بسیاری از زندانیان از جمله اعضای سازمان مجاهدین خلق را که در عملیات «فروغ جاویدان» دستگیر شده بودند، صادر کرد.
رییس سازمان قضایی نیروهای مسلح، حاکم شرع دادگاه ویژه روحانیت، رییس دادگاههای ویژه رسیدگی به تخلفات جنگ ایران و عراق و دادستان تهران، از جمله سمتهای او بودند.
او در دیوان عالی کشور نیز احکام اعدام بسیاری از زندانیان از جمله بازداشتشدگان خیزش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» را تایید کرده است.
رازینی در سال ۱۳۷۷ به دنبال وصل شدن بمب به خودرویش هدف سوءقصد قرار گرفت اما جان سالم به در برد.
علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، در آن زمان و پس از ترور رازینی از او عیادت و برایش «آرزوی شهادت» کرد.
علی رازینی در سمتهای خود به عنوان قاضی، رییس و دادستان دادگاه انقلاب در بجنورد، مشهد و تهران در اعدام زندانیان سیاسی و مخالفان جمهوری اسلامی مشارکت مستقیم داشته و حکم اعدام آنها را صادر کرده است.
او مرداد سال ۱۳۹۵ گفته بود حکم اعدام پنج نفر از اعضای سازمان مجاهدین خلق در بجنورد را صادر کرده و فعالیت آنان در این منطقه پایان یافته و به تعبیر او «قضیه تمام شد».
به نوشته سازمان حقوق بشری عدالت برای ایران، این علی رازینی بوده که از شهریور تا دی ۱۳۶۰، تمامی احکام اعدام برای زنان زندانی سیاسی را در مشهد صادر کرده است.
سال ۱۳۶۳، رازینی در دادستانی تهران جایگزین اسدالله لاجوردی شد و سپس در سال ۶۷ و در مقام ریاست دادگاه «ویژه تخلفات جنگ»، حکم اعدام بسیاری از اعضای مجاهدین خلق را بدون هر گونه بررسی حقوقی و تشکیل دادگاه، صادر کرد.
به گفته خود رازینی، بسیاری از افرادی که اعدام شدند جوان بوده و دادگاهای آنها بیشتر از «۳۰ دقیقه» طول نمیکشیده است.
او مرداد سال ۱۳۹۸ گفته بود اعضای بازداشت شده سازمان مجاهدین خلق پس از حمله این گروه در «عملیات فروغ جاویدان» به تهران یا اهواز منتقل نشدند و «در همان مناطق جنگی که دستگیر شدند، محاکمه و مجازات شدند».
سابقه همکاری با یزدی و شاهرودی
رازینی در دوره دوم ریاست محمد یزدی بر قوه قضاییه، دادستان تهران و در دوره دوم ریاست محمود هاشمی شاهرودی، رییس دیوان عدالت اداری بود.
او بعدها معاون حقوقی و توسعه قضایی قوه قضاییه شد.
محسن نوربخش، رییس کل بانک مرکزی، سال ۱۳۷۴ در نامهای به محمد خاتمی، رییسجمهوری وقت، نوشت که در جریان بازرسی بانک مرکزی از وجود چهار حساب سپرده سرمایهگذاری بلندمدت هر کدام به مبلغ پنج میلیارد ریال به نام علی رازینی، رییس وقت دادگستری استان تهران باخبر شدهاند.
به گفته او، این حسابهای شخصی در سال ۷۳ افتتاح و مقرر شده بود بخشی از مبالغ واریز شده به آنها برای کمک در امر معیشت برخی قضات و کارکنان اداری وزارت دادگستری، زیر نظر رییس قوه قضاییه استفاده شود.
تایید احکام اعدام در دیوان عالی کشور
کارنامه رازینی در دیوان عالی کشور نیز همراه با تایید احکام اعدام بسیاری بوده است.
سال ۱۳۸۹، شعبه ۴۱ دیوان عالی کشور به ریاست او، پس از حدود ۱۰ سال کشمکش قضایی، حکم اعدام انور خضری، کامران شیخه، فرهاد سلیمی، قاسم آبسته، خسرو بشارت، ایوب کریمی و داود عبداللهی، هفت زندانی سنی مذهب را تایید کرد.
تایید حکم اعدام محمد قبادلو، از بازداشتشدگان خیزش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» نیز به وسیله او انجام شد.
سوءقصد به رازینی در سال ۷۷ ناکام ماند. مسئول این اقدام «گروه مهدویت» معرفی شد که به نوشته روزنامه جامجم ۲۶ عضو داشت و این افراد دور فردی به نام محمد حسینی میلانی جمع شده بودند.
بر اساس گزارش رسانههای حکومتی، میلانی یک روحانی بود که در منطقه جنوب تهران (دولتآباد) فعالیت میکرد و و ادعای «ارتباط با امام زمان» داشت و خودش را «سید خراسانی» معرفی میکرد.
رازینی در دادگاه ویژه روحانیت
علی رازینی در جریان ۲۵ سال ریاست بر دادگاه ویژه روحانیت نیز نقش مهمی در سرکوب و برخورد با روحانیون منتقد و مخالف جمهوری اسلامی داشت.
صدور حکم اعدام برای سیدمهدی هاشمی، برادر داماد آیتالله حسینعلی منتظری، از جمله اقدامات او در دهه ۶۰ بود.
این روند در دهه ۷۰ و پس از بر سر کار آمدن محمد خاتمی تشدید شد.
حسن یوسفی اشکوری که از او با عنوان نواندیش دینی یاد میشود، پس از بازگشت از «کنفرانس برلین» ابتدا از سوی دادگاه ویژه روحانیت با اتهاماتی چون «اقدام علیه امنیت ملی، اشاعه اکاذیب نسبت به مقامات جمهوری اسلامی و توهین به مقام روحانیت» به اعدام محکوم شد اما بعد این حکم به هفت سال زندان کاهش یافت.
به دنبال انتشار خبر تیراندازی در مقابل کاخ دادگستری تهران در میدان ارک، خبرگزاری فارس، وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، گزارش داد سه قاضی دیوان عالی کشور با تیر جنگی در تهران هدف حمله قرار گرفتند که به دنبال این تیراندازی، محمد مقیسه و علی رازینی کشته شدند.
قوه قضاییه شنبه ۲۹ دی در بیانیهای تایید کرد که رازینی و مقیسه، «دو قاضی خدوم و انقلابی» در تیراندازی تهران کشته شدهاند.
بر اساس گزارشهایی که پیشتر منتشر شده بود، یک قاضی دیگر مصدوم شده است و ضارب پس از تیراندازی اقدام به خودکشی کرده است.
مقیسه از قضاتی بود که دهها حکم اعدام علیه مخالفان حکومت در ایران صادر کرد.
اکونومیست ضمن ارائه آماری از زیان ۲۰۰ میلیارد دلاری حملات حوثیها به کشتیها در دریای سرخ، به نقل از تحلیلگران نوشت که چین از این حملات سود برده و ممکن است این حملهها با وجود اعلام آتشبس میان اسرائیل و حماس، ادامه پیدا کنند.
بر اساس گزارش ۲۹ دی ماه این نشریه، حوثیها همچنین بر روی فنآوری جدید تسلیحاتی کار میکند و ممکن است از این حملات به عنوان ابزاری از جمله در مذاکرات با عربستان سعودی استفاده کند.
بر پایه تجزیه و تحلیل دادههای ماهوارهای، اگرچه تعداد کشتیهایی که از تنگه بابالمندب عبور میکنند به نصف کاهش یافته است، ترانزیت چین افزایش یافته و یک-پنجم از حدود ۹۰۰ کشتی را تشکیل میدهد که از دریای سرخ عبور میکنند.
در حالی که حق بیمه برای شرکتهای آمریکایی و بریتانیایی رقمی برابر با دو درصد ارزش کشتی است، این رقم برای کشتیهای چینی کمتر از ۳۳ صدم درصد است.
شش برابر بودن هزینه بیمه برای کشتیهای غربی در مقایسه با کشتیهای چینی به دلیل روابط چین با جمهوری اسلامی و احتمال کمتر هدف قرار گرفتن این کشتیها از سوی حوثیها است.
کمک ملوانان ناو هواپیمابر آیزنهاور به خدمه کشتی مورد حمله حوثیها
همزمان اندیشکده شورای آتلانتیک در مقاله مفصلی به بررسی روابط حکومت چین با حوثیهای تحت حمایت جمهوری اسلامی پرداخته است.
به نوشته نویسندگان این مقاله، چین در سالهای اخیر بهگونهای عمل کرده که در کنار بهرهمندی از امنیت حاصل از حضور ناوگان نظامی آمریکا در دریای سرخ، منابع و فنآوری لازم را برای تقویت حوثیها و جمهوری اسلامی تامین کرده است.
این حمایتها نه تنها ثبات منطقه را تهدید کرده بلکه فشار زیادی بر تجارت بینالمللی وارد کرده است.
روزنامه والاستریت ژورنال نیز پنجشنبه سوم آبان خبر داد روسیه دادههای اطلاعاتی ماهوارهای را برای هدفگیری کشتیهای غربی در دریای سرخ از طریق سپاه پاسداران در اختیار حوثیهای یمن قرار داده است.
جزییات هزینه ۲۰۰ میلیارد دلاری حملاث حوثیها
اکونومیست نوشت که حملات حوثیها در دریای سرخ در سال ۲۰۲۴ حدود ۲۰۰ میلیارد دلار ضرر وارد کرده است.
بر اساس این گزارش، حملات حوثیها در ۱۰ ماه از سال گذشته میلادی، ۱۷۵ میلیارد دلار به هزینههای حمل و نقل دریایی اضافه کرده است.
در همین حال هزینه ارسال یک کانتینر از شانگهای چین به روتردام هلند در ماه ژوییه سال ۲۰۲۴ به هشت هزار و ۲۰۰ دلار رسید که نسبت به میانگین این رقم در سال گذشته، پنج برابر افزایش یافت.
هزینه گشتزنی نیروی دریایی آمریکا، بریتانیا و اتحادیه اروپا در دریای سرخ برای حفاظت از کشتیها حدود پنج میلیارد دلار برآورد شده است.
همچنین تغییر مسیر کشتیها هفت میلیارد دلار از درآمد مصر از کانال سوئز، یعنی حدود ۶۰ درصد این درآمد را از بین برده است.
پس از حملات حوثیها شرکتهای کشتیرانی بهجای عبور از بابالمندب به دریای سرخ و حرکت به سمت کانال سوئز و اروپا یا بالعکس، قاره آفریقا را دور میزنند که طی این مسیر طولانی، دو تا سه هفته طول میکشد.
بر اساس گزارشها، بابالمندب و دریای سرخ مسیر ترانزیت ۱۲ درصد از تجارت جهانی است.
افزایش سود شرکتهای کشتی رانی
حملات حوثیها به دلیل طولانی شدن مسیر باعث افزایش سود شرکتهای کشتیرانی شده و از جمله سود شرکت دانمارکی مرسک در سه ماهه سوم سال گذشته به ۳/۳ میلیارد دلار رسیده و نیم میلیارد دلار نسبت به سال قبل از آن افزایش یافته است.
ارزش سهام شرکتهای اصلی حمل و نقل دریایی در اروپا مانند مرسک و هاپاگ لوید در پی حملات حوثیها به کشتیها تجاری در دریای سرخ افزایش یافت.
همزمان یک شرکت بیمه سوئدی به اکونومیست خبر داد که قیمت بیمه در دریای سرخ ۲۰ برابر شده است.
استفاده از ابراز حملات در مذاکره با عربستان سعودی
اکونومیست نوشت که با وجود سخنان مقامات حوثی درباره توقف حملات به کشتیها پس از آتشبس در غزه، آنان شروط سختی از جمله توقف کامل «تمام فعالیتهای نظامی اسرائیل» و پایان دادن به همه حملات نظامی غرب به یمن را برای این امر تعیین کردهاند.
موشک «فلسطین ۲» حوثیها
به گفته این نشریه، بسیاری از ناظران نسبت به پایان یافتن حملات حوثیها در دریای سرخ تردید دارند و ممکن است این گروه از حربه حمله به کشتیها استفادههای دیگری نیز بکند.
اکونومیست از جمله به مذاکرات این گروه با عربستان سعودی اشاره کرد که هر زمان ریاض امتیازاتی داده، حوثیها درخواست امتیازات بیشتری میکنند.
شرکت کشتیرانی مرسک پیش از این اعلام کرده بود انتظار میرود حمل و نقل دریایی از دریای سرخ تا سال ۲۰۲۵ ممکن نباشد.
از سوی دیگر ۱۵ سناتور جمهوریخواه آمریکایی، طرحی را با نام «قانون انحلال گروههای نیابتی ایران» ارائه کردهاند که هدف از آن قرار دادن حوثیهای تحت حمایت جمهوری اسلامی در فهرست سازمانهای تروریستی خارجی و تضعیف تواناییهای آنها در دریای سرخ است.
دونالد ترامپ، رییسجمهوری سابق آمریکا که از ۲۰ ژانویه به کاخ سفید بازمیگردد، در ژانویه ۲۰۲۱، حوثیها را در فهرست سازمانهای تروریستی خارجی قرار داد اما جو بایدن، رییسجمهوری فعلی، آنها را از این فهرست خارج و همزمان فروش تسلیحات تهاجمی به عربستان سعودی را متوقف کرد.
دادگاه تجدیدنظر احکام زندان صادر شده برای ۱۰ فعال مدنی تُرک را عینا تایید کرد. این شهروندان پیشتر در مرحله بدوی با حکم ابوالقاسم صلواتی، رییس شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به احکامی بین سه تا ۱۴ سال حبس محکوم شده بودند.
انجمن دفاع از زندانیان سیاسی آذربایجانی در ایران (آداپ) جمعه ۲۸ دی گزارش داد شعبه ۳۶ دادگاه تجدیدنظر استان تهران درخواست تجدیدنظر این فعالان را رد کرده است.
طبق این گزارش، محکومیت آیاز سیفخواه به ۱۴ سال حبس، آراز امان زرینآباد به ۱۳ سال حبس، باقر حاجیزاده مزرعه به ۱۳ سال حبس و کرم مردانهمستعلیبیگلو به ۱۱ سال حبس، با رد درخواست تجدیدنظرخواهی، قطعی شده است.
همچنین طاهر نقوی، وکیل دادگستری و مرتضی پروینجدا، هر کدام به شش سال حبس، سالار طاهرافشار، سعید مینایی قشلاق و فاطمه آتشخیاوینسب هر یک به پنج سال حبس و حسن ابراهیمی به سه سال حبس قطعی محکوم شدند.
طبق این گزارش، اتهامات این افراد «جاسوسی، اقدام علیه امنیت ملی، اجتماع و تبانی جهت بر هم زدن امنیت کشور و تبلیغ علیه نظام» عنوان شده است.
آداپ در گزارش خود نوشت شماری از متهمان پرونده آشناییای با هم ندارند و صرفا بر اساس «حدس و گمانهای وزارت اطلاعات و سلام و احوالپرسی با یک پناهنده ایرانی مقیم جمهوری آذربایجان»، با این اتهامات مواجه شدهاند.
همزمان با این گزارش، سایت حقوق بشری هرانا در گزارشی نوشت محکومیت مرتضی پروینجدا به پنج سال حبس تغییر کرد.
طبق این گزارش، این هنرمند از اتهام «تبلیغ علیه نظام» تبرئه و محکومیت او به پنج سال حبس بابت اتهام «اجتماع و تبانی» قطعی شد.
انجمن دفاع از زندانیان سیاسی آذربایجانی در ایران در گزارش خود نوشت در این پرونده پیش از این، عبدالعزیز عظیمیقدیم (روحانی خلع لباس شده) به شش سال حبس، حسین پیری به پنج سال حبس، ودود اسدی به چهار سال حبس و کمال نوری و سلیمان محمدی، هر یک به سه سال حبس محکوم شدند و احکامشان قطعی شده است.
در بخشی از این گزارش آمده است دادگاه انقلاب رشت با طرح مجدد اتهامات پرونده مطرح شده در تهران، ودود اسدی را به پنج سال و شش ماه زندان -علاوه بر حکم چهار سال زندان صادر شده در تهران- محکوم کرده است.
این فعالان مدنی ترک در بهمن ۱۴۰۲ همراه با شماری دیگر در شهرهای بناب، رشت، اسلامشهر، آستارا، کرج، مراغه، اردبیل، مغان، ارومیه و تبریز به دست نیروهای امنیتی بازداشت شدند.
از میان آنها برخی با تودیع قرار وثیقه آزاد شدند و شماری دیگر همچنان در زندان بهسر میبرند.
جمهوری اسلامی از آغاز روی کار آمدن خود همواره فعالان مدنی و سیاسی منتقد حکومت را بازداشت، شکنجه و زندانی کرده است.
از زمان آغاز خیزش سراسری ایرانیان علیه جمهوری اسلامی از شهریور ۱۴۰۱ تاکنون، سرکوب فعالان مدنی، سیاسی و معترضان از سوی حکومت شدت گرفته و همچنان ادامه دارد.
۱۵ سناتور جمهوریخواه آمریکایی، طرحی را با نام «قانون انحلال گروههای نیابتی ایران» ارائه کردهاند که هدف از آن قرار دادن حوثیهای تحت حمایت جمهوری اسلامی به فهرست سازمانهای تروریستی خارجی و تضعیف تواناییهای اآنها در دریای سرخ است.
جیم ریش، لیندسی گراهام، تام کاتن، ریک اسکات و کیتی بریت از جمله سناتورهایی هستند که این طرح را امضا کردهاند که براساس آن، هر شخص یا سازمانی که از حوثیها حمایت مادی کند با عواقب شدیدی مانند مسدود شدن داراییها و مجازاتهای جنایی روبهرو خواهد شد.
این قانون در صورت تصویب حوثیهای تحت حمایت جمهوری اسلامی را بهعنوان یک سازمان تروریستی خارجی معرفی میکند و خواستار تعیین یک استراتژی برای کاهش تواناییهای این گروه در دریای سرخ میشود.
این قانون همچنین خواستار تهیه گزارشی درباره موانع ارائه کمکهای بشردوستانه در مناطق تحت کنترل حوثیها در یمن میشود.
دونالد ترامپ در ژانویه ۲۰۲۱، حوثیها را در فهرست سازمانهای تروریستی خارجی قرار داد اما جو بایدن آنها را از این فهرست خارج و همزمان فروش تسلیحات تهاجمی به عربستان سعودی را متوقف کرد.
حوثیهای تحت حمایت جمهوری اسلامی پیش از این بارها تاکید کرده بودند که در حمایت از حماس و مردم غزه به اسرائیل حمله میکنند اما روشن نیست که پس از برقراری آتشبس در غزه این گروه به حملات خود به اسرائیل و کشتیها در خلیج عدن و دریای سرخ پایان خواهد داد یا نه.
براساس آنچه کمیته روابط خارجی سنای آمریکا، جمعه ۲۸ دی، منتشر کرد سناتور جیم ریش درباره طرح «قانون انحلال گروههای نیابتی ایران» گفت: «این طرح، تصمیم تاریخی دونالد ترامپ در دوره اول ریاست جمهوریاش برای تعیین حوثیها بهعنوان یک سازمان تروریستی خارجی را احیا میکند.»
او افزود که در دولت جدید ترامپ، ایالات متحده به سیاست فشار حداکثری ترامپ بر ایران باز خواهد گشت و از امنیت ملی آمریکا محافظت خواهد کرد.
سناتور تام کاتن نیز درباره این طرح گفت: «حوثیها دستهای وحشی از قانونشکنانی هستند که شهروندان آمریکایی را میربایند، شکنجه میکنند و میکشند. ما باید حوثیها را دوباره بهعنوان یک سازمان تروریستی خارجی معرفی کنیم و فشاری واقعی بر ایران و گروههای تروریستی آن وارد کنیم.»
سناتور گراهام لیندسی هم درباره این طرح گفت:«ثابت شد که تصمیم دولت بایدن برای بیرون آوردن حوثیها از فهرست گروههای تروریستی یک اشتباه محاسباتی بزرگ و آشکار بوده است. شعار حوثیها مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل و لعنت بر یهودیان است. لازم نیست شرلوک هولمز باشید تا بفهمید آنها تروریست هستند.»
سناتور ریک اسکات، از دیگر حامیان این طرح، نیز گفت: «حوثیهای مورد حمایت جمهوری اسلامی با ایجاد هرج و مرج عمدی در دریای سرخ، به کشتیهای آمریکایی و متحد ما، اسرائیل، حمله می کنند. ایالات متحده باید هر کاری که می تواند انجام دهد تا حوثیها را گروهی تروریستی و حکومت ایران را پاسخگو کند، درست مانند کاری که دونالد ترامپ انجام داد.»
سناتور کیتی بریت نیز که این طرح را امضا کرده است، درباره آن گفت: «حوثیها یک سازمان تروریستی هستند که دولت بایدن با دستکشهای بچهگانه با آنها برخورد کرد. قانون انحلال گروههای نیابتی ایران، اشتباهات جو بایدن در این زمینه را برطرف میکند. آمریکا باید تروریستها را مسئول بداند و عواقب شدیدی را برای اقدامات وحشیانه آنها در نظر بگیرد. بسیار مهم است که آمریکا توانمندترین گروه نیابتی جمهوری اسلامی در حال حاضر را قبل از اینکه آسیب بیشتری به جهان تحمیل کند، از بین ببرد.»
ابراهیم نبوی که ما او را «داور» صدا می کردیم، ۲۵ دی ماه خودش را در آمریکا کشت. او طنزپرداز و نویسندهای بود با قلمی تیز و جسورانه که سالها یکی از مهمترین صداهای انتقادی جامعه ایران در دوره اصلاحات شد.
آثار او بازتابی از تضادهای اجتماعی و سیاسی بود که توانست میان خنده و نقد پلی بیهمتا بسازد و برایش محبوبیتی بینظیر به همراه بیاورد که شاید کمتر روزنامهنگار یا طنزپرداز ایرانی تجربه کرده بود. نبوی در دورهای از تاریخ معاصر ایران، تبدیل به نماد طنز سیاسی در مطبوعات ایران شد و توانست با ابداع «طنز روزانه» نوشتن، ژانری را به مخاطب ایرانی معرفی کند که پیش از او وجود نداشت.
فارغ از قضاوت درباره اعتقادات سیاسی اصلاح طلبانه او، که در سالهای اخیر همواره مورد مناقشه بود، ابراهیم نبوی بیشک یکی از تاثیر گزارترین روزنامهنگاران و نویسندگان زمان خودش بود. به نظر من، باید خبر تلخ خودکشی و پایان تراژیک او را از مرز یک رویداد شخصی فراتر دید و امید داشت که این مرگ خودخواسته تلنگری باشد برای بازتاب بحرانهای عمیقتری که بسیاری از هنرمندان در تبعید، تحت فشار سیاسی و در انزوای اجتماعی تجربه میکنند.
مرگ ابراهیم نبوی، بیش از هر چیز، یادآور این واقعیت است که خلاقیت و تعهد اجتماعی، بدون حمایت روانی و اجتماعی، میتواند به فشاری طاقتفرسا تبدیل شود. این اتفاق فرصتی برای واکاوی ابعاد پنهان زندگی او و درک عمیقتر از دشواریهای هنرمندانی است که میان مخاطب، هویت و رسالت اجتماعی، گرفتار تضادهای گریزناپذیر میشوند.
در نهایت اگر این مطلب را تا آخر خواندید، برای این سوال تکراری که آیا واقعا هنرمند به طور اعم و طنزپرداز به طور اخص باید رسالت اجتماعی داشته باشد؟ پاسخ مبرهنی پیدا نمیکنید.
نبوی و از دست دادن مخاطب: طنز در خلا یکی از جنبههای حیاتی آثار ابراهیم نبوی، ارتباط مستقیم او با جامعه ایران بود. طنز نبوی زبانی زنده و وابسته به شرایط سیاسی و اجتماعی ایران داشت. با مهاجرت اجباری و گذشت زمان، او ارتباطش را با بخش بزرگی از مخاطبان از دست داد. مخاطبانی که روزگاری با اشتیاق طنز او را دنبال میکردند، در جریان تغییرات سیاسی و اجتماعی ایران، از او فاصله گرفتند.
کاهش محبوبیت جریان اصلاحطلبی در ایران، که نبوی یکی از چهرههای شاخص ادبی و فرهنگی آن بود، او را از مخاطبانش جدا کرد. این جدایی نه تنها به دلیل تغییر جایگاه سیاسی او، بلکه به دلیل تغییر نیازهای جامعهای بود که با بحرانهای تازهتری مواجه شده بود.مردم از اصلاحات عبور کردند و او نه!
با این حال، با نگاهی به کارنامه او شکی نیست که ابراهیم نبوی سالها بهعنوان صدای برجسته جریان اصلاحطلبی، با قلم طنزش به انتقاد از کاستیهای سیاسی و اجتماعی پرداخت. او از طنز نه صرفا برای سرگرمی، بلکه بهعنوان ابزاری برای نقد و اصلاح استفاده کرد، سبکی که در بطن خود جسارت و مسئولیت را ترکیب میکرد.
محبوبیت اصلاحطلبی، بهویژه پس از اعتراضات سال ۱۳۸۸ و تحولات سیاسی سالهای بعد، بهتدریج کاهش یافت. این تغییر وضعیت، تاثیرات گستردهای بر نبوی و موقعیت اجتماعی او بهعنوان یک طنزپرداز اصلاحطلب گذاشت.
نبوی در میانه این تغییرات، نهتنها از سوی جریانهای سیاسی مخالف، بلکه از سوی بخشی از مخاطبان سابق خود نیز مورد انتقاد قرار گرفت. اصلاحطلبی که زمانی بهعنوان صدای تغییرات مثبت شناخته میشد، حالا به سازشکاری متهم میشد و نبوی، بهعنوان یکی از چهرههای مرتبط با این جریان، در مرکز این انتقادها قرار داشت.
این انزوای سیاسی، به همراه حس طرد شدن از سوی جامعهای که زمانی برای آن مینوشت، او را در موقعیتی فرساینده قرار داد. از طرفی خارج از ایران جایی برای خود نمیدید و از طرف دیگر، به عقیده من، بهرغم خواسته قلبیاش که همواره آن را تکرار میکرد و تلاش داشت تا به آن دست یابد و به ایران برگردد، نتوانسته بود داخل ایران امروز هم جایگاهی برای خود پیدا کند. این یعنی کشف این نکته که حتی اگر بتواند به ایران برگردد، بازهم از رنجی که میکشید کاسته نمیشد.
برای یک هنرمند، ارتباط با مخاطب بخشی از هویت حرفهای اوست. قطع این ارتباط، بهویژه برای کسی که آثارش عمیقا به درک و پذیرش اجتماعی وابسته است، میتواند منجر به بحران شود. نبوی که آثارش بازتابدهنده دغدغههای روز جامعه بود، با احساس تلخ بیگانگی از جامعهای که زمانی صدایش بود، دستوپنجه نرم میکرد. این فاصله روانی، در کنار فشارهای سیاسی و انزوای اجتماعی، وزنه سنگینی بر دوش او شد.
مهاجرت اجباری: گسست فرهنگی
مهاجرت برای ابراهیم نبوی، همچون بسیاری از روزنامهنگاران و هنرمندان ایرانی، راهی ناگزیر برای فرار از سرکوب سیاسی بود و هست. اما این تجربه، چالشهایی فراتر از آزادی بیان برای او به همراه داشت. مهاجرت، گرچه فضای فیزیکی او را از محدودیتها رها کرد، اما او را با بحرانهای روانی و حرفهای پیچیدهتری مواجه ساخت.
گسست از جامعه و مخاطب که در نهایت همواره به انزوای فرهنگی و اجتماعی منجر میشود، برای نبوی کشنده بود.او که نوشتههای روزانهاش را برای جامعه ایران مینوشت، با مهاجرت از محیط زبانی، فرهنگی و اجتماعی خود جدا شد. این گسست نه تنها خلاقیت او را تحت تاثیر قرار داد، بلکه باعث شد احساس کند صدایش دیگر طنین گذشته را ندارد.
دوری از جامعهای که هویت حرفهای او را معنا میداد، به احساسی از بیگانگی منجر شد. این انزوا، که در بسیاری از مهاجران خلاق دیده میشود، بهمرور زمان تاثیری عمیق بر سلامت روان او گذاشت.
اما چرا طنزپردازان بیشتر در معرض افسردگی هستند؟
طنزپردازی هنری است که ظاهرا با شادی و خنده عجین شده، اما در بطن خود اغلب با زخمها و دغدغههای درونی آمیخته است. طنزپردازان، با وجود لبخندهایی که به چهره دیگران مینشانند، خود ممکن است درگیر احساسات منفی یا افسردگی باشند. بسیاری از طنزپردازان، بهویژه آنهایی که طنز اجتماعی یا شخصی تولید میکنند، از طنز بهعنوان ابزاری برای مواجهه با دردهای درونی استفاده میکنند. طنز به آنها این امکان را میدهد که احساسات ناخوشایند خود را به قالبی قابلقبول تبدیل کنند. اما این مکانیسم دفاعی، اگرچه بهطور موقت از شدت درد میکاهد، در بلندمدت میتواند مشکلات عمیقتری ایجاد کند، زیرا مسائل درونی حلنشده باقی میمانند و ممکن است به افسردگی منجر شوند.
طنزپردازان معمولا افرادی حساس هستند. این ویژگیها به آنها توانایی میدهد تا زوایای پنهان مسائل را ببینند و از آنها برای خلق طنز استفاده کنند. اما همین حساسیت باعث میشود که بیش از دیگران از مشکلات زندگی، ناملایمات اجتماعی و حتی شکستهای شخصی آسیب ببینند. آنها دنیا را عمیقتر احساس میکنند و این عمق احساس، آنها را به سوی افکار منفی و افسردگی سوق میدهد.
از طرفی طنزپردازان همواره با این انتظار مواجه هستند که دیگران را بخندانند، حتی زمانی که خود در شرایط روحی مناسبی نیستند. این فشار میتواند به مرور زمان خستهکننده و فرساینده باشد. آنها ممکن است احساس کنند که اجازه ندارند لحظات ضعف یا غم را نشان دهند، زیرا جامعه از آنها انتظار دارد که همیشه شاد و بانشاط باشند.طنزپردازان اغلب در صحنه و میان مخاطبان نقاب شادی به چهره میزنند، اما در زندگی شخصی ممکن است انسانهایی آرام، کمحرف یا حتی غمگین باشند. این دوگانگی بین تصویر عمومی و شخصیت واقعی میتواند باعث تنش درونی شود. زندگی با این تناقض روانی بهمرور میتواند به احساس پوچی و افسردگی منجر شود.
طنز، بهویژه طنز انتقادی یا اجتماعی، اغلب ریشه در کاوش مسائل ناخوشایند، معضلات اجتماعی و نقاط ضعف انسانها دارد. این تمرکز مداوم بر مشکلات و نواقص، ممکن است روحیه آنها را تحت تاثیر قرار دهد و آنها را نسبت به جنبههای مثبت زندگی کمتوجه کند.
بسیاری از طنزپردازان در گذشته خود تجربیات تلخ یا آسیبهای روانی داشتهاند.این خاطرات و آسیبها ممکن است در ناخودآگاه آنها باقی بماند و گاه به شکل افسردگی یا اضطراب بازگردد. ضمن اینکه طنزپردازان معمولا در معرض قضاوتهای مستقیم و گاه بیرحمانه قرار دارند. کار آنها این است که مسائل حساس را دستمایه طنز قرار دهند و همین موضوع میتواند باعث ایجاد چالشهای اخلاقی، نقدهای تند و حتی طرد شدن توسط برخی گروهها شود. این مواجهه مداوم با قضاوتها و انتقادها، میتواند روحیه آنها را تحلیل ببرد و میبرد.
خلق طنز فرآیندی انرژیبر است که به تمرکز ذهنی و خلاقیت نیاز دارد. این تلاش مستمر برای پیدا کردن زوایای جدید، به مرور باعث خستگی روانی میشود. فرسودگی ذهنی، اگر با استراحت و مراقبت روانی همراه نباشد، زمینهساز افسردگی خواهد شد. طنزپردازان در ظاهر پیامآور شادی و خندهاند، اما این شادی گاهی از دل زخمها و رنجهای درونی آنها برمیآید.
فشار اجتماعی، حساسیت شخصی، و دوگانگی بین چهره عمومی و شخصیت درونی، آنها را در معرض خطرات روانی از جمله افسردگی قرار میدهد. آگاهی از این واقعیت و توجه به سلامت روان طنزپردازان، میتواند گامی مهم در حمایت از آنها و کاهش آسیبهای روحیشان باشد.
طنزپرداز، انسانی است که دیگران را شاد میکند، اما گاهی نیازمند این است که کسی حال او را بپرسد.
مرگ نبوی: فراخوانی برای بازاندیشی خودکشی ابراهیم نبوی اما، نمایانگر بحرانهای عمیقتری است که هنرمندان ایرانی در جامعه حال حاضر ایران، که درگیر سرکوب و مهاجرت است، با آن روبهرو هستند. او قربانی ترکیبی از فشارهای سیاسی، اجتماعی و روانی شد که در نهایت به انزوایی طاقتفرسا انجامید. مرگ او، فراتر از یک حادثه فردی، به عقیده من، باید زنگ خطری باشد برای همه ما؛ برای جامعهای که در سالهای اخیر نقش خود در حمایت از هنرمندان را بازتعریف کرده است.
جامعه سیاستزده امروز ایران، که از ظلم و ستم خسته شده و سیاه و سفید میاندیشد، نمیخواهد و نمیتواند از هنرمندی که با اکثریت جامعه همراه نیست، حمایت کند. حقیقت اما این است که جامعهای که از هنرمندانش انتظار خلاقیت و نقد دارد، نمیتواند نسبت به سلامت روان و نیازهای آنها بیتفاوت باشد. این بیتفاوتی به مرگ هنرمند و در نهایت به مرگ هنر، اندیشه و فرهنگ میانجامد.
من امیدوارم که مرگ خودخواسته ابراهیم نبوی فرصتی شود تا بهطور جدیتر به فشارهای روانی، اجتماعی و سیاسی که بر هنرمندان وارد میشود، فکر کنیم. ابراهیم نبوی، با تمام تناقضها و چالشهایش، یادآور این واقعیت است که طنز، هرچند خنده را بر لبان دیگران مینشاند، میتواند برای خالق آن به قیمتی گزاف تمام شود.
رابطه شخصی نبوی با همکارانش من سالها با ابراهیم نبوی رابطه کاری و دوستانه داشتم و هرگز او را آدمی نیافتم که بخواهد عقاید سیاسی اصلاحطلبانهی خودش را به دانشآموز طنز تحمیل کند. شاید فقط با کسانی که کار طنز میکردند یا تلاش داشتند طنازی یاد بگیرند اینگونه بود و با دیگرانی که به حرفهاش ربطی نداشتند، جور دیگری رفتارمیکرد و بحثهای داغ و احساسی سیاسی میکرد، که می کرد!
بهرغم اختلاف سیاسی که ما با هم داشتیم، و سال به سال هم فاصلهمان بیشتر و بیشتر میشد، نبوی همیشه وقتی کاری از من میدید یا میشنید که فکر میکرد نیاز به تحسین یا نقد دارد، به من گوشزد میکرد. داور نبوی که من میشناختم با ابراهیم نبوی که در شبکههای اجتماعی تصویر میشود تفاوت داشت. البته که خودش باعث درست شدن این تصویر مخدوش از او در سالهای اخیر شده بود، ولی هرگز این را به زبان نیاورد و مسئولیتش را به گردن نگرفت.
ابراهیم نبوی، مثل دوست و همکار دیگر از دسترفتهام، علیرضا رضایی، طناز حساسی بود که تلخی دنیا را تحمل نکرد. طاقتش طاق شد، صبرش سر آمد و رفت. منتظر نایستاد که سرشکستگی دیکتاتور را ببیند. ای کاش میماند تا آن روز نزدیک و خوشآبادانی ایران و سرافکندگی جمهوری اسلامی را میدید.
و اینکه ، طنز، هرچند خنده میآفریند، اما برای خالق آن به بهایی سنگین تمام میشود. ابراهیم نبوی، با تمام فراز و نشیبهایش، نمادی از هنرمندی بود که در مسیر خلاقیت، رسالت اجتماعی که برای خودش متصور بود و فشار روانی از پا افتاد. مرگ او فرصتی است برای بازاندیشی: آیا ما به اندازهای که از هنرمندان انتظار داریم، از آنها حمایت میکنیم؟