ایران در آستانه جنگ؛ خامنهای در توهم قله

ایران در آستانه بحرانی گسترده قرار گرفته است، بحرانی که در کمبود منابع مهم مانند آب، برق و گاز و افزایش شدید قیمت کالاهای اساسی کاملا مشهود است.
تحلیلگر ارشد در ایراناینترنشنال

ایران در آستانه بحرانی گسترده قرار گرفته است، بحرانی که در کمبود منابع مهم مانند آب، برق و گاز و افزایش شدید قیمت کالاهای اساسی کاملا مشهود است.
در این میان، دولت برای جیرهبندی و قطع آب در تهران و برخی شهرهای بزرگ آماده میشود، اما بهجای اذعان به این بحران، آن را با اصطلاحاتی همچون «مدیریت فشار» تلطیف میکند.
مسئولان میگویند تنها «فشار آب» را کاهش میدهند و آن را «قطع» نخواهند کرد، در حالی که این همان قطع آب است؛ مشابه همان سیاستی که در حوزه برق تحت عنوان «مدیریت مصرف انرژی» به اجرا گذاشته شد.
در ماههای اخیر، کشور با قطع گسترده برق، تعطیلی ادارات و مدارس، کمبود گاز، و تورم لجامگسیخته مواجه بوده است و بسیاری از شهروندان دیگر توانایی تامین نیازهای اولیه خود، از جمله مواد غذایی و دارو، را ندارند.
اکنون تازهترین اظهارات مقامهای جمهوری اسلامی حکایت از احتمال جیرهبندی آب در تهران، مشهد، اصفهان، بندرعباس و ساوه دارد؛ اما آنها بهجای پذیرش مسئولیت این بحران، آن را با عنوان «مدیریت فشار آب» معرفی میکنند.
این در حالی است که کاهش فشار آب و قطع آن، نه به مدیریت نیاز دارد و نه اصطلاحسازی برای آن تغییری در واقعیت به وجود میآورد.
مشکلات کمبود آب در ماههای اخیر در برخی شهرها وجود داشته و شهروندان با انتشار ویدیوهایی نسبت به قطع آب یا کاهش کیفیت آن اعتراض کردهاند. حال که تهران نیز با کمبود شدید آب مواجه شده، توجه بیشتری به این بحران جلب شده است.
واقعیت این است که به نظر میرسد نگرانی اصلی مسئولان جمهوری اسلامی، نه کمبود آب و مشکلات معیشتی مردم، بلکه احتمال بروز اعتراضات گسترده ناشی از این بحران است.
مقامات نگران آن هستند که این مساله به یک بحران امنیتی و آغاز دوباره اعتراضات مردمی تبدیل شود.
ویدیوهای منتشرشده از بستر خشکشده برخی سدهای اطراف تهران، گستردگی این بحران را بیش از پیش نشان میدهد.
به گفته مسئولان، کشور در ماههای پیش رو نهتنها با مشکل کمبود آب، بلکه با قطعی گسترده برق نیز روبهرو خواهد بود. در کنار این بحرانها، گرانی افسارگسیخته مواد غذایی، دارو و سایر کالاها و خدمات نیز فشار بیشتری به شهروندان وارد خواهد کرد.
در مواجهه با این بحرانها، حکومت نهتنها مسئولیت سوءمدیریت خود را بر عهده نمیگیرد، بلکه تلاش دارد با مقصر جلوه دادن مردم، آنان را در قبال مشکلات موجود شرمنده کند.
اگر برق قطع شود، مردم را به «مصرف زیاد» متهم میکنند؛ اگر گاز کم باشد، مسئولیت آن را به گردن شهروندان میاندازند و اگر بحران آب ایجاد شود، باز هم مصرفکنندگان مقصر معرفی میشوند.
در حالی که ایران یکی از بزرگترین دارندگان منابع نفت و گاز در جهان است، حکومت بهجای پذیرش ناکارآمدی خود در تامین نیازهای اساسی مردم، آنان را به «زیادهروی در مصرف» متهم میکند.
این روند در حالی ادامه دارد که در ۴۶ سال گذشته، سوءمدیریت، فساد و ناکارآمدی، زیرساختهای کشور را به نابودی کشانده است.
در نهایت، حکومت بهجای اصلاح روند مدیریتی خود، این پیام را به مردم میدهد که راهحل، «کاهش مصرف» است، نه تغییر در ساختار ناکارآمد و فسادزده.
اکنون بسیاری از مردم ایران به این باور رسیدهاند که مقامهای جمهوری اسلامی نه دغدغهای برای حل مشکلات واقعی کشور دارند و نه اولویتشان بهبود وضعیت زندگی شهروندان است.
بهجای تلاش برای مهار بحران اقتصادی، حکومت همچنان به حمایت مالی و نظامی از گروههایی مانند حزبالله لبنان و حماس ادامه میدهد، آن هم زمانی که مردم ایران برای تامین ابتداییترین نیازهای خود با دشواریهای فراوان دست به گریبان هستند.
در شرایطی که کشور با بحران کمبود آب، برق، گاز و تورم شدید دست و پنجه نرم میکند، حکومت بهجای تمرکز بر حل این معضلات، با سیاستهای سرکوبگرانه خود در تلاش است تا هرگونه اعتراض مردمی را سرکوب کند.
از سوی دیگر، اولویتهای حکومت نه مدیریت بحران داخلی، بلکه اجرای سیاستهای منطقهای و تلاش برای جنگافروزی است.
نتیجه این سیاستها روشن است: نارضایتی مردم روز به روز افزایش مییابد، خشم عمومی از وضعیت موجود به اوج خود رسیده و کشور در مسیری قرار گرفته که وقوع یک اعتراضات سیاسی و اجتماعی گستردهتر محتمل به نظر میرسد.

علی خامنهای بار دیگر پیشنهاد مذاکره با ایالات متحده را رد و دونالد ترامپ را به قلدرمآبی متهم کرد. این در حالی است که رییسجمهوری آمریکا طی روزهای اخیر تاکید کرده که از طریق توافق یا با اقدام نظامی، مانع از دستیابی جمهوری اسلامی به سلاح هستهای خواهد شد.
بدین ترتیب، دو کشور بیش از هر زمان دیگری به یک درگیری نظامی احتمالی نزدیک شدهاند.
خامنهای شنبه ۱۸ اسفند در دیدار با مسئولان ارشد جمهوری اسلامی تصریح کرد علت امتناعش از مذاکره با آمریکا، تلاش واشنگتن برای تحمیل دیدگاههای خود درباره برنامه هستهای، تواناییهای نظامی و نفوذ منطقهای جمهوری اسلامی است.
به عبارت دیگر، خامنهای اعلام کرد جمهوری اسلامی در مورد برنامه هستهای، موشکی و گروههای نیابتی خود با ترامپ مذاکره نخواهد کرد.
به نظر میرسد آمریکا و جمهوری اسلامی زودتر از آنچه انتظار میرفت، در مسیر یک درگیری نظامی احتمالی قرار گرفتهاند.
در ابتدای دوران ریاستجمهوری ترامپ، انتظار میرفت که او نخست، پیشنهاد توافق به جمهوری اسلامی ارائه دهد و در صورت رد شدن آن، به سوی گزینه نظامی حرکت کند.
از همان ابتدا نیز مشخص بود که شانس توافق میان خامنهای و ترامپ چندان زیاد نیست، چرا که ترامپ به دنبال توافقی بود که به برچیده شدن کامل برنامه هستهای جمهوری اسلامی منجر شود، امری که خامنهای حاضر به پذیرش آن نیست.
برخلاف اوباما و بایدن که در پی توافقی بودند که تهدید هستهای و موشکی جمهوری اسلامی را بهطور کامل برطرف نمیکرد، ترامپ و وزیر خارجهاش، مارکو روبیو، اعلام کردهاند به دنبال از بین بردن کامل این تهدید هستند و اجازه نمیدهند جمهوری اسلامی از مسیر توافق برای وقتکشی استفاده کند.
خامنهای نیز که متوجه شد هدف ترامپ از مذاکره، توافقی سریع برای برچیدن کامل برنامه هستهای جمهوری اسلامی است، این پیشنهاد را در فاصلهای کوتاه دو بار رد کرد.
این موضوع نشان میدهد رهبر جمهوری اسلامی تصمیم خود را گرفته است و حتی برای یک درگیری احتمالی آماده میشود.
در سخنرانی شنبه خامنهای، آیهای از قرآن که تاکید بر توکل بر خدا پس از اتخاذ تصمیم دارد، در محل سخنرانی وی نصب شده بود.
همچنین، برخلاف رویه همیشگی که سران قوا، دبیر شورای نگهبان، رییس مجلس خبرگان و رییس مجمع تشخیص مصلحت را در دو طرف خود مینشاند، این بار تمام مقامات سیاسی را در یک سمت و فرماندهان ارشد نظامی را در سمت دیگر قرار داد، که اقدامی غیرمعمول به شمار میرود.
با توجه به کاهش چشمگیر احتمال توافق میان تهران و واشینگتن، به نظر میرسد که اروپا نیز به سمت فعالسازی مکانیسم ماشه و بازگرداندن تحریمهای سازمان ملل حرکت خواهد کرد.
کشورهای اروپایی تا کنون در انتظار بودند که نتیجهای از مذاکرات میان ایران و آمریکا حاصل شود، اما با توجه به نبود چشمانداز روشن برای توافق، احتمالا زودتر از حد تصور به بررسی استفاده از مکانیسم ماشه خواهند پرداخت.
مکانیسم ماشه که جزیی از برجام است، به این معناست که اگر یکی از سه کشور آلمان، فرانسه یا بریتانیا درخواست کند، تمامی تحریمهای سازمان ملل علیه تهران بازمیگردد. در این حالت، حتی روسیه و چین نیز قادر نخواهند بود که مانع از بازگشت این تحریمها شوند.
اظهارات اخیر خامنهای علیه اروپا، همزمان با سخنان وی علیه آمریکا، احتمال حرکت اروپا به سمت این گزینه را افزایش داده است.
در شرایط کنونی، به نظر میرسد که آمریکا و دیپلماسی جهانی وارد مرحله آمادگی برای یک درگیری احتمالی شدهاند.
یکی از معدود شانسهای باقیمانده برای دیپلماسی، فشار ولادیمیر پوتین، رییسجمهوری روسیه، بر خامنهای برای پذیرش توافق پیش از ورود به مرحله درگیری است، اما شواهد نشان میدهد که خامنهای به میانجیگری روسیه نیز بیاعتنا بوده و تصمیم خود را برای عدم مذاکره و آماده شدن برای درگیری گرفته است.
اگر کار به درگیری نظامی کشیده شود، مهمترین اهداف احتمالی در حمله اسرائیل یا حمله مشترک اسرائیل و آمریکا، تاسیسات هستهای جمهوری اسلامی خواهند بود.
در راس این اهداف، سه مرکز هستهای فردو، نطنز و راکتور آب سنگین اراک قرار دارند:
سایت فردو: مهمترین مرکز غنیسازی اورانیوم در ایران که با نام رسمی «مجتمع غنیسازی مسعود علیمحمدی» شناخته میشود.
این تاسیسات در مسیر اتوبان تهران-قم واقع شده و محل استقرار سانتریفیوژهای پیشرفته است.
تاسیسات غنیسازی نطنز: با نام رسمی «مجتمع غنیسازی مصطفی احمدی روشن»، که در مسیر جاده کاشان به اصفهان قرار دارد و پیشتر نیز دو بار در اثر خرابکاری منفجر شده است.
راکتور آب سنگین اراک: در جریان برجام موضوع پر کردن راکتور آن با بتن مورد جدل داخلی در ایران قرار گرفت.
این تاسیسات یکی از مراکز کلیدی در برنامه هستهای جمهوری اسلامی محسوب میشود.
اگرچه از این سه مرکز بهعنوان اهداف اصلی حمله احتمالی نام برده میشود، اما دامنه حمله ممکن است گستردهتر باشد و سایر تاسیسات مرتبط با برنامه هستهای جمهوری اسلامی را نیز در برگیرد.
اگر مسیر کنونی ادامه یابد و ایران و آمریکا از دیپلماسی فاصله بگیرند و به سمت درگیری حرکت کنند، دو سناریوی اصلی برای حمله به تاسیسات هستهای جمهوری اسلامی مطرح خواهد شد: حمله اسرائیل با چراغ سبز آمریکا یا مشارکت مستقیم آمریکا در حمله.
با توجه به زیرزمینی بودن تاسیسات هستهای فردو و نطنز و پراکندگی سایر سایتهای هستهای در نقاط مختلف کشور، برخی کارشناسان نظامی تردید دارند که اسرائیل بهتنهایی قادر به وارد آوردن ضربات اساسی به تاسیسات هستهای جمهوری اسلامی باشد.
بر اساس گزارشها، اسرائیل حدود هزار و ۸۰۰ بمب ۹۰۰ کیلوگرمی MK-84 یا BLU-117 از آمریکا دریافت کرده است.
با این حال، برخی کارشناسان معتقدند که اگر هدف حمله، تخریب غیرقابل جبران این تاسیسات باشد، به مشارکت آمریکا و استفاده از بمبهای سنگینتر مانند GBU-57 و هواپیماهای رادارگریز B-2 نیاز خواهد بود.
این بمبهای ۳۰ هزار پوندی (حدود ۱۴ تن) توان نفوذ تا ۶۰ متر در بتن و سپس انفجار را دارند.
با توجه به این شرایط، اگر مسیر دیپلماسی بسته بماند، به نظر میرسد که منطقه در آستانه یکی از حساسترین درگیریهای نظامی دهههای اخیر قرار گیرد.

روزی که زنان به حجاب اجباری در ایران نه گفتند، هفدهم اسفند ۱۳۵۷ بود؛ همان روزی که در جهان هم، نام زنان صدا زده میشد. از آن روز، زنان ایران با حجابی که جمهوری اسلامی به اجبار برسرشان کرده بود، مبارزه کردند. ورزشکاران زن هم بعد از انقلاب ۵۷ برای سالها نامی ممنوعه بودند.
آنها حضور نه چندان برابر خود با مردان در ورزش را با حجابی گره خورده دیدند که اگر از سرشان میافتاد، با ممنوعیت و محرومیت همراه بود. آنها سالها در ورزش پیش از حریفانشان با حجابی اجباری مبارزه کردند که نابرابرترین رقابتها را برایشان رقم میزد.
حجاب اجباری یکی از بزرگترین موانع ورزشکاران زن در المپیک
دویدن فرزانه فصیحی، ملیپوش ایران، در دوی صدمتر المپیک ۲۰۲۴ پاریس از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش نشد چون رقبایش با لباسهای بین المللی و استاندارد می دویدند. رکوردی که فصیحی در دور مقدماتی المپیک ثبت کرد، قطعا به پوشش اجباریاش هم وابسته بود.

ندا شهسواری المپین تنیس روی میز ایران هم مسابقهاش در صداوسیمای جمهوری اسلامی سانسور شد. چون حریفش حجاب مورد نظر حکومت را نداشت.
تقابل درماتیک ناهید کیانی و کیمیا علیزاده، دو دوست دوران کودکی در المپیک پاریس هم فراموش نشدنی است. علیزاده سال ۱۳۹۸ در مخالفت با حجاب اجباری و در اعتراض به محدودیتها علیه زنان ورزشکار، ایران را ترک کرد و بعد از مهاجرت در المپیک ۲۰۲۰ و ۲۰۲۴ بر روی تاتامی مقابل کیانی قرار گرفت. دو همتیمی که روزی با یک لباس و یک پرچم کنار هم بودند مقابل هم با دو پرچم مختلف مبارزه کردند. کیانی اینبار علیزاده را برد، اما بسیاریها معتقد بودند که بازنده ایران بود.
آنچه جمهوری اسلامی تاب نیاورد، در آغوش کشیدن این دو دوست بر روی سکوی قهرمانی بود. تصویری که حکومت آن را سانسور کرد. نام کیمیا علیزاده هم در برنامه ویژه المپیک ممنوع بود و زمانی که علیرضا حیدری، قهرمان کشتی جهان در ویژه برنامه المپیک ، برای مهاجرت او ابراز ناراحتی کرد، او را برنامه زنده، بیرون کردند.

حجاب اجباری حتی در پر شکوهترین رژه ورزشکاران در المپیک پاریس، تصویری نازیبا از کاروان ایران بر جای گذاشت. مردان و زنان ورزشکار ایران با لباسی کاملا سفید شبیه لباس کادر پرستاران بدون هیچ نمادی و طرحی از تاریخ کهن ایران، بر روی رود سن رژه رفتند.
کیش و مات حجاب اجباری در شطرنج
پیشتازی قهرمانان شطرنج هم در مبارزه با حجاب اجباری مثال زدنی است. سارا خادمالشعریعه، استادبزرگ شطرنج، پس از برداشتن حجاب اجباری در مسابقات جهانی آلماتی قزاقستان در سال ۲۰۲۲، به اسپانیا مهاجرت کرد و تابعیت افتخاری این کشور را گرفت. او حالا به جز آن که بهترین شطرنج باز زن اسپانیا و قهرمان اروپاست، بارها با تصاویر بدون حجاب اجباری بر روی مجلات مد اسپانیا درخشیده.

میترا حجازیپور سال ۱۳۹۸ در مسابقات جهانی روسیه بدون حجاب اجباری حاضر شد و پس از آن دیگر به ایران بازنگشت. او چندی پیش وقتی تابعیت فرانسه را گرفت، در صفحه اینستاگرامش نوشت برای تمدید گذرنامه جمهوری اسلامی مجبور به حضور در «لانههای جاسوسی» آنها (جمهوری اسلامی) و گرفتن عکس با حجاب اجباری بوده؛ چیزی که زیر بار آن نرفته و نخواهد رفت.
تقابل آتوسا پورکاشیان، استادبزرگ شطرنج ایرانی از تیم آمریکا، مقابل میترا حجازیپور از فرانسه در مسابقات جهانی شطرنج تیمی، تصویری پر افتخار اما در عین حال تلخ برای مردم ایران بود. آنها قهرمانان ایرانی بودند که در آزادی و بدون حجاب اجباری برای نامی غیر از ایران با هم رقابت میکردند.
مقاومت زنان علیه حجاب اجباری در فوتبال
سایه حجاب اجباری بر سر فوتبال هم سنگین است. زهرا قنبری، بهترین مهاجم تاریخ فوتبال زنان ایران، آبان ۱۴۰۳ برای شادی گل بدون حجاب در بازیهای لیگ قهرمانان آسیا با محرومیت غیرعلنی در لیگ برتر روبرو شد؛ یعنی بدون حکم رسمی، از ترکیب این تیم در این رقابتها کنار گذاشته شد و تا هفته سوم لیگ برتر هم مجوز حضور نداشت. این لیگی است که حتی با حجاب همیشه اجباری حکومت هم سهمی در پخش زنده تلویزیون حکومتی ندارد.

کمی دورتر از زمین فوتبال، تماشاگران زن نه تنها تلاش میکنند درهای بسته ورزشگاهها را به روی خود باز کنند، بلکه برخلاف آنچه حکومت میخواهد، رها و آزاد بر روی سکوها حضور داشته باشند.
سیاست جمهوری اسلامی مقابل مقاومت مدنی زنان، کم کردن سهم بلیت یا ممنوعیت حضور آنها در ورزشگاههاست؛ تصمیمی که بارها در این فصل لیگ برتر فوتبال ایران اجرایی شد و زنان برخلاف تاکید فیفا پشت درهای بسته ورزشگاهها باقی ماندند.
تصویر ورود جیمی جامپ زن بدون حجاب اجباری در بازی فصل گذشته استقلال و آلومینیوم در اراک و حمایت حسین حسینی کاپیتان استقلال زمان یورش ماموران هم از ذهنها پاک شدنی نیست. حمایتی که هر چند با محرومیت حسینی همراه بود اما او هیچگاه به عذرخواهی یا اعتراف اجباری تن نداد.
مهاجرت مهسا قربانی، داور سرشناس بینالمللی فوتبال، چند ماه پیش به خاطر حجاب اجباری رقم خورد. او به ایراناینترنشنال گفته بود به دلیل اینکه در مسابقات بینالمللی با پوششی آزاد و بدون حجاب اجباری حاضر میشده با تهدید جانی روبرو بوده و نیروهای امنیتی به او گفته بودند او را میکشند.
فشار حداکثری جمهوری اسلامی علیه زنان ورزشکار
در این بین جمهوری اسلامی به فشارهای حداکثری بر زنان برای شکستن مقاومت آنها مقابل حجاب اجباری افزوده است؛ از تصویب قانون عفاف و حجاب که در ماده ۱۹ به موارد تنبیهی و تشویقی برای حجاب اجباری ورزشکاران مرد و زن اشاره دارد، تا سخنرانیهای علی خامنهای که حجاب اجباری را «هویت ملی هویت اعتقادی و اسلامی» توصیف میکند.
در مقابل این فشار حداکثری، چهرههای سرشناسی همچون نسرین ستوده و صدیقه وسمقی از مخالفان جمهوری اسلامی در بیانیهای از لزوم رفع تمام محدودیتها از جمله حجاب اجباری در ورزش گفته و از مردان ورزشکار خواستهاند کنار زنان بایستند. زنان ورزشکار هم میدانند چگونه قهرمان این بازی نابرابر ۴۶ ساله، مقابل جمهوری اسلامی باشند.

به عنوان خبرنگاری در تبعید که تحولات ایران را به اجبار همواره از پشت دیوار بلند فاصله و با دسترسی غیرمستقیم پوشش میدهم، تصاویری که از خیابانهای کشورم و از سبک لباس پوشیدن شهروندان، به ویژه زنهای ایرانی بعد از جنبش «زن، زندگی، آزادی» میبینم، شگفتآور و جذاب است.
رسانههای اجتماعی ایکس و اینستاگرام پر است از ویدیو و عکس زنان و دختران جوانی که با وجود سرکوب و آزار روزانه حکومت در قالب گشت ارشاد، حجاببان و نیروهای به اصطلاح «آتش به اختیار»، با کاپشن و کت کوتاه، موهای باز یا کلاه کپ و حتی نیمتنه زیر کت و پالتو در اماکن عمومی رفتوآمد میکنند.
آرایش، مدل مو و نوع لباس پوشیدن و زیورآلات یا به اصلاح اکسسوری بسیاری از دختران جوان نسل زد، با آنچه در غرب مد و ترند است، شباهت بسیاری دارد.

این نوع لباس پوشیدن و فشن یکشبه رایج نشده و عواملی مثل تغییر نسل والدین به دهه شصتیها با نگاه و فرهنگ متفاوت از نسلهای قبل، گسترده شدن دسترسی به اینترنت حتی در شهرستانها و روستاهای کوچک و رایج شدن آموزش زبانهای خارجی در بین کودکان و نوجوانان که باعث آشنایی آنها با فرهنگ و موسیقی و به تبع آن آزادیهای فردی و دموکراسی غربی شده، زیر پوست ایران در جریان بوده است.
با این حال، جنبش «زن، زندگی، آزادی» با تاکید بر حقوق زنان و آزادیهای مدنی و سیاسی شبیه یک کاتالیزور عمل کرد و سرعت به تصویر درآمدن این تغییر در فشن و نوع پوشش در میان جوانان و زنان را چند برابر کرد.
حکومت جمهوری اسلامی که در طی بیش از چهار دهه قدرت گرفتن خود در ایران همواره به بدن زنان نگاه ابزاری داشته و کوشیده است از آن به عنوان عرصهای برای ارائه ایدئولوژی مذهبی خود از طریق حجاب اجباری و تعریف نقش مادری به عنوان «اصلیترین وظیفه و ارزش زنان» استفاده کند، در برابر این تغییر سبک پوشش و استایل مقاومت شدیدی نشان داده و از سرکوب عقب نکشیده است.
مد و فشن به عنوان سمبل مبارزه
تصاویری و فیلمهایی که از سد سانسور رسانههای حکومتی عبور میکنند و به شکل روزمره از شهرهای ایران در رسانههای اجتماعی منتشر میشوند، گویای این هستند که بسیاری از زنان، مخصوصا متولدین دهه ۷۰ و ۸۰، با مفهوم مانتو غریبه شدهاند و اکثرا تیشرت و شلوار در ماههای گرم سال و کاپشن و کت کوتاه در ماههای سرد به تن دارند و روسری سرشان نمیکنند.
چندین زن ساکن شهرهای ایران از جمله تهران، اصفهان و رشت در مورد تغییر در لباس پوشیدنشان بعد از آغاز جنبش «زن، زندگی، آزادی» گفتند در پی این حرکت وسیع اعتراضی، در نوع لباس پوشیدن و پیگیری مدهای مورد علاقهشان جسورتر شدهاند.
مینا، خبرنگار ساکن تهران که برای حفظ هویتش با نام مستعار با ایراناینترنشنال گفتوگو کرد، میگوید بعد از این جنبش، روسری و مانتو را به طور کامل کنار گذاشته و بر اساس مشاهدات شخصیاش، زنها به جز در ادارات دولتی، در مکانهای عمومی و موقع حضور در محل کار، حجاب بر سر نمیکنند.

البته او این موضوع را «پوشش اختیاری» نمیداند و میگوید: «پوشش اختیاری به این معناست که اگر زنی بخواهد در تابستان با تاپ و دامن کوتاه بیرون برود، این امکان برایش فراهم باشد اما زنان ایرانی عملا از دسترسی به چنین گزینههایی محروماند؛ هر چند که مرزها و حد و حدودهای اجبار حکومت را با جدیت عقبتر راندهاند.»
این خبرنگار که موضوع مد و ترندهای روز را از نزدیک دنبال میکند، مقوله مد و پوشش زنان را موضوعی «پیچیده و مرتبط با حق مالکیت بر بدن» توصیف میکند که با جنبشهای اجتماعی ارتباط مستقیم دارد و تغییر میکند.
شادی، زن ۲۳ ساله ساکن اصفهان هم در این باره به ایراناینترنشنال میگوید که بعد از اعتراضات ۱۴۰۱، سبک لباس پوشیدنش «تغییری چشمگیر» داشته و این اعتراضات، زیر پا گذاشتن قانون حجاب اجباری را برایش آسانتر کرد.
گروهی از زنان ایرانی در سال ۱۴۰۳ با شرکت در کارزارهای خودجوش در شبکه اجتماعی ایکس، تصاویر خود را با بیکینی و مایو کنار آب یا بدون روسری و مانتو در خیابانهای ایران منتشر کردند و این اقدام را حرکتی در جهت پس گرفتن صدای خود و حضور فیزیکی، به شکل مبارزه در جامعه توصیف کردند.
شادی میگوید که نداشتن حجاب در اماکن عمومی و حتی در رویارویی با مامورانی که اجازه ورود به مترو را بدون حجاب نمیدهند، حالا به او احساس قدرت میدهد و ترسی در درونش حس نمیکند: «سال گذشته وقتی به دانشگاهم در تهران رفته بودم تا کارهای فارغالتحصیلیام را انجام بدهم، وقتی از رعایت محدودیت پوشش سر باز زدم، این سرپیچی از حجاب اجباری و رفتن به داخل دانشگاه با پوشش دلخواه را بخشی از هویتم میدیدم که من را از بقیه متمایز کرده بود.»
این زن جوان، انتخاب مد و فشن در ایران را فراتر از ارائه یک تصویر ظاهری و موضوعی سیاسی میداند که «سمت و سوی فرد در مبارزه علیه دیکتاتوری را نشان میدهد».
طراحی لباس چه تغییری کرده؟
تغییرات اجتماعی رخداده در ایران به ویژه بعد از جنبش اعتراضی «زن، زندگی، آزادی» در سطح طراحی لباس هم خود را نشان داده است.
نسل جوان در ایران که به عنوان نسل زد شناخته میشوند، در مقایسه با نسلهای قبل از خود اطلاعات بسیار گستردهتری از سبکهای مختلف مد و فشن دارند و عقاید شخصیشان را با وجود فشار حاکمیت برای سرکوب فردیت زنان و نگاه متفاوت آنها به ایدئولوژی انقلابی جمهوری اسلامی، در سبک لباس پوشیدنشان به نمایش میگذارند.
این آگاهی متفاوت از مد و فشن روز، در استایل زنان و دختران معترض سال ۱۴۰۱ به وضوح مشخص بود؛ از زنهایی که رنگ موی سبز و قرمز و آبی، ناخنهایی با لاک تیره، بوتهای چانکی و بزرگ، تتو و پیرسینگ در لب و بینی و ابرو و گوش داشتند گرفته تا دخترانی که با کراپتاپ و دامن حتی خیلی کوتاه همراه با بوتهای بلند در خیابان دیده میشدند.
اما این تغییر فقط مختص نسل جوان متولد دهه ۷۰ و ۸۰ خورشیدی نیست.
بیتا، خیاطی میانسال ساکن رشت، با این توصیف که مد و لباس مثل آیینه است که تغییر در جامعه را نشان میدهد، به ایراناینترنشنال میگوید در سفارشهایی که در دو سال گذشته گرفته است، این تغییر را مشاهده کرده که زنان دیگر به دنبال دوختن مانتو نیستند و در عوض سفارش کتهای کوتاه همراه با دامن یا شلوار بسیار بالا رفته است.
او این تغییر را در استایل مشتریهایی در رده سنی ۵۰ تا ۶۰ سال هم به وفور مشاهده کرده است.

نادیا آیدان، دانشآموخته طراحی لباس که در زمینه حقوق زنان هم فعالیت دارد نیز مشاهداتی شبیه بیتا دارد.
او میگوید مشتریها و حتی اطرافیانش جسارت بیشتری در انتخاب لباس پیدا کردهاند و عده زیادی از زنان، به امتحان استایلهای جدید روی آوردهاند که پیش از این هرگز آنها را امتحان نکرده بودند چون مطابق معیارهای حجاب اجباری و مورد نظر حکومت نبوده است.
تصویر از زن ایرانی در سال ۱۴۰۳
برای من که از کشورم دورم، دنبال کردن ویدیوها و تصاویر زنان در رسانههای اجتماعی چنین تصویری میسازد: زنان شیکپوش و علاقهمند به پیگیری جدیدترین ترندهای مد و فشن که دیگر تن به محدودیت پوشش مطابق با آرمانهای حکومت جمهوری اسلامی نمیدهند و با آن هیچ ارتباطی ندارند.
مینا چنین تصویری را تایید میکند و میگوید که زنان ایران با علاقه به شیکپوشی، کاملا مغایر با ارزشهای حکومت لباس میپوشند.
او با اشاره به اعمال خشونت علیه زنان بهدلیل نوع لباس پوشیدنشان، میگوید: «زنان ایران ابدا مستحق تحمل چنین استرس روزمرهای برای راه رفتن در خیابانهای کشورشان نیستند و نباید این حس عادیسازی شود.»

نادیا آیدان هم تاکید میکند: «پوشیدن یک لباس فقط یک انتخاب ساده نیست چرا که میتواند یک بیانیه باشد؛ یک اعتراض، یک یادآوری درباره چیزی که از ما زنان گرفته شده و حالا داریم پسش میگیریم.»
آنطور که او میگوید، زن ایرانی در سال ۱۴۰۳ و بعد از همه هزینههای سنگین جانی و مالی که متحمل شده، دیگر به دنبال این نیست که در چارچوبهای تحمیلی حکومت و جامعه بگنجد و حالا زنان بیشتر به این فکر میکنند که لباسشان پیامی داشته باشد و نشاندهنده هویت شخصیشان باشد، نه فقط زیبایی ظاهریشان.

زنان ایرانی با انتخاب نوع زندگیشان در حال مبارزه با حکومتی هستند که نان را در کاسه ایدئولوژی میگذارد و راه معاش و حق زندگی را بر شهروندانی که مطیع نباشند، میبندد. زنان سرپرست خانواده بیش از چهار دهه است که در رویارویی با قوانین زنستیزانه حکومت، برای حضور در بازار کار میجنگند.
نهادهای زیر نظر سازمان بهزیستی سالهاست که در نشستهای خبری خود آمارهای تبلیغاتی از توانمندسازی زنان سرپرست خانوار ارائه میدهند، اما گفتوگو با این زنان، رد پای نوع دیگری از سرکوب در جمهوریاسلامی را نمایان میکند.
در آخرین سرشماری سال ۱۳۹۵ زنان سرپرست خانوار به بیش از سه میلیون نفر افزایش یافتند. علاوه بر افزایش تعداد، سهم خانوارهای زن سرپرست از کل خانوارها نیز بالاتر رفته است. به بیان دیگر در فاصله میان سالهای ۱۳۷۵ تا ۱۳۹۵ خورشیدی، سهم خانوارهای زنسرپرست از ۸.۴ به ۱۲.۷ درصد افزایش یافته است؛ زنانی که از همسرشان جدا شدهاند، زنانی که همسرانشان فوت شدهاند و همچنین زنانی که همسرانشان قادر به کار کردن و تامین اقتصادی خانواده نیستند.
هشت زن ۱۷ تا ۴۵ سال سرپرست خانوار از شهرهای مختلف ایران به مناسبت هشت مارس، روز جهانی زن، درباره شرایط سخت اجتماعی و اقتصادی زندگی خود در جمهوریاسلامی با ایراناینترنشنال گفتوگو کردند.
«کارفرما در ازای پرداخت دستمزد، تهدید به تجاوز کرد»
نازنین ۱۷سال دارد و در یکی از مناطق مرکزی مشهد ساکن است. مادرش سه سال پیش در همهگیری کرونا و نبود واکسن درگذشت و او و پدرش با هم زندگی میکنند. پدر نازنین به دلیل ابتلا به سرطان و گرانی دارو توانایی راه رفتن را هم از دست داده است. نازنین به عنوان کارگر روزمزد در یک شرکت خدماتی کار میکند. او هر روز ظهر بعد از تعطیلی از مدرسه برای تمیزکاری به خانه یا مغازهای که شرکت به او معرفی کرده، میرود.
نازنین به ایراناینترنشنال میگوید: «تا پارسال پولهایم را جمع میکردم و با کمک یک خیریه که با آنها در داروخانه آشنا شده بودم، داروهای پدرم را میخریدم. حالا باید ماهانه هشت میلیون تومان برای خرید سه نوبت آمپول بدهم که معلوم نیست قیمتش تا ماه دیگر تغییر نکند.»
طبق قرارداد، ۳۰ درصد از دستمزد نازنین را شرکت خدماتی برمیدارد. او بارها به دلیل تناسب نداشتن سختی کار و میزان دستمزدش با کارفرماها درگیر شده و در آخر بدون گرفتن دستمزدش مجبور شده آنجا را رها کند.
این زن جوان روایتش را اینگونه ادامه میدهد که یک بار برای خرید داروی پدرش نیاز به ۴۰۰ هزار تومان پول داشته و قبول کرده یک پارکینگ بزرگ ۵۰۰ متری را که زمینش پر از لکههای روغن موتور بوده، تمیز کند. او میگوید: «ساعتها زمین را سابیدم و در نهایت ۲۰۰ هزار تومان به عنوان دستمزد دادند. با کارفرما دعوایم شد و او من را تهدید به تجاوز کرد.»

مسئولیت مادری، رنج کودک-همسری و آزار جنسی
ستاره ۱۸ ساله است و در یکی از شهرهای کوچک استان فارس زندگی میکند. وقتی ۱۴ ساله بود پدرش او را مجبور کرد تا با پسرعمویش که ۱۰ سال از او بزرگتر بود ازدواج کند. ستاره با وجود اختلافات فراوانی که با خانواده همسرش و خود تو داشت بعد از یک سال بچهدار شد و در ۱۶ سالگی فرزند دومش را هم به دنیا آورد.
او به ایراناینترنشنال گفت: «همسرم بیکار بود و ما همیشه مشکل پرداخت اجاره و تامین خوراک داشتیم. بعد از ضرب و جرحهای فراوانی که در دوره بارداری از همسرم به من شد، فکر نمیکردم بچه دومم سالم به دنیا بیاید. روز دوم بعد از زایمان، وقتی از بیمارستان به خانه رفتیم شوهرم دعوا راه انداخت و باز هم من را کتک زد. همان جا دختر یک سالهام را برداشتم و با هم از خانه بیرون رفتیم. از آن روز دو سال میگذرد. من بارها اقدام به خودکشی کردهام و هر بار زنده ماندم. دلم نمیخواهد به خانهای که در آنجا کتک میخوردم، برگردم. حالا هم هر لحظه ترس این را دارم که پدرم یا همسرم پیدایم کند.»
ستاره مدتی است که از شهر پدریاش در استان خوزستان به شیراز مهاجرت کرده است. او در یک رستوران کار میکند و هر روز با دخترش سر کار میرود. او میافزاید: «کارفرماها وقتی میفهمند من از همسرم جدا زندگی میکنم ناگهان حقوق را چند برابر میکنند و وقتی برایشان توضیح میدهم که قرار نیست تن به خواستههایشان بدهم، تهدید به اخراج میشوم. برای من که ساعتها جلوی سینک، ظرف میشویم تا مخارج اولیه دختر سه سالهام را تامین کنم، این پیشنهادها زجرآور است.»
ستاره در اثر بارداری زودهنگام دچار پوکی استخوان است و توانایی درمان و خرید داروهایش را ندارد. او میگوید دلش برای پسرش که فقط یک روزگیاش را دیده، تنگ نمیشود، چرا که با خودش میگوید «کاش زندگی زودتر همه چیز تمام شود».

«مترجم هستم، اما مجبورم در شرکت خدماتی کار کنم»
مینا زنی ۴۳ ساله است و با دختر نوجوانش در خانهای که در خیابان مجیدیه تهران اجاره کرده، زندگی میکند. او مترجم است و در حوزه حقوق زنان نیز فعالیت میکند. مینا به ایراناینترنشنال میگوید حقوق مترجمی کفاف زندگی خود و دخترم را نمیدهد و ماههاست که برای تامین پول اجاره خانه مجبور شده گوشت و مرغ را حذف کند و بعضی روزها نان و رب بخورد.
این زن سرپرست خانواده، بعضی روزها در شرکتهای خدماتی نظافت منزل کار میکند تا به گفته خودش، تا آخر ماه از گرسنگی نمیرند. او زن را در جمهوریاسلامی شهروند درجه دوم توصیف میکند، چون قوانین را علیه زنان نوشتهاند.

«گفتند زن زبالهگرد باعث خراب شدن چهره شهر میشود»
ماهرخ ۴۲ ساله است و تا سه سال پیش همراه با دختر ۱۵ ساله و پسر ۱۳ سالهاش در خانهای اجارهای در تبریز زندگی میکرد. او به ایراناینترنشنال گفت که تا دو سال پیش در یک تولیدی لباس کار میکرده اما به دلیل ورشکستگی صاحب کارش، از کار بیکار شده و دیگر نتوانسته کاری پیدا کند.
طبق گفته خودش، همسرش سالها پیش خانواده را رها کرده و رفته است. حالا او و فرزندانش در خانهای در یکی از محلات حاشیهای تبریز زندگی میکنند. ماهرخ میگوید:«یک سال پیش صاحبخانه ما را بیرون کرد و هر جا سر زدم نتوانستم کاری پیدا کنم تا اینکه تصمیم گرفتم زباله جمع کنم و بفروشم. روزانه ۲۰۰ هزارتومان درآمد داشتم، اما هر بار پلیس شهرداری و نیروی انتظامی در خیابان جلوی من را میگرفتند و زبالههایی که با زحمت از سطح شهر جمع کرده بودم تا بفروشم را میبردند. میگفتند که باید شبها کار کنی چون روزها دیدن زن زبالهگرد در خیابان چهره شهر را خراب میکند. حالا هم که شبها بعد از غروب آفتاب راه میافتم و تا سحر در خیابان هستم باز با ماشینهای لباس شخصی و حکومتی تهدید میشوم و به من میگویند به ما ربطی ندارد از گرسنگی بمیری. نباید در خیابان زبالهگردی کنی.»
ماهرخ در یک سال گذشته به وضوح زیاد شدن تعداد زنانی که شبانه در خیابانها زباله جمع میکنند را دیده است. او روایت میکند: «بارها دستهایم در سطلهای زباله با شیشه بریده و مجبور شدهام چند شب را در خانه بمانم و کار نکنم. حالا هم فقط میتوانیم هزینه اجاره خانه را پرداخت کنیم و بعضی روزها غذایی برای خوردن نداریم.»

«به جای پرداخت اضافهکار عقب افتاده، تذکر حجاب میدهند»
مهرناز ۳۸ ساله و پرستار بخش آیسییو یکی از بیمارستانهای شهرهای شمالی ایران است. به گفته خودش، هفتهای ۱۵ شیفت در هفته کار میکند، اما هنوز حقوق و اضافهکاری ماههای گذشتهاش پرداخت نشده است.
او به ایراناینترنشنال گفت: «شیفتهای هشت ساعته در اتاق آیسییو که هیچ فرصتی برای نشستن وجود ندارد، طاقتفرساست؛ آن هم وقتی میدانی قرار است برای هر ساعت فقط ۲۵ هزار تومان اضافه کار بگیری که آن هم پرداخت نمیشود. در بیمارستان ماموران حکومت بارها برای حجاب به ما تذکر میدهند و اگر اعتراض کنیم که ماهها حقوق عقب افتادهمان را پرداخت کنید، توبیخ میشویم و اگر به اعتراض ادامه دهیم، بازداشت میشویم.»
او تعریف کرد که یک بار وقتی در اتاق آیسییو هنگام احیای یک بیمار مقنعهاش از سرش افتاد، حراست بیمارستان و ماموران لباس شخصی او را از دوربینهای بیمارستان شناسایی و تذکر دادهاند که اگر حجابش را رعایت نکند با او برخورد میکنند.
مهرناز پنج سال است که از همسرش جدا شده و با دو فرزندش در خانهای اجارهای زندگی میکند. او میگوید: «به دلیل ایستادن در ساعتهای طولانی پاهایم واریس گرفته و شبها تا صبح از درد گریه میکنم، اما وقتی یاد تهدیدهای صاحبخانه میافتم که یک روز اجارهاش دیر شود پاشنه در را میکند و فریاد میزند، با خودم میگویم چارهای ندارم. بارها در شرایط خستگی و بیپولی در حالی مرگ بیماران را روی تخت بر اثر نداری دیدهام و ترغیب شدهام که به زندگیام پایان بدهم اما وقتی بچههایم را میبینم میگویم فعلا ادامه میدهم.»

زن کولبر در جنگ با مرگ و زندگی
اسرین، زن ۴۵ سالهای است که در مریوان زندگی میکند. او از ۱۵ سالگی همراه با همسرش در کوههای مرزی ایران و عراق کولبری کرده است. این زن کولبر به ایراناینترنشنال گفت همسرش ۱۰ سال پیش در میانه راه کولبری به زمین خورده و استخوان دنبالچهاش شکسته و بعد از بارها عمل با هزینههای سنگین نتوانسته روی پایش بایستد.
دو پسر اسرین مدرک فوق لیسانس دارند، اما آنها هم مجبورند برای سیر کردن شکم خود و خانوادهشان کولبری کنند. دستمزد ساعتها کولبری در جادههای پر از برف و آفتاب سوزان زیر بارهای سنگین، بین ۲۰۰ تا ۳۰۰ هزار تومان است. این مشروط به آن است که خوششانس باشند و ماموران حکومتی با گلوله آنها را نزنند و یا در زمستان میان کوهها پایشان نلغزد و در برف دفن نشوند.
اسرین به گفته خودش، هر شب داروهای گیاهی را با پماد به پارچهای میپیچد و پاها و کمرش را در آن میبندد، اما باز هم درد امانش را میبرد. او در ادامه میگوید: «هر ماه هزینه داروهای همسرم بالاتر میرود و و خرج خورد و خوراک خودمان بیشتر میشود. دیگر نمیدانم تا کی میتوانیم ادامه دهیم.»

«به جرم بیحجابی، خودرویم را توقیف و معاشم را قطع کردند»
پگاه ۲۸ سال دارد و پنج سال است که در یک تاکسی اینترنتی در تهران کار میکند. او یک پسر ۱۵ ساله دارد و سه سال است که به دلیل مشکلات اقتصادی شدید دیگر با همسرش زندگی نمیکند.
او به ایراناینترنشنال گفت: «با پسرم یک سال خانه پدرم زندگی کردیم و در آن یک سال من با قرض و قوله یک ماشین پراید دست دوم خریدم و با ۲۰۰میلیون پول پیش، خانهای اجاره کردم و باید ماهانه ۱۵ میلیون پول کرایه بدهم.»
پگاه در جنوب شرق تهران زندگی میکند؛ جایی که سالهاست ساکنان مناطق مرکزی و شمالی به دلیل گرانی اجارهها، آن را برای خانه اجاره کردن انتخاب میکنند. او درباره وضعیت کار و درآمدش میگوید طی یک سال سه بار خودرویش را به دلیل پیامک حجاب اجباری توقیف کردند و وقتی به مامور گفته اجازه ندارد به زن مسافر بگوید حجاب بر سرت بگذار، مامور پاسخ داده: «اما من دستور دارم که ماشینت را بخوابانم.»
پگاه و پسرش گاهی به دلیل نداشتن پول و غذا به خانه پدرش میروند. او گفت: «از صبح تا شب بخواهی سه وعده نان و تخم مرغ بخوری باید ماهی ۱۵ میلیون درآمد داشته باشی. من با درآمد ۱۲ میلیونی که نیمی از آن خرج ماشین میشود چطور گرسنه نمانم؟»

«در پاسخ به دریافت وام گفتند حجاببان باش»
مهری زن ۳۲ سالهای است که تا دو سال پیش در یک تولیدی کفش در پاکدشت کار میکرد. شش سال پیش، وقتی دخترش پنج ساله و پسرش ۱۲ ساله بود، همسرش به دلیل مصرف بیش از حد مواد جانش را از دست داد.
او به ایراناینترنشنال گفت: «شش سال پیش بارها برای وام به کمیته امداد پاکدشت رفتم و حتی من را به اتاق مسئول وام راه ندادند و گفتند مشمول وام نیستم. فقط اسمم را نوشتند و گفتند هر موقع مشمول شدی، خبرت میکنیم. هیچ وقت با من تماس نگرفتند. اما وقتی شهرداری برای حجاببان استخدام داشت با من تماس گرفتند و گفتند میتوانی با ماهی ۱۲ میلیون حقوق برای حجاببان در طرح نور استخدام شوی.»
او که این پیشنهاد را قبول نکرده، میگوید: «اینکه هر روز جلوی زنان هموطنت را بگیری و طبق دستوری که داری با آنها درگیر شوی همان چیزی است که حکومت میخواهد. من شرفم را برای پول نمیدهم. تازه در خیابان اگر ببینم زنانی که به چنگ گشت ارشاد افتادهاند را نجات میدهم.»
زندگی طبیعی شهروندان ایرانی به واسطه قوانین ناعادلانه جمهوریاسلامی مختل شده است. زنان، تنها به دلیل زن بودن، خشم جمهوریاسلامی را برمیانگیزند. در این میان تعداد زنانی که با وجود سرکوبها حقوق اساسی و اولیه خود را طلب میکنند، روز به روز بیشتر میشود؛ زنانی که به دنبال احیای حق حیات خود در کنار مردان در ایرانی آزاد هستند.

دونالد ترامپ میگوید نامهای برای علی خامنهای فرستاده است. از سخنان او و بر اساس همه شواهد چنین بهنظر میرسد که چکیده و اصل آن نامه این است که «شرایط ما را باید بپذیرید. انتخاب اینکه این شرایط را با یا بدون اقدام نظامی بپذیرید با شما.»
رییسجمهوری آمریکا، گفته که در نامهای که چهارشنبه ۱۵ اسفند به رهبر جمهوری اسلامی، فرستاده، بار دیگر تاکید کرده است مذاکره بر سر یک توافق با حکومت ایران را به اقدام نظامی ترجیح میدهد.
او پیشاپیش البته نتیجه رد احتمالی این پیشنهاد را برای خامنهای روشن کرده است:«گزینه دیگر اقدام نظامی است، زیرا ایران نباید به سلاح هستهای دست یابد.»
ترامپ همچنین جمعه ۱۷ اسفند به خبرنگاران در کاخ سفید گفت که در مورد ایران، «خیلی زود» اتفاقی رخ خواهد داد. اتفاقی که او امیدوار است با توافق بر روی برگه کاغذ به دست آید و نه از طریق بمباران و حمله نظامی.
پیام ترامپ به خامنهای، پیام تسلیم با دادن هزینههای کمتر است. او هیچ تلاشی نمیکند که معنای واقعی نامه خود را پیشاپیش آشکار کند: «امیدوارم که بتوانیم به توافق صلح برسیم، اما گزینه دیگر نیز مشکل را حل خواهد کرد.»
ترامپ از زمان بازگشت به کاخ سفید، مسیری ثابت را در قبال جمهوری اسلامی پیموده است. او میکوشد و میخواهد بدون دست زدن به عملیات نظامی، جمهوری اسلامی برنامه هستهای خود را در عمل تعطیل کند، برنامه موشکیاش را کنار بگذارد و همراه با گروههای نیابتیاش از بیثبات کردن منطقه دست بکشد.
برای رسیدن به این اهداف، او دو راه را برگزیده است: اول اینکه با احیای سیاست فشار حداکثری، جمهوری اسلامی را ناگزیر سازد که به تسلیم تن دهد و دوم اینکه، این تسلیم شدن و دستها را بالا بردن علنی و عمومی باشد نه مطابق خواست و سنت و روش و منش جمهوری اسلامی پنهانی و در خفا.
همیشه مذاکره، اما در خفا و پنهانی
واقعیت امر این است که برخلاف آنچه رهبران جمهوری اسلامی و رسانههایشان میگویند، آنها همیشه و همواره مستقیم و یا غیرمستقیم با آمریکا مذاکره کردهاند، از پیش از پیروزی انقلاب در پاریس و تهران گرفته تا مذاکره بر سر گروگانگیری در سفارت آمریکا در سالهای ۱۳۵۸ تا ۱۳۵۹ یا رسوایی مذاکرات پنهانی و خرید سلاح در ماجرای مک فارلین در سالهای ۱۳۶۴ و ۱۳۶۵.
نمونههای تازهترش مذاکرات پنهانی در عمان در اواخر دوران محمود احمدی نژاد و ابراهیم رئیسی است. شاید مذاکرات برجام صرفا از این نظر استثنا باشد که پنهانی و در خفا نبود.

جمهوری اسلامی در تمام این سالها و در همه آنچه به اسم دیپلماسی انجام داده، کوشیده کارها و توافقهایش را در سکوت و تاریکی و در خفا پیش ببرد، مانند توافقهای استراتژیکی که با چین و روسیه امضا کرده و هیچکس از جزییات آنها مطلع نیست.
بهدلیل همین ماهیت تبهکارانه است که جمهوری اسلامی نمیخواهد و تا توانسته از مذاکرات مستقیم و علنی با آمریکا سر باز زده است است.
علی خامنهای از این شرایط بهعنوان نه مذاکره، نه جنگ نام میبرد اما امروز نه فقط کسی مثل دونالد ترامپ، بلکه کشورهای اروپایی که در نیم قرن گذشته بیش از هر کاری با جمهوری اسلامی مماشات کرده بودند، به تنگ آمدهاند و در سایه ضعف بیسابقه و شکنندگی کامل حکومت در داخل و منطقه، و حرکت همزمان برای دستیابی به سلاح هستهای به صراحت میگویند که کاسه صبرشان دیگر لبریز شده است.
از نامهای که آبه برد تا امروز
برای همین وقتی ترامپ میگوید: ««میتوانیم توافقی انجام دهیم که به همان اندازه پیروزی در جنگ، خوب باشد. اکنون زمان آن فرا رسیده و به هر طریقی، این اتفاق رخ خواهد داد»، دیگر دست جمهوری اسلامی برای نوشیدن جام زهر در پستویی تاریک و بدون پرداختن عوارض چنین شکست و تسلیمی در مناسبات حکومت و ملت ایران بستهتر از همیشه است.
این همان واقعیت بزرگ و اصلی است که تغییر کرده وگرنه نامه چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۳ ترامپ، دستکم اولین نامه او نیست که برای علی خامنهای ارسال شده و همه از آن آگاه شدهاند.
براساس گزارشی که پنجشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۸، در وبسایت رسمی علی خامنهای منتشر شد، وقتی شینزو آبه، نخستوزیر فقید ژاپن که به دونالد ترامپ نزدیک و مورد احترام او بود، به ایران سفر کرد کرد و در ابتدای دیدارش با رهبر جمهوری اسلامی گفت:« من قصد دارم پیام رییسجمهوری آمریکا را به جنابعالی برسانم.» پاسخ شنید: «من شخص ترامپ را شایسته مبادله هیچ پیامی نمیدانم و هیچ پاسخی هم به او ندارم و نخواهم داد.»
شینزو آبه چندان کارآزموده و باهوش بود که نامه ترامپ را طوری زیر خود بگذارد و بر رویش بنشیند که بهخوبی در عکسها مشخص باشد و ثبت شود در این دیدار چه گذشت.

تغییراتی که پایان جمهوری اسلامی را رقم میزند؟
اما امروز شرایط، هم در داخل کشور، هم در منطقه و هم در عرصه جهانی بسیار بیشتر از آنکه حتی قابل تصور میبود، به زیان جمهوری اسلامی تغییر کرده است.
در عرصه منطقهای، پس از سالها رجزخوانی، نخستین رویاروییهای نظامی مستقیم با اسرائیل نتایجی حقارتبار و فاجعهآمیز به بار آورده و هراس از ادامه این رویارویی را به واقعیتی غیرقابل انکار برای علی خامنهای و فرمانده سپاه پاسداران تبدیل کرده است.
سالها سرمایهگذاری از جیب و سفره ایرانیان و منابع و منافع ملی ایران در سوریه، لبنان، غزه و کرانه باختری، عراق، یمن و دیگر کشورهای منطقه در کمتر از چند ماه دود شده و به هوا رفته است و نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی در ضعیفترین موقعیت خود در نیم قرن حکومت ولی فقیهشان در تهران هستند.
در چنین شرایطی و با از دست رفتن همه آنچه که جمهوری اسلامی سیاست بازدارندگی خود را بر آنها متکی کرده بود، این تمایل در بین رهبران جمهوری اسلامی و فرماندهان سپاه افزایش یافت که برای جبران شکستها، با سرعت بخشیدن به برنامه غنیسازی اورانیوم خود را در نزدیکترین لحظه به توانایی ساخت سلاح هستهای قرار دهند.
این امر بهطور طبیعی از نگاه غرب و اسرائیل پنهان نماند، تا آنجا که نه تنها دستگاههای اطلاعاتی آمریکا، بلکه کسانی مانند جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی جو بایدن و تیمی که آرزویشان احیای برجام و حل و فصل بحران از راه دیپلماسی بود، ماهها قبل نسبت به رسیدن جمهوری اسلامی به لحظه گریز هستهای هشدار دادند.
ناکارآمدی، بیلیاقتی و فساد نهادینهشده و گستردهای که سراپای حکومت را فرا گرفته، ستم و تبعیض و سرکوب و کشتار شهروندان به گواهی خود رهبران جمهوری اسلامی، جامعه را در آستانه انفجار و انقلاب قرار داده است.
از جام زهر تا نشان بیشرافتی
وضع چنان است که مسعود پزشکیان، رییس دولت در جمهوری اسلامی، که با تعهد به ذوب بودن در ولیفقیه، کارش از قدم زدن در مجلس به نشستن بر صندلی ریاست قوه مجریه کشید، آشکارا میگوید موافق مذاکره بود اما بهدستور خامنهای حالا دیگر مخالف مذاکره است.
علی خامنهای وقتی گفت «مذاکره با آمریکا هوشمندانه، عاقلانه و شرافتمندانه نیست»، در عمل دست و پای خودش را بست نه دست کارگزارانی را که از قضا برخلاف او راه بقای جمهوری اسلامی را در مذاکره و تن دادن به سازش و تسلیم، حتی اگر شده موقتی، میدیدند و میبینند.
گرهی که خامنهای بر این رشته افکنده، احتمالا جز به دو روش باز نشود: با پذیرش علنی و رسمی این حقیقت که او نه هوشی دارد، نه عقلی و نه شرافتی؛ و یا با تحمیل هزینههای سنگین و حتی غیرقابل جبران بیشتر به ایران و ایرانیان از راه جنگ و نابودی زیرساختهایی که گرچه متعلق به مردم ایران است، اما از سوی حکومتی دزدسالار و مافیایی اشغال شده است.





