میدلایست فوروم، اندیشکده محافظهکار آمریکایی، در مقالهای تازه درباره اعتراضهای جاری در ایران با تاکید بر اینکه جمهوری اسلامی نتیجه طبیعی و منطقی روند سیاست در ایران نیست، آن را یک استثنای تاریخی خواند که دیر یا زود جای خود را به نظمی دیگر خواهد داد.
مایکل روبین، پژوهشگر ارشد این اندیشکده و از چهرههای شناختهشده جریان نومحافظهکار در حوزه خاورمیانه که سابقه فعالیت در پنتاگون را نیز دارد، در مقالهای که دوشنبه هشتم دی منتشر شد، اعتصابها و اعتراضهای بازاریان تهران ظرف یکصد سال گذشته را مرور کرده و آنها را «نشانی از فرسوده شدن حمایتها از جمهوری اسلامی در میان یکی از پایگاههای اصلی حامی آن» خوانده است.
او در بخشی از این مقاله نوشته است که جنگ ۱۲ روزه میان اسرائیل و جمهوری اسلامی «مشروعیت» حکومت در میان حامیان اصلیاش را از میان برده و حالا دیگر حتی آنها هم دیدهاند که «لافزنیهای رهبر جمهوری اسلامی» درباره قدرت «پوچ» از آب در آمده است.
روبین در ادامه میگوید: «جمهوری اسلامی همواره بیش از آنکه نقطه اوج طبیعی سیر تکامل سیاسی ایران باشد، یک استثنا بوده است و مانند همه رژیمهای انقلابیِ نامحبوب، سرانجام فروخواهد ریخت؛ چه از موج جدید اعتراضها جان سالم به در ببرد و چه نبرد، مسیر آن روشن است: اعتراضها فراگیرتر میشوند، بسامدشان افزایش مییابد و به بخشهای هرچه گستردهتری از جامعه میرسند.»
ادامه این مطلب را در اینجا بخوانید.

میدلایست فوروم، اندیشکده محافظهکار آمریکایی، در مقالهای تازه درباره اعتراضهای جاری در ایران با تاکید بر اینکه جمهوری اسلامی نتیجه طبیعی و منطقی روند سیاست در ایران نیست، آن را یک استثنای تاریخی خواند که دیر یا زود جای خود را به نظمی دیگر خواهد داد.
مایکل روبین، پژوهشگر ارشد این اندیشکده و از چهرههای شناختهشده جریان نومحافظهکار در حوزه خاورمیانه که سابقه فعالیت در پنتاگون را نیز دارد، در مقالهای که دوشنبه هشتم دی منتشر شد، اعتصابها و اعتراضهای بازاریان تهران ظرف یکصد سال گذشته را مرور کرده و آنها را «نشانی از فرسوده شدن حمایتها از جمهوری اسلامی در میان یکی از پایگاههای اصلی حامی آن» خوانده است.
او در بخشی از این مقاله نوشته است که جنگ ۱۲روزه میان اسرائیل و جمهوری اسلامی «مشروعیت» حکومت در میان حامیان اصلیاش را از میان برده و حالا دیگر حتی آنها هم دیدهاند که «لافزنیهای رهبر جمهوری اسلامی» درباره قدرت «پوچ» از آب در آمده است.
روبین در ادامه میگوید: «جمهوری اسلامی همواره بیش از آنکه نقطه اوج طبیعی سیر تکامل سیاسی ایران باشد، یک استثنا بوده است و مانند همه رژیمهای انقلابیِ نامحبوب، سرانجام فروخواهد ریخت؛ چه از موج جدید اعتراضها جان سالم به در ببرد و چه نبرد، مسیر آن روشن است: اعتراضها فراگیرتر میشوند، بسامدشان افزایش مییابد و به بخشهای هرچه گستردهتری از جامعه میرسند.»
او در بخشی از مقاله با توضیح وضعیت عراق پس از سقوط صدام، به مسئولیتهای مردم ایران پس از سقوط خامنهای اشاره میکند: «مردم ایران باید شکل حکومت بعدی را تعیین کنند و درباره سرنوشت بازماندگان جمهوری اسلامی و نحوه رفتار با آنها نیز تصمیم بگیرند؛ اینکه باید با اعضایی که بسیاری از آنها مدتهاست هرگونه تعهد ایدئولوژیک را صادقانه کنار گذاشتهاند و صرفا در ازای شغلشان، به وفاداری تظاهر کنند، چه خواهند کرد.»
روبین پیشبینی کرده است که به احتمال زیاد هسته ایدئولوژیک حکومت در واپسین لحظهها «بدون نبرد» قدرت را ترک نخواهد کرد و در روزهای پایانی شاهد «انفجار خشونت» در ایران خواهیم بود.
نویسنده سپس این مساله را پیش روی خوانندگان میگذارد که در چنین شرایطی ایرانیان باید فراتر از تصمیم درباره بازماندگان حکومت، به دیگر ابعاد عدالت انتقالی بپردازند.
او هشدار میدهد که تصمیم ایرانیان رنجکشیده برای انتقامجویی میتواند «چرخهای خونبار» را به حرکت در آورد و از سوی دیگر، «ناکامی در برقراری عدالت و افشای شبکههای سرکوب» نیز مستعد فرو غلتیدن جامعه به دامان یک دیکتاتوری شدیدتر است.
روبین همچنین این مساله را پیش میکشد که نیروهای سپاه پاسداران در صورت شکست هیات جمهوری اسلامی به دست مردم، نیروهای خود را بازسازی و سازماندهی خواهند کرد تا «آرزوی مردم ایران برای آزادی» را در هم بشکنند.
این نویسنده به سرنوشت روشن کشورهایی چون آفریقای جنوبی و رواندا اشاره میکند که با بهرهگیری از کمیسیونهای حقیقت و آشتی توانستند از سناریوهای آلوده به خونخواهی یا دیکتاتوریهای مجدد عبور کنند، هرچند تاکید میکند که ایران، بهدلیل «دوام طولانیمدت حکومت» و «میزان خشونتی که طی دههها -بهویژه علیه اقلیتهایی چون کردها و بلوچها- بهکار گرفته شده، موردی بهمراتب پیچیدهتر» از کشورهای مورد اشاره به شمار میآید.
روبین کلید دوری جستن از احتمال شورش یا جنگ داخلی را «پرداختن به عدالت انتقالی» میداند و در پایان تاکید میکند که جامعه جهانی و خود ایرانیان باید بحث درباره مبانی عدالت انتقالی را آغاز کنند؛ اینکه چه کسانی باید مجازات شوند، چه کسانی باید از سمتهای اجرایی و دولتی محروم و چه کسانی باید بخشیده شوند.

اعتراضات دیماه ۱۳۹۶ نقطهای تعیینکننده در تاریخ جمهوری اسلامی بود؛ نه صرفا بهعنوان یک اعتراض اقتصادی، بلکه بهعنوان نخستین خیزش سراسری که آشکارا کل نظام سیاسی را هدف قرار داد.
آنچه امروز در قالب اعتراضات معیشتی، اعتصاب بازاریان و تجمعهای پراکنده اما پیوسته در شهرهای مختلف ایران جریان دارد، ادامه همان مسیر دی ۹۶ است. مسیری که در آن اقتصاد به زبان مشترک اعتراض ضدحکومتی تبدیل شده است.
دی ۹۶، عبور از مطالبات صنفی به نفی کلیت نظام
اعتراضات دی ۹۶ با شعارهای اقتصادی آغاز شد: گرانی، بیکاری، فساد و کاهش قدرت خرید. اما این اعتراضات خیلی زود از سطح مطالبات معیشتی عبور کرد و به چالشی مستقیم علیه کل ساختار جمهوری اسلامی بدل شد.
شعارهایی مانند «اصلاحطلب، اصولگرا/ دیگه تمومه ماجرا»، «مرگ بر دیکتاتور» و «نه غزه، نه لبنان/ جانم فدای ایران»، نشان داد مردم دیگر نه دولت وقت، نه جناحهای درون حاکمیت، بلکه تمام نظام سیاسی را مسئول وضعیت موجود دانسته و میدانند.
دی ۹۶ نقطه پایان توهم اصلاح از درون و نقطه عطف اعتراضات کاملا ضدحکومتی با شعارهایی تازه بود.
در این مقطع، اقتصاد نقشی فراتر از یک عامل محرک ایفا کرد و به محل فروپاشی مشروعیت نظام تبدیل شد.
ناتوانی حکومت در تامین حداقلهای معیشتی، مستقیما زیر سوال رفتن اصل حاکمیت را به دنبال داشت.
اعتراضات معیشتی امروز، همان خشم در مرحلهای عمیقتر
اعتراضات معیشتی اخیر - از بازار تهران تا مراکز تجاری و صنفی - در ظاهر حول محور سقوط ارزش ریال، جهش قیمت دلار، رکود شدید و نابودی کسبوکارها شکل گرفته است، اما همانند دی ۹۶، این اعتراضات به سرعت از سطح صنفی عبور کرده و ماهیتی آشکارا ضدحکومتی پیدا کرده است.
شعارهای معترضان، بهویژه در بازار که زمانی یکی از پایگاههای سنتی حکومت محسوب میشد، نشان میدهد اعتراض دیگر محدود به سیاستهای اقتصادی یا تصمیمهای مقطعی نیست و کلیت نظام، ساختار تصمیمگیری، فساد سیستماتیک و ناکارآمدی مزمن جمهوری اسلامی، هدف قرار گرفته است.
این نکته اهمیت ویژهای دارد: وقتی بازاریان و فعالان اقتصادی - یعنی گروههایی که مستقیما با ثبات و نظم اقتصادی سر و کار دارند - به خیابان میآیند و شعارهای ضدحکومتی سر میدهند، نشانهای روشن از ریزش در پایگاههای اجتماعی نظام است.
شعارهای حمایت از پهلوی، عبور از نفی صرف به جستوجوی جایگزین
یکی از شاخصترین ویژگیهای اعتراضات کنونی، ظهور و تکرار شعارهای حمایت از شاهزاده رضا پهلوی در کنار شعارهای معیشتی و ضدحکومتی است. این شعارها صرفا نوستالژیک نیستند، بلکه حامل یک پیام سیاسی روشناند.
در دی ۹۶، تمرکز اصلی بر نفی کلیت نظام بود اما امروز، در بخشی از اعتراضات، جامعه از مرحله «نه گفتن» عبور کرده و به مقایسه و طرح آلترناتیو رسیده است. حمایت نمادین از دوره پهلوی در بستر اعتراضات اقتصادی نشان میدهد بخشی از معترضان، فروپاشی اقتصادی را نتیجه مستقیم جمهوری اسلامی میدانند و بهدنبال مدلی متفاوت از حکمرانی هستند.
این تحول، بیانگر سیاسی شدن عمیق بحران معیشت و تبدیل شدن آن به پروژهای تمامعیار علیه حکومت است.

اقتصاد، پاشنه آشیل و عامل فرسایش رژیم
در هر دو مقطع - دی ۹۶ و اعتراضات امروز - اقتصاد نقطه آغاز بوده است، اما نتیجه هر بار سیاسیتر شده است.
جمهوری اسلامی در چهار دهه گذشته نشان داده که توان سرکوب دارد اما توان حل پایدار بحران اقتصادی را ندارد.
وقتی فقر، تورم و بیثباتی به تجربه روزمره اکثریت جامعه تبدیل میشود، سرکوب دیگر کارکرد بازدارنده خود را از دست میدهد. به همین دلیل، اعتراضات معیشتی امروز به ضدحکومتیترین شکل اعتراض در ایران بدل شدهاند. اعتراضاتی که نه خواهان اصلاح سیاستها، بلکه نشانهگیر اصل نظام هستند.
آیا تاریخ در حال تکرار است؟
یک پرسش کلیدی: آیا اعتراضات امروز تکرار دی ۹۶ است؟ پاسخ کوتاه این است: بله؛ اما در سطحی عمیقتر و رادیکالتر.
دی ۹۶ آغاز راه بود. لحظهای که مردم نشان دادند اقتصاد میتواند به اعتراض سیاسی علیه کل نظام تبدیل شود. اعتراضات معیشتی امروز، ادامه همان مسیر است، اما با تجربهای انباشتهتر، خشم عریانتر و افقی سیاسیتر.
اگر در دی ۹۶ نفی نظام غالب بود، امروز علاوه بر نفی، جستوجوی جایگزین نیز وارد میدان شده است.
در این معنا، تاریخ نه دقیقا تکرار، بلکه تکمیل میشود، و اقتصاد همچنان همان نقطهای است که از آن، مشروعیت جمهوری اسلامی فرسوده میشود و اعتراضات ضدحکومتی جان میگیرد.
رکود شدید قدرت خرید را از مردم گرفته است و تورم در حال بالا بردن قیمتها است. نرخ ارز، افسار گسیخته و هر روز در حال فتح رکوردی جدید است. وعدههای مسئولان، هرسال بازیافت و تکرار میشود اما در واقع سال به سال، دریغ از پارسال.
تلاش بازاریان برای زنده نگه داشتن کسب و کارشان به نبردی ناامیدانه تبدیل شده است؛ آنها در حالیکه نقش و سودی در بالا رفتن قیمتها ندارند، به گرانفروشی متهم میشوند و اگر جنس را به قیمتهای دستوری نفروشند، به احتکار و اختلال در بازار متهم میشوند. اگر هم بفروشند، باید همان کالا را با قیمتی به مراتب بالاتر از نرخ فروش قبلی جایگزین کرده و زیان کنند.
هزینه اجاره و سرقفلی املاک تجاری در ایران، مدتهاست که از حاشیه سود کسب و کارها سبقت گرفته است. در همین حال، فرآیند تخصیص ارز برای واردات ماهها طول میکشد و فشار برای فروش ارزانقیمت ارز صادراتی به ضرر منتهی میشود.

در سالهای اخیر، جمهوری اسلامی کوشیده تا بازار را از طریق سامانههای حکومتی رصد کرده و به مرور تمام حلقههای زنجیره تامین و تولید و توزیع را به کنترل خود در بیاورد. سامانههای ناکارآمد و پیچدرپیچی که جریان سیال و پرخروش تجارت را پشت سدی از قوانین و مقررات حکومتی و امنیتی متوقف کردهاند. سدی که البته خودیها به راحتی از آن میگذرند.
این سامانهها، ریز و درشت اطلاعات تجاری کسبه را جمعآوری کرده و عملا شبیه راهزنان سرگردنه هیچ فرصتی را برای تیغ زدن خریدار و فروشنده از دست نمیدهند.
ادامه این مطلب را در اینجا بخوانید

رکود شدید قدرت خرید را از مردم گرفته است و تورم در حال بالا بردن قیمتها است. نرخ ارز، افسار گسیخته و هر روز در حال فتح رکوردی جدید است. وعدههای مسئولان، هرسال بازیافت و تکرار میشود اما در واقع سال به سال، دریغ از پارسال.
تلاش بازاریان برای زنده نگه داشتن کسب و کارشان به نبردی ناامیدانه تبدیل شده است؛ آنها در حالیکه نقش و سودی در بالا رفتن قیمتها ندارند، به گرانفروشی متهم میشوند و اگر جنس را به قیمتهای دستوری نفروشند، به احتکار و اختلال در بازار متهم میشوند. اگر هم بفروشند، باید همان کالا را با قیمتی به مراتب بالاتر از نرخ فروش قبلی جایگزین کرده و زیان کنند.
هزینه اجاره و سرقفلی املاک تجاری در ایران، مدتهاست که از حاشیه سود کسب و کارها سبقت گرفته است. در همین حال، فرآیند تخصیص ارز برای واردات ماهها طول میکشد و فشار برای فروش ارزانقیمت ارز صادراتی به ضرر منتهی میشود.
در سالهای اخیر، جمهوری اسلامی کوشیده تا بازار را از طریق سامانههای حکومتی رصد کرده و به مرور تمام حلقههای زنجیره تامین و تولید و توزیع را به کنترل خود در بیاورد. سامانههای ناکارآمد و پیچدرپیچی که جریان سیال و پرخروش تجارت را پشت سدی از قوانین و مقررات حکومتی و امنیتی متوقف کردهاند. سدی که البته خودیها به راحتی از آن میگذرند.
این سامانهها، ریز و درشت اطلاعات تجاری کسبه را جمعآوری کرده و عملا شبیه راهزنان سرگردنه هیچ فرصتی را برای تیغ زدن خریدار و فروشنده از دست نمیدهند.

در سالهای اخیر، علیرغم مقاومت کسبه، این هزینههای سربار و مضاعف بر مشکلات جاری بنگاهها افزودهاند و قوانین تاریخگذشته و مقررات متورم اقتصادی، وضعیتی آفریده که در آن رقابت در ایران، از «کیفیت و قیمت» به «پیدا کردن رانت و دور زدن سامانه» تقلیل یافته است.
در سمت مقابل، دولت همواره سکوت مردم را نشان رضایت تلقی کرده و به عنوان نمونه سیاست جدید بنزین پس از چند دور نشت و انکار، با احتیاط اعلام شد، اما پس از آنکه اعتراضی راه نیفتاد، دولت بلافاصله اولین مرحله را اجرا کرد.
کمتر از یک هفته بعد، انتشار بودجه ۱۴۰۵ نشان داد که اولویتهای حکومت تغییری نکرده و قرار است سیاستهای فاجعهبار کنونی در سال آینده نیز ادامه یابد.
حذف ناگهانی ارز ترجیحی در کنار سیاستهای انقباضی مالیاتی، یعنی انتقال تمام فشار کسری بودجه به سفره مردم. اقتصاد ایران دیگر نمیتواند زیر بار هزینه سنگینی که جمهوری اسلامی میتراشد، کمر راست کند چراکه فساد سیستماتیک و ناکارآمدی به نقطهای غیرقابل بازگشت رسیده است.
واکنش دولت به این فروپاشی، طبق معمول قابل پیشبینی و نمایشی بود؛ برگزاری جلسات فوری و قربانی کردن رییس کل بانک مرکزی. تغییر محمدرضا فرزین ماهها مطرح بود، اما حکومت این کارت را برای «روز مبادا» نگه داشته بود. درست در لحظهای که کارد به استخوان رسیده، آنها با برکناری یک مقام عالیرتبه، وعدهی تغییر میدهند.
اما به نظر میرسد مردم ایران بازی را خواندهاند و میدانند رییس کل بانک مرکزی در این ساختار، نه یک سیاستگذار مستقل، بلکه تنها مباشری است که اوامر را اجرا میکند. جایگزینی او با فردی مثل همتی (رییسی که پیشتر عزل شده بود)، مصداق چرخیدن در یک دایره باطل است و هیچ متغیر واقعی اقتصادی را تغییر نخواهد داد.
چنانکه از شعارهای مردم نیز برمیآید، نارضایتی مردم و بازاریان محدود به مسائل اقتصادی نیست و ساختار حاکم را هدف گرفته است.
حقیقت این است که دو راه بیشتر پیش روی حکومت نیست: راه اول، دست برداشتن از ماجراجوییهای نظامی، توقف بازسازی برنامه موشکی و بازگشت واقعی به میز مذاکره برای رفع تحریمهاست. راه دوم، اصرار بر اولویتهای پرهزینه فعلی و توسل به دستگاه سرکوب برای خفه کردن صدای اعتراض است. راهی که تجربه تاریخی نشان میدهد در بلندمدت نمیتواند نتیجه بدهد.
تا جایی که چشم کار میکند و از شلیک مستقیم به معترضان برمیآید، جمهوری اسلامی راه دوم را انتخاب کرده است. پیام اعتراض بازار روشن است: مردم خواهان تغییرات بنیادین در شیوه حکمرانی هستند، اما حکومت پاسخ این مطالبه را نه با اصلاحات، که با گلوله میدهد.

ویرانگر و بیرحم، ناگهان از راه میرسد؛ ترسناک، با نفیری که در پس آن نابودی و مرگ به کمین نشستهاند. بهسرعت میآید، اثرش اما تا سالیان سال باقی میماند. این توصیف کوتاهی است از سیل.
هر بار که جاری میشود، چندین و چند کشته، میلیاردها تومان خسارت و پرسشی بیپاسخ بهجا میگذارد: آیا میشد جلوی آن را گرفت؟
روزهای پایانی آذر ۱۴۰۴، همزمانی سیل، برف و کولاک در اکثر استانها، بهویژه در مناطق جنوبی و مرکزی، فاجعهای دیگر رقم زد: ۸ تن در فارس، هرمزگان و خوزستان جان باختند و ۴۲ هزار و ۱۱۲ نفر به کمکهای امدادی نیاز پیدا کردند.
پس از گذشت بیش از دو هفته، دو پرسش کلیدی همچنان باقی است: نخست، درباره نقش سپاه پاسداران در عملیات باروری ابرها و بروز سیلاب و دوم، چرایی ناکارآمدی پیشبینیها در کاهش خسارات جانی و مالی.
باران مصنوعی یا مستعان ۲؟
به محض آنکه اواسط آذرماه سازمان هواشناسی پیشبینی کرد بارندگیهای سنگینی در پیش است، موج گستردهای از تبلیغات در شبکههای اجتماعی به راه افتاد.
عدهای «بر طبل شادانه» میکوبیدند که کشور از خشکسالی رها میشود و سپاه با پرواز بر فراز ابرها آنها را برای بارش آماده خواهد کرد.
این شیوه از تبلیغات پیشتر برای مهار ویروس کرونا با پردهبرداری از مستعان ۱۱۰ (دستگاهی تقلبی شبیه به در قابلمه) به کار رفته بود.
شاید به همین دلیل، بسیاری آن را چندان جدی نگرفتند. وقتی که در ۲۴ آذر نخستین سیلها در گوشهوکنار کشور جاری شد، ورق برگشت. ناگهان مبلغان سکوت کردند و منتقدان و مخالفان در شبکههای اجتماعی، سپاه را مسئول بروز این فاجعه دانستند.
روابط عمومی نیروی هوافضای سپاه پاسداران در اطلاعیهای رسمی دو روز پس از جاری شدن سیل اعلام کرد عملیات بارورسازی ابرها را که به درخواست وزارت نیرو و بر اساس پیشبینی سازمان هواشناسی در ۲۴ آبان کلید زده است، تا بهار ۱۴۰۵ ادامه خواهد داد.
در این اطلاعیه آمده بود در شمالغرب کشور (حوضه دریاچه ارومیه در استانهای آذربایجان غربی و شرقی)، شمالشرق کشور (استان خراسان) و فلات مرکزی (حوضه آبریز زایندهرود در استانهای چهارمحالوبختیاری و اصفهان) پروازهای بارورسازی ابرها انجام میشود.
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که سپاه نه تصمیمگیر و برنامهریز، بلکه پیمانکار پروژهای است که وزارت نیرو آن را مدیریت میکند.
سپاه در اطلاعیهاش مدعی شد باروری ابرها میتواند ۱۸ تا ۲۵ درصد به میزان بارش بیفزاید.

خبرگزاری تسنیم، وابسته به سپاه، مهرماه نوشت بهدلیل عدم قطعیت بالا، روی بارورسازی ابرها برای تامین آب شرب کشور هیچ حسابی نشده است، اما در صورت پاسخدهی، بین ۵ تا ۱۵ درصد میتواند بر افزایش بارش در «ابرهای مستعد» اثرگذار باشد.
گرچه در گزارشهای سازمان جهانی هواشناسی به افزایش بارش تا ۲۵ درصد در شرایط ایدهآل اشاره شده، اما هیچ گزارش علمی و مستقلی تاکنون این اعداد را تایید نکرده است.
سنجش اثربخشی واقعی بارورسازی ابرها بسیار پیچیده و نیازمند دادههای بلندمدت و مقایسهای است.
نبود شفافیت در اثربخشی باروری ابرها در ایران به ابهام بیشتر و گرمتر شدن بازار شایعه دامن زده است.
شهریورماه، محمدمهدی جوادیانزاده، رییس سازمان توسعه فناوریهای نوین آبهای جوی، نهاد زیر نظر وزارت نیرو و متولی بارورسازی ابرها، از اجرای ۳۷ سورتی پرواز آنتونوف در نواحی چهارگانه (شمالشرق، شمالغرب، جنوبغرب و تهران) و ۵۰ ماموریت پهپادی در حوضههای زایندهرود، کوهرنگ و استانهای فارس، بوشهر و خراسان جنوبی خبر داد.
او در حالی بودجه مورد نیاز برنامه ۵ ساله این سازمان را ۷۵۰۰ میلیارد تومان عنوان کرد که از نتایج ۸۷ عملیات پروازی و بیخبری رسانهای در این ارتباط حرفی نزد.
همچنین مشخص نیست سازوکار تامین این بودجه از قوانین موجود چیست و چرا این منابع، بهجای ترمیم زیرساختهای فرسوده آبی، صرف طرحی با نتایج نامعلوم میشود.
جنجال بر سر «باروری ابرها» فقط یک نشانی غلط است برای فرار از واقعیت: «سوءمدیریت عمدی» که ایران را به مرز فروپاشی سرزمینی برده است.
سیل قابل پیشبینی بود؟
اینکه سیل دقیقا کجا و چه ساعتی رخ میدهد، با توجه به محدودیتها و کمبودهای فنی در ایران دشوار است، اما میتوان عرصههای پرمخاطره را در یک بازه زمانی پهنهبندی کرد.
سازمان هواشناسی چند روز پیش از وقوع سیل هشدارهای نارنجی و قرمز صادر کرده و بهطور مشخص از بارش شدید، رعدوبرق، وزش باد و خطر سیلاب در بیش از ۲۰ استان خبر داده بود.
این هشدارها به دستگاههای اجرایی نیز ابلاغ شد، اما کمبود رادارهای پیشرفته، دادههای ماهوارهای محدود و ضعف سامانههای هشدار سریع محلی، بهرغم تشکیل ستادهای بحران، همچنین ناهماهنگی نهادی، فقدان آموزشهای لازم، جدی نگرفتن مانورهای آمادهسازی و ضعف زیرساختها باعث شد بار دیگر ایران با مصیبت تازهای روبهرو شود.
سیل در ایران، پیش از آنکه بلای آسمانی باشد، مصیبتی زمینی است؛ دستکاری در طبیعت، نابودی پوشش گیاهی، ساختوساز در مسیلها، تغییر در شبکه زهکشی طبیعی، انتقال آب بینحوضهای و … همه روی زمین رخ میدهد.






