تحلیل

فرش بنفش، شترهای غول‌پیکر و سایبرتراک‌های سرخ؛ روایتی شخصی از سفر خاورمیانه ترامپ

سمیرا قرائی
سمیرا قرائی

ایران اینترنشنال

در حساس‌ترین روزهای خاورمیانه، با دونالد ترامپ، رییس‌جمهوری امریکا عازم سفر به این منطقه شدم. سفری که نه پیام ژئوپولیتیک سفر نیکسون به چین را داشت و نه پیام سیاسی سفر اوباما به قاهره. این سفر، فراتر از همه این‌ها حاکی از تغییرات سیاسی عمیق و تغییر پارادایم سیاسی در خاورمیانه بود.

سفر به سرزمین ناشناخته

از همان فرودگاه جده، در عربستان سعودی، روشن است که پا در کشوری گذاشته‌ام که با طرح و برنامه در حال ساختن خویش است. فرودگاهی مدرن با سقف‌های بلند، دیوارهایی آذین‌شده با آثار هنری مدرن و نقوش اسلیمی در سبک‌هایی امروزی، تمیز و براق و با حضور برندهای خارجی از همه رنگ و کنار آن‌ها محصولات محلی با بسته‌بندی‌ها و تبلیغاتی در حد استاندارهای بین‌المللی.

در میانه همه این‌ها، صف زنان سیاه‌پوش است که می‌گذرد، سیاه از نوک پا تا فرق سر. یکی‌شان می‌کوشد از روی روبنده کیک شکلاتی استار‌باکس را به دهان بگذارد.

مردان اغلب سرشان به کار خودشان است، بسیاری روی موبایل قران می‌خوانند و بیشترشان ثوب (دشداشه) به تن دارند که چون برف سفید است و اتوکشیده‌. همگی شماغ (روسری سنتی) و عقال (حلقه سیاه برای نگه‌داشتن روسری) بر سر دارند. همه جا بوی خوشایند عود می‌آید.

از جده تا ریاض، پروازمان محلی است. پیش از برخاستن هواپیما دعایی برای سفری سلامت از بلندگوهای هواپیما پخش می‌شود: اللهَّم هَوِّنْ عَلَیْنَا سَفَرَنَا هذّا وَاطْوِ عَنَّا بُعْدَه…

اولین بار است که پا به کشوری می‌گذارم که به رغم آشنائی با تاریخش و دنبال کردن اخبارش هیچ تصوری از آن ندارم. شاید ساعت‌ها درباره خاندان آل سعود خوانده باشم یا از تغییرات کلیدی محمد بن سلمان در عربستان سعودی شنیده باشم، اما حقیقت این است که حتی نمی‌دانستم چه لباسی با خود ببرم. چه بپوشم و چه انتظاری از میزبانم داشته باشم.

نه در جده و نه در ریاض، خبری از نگاه تند به خاطر بی‌حجابی، یا نگاه کنجکاو به خاطر خارجی بودن نیست. مردم سرشان به کار خودشان است. اضطراب اجتماعی چندانی نمی‌بینم، اما همزمان افراد فقیر ی را هم می‌بینم، بخصوص خارجی‌هایی که از کشورهای آسیای جنوب شرقی آمده‌اند تا بارها را جا به جا کنند، هتل‌ها را تمیز کنند و در آشپزخانه‌ها ظرف‌ها را بشورند.

چیزی شبیه باقی جهان، مثل اروپا یا امریکا. ماشین‌ها همان‌هایی است که در آمریکا می‌بینم و حساب مغازه‌هایی که برندهای معروف جهان را می‌فروشند دیگر از دستم در رفته است.

مردم بسیاری کمک‌مان کردند، هر چند همگی انگلیسی صحبت نمی‌کردند، اما تعداد کسانی که دست و پا شکسته حرف می‌زدند، بسیار بیشتر از حد تصورم بود. در ریاض تمام مسیر از فرودگاه تا مرکز شهر پرچم‌های آمریکا و عربستان سعودی در کنار هم به اهتزاز درآمده‌اند، راننده جوان تاکسی از پرچم‌ها فیلم می‌گیرد و در حال رانندگی ادیت کرده و در اینستاگرامش پست می‌کند.

آخر شب سری به هتل ریتز کارلتون می‌زنم تا ببینم چطور برای پذیرایی از ترامپ آماده شده است. در زندگی‌ام، این‌جا و آن‌جا قصر زیاد دیده‌ام، اما این‌جا، هر چه پلک می‌زنم جلال و جبروت ساختمانی که جلوی رویم است را باور نمی‌کنم و این تنها یک هتل است. در هتل خودم، هیلتون، از پذیرائی و سلیقه در عرضه شیرینی، لقمه‌های بندانگشتی یا حتی یک آب ساده در حیرتم. نظیر این‌ها را در اروپا و امریکا ندیده‌ام. خاورمیانه عجب سرزمین غریبی است.

لوسترها، مرمر سفید و خاورمیانه روی دوش جوانان

در فروم سرمایه‌گذاری سعودی-آمریکایی وضعیت امنیتی بسیار حساس است. افسر امنیتی چنان نگاهم می‌کند که احساس می‌کنم روحم را چک می‌کند. وارد فضایی می‌شوم که هر لوسترش به بزرگی یک تانک است. هر گوشه‌اش طلائی است، کریستال است و آدم‌هایش هر کدام احتمالا اندازه تولید ناخالص داخلی ایالت محل زندگی‌ام درآمد دارند.

پنیر غلطیده در زعفران می‌خورم. هر چند متر، یک نفر ایستاده تا در پیاله‌ای کوچک قهوه عربی سرو کند. همان که ترامپ نخورد و از دستش رفت.

لحظه‌ای که ترامپ و محمد بن سلمان وارد ساختمان می‌شوند دیگر صدا از کسی درنمی‌آید. همه در سکوتی احترام‌آمیز ویدئوی زنده ورود آن‌ها به ساختمان و گذرشان از تالارها را نگاه می‌کنند.

مجری برنامه، ویم الدخیل (خبرنگار زن تاریخ‌ساز در عربستان) ابتدا محمد بن سلمان را معرفی می‌کند و بعد ترامپ را. صدای تشویق‌ها طولانی و شدید است. صدها میهمان به خاطر نبودن جا، ساعت‌ها سر پا مانده‌اند تا سخنرانی این دو را بشنوند و البته صدها تن هم نشسته‌اند.

مخاطبان جمله به جمله را در سکوت گوش می‌کنند. اثری از کسالت در مخاطبان نمی‌بینم. برای ترامپ آهنگ‌های مورد علاقه‌اش را پخش می‌کنند، طنین آهنگ «وای‌ام‌سی‌ای» خبرنگاران آمریکایی را به وجد می‌آورد، وسط ریاض می‌رقصیم.

ترامپ گفت روزگار تازه‌ای آغاز شده و خاورمیانه بر دوش جوانان خسته از درگیری و تفرقه‌ در حال ساخته شدن است. به بغداد و کابل اشاره کرد که «ملت‌سازان» با تریلیون‌ها دلار کاری برایشان نکردند و ابوظبی و ریاض را ستود که جوانان قدبلند و باهوشش آن‌ها را ساخته‌اند.

ترامپ به بن سلمان گفت محمد برای تو چه کارها که نمی‌کنم. ۲۴ سال بعد از یازدهم سپتامبر، برای رییس‌جمهور امریکا محمد نام عزیزترین رهبر جهان است.

تاریخ در حال زاده شدن و ما هم شاهد. شاهد آن تاریخ و شنونده گزنده‌ترین، حقیقی‌ترین و متفاوت‌ترین صحبت‌های رییس‌جمهوری آمریکا در مورد ایران. چه کسی به ترامپ برای آن سخنرانی در مورد ایران مشاوره داده بود؟ زیاد جست‌وجو کردم و زیاد نام ویتکاف را شنیدم که اثرگذار بوده است.

هر جا رفتم، هر چه دیدم، تلاش آدمی بود برای ساختن و بهتر کردن. یادم می‌آید در هلند که زندگی می‌کردم، هلندی‌ها می‌گفتند جهان را خدا آفریده، هلند را هلندی‌ها و این که چطور هلندی‌ها حق خاک خود را از حلقوم آب گرفته‌اند.

این‌جا هم گوئی حق سبزی و عمران را از حلقوم کویر گرفته باشی! چمن در دل کویر، باد خنک کولرها که گرمای طاقت‌فرسا را تحقیر می‌کرد، خیابان‌های وسیع و آسفالت‌های یک‌دست و مرتب. خانه‌های آبرومندانه، ماشین‌هایی از همه جای دنیا و فرصت کار برای همه، هر کس در حد خودش. هر کسی به اندازه دهانش لقمه‌ای برای خوردن داشت.

هر چه در طول سفر پیش رفتم؛ از ریاض، به دوحه و بعد به ابوظبی؛ گوئی آزادی پوشش بیشتر شد، لباس‌های سنتی عربی بر تن مردان کمتر شد. آبادانی‌ها هم گوئی پرقدمت‌تر شد تا در نهایت در دبی که دهه‌هاست با اسمان‌خراش‌هایی شبیه نیویورک در کنار خلیج فارس می‌درخشد.

در این سفر ترامپ تا توانست از سه رهبر کشورهای میزبان، به علاوه محمد الشرعِ سوریه تعریف و تمجید کرد و همه نگاه‌ها تنها خیره به پذیرایی‌های مجلل و اعجاب‌برانگیز و قراردادهای میلیارد دلاری بود.

روح دوحه

از میان همه شهرهایی که دیدم دوحه برایم اصیل‌تر بود. تمیزتر و آبادتر و عربی‌تر. در قصر امیر قطر چندین جمله فارسی با مسئولینی که کار نظارت بر رسانه‌ها را برعهده داشتند، صحبت کردم.

امارات خانه «عمارت ادیان ابراهیمی» است، جایی که یک کنیسه، یک مسجد و یک کلیسا دوشادوش هم، با هم مدارا می‌کنند. ابوظبی خانه زیباترین مسجدی (مسجد جامع شیخ زائد) است که در ذهن یک اهل جهان می‌تواند بگنجد، مسجدی که به افتخار آمدن ترامپ برای یک روز تعطیل شد.

امارات صاحب امیری است که در منطقه زبانزد باقی سیاستمداران است. محمد بن زاید آل نهیان، کلان‌ترین قرارداد این سفر را با ترامپ امضا کرد تا چندین گام به خواسته‌اش یعنی پرچم‌داری حوزه هوش مصنوعی نزدیک‌تر شود.

فعال‌ترین ۷۸ساله‌ی جهان

ترامپ سفر خود را با اندکی خستگی آغاز کرد، اما جلال پذیرائی‌ها سرحالش آورد. نوه‌اش به دنیا آمده بود و پشت پرده آنقدر درگیر صلح اوکراین و روسیه بود. تا لحظه آخر و در ایرفورس وان به سمت واشینگتن، ترامپ همچنان امید داشت که به ترکیه برود، اگر پوتین می‌آمد که نیامد.

ترامپ ۷۸ ساله در سفری سنگین با اختلاف ساعت زیاد با آمریکا، صدها مدیرعامل را ملاقات کرد، برای صدها کمپانی آمریکایی قرارداد فراهم کرد، هزاران سیاستمدار محلی را ملاقات کرد، دست داد و گپ‌های کوتاه زد و در این بین وزیر خارجه‌اش را هدایت می‌کرد تا در ترکیه زمینه صلح روسیه و اوکراین را فراهم کند.

در این میان قطر را هم واسطه کرد تا بحران جمهوری اسلامی را حل کند. ترامپ خستگی نمی‌شناخت. جائی که ما از فرط خستگی جانی برای‌مان نمانده بود، باز خبر می‌آمد که ترامپ برنامه دیگری تدارک دیده است.

انقلاب آغاز شد

ترامپ در این سفر ارج دید و در صدر نشست. جت‌های جنگنده در هر سه کشور حین ورود و خروج اسکورتش کردند و رهبران این سه کشور همگی برای بدرقه‌اش پای هواپیما رفتند. محمد بن سلمان روی قلبش زد و نشان داد که ترامپ با ۳۹ سال اختلاف سنی دوست مادام‌العمرش است.

ترامپ در این سفر درِ تازه‌ای میان روابط امریکا و سه کشور عرب خلیج فارس گشود. پیمان‌های اقتصادی را مقدم بر پیمان‌های سیاسی قرار داد و هیات همراهی را برد که در میان‌شان به سختی یک دیپلمات پیدا می‌شد.

ترامپ آینده امریکا را در همکاری نزدیک با کشورهایی می‌بیند که بوم سفیدی را مقابل خود دارند تا جهانی نو خلق کنند.

ترامپ می‌خواهد در این جهان نو نقشی اساسی داشته باشد. این جهان نو برای ترامپ با دلایل نژادپرستانه، با نگاه به گذشته و یادآوری خاطره تلخ یازدهم سپتامبر، یا اسیر شدن در کلیشه های فرهنگی رنگ نمی‌بازد. اتفاقا پیوستن به این جهان نو برای ترامپ کاملا هم‌سو با سیاست «اول امریکا» است.