انقلاب خاموش: چگونه جمهوری اسلامی سکولاریزاسیون در ایران معاصر را رقم زد

۴۷ سال پس از انقلابی که قرار بود «همهچیز را اسلامی کند»، دادهها تصویری دوگانه اما روشن از جامعه ایران ارائه میدهند:

۴۷ سال پس از انقلابی که قرار بود «همهچیز را اسلامی کند»، دادهها تصویری دوگانه اما روشن از جامعه ایران ارائه میدهند:
از یک سو بخش بزرگی از شهروندان دیگر خواهان تداوم «جمهوری اسلامی» و پیوند رسمی دین و دولت نیستند؛ از سوی دیگر، زندگی روزمره و فرهنگ عمومی همچنان پر از نشانهها، آیینها و زبان دینی است.
مساله، نه «مرگ دین»، بلکه تغییر عمیق نسبت جامعه با دین و بهویژه با «اسلام حکومتی» است.
نظرسنجیهای مستقل در سالهای اخیر از جمله نظرسنجی گَمان و حتی دادههایی که از یک نظرسنجی داخلی وزارت ارشاد درز کرده،نشان میدهند اکثریت معناداری از مردم خواهان جدایی دین از ساختار حکمرانیاند و مدل سکولار را ترجیح میدهند. این یافتهها با پژوهشهای دانشگاهی جدید نیز همخوان است.
در کنار این روند، کاهش مشارکت در برخی مناسک مذهبی مشاهده شده، اما در همان حال نشانههای فراوانی وجود دارد که ایرانیان را نمیتوان جامعهای «بیدین» دانست. ایمان شخصی، معنابخشی دینی، و آیینهای خانوادگی هنوز در لایههای مهمی از جامعه حضور دارند. بنابراین آنچه در ایران جریان دارد، بیش از آنکه پایان دینداری باشد، گذار از «دین حکومتی» به «دین فردی و انتخابی» است.
سکولاریزاسیون چیست و ایران کجا ایستاده است؟
دانشمندان برجسته علوم سیاسی فرضشان این بوده که با مدرنشدن جوامع، دین بهتدریج از عرصه عمومی عقب مینشیند، پیروانش را از دست میدهد و به حاشیه خصوصی زندگی رانده میشود.
این نگاه بعدها بهخاطر بازگشت دین به عرصه عمومی در نقاط مختلف جهان، از جمله در جهان اسلام، به چالش کشیده شد؛ اما هنوز هم برای توضیح بخشی از روندها معتبر است: جوامع میتوانند همزمان شاهد کاهش نفوذ نهادهای دینی رسمی و استمرار یا حتی بازتعریف ایمان شخصی باشند.
ایران پس از ۱۳۵۷ نمونهای افراطی از این تناقض است. از یک سو، نظام سیاسی رسما «جمهوری اسلامی» است و قانون اساسی آن پیوند دین و دولت را در بالاترین سطح ممکن تثبیت کرده؛ از سوی دیگر، همانطور که دادههای گَمان، نظرسنجی وزارت ارشاد و تحلیلهای دانشگاهی جدید نشان میدهد، اکثریت جامعه خواهان جدایی دین از ساختار حکمرانیاند.
آصف بیات جامعهشناس ایرانی، این وضعیت را در چارچوب «پسااسلامگرایی» توضیح میدهد: دورانی که در آن، «انرژی و جذابیت اسلام سیاسی» فرسوده شده و حتی در میان بخشهایی از حامیان سابقش، میل به جدایی ایمان شخصی از پروژه قدرت سیاسی شکل میگیرد.
در این معنا، ایران نه جامعهای «بیدین»، بلکه جامعهای است که در آن، اسلام سیاسی بهعنوان پروژه حکومتی به بنبست رسیده و واکنش اجتماعی به این بنبست، به صورت سکولاریزاسیون سیاست و خصوصیشدن ایمان بروز میکند.
«نه به جمهوری اسلامی» و «بله به خدا»
برای فهم این تضاد، نگاه همزمان به چند دسته داده ضروری است.
نخست، جابهجایی در رفتار مذهبی: بر اساس یک گزارش تحلیلی منتشر شده در انتشارات MDPI در سال ۲۰۲۳، درصد ایرانیانی که گفتهاند «همیشه یا اغلب» نماز میخوانند، از ۷۸.۵ درصد در سال ۲۰۱۵ به ۵۴.۸ درصد در ۲۰۲۳ کاهش یافته است. این کاهش حدود ۲۴ درصدی، صرفا یک نوسان مقطعی نیست، بلکه روندی طولی را نشان میدهد که با تشدید بحرانهای سیاسی و اقتصادی و سرکوب مذهبی گره خورده است.
دوم، جابهجایی در نگرش به نقش دین در دولت: همانطور که گفته شد، نظرسنجی نشتکرده وزارت ارشاد نشان میدهد ۷۲.۹ درصد ایرانیان از جدایی دین و دولت حمایت میکنند و مقاله MDPI این عدد را، با اتکا به دادههای گَمان، در قالب حدود ۷۳ درصد حامیان حکومت سکولار بازخوانی میکند.
همچنین، گَمان در یک موضعگیری روششناختی خطاب به پارلمان هلند تاکید کرده که در نظرسنجیهای متعدد، «حدود ۸۰ درصد» ایرانیان نمیخواهند در «جمهوری اسلامی» زندگی کنند و اکثریت از «جدایی مسجد و دولت» حمایت میکنند.
اما در کنار اینها، دادههای «نظرسنجی جهانی ارزشها» (WVS) برای دوره ۲۰۱۷–۲۰۲۲ تصویری متفاوت ارائه میکند: ۹۶.۶ درصد پاسخدهندگان خود را مسلمان معرفی کردهاند و فقط ۱.۳ درصد خود را «آتئیست» نامیدهاند.
همین تضاد ظاهری است که اگر در تحلیلها دیده نشود، به این سوءبرداشت میانجامد که «ایران جامعهای کاملا بیدین شده» یا برعکس، «هنوز ۹۹ درصد مردم مسلماناند، پس جامعه همچنان مذهبی و وفادار به نظام است».
کلید حل این تناقض در روششناسی و در تغییر معنای «دینداری» است. نظرسنجی جهانی ارزشها بر پایه مصاحبههای حضوری در داخل فضای سرکوبگر اجرا میشود؛ جایی که پاسخدهنده دلایل جدی برای پنهانکردن نارضایتی دینی و سیاسی دارد.
در مقابل، نظرسنجیهای آنلاین ناشناس، مانند گَمان، با دسترسی از طریق ویپیان و بسترهای رمزنگاریشده، امکان بیان صریحتری را فراهم میکنند و همانطور که خود گَمان توضیح میدهد، در رژیمهای اقتدارگرا بهتر میتوانند «ترجیحهای پنهان» را آشکار کنند.
بهعلاوه، حتی در درون مفهوم «مسلمان بودن» هم جابهجایی عمیقی رخ داده است.
نظرسنجی گَمان درباره باورهای دینی در سال ۲۰۲۰ نشان داد که بخش قابلتوجهی از پاسخدهندگان هویت دینی خود را خارج از قالبهای رسمی تعریف میکنند: بسیاری خود را نه تابع نهادهای سنتی مذهبی، بلکه دارای ایمانی شخصی و مستقل میدانند.
این وضعیتی است که میتوان آن را نوعی «ایمان بدون تعلق» توصیف کرد؛ باوری به امر قدسی که دیگر در چارچوب روحانیت، مناسک رسمی یا ساختار دولت دینی سازماندهی نمیشود، بلکه در سطح فردی و انتخابی بازتعریف شده است.
به بیان دیگر، «نه به جمهوری اسلامی» الزاما بهمعنای «نه به خدا» نیست؛ بلکه بیشتر بهمعنای «نه به اسلام سیاسی و نه به انحصار روحانیت و دولت بر دین» است.
جامعه هنوز مذهبی است؛ اما چگونه و علیه چه کسی؟
برای دیدن نیمه دیگر تصویر، کافی است به زندگی روزمره نگاه کنیم. مراسم محرم و اربعین، هرچند در برخی شهرها و میان نسل جوان کمرنگتر شده، هنوز در بسیاری از مناطق، بهویژه شهرهای کوچک و روستاها، پررنگ است. نذر، زیارت، مجالس ختم، دعا و آیینهای مذهبی خانوادگی همچنان بخش مهمی از تجربه زیسته میلیونها ایرانیاند و گزارشهای میدانی از شلوغی حرمها این حضور را تایید میکند.
اما این دینداری دیگر شبیه دهه ۶۰ نیست. نسلهای جوان که در نظرسنجیهای ایرانپل بالاترین نارضایتی را دارند، بیش از همه نسبت به «تملک دینی بدن و زندگی» حساساند؛ از حجاب اجباری تا دخالت فقه در جزییات زندگی. در اعتراضات ۱۴۰۱، شعار «زن، زندگی، آزادی» اعلام جدایی از همین حاکمیت دینی بود.
در شبکههای اجتماعی نیز این دوگانگی دیده میشود. هشتگهایی مثل #زن_زندگی_آزادی، #حجاب_بیحجاب، #نه_به_جمهوری_اسلامی و #نه_به_اعدام تقابل با اسلام سیاسی را نشان میدهند، در حالی که بسیاری از کاربران همزمان از «ایمان شخصی» دفاع میکنند و با دین حکومتی مرزبندی دارند.
این وضعیت با مفهوم «پسااسلامگرایی» آصف بیات سازگار است: جایی که اسلام بهعنوان ایمان باقی میماند، اما اسلام سیاسی مشروعیت خود را از دست میدهد و حتی بخشی از متدینان به منتقدان فعال آن بدل میشوند.
وقتی سکولاریزاسیون از بالا و پایین همزمان میشود
اگر سکولاریزاسیون کلاسیک اروپایی عمدتا «از بالا» بود (اصلاحات حقوقی، جدایی کلیسا و دولت، آموزش سکولار)، در ایران وضعیت پیچیدهتر است. از یک سو، حکومت با سیاستهای کوبنده مذهبی و امنیتی، خود به موتور سکولاریزاسیون تبدیل شده است: حجاب اجباری، گشت ارشاد، اعدام به اتهام ارتداد یا توهین به مقدسات، سانسور هنری و رسانهای و تبلیغات ایدئولوژیک در مدارس، همگی در تجربه نسلهای پس از ۱۳۶۰ به نماد «خشونت دینی» بدل شدهاند.
نظرسنجیهای گَمان نشان میدهد که اوج مخالفت با جمهوری اسلامی (حدود ۸۱ درصد «نه» در یک رفراندوم فرضی) دقیقا در دوران خیزش «زن، زندگی، آزادی» ثبت شده است؛ یعنی وقتی که بدن و زندگی روزمره زنان، صحنه اصلی تقابل با دولت دینی بود.
از سوی دیگر، سکولاریزاسیون «از پایین» در حال وقوع است: زنان بدون روسری در خیابان راه میروند، خانوادههای مذهبی بسیاری تصمیم میگیرند فرزندانشان را به کلاسهای قرآن و هیات رسمی نفرستند، بلکه در خانه و بهشکل خصوصی درباره ایمان صحبت کنند، و نسل جوان ترجیح میدهد اخلاق و معنویت را از منابع دیگری جز منبر و رسانه رسمی بگیرد.
سکولاریزاسیون لزوما بهمعنای ناپدیدشدن دین نیست؛ بلکه میتواند به معنای بازتوزیع دین از عرصه عمومی به عرصه خصوصی، از نهاد به فرد و از اجبار به انتخاب باشد. در ایران، این روند با یک تفاوت مهم همراه است: دین نه فقط از دولت جدا میشود، بلکه در تجربه نسلهای جدید، در تقابل با دولت تعریف میشود. داشتن روسری در خیابان، برای بخشی از زنان، نه نشانه اطاعت از نظام، که انتخاب شخصی و گاهی حتی ژست اعتراضی در برابر مصادره سیاسی نمادهای دینی است.
ایران نه «جامعه بیدین»، نه «جمهوری خدا»
اگر بخواهیم تصویر دقیقتری از وضعیت امروز ایران بدهیم، باید از دو اغراق فاصله بگیریم. از یک سو، روایت «سکولاریزاسیون عمیق و انقلاب خاموش علیه دین» اگر دین را صرفا «نهاد رسمی» و «روحانیت» بداند، سادهسازی است؛ زیرا ایمان شخصی، آیینها و معنابخشی دینی همچنان در جامعه حضور دارند.
بااینحال جمهوری اسلامی بهعنوان پروژه اسلام سیاسی با بحران مشروعیت روبهرو است و اکثریت جدایی دین از دولت را ترجیح میدهند.
این نظام یکی از عمیقترین روندهای سکولاریزاسیون منطقه را رقم زده، اما از مسیر تحمیل ایدئولوژی دینی. هرچه فشار بیشتر شده، راه برای جدایی دین و دولت و مصادره دوباره دین توسط مردم هموارتر شده است.
در چنین وضعی، ایران میدان نبرد میان «دینداری خصوصی و انتخابی» و «دینداری حکومتی» است؛ و سکولاریزاسیون سیاست، در آمار و خیابان، به تهدیدی ساختاری برای بقای جمهوری اسلامی بدل شده است.