روایت زنان هرمزگان از ناقصسازی جنسی؛ وقتی عرف بر سلامت و کرامت غلبه میکند
عکس آرشیوی
بر اساس یافتههای یک پژوهش میدانی در هرمزگان، ناقصسازی جنسی زنان در بسیاری از خانوادهها نه بهعنوان ضرورتی پزشکی، بلکه در چارچوب سنتها، فشارهای خویشاوندی و برداشتهای دینی بازتولید میشود؛ چرخهای که پیامدهای جسمی و روانی آن تا سالها در زندگی زنان باقی میماند.
در این مقاله که در آخرین شماره فصلنامه «مسائل اجتماعی ایران» دانشگاه خوارزمی منتشر شد، افسانه بهادر، عالیه شکربیگی و ساسان ودیعه، پژوهشگران جامعهشناسی دانشگاه آزاد تهران، به بررسی تجربه زیسته زنان در هرمزگان از «پدیده ختنه» پرداختند.
طبق تعریف سازمان ملل متحد، ناقصسازی جنسی زنان به هرگونه برداشتن، بریدن یا آسیب رساندن به اندامهای جنسی زنانه بدون ضرورت پزشکی گفته میشود؛ عملی که نقض حقوق بشر، سلامت، کرامت و امنیت زنان به شمار میآید.
سه حلقه بازتولید ختنه زنان
نتایج تحقیق نشان میدهد پدیده مرکزی «بازتولید سوژگی مردانه بر بدن زنان» در زمینه ناقصسازی جنسی از «سه سازوکار درهمتنیده مشروعیتبخشی آیینی، انضباط بدن زنانه و انتقال بیننسلی هنجارها» ناشی میشود و در میدان قدرت خانواده و شبکه خویشاوندی ادامه مییابد.
یافتهها حاکی از آن است که تصمیمگیری برای انجام ختنه اغلب در تقاطع فشار هنجاری محلی، ترس از برچسبگذاری اخلاقی و کلیشههای جنسیتی شکل میگیرد.
در این شرایط، مادران «زیر نفوذ اقتدار زنان مسن خانواده»، میان «دو منطق متعارض حفظ آبرو و مراقبت از سلامت و حرمت بدن دختران» سرگردان میمانند.
پژوهشگران تاکید میکنند در بسیاری از روایتها، باورهای دینی بیش از آنکه عامل اصلی ختنه زنان باشند، در مقام «مشروعیتبخشی» عمل میکنند و این سنت و عرف محلی است که همچنان نقش مسلط را در تداوم این عمل بر عهده دارد.
روایت زنان مشارکتکننده در این پژوهش از لحظه ختنه با ترس، ناآگاهی و بیپناهی گره خورده است.
یک زن ۴۲ ساله در این باره گفت: «من هیچ تصوری از ختنه نداشتم، نمیدونستم چی هست تا وقتی که این بلا رو سر ما آوردن. خیلی دردناک بود تا جایی که دختری که قبل از من بود و جیغ کشید، خیلی ترسیدم و خودم رو عقب کشیدم.»
زن دیگری صحنه را اینگونه توصیف کرد: «گیج بودم و هیچ آمادگی نداشتم. مثل یک مرغی که ببری بخوای سرشو ببری و گوشتش رو بخوری. دو زن از بستگان ما من رو گرفتن. دست و پام رو سفت گرفتن و تیغ رو درآوردن.»
حمله مرگبار به نیروهای آمریکایی در سوریه بار دیگر نشان داد تهدید گروههای افراطی همچنان پابرجاست و همکاری امنیتی میان دمشق و واشینگتن بدون غربالگری و حرفهایسازی نیروها میتواند با خطرهای جدی همراه شود.
روزنامه اورشلیمپست یکشنبه ۲۳ آذر در گزارشی تحلیلی با اشاره به حمله به نیروهای آمریکایی در سوریه، پیامدهای امنیتی این حادثه را بررسی کرد و بر لزوم جلوگیری از نفوذ افراطگرایان در ساختار نیروهای امنیتی سوریه، همکاری حرفهای با آمریکا و پایان دادن به اتکا به شبهنظامیان سابق تاکید کرده است.
به نوشته اورشلیمپست، حمله اخیر به نیروهای آمریکایی در سوریه یادآور این واقعیت است که تهدید گروههای افراطی در این کشور و منطقه خاورمیانه همچنان جدی است.
این حادثه در شرایطی رخ داد که دولت جدید سوریه تلاش دارد ساختارهای امنیتی خود را بازسازی کند و همکاری با آمریکا و متحدانش را گسترش دهد.
اورشلیمپست مینویسد این حمله ضرورت غربالگری دقیق نیروهای امنیتی سوریه، بهویژه نیروهایی را که از سوی دولت جدید دمشق جذب و آموزش داده میشوند، برجسته کرده است.
به باور تحلیلگران، حرفهایسازی نیروها و جلوگیری از نفوذ عناصر افراطی پیششرط هرگونه همکاری پایدار امنیتی است.
فرماندهی مرکزی ارتش آمریکا اعلام کرد در جریان این حمله، دو نظامی آمریکایی و یک غیرنظامی آمریکایی کشته و سه نظامی دیگر زخمی شدند. حمله بهصورت کمین و از سوی یک مهاجم مسلح وابسته به داعش انجام شد.
این رویداد بار دیگر نشان داد که هستههای فعال داعش همچنان توانایی اجرای عملیات مرگبار را دارند.
دونالد ترامپ، رییسجمهوری آمریکا، پس از این حادثه وعده داد که ایالات متحده به این حمله پاسخ خواهد داد. تام باراک، فرستاده آمریکا به سوریه و سفیر این کشور در ترکیه، نیز این حمله را نشانهای آشکار از تداوم تهدید تروریسم دانست، تهدیدی که حتی در میانه تلاشها برای نابودی آن، همچنان قادر به ضربه زدن است.
بر اساس گزارش رسانههای منطقهای، این حمله در استان حمص و علیه تیمی از نیروهای آمریکایی رخ داد که در پایگاه التنف در جنوب سوریه مستقر بودند. این پایگاه طی سالهای گذشته نقش مهمی در آموزش نیروهای محلی سوری ایفا کرده و یکی از مراکز اصلی همکاری امنیتی آمریکا در سوریه به شمار میرود.
اورشلیمپست با اشاره به گزارشهای منتشرشده مینویسد که یگان «ارتش آزاد سوریه» شریک اصلی نیروهای آمریکایی در این پایگاه بود که از عربهای محلی سوریه تشکیل میشد و بعدها به لشکر ۷۰ نیروهای امنیتی جدید سوریه پیوست و به انجام ماموریتهای امنیتی مشغول بود.
این موضوع، به باور نویسنده گزارش، نشان میدهد که روند ادغام نیروها بدون نظارت دقیق میتواند خطرهایی در پی داشته باشد.
در ادامه گزارش آمده است که یکی از چالشهای اصلی پیش روی دمشق، ادغام نیروهای دموکراتیک سوریه تحت حمایت آمریکا در شرق سوریه با نیروهای امنیتی تحت رهبری دولت مرکزی در غرب کشور است.
این روند، اگرچه از نظر سیاسی و نظامی اهمیت دارد، اما بدون سازوکارهای کنترلی میتواند زمینه نفوذ گروههای افراطی را فراهم کند.
اورشلیمپست همچنین به حضور برخی گروههای افراطی در میان نیروهای تحت حمایت ترکیه در شمال سوریه اشاره میکند، گروههایی که برخی از آنها به دلیل نقض حقوق بشر، از سوی آمریکا تحریم شدهاند.
به نوشته این روزنامه، اتکای دمشق به فرماندهان سابق شبهنظامی، اگرچه ناشی از کمبود نیروی انسانی است، اما در بلندمدت میتواند ثبات کشور را تضعیف کند.
در جمعبندی، اورشلیمپست تاکید میکند حمله به نیروهای آمریکایی نباید به توقف همکاری امنیتی میان دمشق و واشینگتن منجر شود، اما باید هشداری جدی باشد که هرگونه همکاری تنها در صورتی موفق خواهد بود که بر پایه عملیات حرفهای، غربالگری دقیق نیروها و جلوگیری از نفوذ افراطگرایان بنا شود.
دونالد ترامپ با تشدید فشارهای سیاسی، نظامی و اقتصادی بر ونزوئلا، مجموعهای از اقدامات را در پیش گرفته که به گفته ناظران میتواند این کشور را به آستانه یک درگیری گسترده با آمریکا بکشاند.
نشریه آمریکایی هیل شنبه ۲۲ آذر در تحلیلی به بررسی دلایل تشدید کارزار دولت ترامپ علیه نیکلاس مادورو، رییسجمهوری ونزوئلا، پرداخته و مجموعهای از عوامل از جمله مهاجرت، مواد مخدر، نفت و تغییر حکومت را بهعنوان محورهای اصلی این سیاست معرفی کرده است.
به نوشته هیل، دولت ترامپ در هفتههای اخیر فشارها علیه ونزوئلا و رهبری آن را بهطور محسوسی افزایش داده است.
توقیف یک نفتکش تحریمشده در مسیر کوبا، اعمال تحریمهای تازه علیه مقامهای ارشد ونزوئلا و گسترش حضور نظامی آمریکا در منطقه فرماندهی جنوبی، بخشی از اقداماتی است که واشینگتن در چارچوب این کارزار چندلایه انجام داده است.
به گفته مقامهای آمریکایی، مادورو «رهبر نامشروع» ونزوئلاست و متهم شده که در رأس یک شبکه سازمانیافته قاچاق مواد مخدر قرار دارد.
ترامپ در مواضع علنی خود بارها اعلام کرده «روزهای مادورو به شمارش افتاده» و همزمان دستور حملات مرگبار علیه شناورهای مظنون به قاچاق مواد مخدر در آبهای کاراییب و نزدیکی ونزوئلا را صادر کرده است.
به نوشته هیل، یکی از محورهای اصلی این سیاست، موضوع مهاجرت است. ترامپ بارها مادورو را مسئول موج مهاجرت ونزوئلاییها دانسته و مدعی شده دولت این کشور عامدانه افراد خطرناک را راهی آمریکا کرده است.
بر اساس دادههای موسسه سیاست مهاجرت، تا سال ۲۰۲۳ حدود ۷۷۰ هزار مهاجر ونزوئلایی در آمریکا زندگی میکردند؛ رقمی که کمتر از دو درصد کل جمعیت مهاجران این کشور را تشکیل میدهد.
با این حال، افزایش چشمگیر شمار مهاجران ونزوئلایی در دهههای اخیر به یکی از محورهای ثابت سخنان ترامپ تبدیل شده است.
پس از حکم دیوان عالی آمریکا در اوایل پاییز، بیش از ۲۵۰ هزار شهروند ونزوئلایی «وضعیت حفاظت موقت» (TPS) خود را از دست دادند، تصمیمی که فشار بر مهاجران این کشور را افزایش داد و به گفته هیل، در چارچوب سیاست سختگیرانه دولت ترامپ درباره مهاجرت قابل ارزیابی است.
بسیاری از آنها تحت این برنامه اجازه اقامت و کار قانونی داشتند، با این وجود این وضعیت دائمی نیست و هر زمان میتواند با تصمیم دولت آمریکا لغو یا تمدید نشود.
محور دیگر کارزار آمریکا، مبارزه با قاچاق مواد مخدر عنوان شده است. دولت ترامپ، حکومت مادورو را متهم کرده که مسیر ورود مواد مخدر به آمریکا را تسهیل میکند.
از اوایل سپتامبر، ارتش آمریکا دهها حمله علیه شناورهای مظنون به قاچاق مواد مخدر در دریای کارائیب و شرق اقیانوس آرام انجام داده است. این حملات که به کشته شدن دهها نفر انجامیده، به موضوعی جنجالی در سیاست داخلی آمریکا تبدیل شده و انتقادهایی را از سوی دموکراتها برانگیخته است.
به نوشته هیل، هرچند دولت آمریکا این عملیات را اقدامی موثر برای کاهش قاچاق دریایی میداند، برخی قانونگذاران تاکید کردهاند بیشتر این شناورها حامل کوکایین بودهاند، نه فنتانیل که تهدید اصلی سلامت عمومی در آمریکا محسوب میشود.
نفت و منابع معدنی ونزوئلا نیز جایگاه مهمی در این معادله دارند. نفت نزدیک به ۹۰ درصد درآمد صادراتی ونزوئلا را تشکیل میدهد و توقیف نفتکشها میتواند توان این کشور برای تامین نیازهای اساسی، از جمله واردات غذا و حفظ زیرساختهای دولتی، را بهشدت تضعیف کند.
تحلیلگران به هیل گفتهاند ادامه این روند میتواند عملا به محاصره دریایی غیررسمی ونزوئلا منجر شود، حتی اگر واشینگتن بهطور رسمی چنین محاصرهای را اعلام نکند.
در نهایت، موضوع کنار زدن مادورو بهعنوان هدف نهایی این فشارها مطرح است. ترامپ امکان اعزام نیروهای زمینی به ونزوئلا را رد نکرده و در عین حال، حضور نظامی گستردهای شامل ناو هواپیمابر، جنگندههای پیشرفته و نیروهای دریایی را در منطقه مستقر کرده است.
هرچند مقامهای آمریکایی رسما تغییر حکومت را هدف سیاست خود نمیدانند، نشریه هیل مینویسد مجموعه این اقدامات نشان میدهد واشینگتن در حال حرکت بهسوی یک رویارویی جدی با کاراکاس است، مسیری که پیامدهای آن میتواند فراتر از مرزهای ونزوئلا باشد.
صبح شنبه ۱۳ دسامبر ۲۰۲۵، یک حمله در نزدیکی شهر پالمیرا (تدمر) در مرکز سوریه، به کشتهشدن دو سرباز ارتش ایالات متحده و یک مترجم غیرنظامی آمریکایی انجامید.
بنا بر اعلام مقامهای آمریکایی، سه نظامی دیگر نیز در این حمله زخمی شدند و برای درمان با بالگرد به پایگاه التنف، در نزدیکی مرزهای سوریه با عراق و اردن، منتقل شدند.
پنتاگون تایید کرده است که نیروهای آمریکایی در زمان حمله در حال انجام ماموریتی موسوم به «دیدار کلیدی با رهبران محلی» بودهاند؛ ماموریتی که در چارچوب عملیات جاری آمریکا برای مقابله با داعش در سوریه انجام میشود. فرماندهی مرکزی ایالات متحده (سنتکام) اعلام کرد عامل این حمله یک مهاجم مسلح تکنفره وابسته به داعش بوده که در جریان درگیری کشته شده است.
وزیر جنگ آمریکا، پیت هگست، در واکنشی شدید اعلام کرد مهاجم توسط «نیروهای شریک» از پا درآمده و هشدار داد که هدف قرار دادن نیروهای آمریکایی در هر نقطهای از جهان با پاسخ سخت روبهرو خواهد شد. پنتاگون همچنین اعلام کرده است که تحقیقات درباره این حادثه ادامه دارد و اسامی کشتهشدگان پس از اطلاعرسانی رسمی به خانوادهها منتشر خواهد شد.
چرا آمریکا از سوریه خارج نشد؟ ایالات متحده حضور نظامی خود در سوریه را از سال ۲۰۱۴ و در دوران ریاستجمهوری باراک اوباما آغاز کرد؛ حضوری که در چارچوب ائتلاف بینالمللی عملیات «عزم راسخ» (Operation Inherent Resolve) و با هدف مقابله با گسترش سریع داعش در سوریه و عراق شکل گرفت. در آن مقطع، داعش بخشهای وسیعی از خاک سوریه و عراق را در کنترل داشت و واشینگتن، بدون استقرار گسترده نیروهای زمینی، ابتدا به حملات هوایی و سپس به اعزام نیروهای ویژه و مستشاران نظامی روی آورد. این نیروها مموریت داشتند از بازیگران محلی، بهویژه نیروهای دموکراتیک سوریه که تحت رهبری کردها قرار داشتند، پشتیبانی کنند و ظرفیتهای نظامی آنها را برای مقابله با داعش افزایش دهند.
با پیشروی این ائتلاف و فروپاشی تدریجی ساختار سرزمینی داعش، آمریکا نقش مهمی در بازپسگیری شهرهای کلیدی مانند رقه ایفا کرد و تا سال ۲۰۱۹، داعش تقریباً تمام قلمرو تحت کنترل خود را از دست داد. با این حال، برخلاف انتظار برخی در واشینگتن، آمریکا بهطور کامل از سوریه خارج نشد. مقامهای آمریکایی استدلال کردند که شکست سرزمینی داعش به معنای پایان تهدید این گروه نیست و خروج کامل میتواند زمینه را برای احیای دوباره داعش یا گسترش نفوذ بازیگران رقیب، از جمله ایران و روسیه، فراهم کند. از این رو، واشینگتن تصمیم گرفت شمار محدودی از نیروهای خود را در سوریه حفظ کند.
از آن زمان، حضور نظامی آمریکا در سوریه عمدتاً در قالب ماموریتهای ضدتروریسم، آموزشی، مشاورهای و اطلاعاتی ادامه یافته است؛ حضوری که همواره با بحث و جدل در داخل آمریکا همراه بوده و میان تمایل به کاهش تعهدات نظامی در خاورمیانه و نگرانی از خلأ امنیتی در نوسان بوده است. این پیشینه نشان میدهد که حضور کنونی آمریکا در سوریه نه نتیجه یک تصمیم مقطعی، بلکه حاصل سالها درگیری تدریجی و تلاش برای مدیریت تهدیدی است که واشینگتن معتقد است هنوز بهطور کامل از میان نرفته است.
در نگاه نخست، این حادثه ممکن است یکی از حملات پراکنده در سوریه تلقی شود؛ کشوری که طی بیش از یک دهه گذشته شاهد درگیریهای متعدد، حضور گروههای مسلح گوناگون و مداخلات خارجی بوده است. اما بررسی جزئیات این حمله نشان میدهد که این رویداد از چند جهت اهمیتی فراتر از یک حادثه امنیتی دارد.
تلفات آمریکایی؛ حضور محدود، اما همچنان پرهزینه کشتهشدن دو سرباز ارتش آمریکا و یک مترجم غیرنظامی، بار دیگر هزینه انسانی حضور نظامی ایالات متحده در سوریه و بهطور کلی در خاورمیانه را برجسته کرده است. آمریکا سالهاست تاکید میکند که ماموریتش در سوریه محدود، غیررزمی و صرفاً در چارچوب مقابله با داعش تعریف شده است. بر اساس برآوردهای رسمی پنتاگون، شمار نیروهای آمریکایی در سوریه در حال حاضر حدود دو هزار نفر است؛ رقمی که در مقایسه با سالهای اوج جنگ داخلی سوریه و دوران مبارزه سرزمینی با داعش، بهمراتب کاهش یافته است. این نیروها عمدتاً در قالب ماموریتهای آموزشی، مشاورهای، اطلاعاتی و پشتیبانی از نیروهای محلی و متحد فعالیت میکنند.
اما این حادثه نشان میدهد که حتی چنین حضور محدودی نیز از ریسک و هزینه مصون نیست. تجربه سالهای اخیر نشان داده است که نیروهای آمریکایی در سوریه و عراق، اغلب در پایگاههای کوچک، مناطق دورافتاده و مناطقی از نظر امنیتی شکننده مستقر هستند؛ بخشهایی که نه کنترل کامل دولتهای مرکزی را دارند و نه از پوشش امنیتی پایدار برخوردارند. در چنین شرایطی، ماموریتهایی مانند دیدار با رهبران محلی—که بخشی از راهبرد آمریکا برای حفظ نفوذ میدانی و جلوگیری از بازگشت داعش است—نیروها را در معرض تماس مستقیم با محیطی قرار میدهد که خطر کمین، حملات تکنفره و عملیات غافلگیرانه در آن بالاست.
در سطحی وسیعتر، این حادثه یادآور تناقضی است که سالهاست حضور نظامی آمریکا در خاورمیانه با آن روبهروست: واشینگتن تلاش میکند حضورش را «کوچک، کمهزینه و محدود» نشان دهد، اما واقعیت میدانی نشان میدهد که حتی حضور حداقلی نیز در منطقهای با ساختارهای امنیتی شکننده، گروههای مسلح فعال و مرزهای سیال، میتواند به بهای جان نیروها تمام شود. این مساله بار دیگر پرسش قدیمی اما حلنشدهای را زنده میکند: آیا ایالات متحده میتواند بدون پرداخت هزینههای انسانی مستمر، حضور نظامی خود را در خاورمیانه حفظ کند؟
بادیه سوریه؛ تهدیدی که پایان نیافته است آزمون همکاری امنیتی در سوریه پس از این حادثه، لایه دیگری از اهمیت این موضوع است که به چارچوب جدید روابط میان ایالات متحده و دولت تازهتشکیلشده سوریه بازمیگردد؛ روابطی که پس از سقوط بشار اسد در سال ۲۰۲۴، بهتدریج و با احتیاط در حال بازتعریف است. واشینگتن در ماههای گذشته کوشیده است با دولت انتقالی سوریه و بهویژه با احمد الشرع، رئیسجمهوری موقت این کشور، مسیر محدودی از تعامل سیاسی و امنیتی را باز کند؛ مسیری که نقطه کانونی آن، همکاری در مبارزه با داعش، جلوگیری از بیثباتی دوباره سوریه و کاهش نیاز به حضور مستقیم نیروهای آمریکایی عنوان شده است.
در همین چارچوب، دولت آمریکا بخشی از تحریمهای موسوم به «قانون سزار» را بهصورت مرحلهای تعلیق کرده است؛ تحریمهایی که طی سالهای گذشته، ستون اصلی فشار اقتصادی بر حکومت اسد بودند. مقامهای آمریکایی گفتهاند این تعلیقها مشروط و قابل بازگشت است و هدف آن، ایجاد مشوق برای دولت جدید سوریه بهمنظور همکاری امنیتی، کنترل مرزها و مقابله با گروههای افراطی است. همزمان، شرع طی ماههای گذشته سه نوبت بهطور مستقیم یا غیرمستقیم با دونالد ترامپ، رییسجمهوری آمریکا، دیدار یا گفتوگو داشته است؛ دیدارهایی که به گفته منابع آگاه، بیشتر بر مسائل امنیتی، آینده حضور نظامی آمریکا و نقش سوریه در مهار داعش متمرکز بودهاند.
با این حال، حمله مرگبار در نزدیکی پالمیرا نشان میدهد که این روند تعامل تا چه اندازه شکننده است. مقامهای آمریکایی اذعان کردهاند که حمله در منطقهای رخ داده که دولت شرع هنوز کنترل امنیتی مؤثری بر آن اعمال نمیکند. این موضوع تردیدهایی جدی درباره توان دولت جدید سوریه برای اجرای تعهدات امنیتی خود ایجاد کرده و این پرسش را پیش میکشد که آیا رفع تدریجی تحریمها و گشایش سیاسی، واقعاً به تقویت حاکمیت دولت مرکزی منجر شده است یا نه.
برای واشینگتن، این حادثه تنها یک چالش امنیتی نیست، بلکه آزمونی برای سیاست جدیدش در قبال سوریه است: اینکه آیا میتوان با کاهش فشار تحریمی و اتکا به همکاری با دولت جدید، تهدید داعش را مهار کرد، یا اینکه خلأهای امنیتی همچنان آنقدر عمیقاند که حضور نظامی آمریکا را—با همه هزینههایش—ناگزیر میسازند.
کمین مرگبار در نزدیکی پالمیرا، بیش از یک حادثه امنیتی پراکنده است. این رویداد همزمان هزینه انسانی حضور آمریکا در سوریه، تداوم تهدید داعش و دشواریهای گذار سیاسی این کشور را برجسته میکند. برای واشینگتن، این حمله یادآور آن است که حتی حضور محدود و هدفمند نیز در محیطی مانند سوریه با خطرات جدی همراه است.
در شرایطی که آمریکا تلاش میکند نقش خود در خاورمیانه را کاهش دهد و تمرکز راهبردیاش را به مناطق دیگر منتقل کند، حوادثی از این دست نشان میدهد که سوریه—و بهطور کلی منطقه—همچنان میتواند بهسرعت به کانونی برای چالشهای امنیتی آمریکا تبدیل شود.
مجله تایم در تازهترین انتخاب خود برای «شخصیت سال ۲۰۲۵» تصمیمی غیرمعمول گرفت. اینبار نه یک سیاستمدار، نه یک رهبر نظامی و نه حتی یک چهره اقتصادی واحد، بلکه گروهی از چهرههای تأثیرگذار حوزه فناوری با عنوان «معماران هوش مصنوعی» بهعنوان شخصیت سال معرفی شدند.
انتخابی که بهوضوح نشان میدهد سال ۲۰۲۵، سالی بوده که در آن هوش مصنوعی از یک فناوری نوظهور به نیرویی تعیینکننده در سیاست، اقتصاد و زندگی روزمره تبدیل شده است.
روی یکی از جلدهای تایم، حروف بزرگ AI دیده میشود که مانند یک سازه عظیم در حال ساختهشدن است؛ کارگرانی اطراف آن ایستادهاند، گویی در حال برپا کردن بنایی هستند که قرار است سالها پابرجا بماند. جلد دیگر، چهرههایی مانند جنسن هوانگ مدیرعامل انویدیا، سم آلتمن مدیر اوپنایآی، مارک زاکربرگ مدیر متا، ایلان ماسک و فیفی لی، پژوهشگر برجسته این حوزه را کنار هم نشان میدهد. تصویرها پیام روشنی دارند: آینده در حال ساختهشدن است و معماران آن دیگر سیاستمداران نیستند، بلکه سازندگان فناوریاند.
هوش مصنوعی، برخلاف بسیاری از فناوریهای پیشین، نه بهعنوان یک ابزار مشخص بلکه بهعنوان یک توانایی عمومی وارد زندگی انسان شده است؛ قابلیتی که میتواند یاد بگیرد، پیشبینی کند، بنویسد، تحلیل کند و تصمیمسازی را شبیهسازی کند. همین ویژگی باعث شده که تأثیر آن از مرز یک صنعت یا حوزه خاص فراتر رود و به عاملی شکلدهنده در اقتصاد، سیاست و فرهنگ بدل شود.
مجله تایم نیز در طول تاریخ خود بارها به چنین لحظاتی واکنش نشان داده است؛ از انتخاب «رایانه شخصی» بهعنوان شخصیت سال ۱۹۸۲ تا معرفی «شما» در سال ۲۰۰۶، هرگاه قدرت از فرد فراتر رفته و به یک تحول ساختاری تبدیل شده، تایم چهره انتخاب خود را تغییر داده است. انتخاب «معماران هوش مصنوعی» ادامه همین مسیر است: اعتراف به اینکه در این مقطع تاریخی، نه یک فرد، بلکه خود فناوری و شبکه انسانهایی که آن را ساختهاند بیشترین نقش را در شکلدادن به جهان ایفا کردهاند.
۵۰۰ میلیارد دلار؛ نقطهای که رقابت علنی شد اولین نشانههای جدیشدن رقابت بر سر هوش مصنوعی، همزمان با مراسم تحلیف ریاستجمهوری آمریکا آشکار شد. در روزی که واشینگتن طبق سنت شاهد انتقال قدرت سیاسی بود، حضور پررنگ مدیران شرکتهای بزرگ فناوری در حاشیه مراسم توجه ناظران را جلب کرد؛ حضوری که بیش از یک اتفاق تشریفاتی معنا داشت. در همان روز، تقریباً بیسروصدا، یک شرکت چینی مدل جدیدی از هوش مصنوعی را منتشر کرد؛ مدلی که بهسرعت واکنش بازارها را برانگیخت و نشان داد رقابت فناوری میان آمریکا و چین وارد مرحلهای تازه شده است. این همزمانی، پیام روشنی داشت: هوش مصنوعی دیگر موضوعی صرفاً فنی نیست، بلکه به بخشی از رقابت قدرتهای بزرگ تبدیل شده است.
یک روز بعد، پاسخ آمریکا علنی شد. مدیران ارشد حوزه فناوری در کاخ سفید حاضر شدند و از برنامهای برای سرمایهگذاری ۵۰۰ میلیارد دلاری در زیرساختهای هوش مصنوعی رونمایی کردند؛ طرحی که هدف آن ساخت مراکز داده و تقویت توان محاسباتی در داخل ایالات متحده است. این اعلامیه نشان داد که دولت و بخش خصوصی آمریکا تصمیم گرفتهاند بهطور جدی وارد میدان شوند و فاصله خود را با رقبا کاهش دهند. آنچه در این دو روز رخ داد، بهخوبی نشان میدهد که سرعت تحولات در حوزه هوش مصنوعی بسیار بالاست و تصمیمهای کلان، گاه در فاصله چند ساعت و چند روز گرفته میشوند؛ روندی که به گفته برخی کارشناسان، با چرخههای رشدی همراه است که تواناییهای این فناوری را تقریباً هر شش ماه یکبار به سطحی جدید میرساند.
چهرههایی که مسیر را شکل میدهند در انتخاب مجله تایم، مجموعهای از نامها دیده میشود که هر یک از زاویهای متفاوت در شکلگیری موج کنونی هوش مصنوعی نقش داشتهاند. شرکت انویدیا با تراشههای قدرتمند خود، زیرساخت اصلی بسیاری از سامانههای هوش مصنوعی را فراهم کرده و عملاً به ستون فقرات این فناوری تبدیل شده است؛ بدون توان محاسباتی این تراشهها، بسیاری از مدلهای پیشرفته امروز امکان توسعه نداشتند. در سوی دیگر، اوپنایآی با معرفی ابزارهایی مانند چتجیپیتی، هوش مصنوعی را از محیطهای تخصصی خارج کرد و آن را به بخشی از تجربه روزمره میلیونها کاربر در سراسر جهان تبدیل ساخت. این تغییر، نقطه عطفی بود که نشان داد هوش مصنوعی میتواند بهطور مستقیم با عموم مردم تعامل داشته باشد.
در همین حال، شرکتهایی مانند متا تلاش کردهاند هوش مصنوعی را در دل شبکههای اجتماعی و پلتفرمهایی با میلیاردها کاربر ادغام کنند؛ اقدامی که دامنه تأثیر این فناوری را به حوزههای ارتباطات، فرهنگ و سیاست گسترش داده است. در کنار مدیران اجرایی و کارآفرینان، حضور پژوهشگرانی مانند فیفی لی یادآور این واقعیت است که پشت جهش اخیر هوش مصنوعی، دههها تحقیق دانشگاهی، توسعه نظری و کار آزمایشگاهی قرار دارد. انتخاب عنوان «معماران» از سوی تایم، تاکیدی است بر اینکه این تحول نه محصول نبوغ یک فرد، بلکه نتیجه همزمانی علم، سرمایه، زیرساخت و تصمیمگیریهای کلان است؛ شبکهای پیچیده که آینده هوش مصنوعی را شکل میدهد.
فرصتها، نگرانیها و پرسشهای بیپاسخ گسترش سریع هوش مصنوعی فرصتهای قابلتوجهی در حوزههای مختلف ایجاد کرده است. در پزشکی، این فناوری به تشخیص زودهنگام بیماریها، تحلیل سریعتر تصاویر پزشکی و توسعه درمانهای شخصیسازیشده کمک کرده است. در علم و صنعت، هوش مصنوعی زمان انجام محاسبات پیچیده را بهشدت کاهش داده و امکان حل مسائلی را فراهم کرده که پیشتر سالها زمان میبرد. افزایش بهرهوری و کاهش هزینهها، بسیاری از دولتها و شرکتها را به سرمایهگذاری گسترده در این حوزه ترغیب کرده است.
با این حال، همزمان با این دستاوردها، نگرانیها نیز جدیتر شدهاند. یکی از اصلیترین دغدغهها، تأثیر هوش مصنوعی بر بازار کار است؛ زیرا بسیاری از مشاغل—بهویژه در حوزههای اداری، خدماتی و حتی خلاق—در معرض خودکارسازی قرار گرفتهاند. گسترش محتوای تولیدشده توسط هوش مصنوعی نیز تشخیص اطلاعات واقعی از جعلی را دشوارتر کرده و چالشهای تازهای برای رسانهها، نظامهای آموزشی و دموکراسیها به وجود آورده است. از سوی دیگر، مصرف بالای انرژی مراکز داده و تمرکز قدرت و داده در دست تعداد محدودی از شرکتهای بزرگ، پرسشهایی اساسی درباره عدالت اقتصادی، رقابت سالم و حاکمیت داده مطرح میکند.
بسیاری از کارشناسان هشدار میدهند که سرعت پیشرفت هوش مصنوعی از توان قانونگذاری و سازوکارهای نظارتی جلو زده است. قوانین اغلب زمانی تدوین میشوند که فناوری از پیش در زندگی مردم ریشه دوانده است؛ موضوعی که خطر واکنش دیرهنگام به پیامدهای اجتماعی و اقتصادی را افزایش میدهد. در چنین شرایطی، پرسشهای مهمی همچنان بیپاسخ ماندهاند: چه کسی باید بر توسعه و استفاده از هوش مصنوعی نظارت کند؟ مرز مسئولیت شرکتها و دولتها کجاست؟ و چگونه میتوان اطمینان یافت که این فناوری در نهایت به نفع جامعه بهکار گرفته میشود، نه صرفاً در خدمت تمرکز بیشتر قدرت و ثروت؟
یک نشریه اسرائیلی در گزارشی نوشت که شبهنظامیان مورد حمایت جمهوری اسلامی همچنان نقشی محوری در عراق ایفا میکنند و افزود محور منطقهای حکومت ایران، پس از متحمل شدن خسارات در جریان دو سال درگیری اخیر با اسرائیل، با سرعت در حال بازسازی توان خود است.
اورشلیمپست جمعه ۲۱ آذر با اشاره به لغو تصمیم دولت عراق برای مسدود کردن داراییهای حزبالله لبنان و انصارالله یمن (حوثیها)، دو گروه نیابتی جمهوری اسلامی، نوشت اقدام دولت عراق نشان داد که «شبهنظامیان تحت حمایت ایران تا چه حد نقش کلیدی در حکومت عراق ایفا میکنند.»
بر اساس این گزارش، آنها «قادر و مایل به جلوگیری از هرگونه اقدام برای محدود کردن یا کاهش قدرت و ظرفیتهای متحدان خود هستند.»
این نشریه تاکید کرد که این وضعیت صرفاً به تحولات داخلی عراق محدود نمیشود و نوشت در حالی که محور منطقهای ایران پس از خسارات وارده در جریان دو سال جنگ با اسرائیل بهسرعت در حال بازسازی خود است، نگرانیها در اورشلیم درباره تداوم قدرتگیری شبهنظامیان مورد حمایت جمهوری اسلامی در عراق رو به افزایش است.
اورشلمپست افزود که با افزایش قدرت این شبهنظامیان، و در صورت تشدید دوباره تنشها میان اسرائیل و ایران، بیابانهای غربی عراق ممکن است به محلی برای پرتاب موشک از سوی این گروهها یا حامیان ایرانی آنها تبدیل شود.
بر اساس این گزارش، اگرچه شبهنظامیان عراق پس از مداخلهای کوتاه در اواخر سال ۲۰۲۳ از دور جنگ کنار ماندند، اما دلیلی وجود ندارد که فرض کنیم این اتفاق تکرار خواهد شد.
این نشریه تاکید کرد که با از دست دادن سوریه، عراق اهمیت بیشتری برای تهران پیدا کرده است و نوشت: «اسرائیل از مدتها قبل میداند شبهنظامیان موشکهایی را در بیابانهای وسیع نزدیک مرزهای غربی عراق مستقر کردهاند.»
به نوشته اورشلیمپست، فاصله غرب عراق تا شمال اسرائیل تنها ۴۰۰ کیلومتر است و این مسافت نسبتاً نزدیک، شبهنظامیان را قادر میسازد تا طیف وسیعی از پهپادها و موشکها را شلیک کنند که به سرعت به حریم هوایی اسرائیل میرسند.
این نشریه در مورد تصور عمومی در اسرائیل مبنی بر اینکه گروههای شبهنظامی تحت رهبری جمهوری اسلامی طی دو سال گذشته به طور کامل شکست خورده یا دستکم دچار شکستهای شدیدی شدهاند، نوشت: «اما این موضوع کاملاً با واقعیات همخوان نیست و در مورد عراق، شبهنظامیان در ماههای اخیر پیشرفتهای چشمگیری داشتهاند.»
اورشلیمپست همچنین این امید را که گروههای مسلح تحت حمایت حکومت ایران وادار به خلعسلاح داوطلبانه و تبدیل به سازمانهای سیاسی شوند، «بیاساس» دانست.
در این گزارش به نتایج انتخابات پارلمانی عراق و عملکرد موفقیتآمیز شبهنظامیان شیعه اشاره شده و آمده است که محمد سودانی، نخستوزیر عراق، بدون حمایت آنها قادر به تشکیل دولت جدید نخواهد بود.
این نشریه تاکید کرد که تشکیل دولت در عراق در چنین فضایی ناگزیر به تأمین خواستههای شبهنظامیان در مناطق حیاتی برای آنها خواهد بود؛ روندی که نمونه آن در لغو تصمیم مسدودسازی داراییهای حوثیها و حزبالله لبنان مشاهده شد.
اورشلیمپست اشاره کرد جهتگیری سیاسی در عراق نشان داد که الگوی جمهوری اسلامی برای ایجاد قدرت سیاسی و نظامی به نیابت از خود در کشورهای عربی، بهرغم وقایع دو سال گذشته، همچنان بدون تغییر باقی مانده است.
در این گزارش، پیشبینی برخی ناظران اسرائیلی مبنی بر اینکه حکومت ایران پس از برقراری آتشبس در لبنان و غزه ناگزیر به اتخاذ یک استراتژی ملی جدید است، چرا که رویکرد مبتنی بر نیروهای نیابتی شکست خورده، بهطور تلویحی رد شده است.
این نشریه در همین مورد به نمونه عراق اشاره کرد و خواستار آن شد که سیاست اسرائیل تغییر یابد.
اورشلیمپست با تاکید بر این موضوع که لحن پیروزمندانه و توهمآمیزی که پس از آتشبس در غزه رواج یافت، باید فوراً کنار گذاشته شود، افزود بلوک منطقهای به رهبری حکومت ایران و پروژه آن نابود نشده است، اگرچه در نتیجه دو سال جنگ گذشته با شکستهای جدی مواجه شده است.
این نشریه در پایان دوباره اشاره کرد که آخرین تحولات در عراق نشان میدهد که این بلوک بار دیگر در حال پیشرفت است.
پیامدها؛ از درد جسمی تا تنش در زندگی زناشویی
یافتههای پژوهش نشان میدهد ناقصسازی جنسی پیامدهایی چندلایه و ماندگار بر زندگی فردی و اجتماعی زنان بر جای میگذارد.
پژوهشگران این پیامدها را ذیل مفاهیمی چون «نقصان زنانه»، آسیبهای جسمی، روانی و عاطفی، و نارضایتی و تقابل اجتماعی دستهبندی میکنند.
بنا بر دادههای میدانی، عفونت، خونریزی، دردهای مزمن و دردناک شدن رابطه جنسی از شایعترین آسیبهای جسمی به شمار میآیند.
یکی از مشارکتکنندگان گفت: «من به هزار و یک دلیل الان اجازه نمیدم کسی دخترش رو ختنه کنه، چون وقتی ازدواج کرد باعث اختلاف و مشکل بین خودش و همسرش میشه.»
افزون بر این، بسیاری از زنان از بازگشت مکرر خاطرات تلخ، احساس تحقیر و تجربه نوعی خیانت از سوی خانواده سخن گفتند؛ احساساتی که به بروز تنش در روابط زناشویی و فاصلهگیری عاطفی میانجامند.
راهبردهای مقاومت و مقابله زنان
بهادر و همکاران دریافتند زنان در مواجهه با سنت ناقصسازی جنسی، در بسیاری از موارد حاضر نیستند در جایگاه قربانی منفعل باقی بمانند.
به گفته آنها، طیفی از راهبردهای مقابلهای در این حوزه شکل گرفته که تا «تقابل اجتماعی» و بازتعریف نگاه به بدن زنانه پیش میرود.
این واکنشها اغلب در بستر تجربه زیسته، افزایش آگاهی و مواجهه انتقادی با هنجارهای مسلط محلی شکل میگیرند.
پژوهشگران تاکید کردند آموزش و افزایش آگاهی دختران و مادران، حضور پزشکان و اتکای به مرجعیت علمی در برابر روایتهای سنتی، و نیز نقش رسانهها و شبکههای اجتماعی، از عوامل کلیدی در شکستن سکوت، بهاشتراکگذاری تجربهها و تضعیف هنجارهای مسلط محسوب میشوند.
در این مقاله آمده است که توانمندسازی زنان و مخالفت آگاهانه با ختنه همزمان با گسترش فضای مجازی، به کاهش آمار ناقصسازی جنسی زنان در شماری از مناطق شهری منجر شده، هرچند در برخی روستاها همچنان استمرار دارد.
در این تحقیق ۱۵ زن از استان هرمزگان مشارکت داشتند.