در کمال شگفتی طرح آتشبس ترامپ برای غزه پیش رفت. گروگانها شب ۲۲ مهرماه را در خانههای خود و نه در تونلهای حماس خوابیدند و در کمال تعجب، از اینفانتینو و گوترش گرفته تا سران عراق و نروژ، به مصر آمدند تا آیندهای تازه را برای خاورمیانه رقم بزنند.
ابری سیاه بر سر توافق شکوفائی اما جمهوری اسلامی کجا بود؟ جمهوری اسلامی ابر سیاهی بود که قرار بود بر سر پیمان صلح سایه بیفکند. ابری بود که قرار بود نگذارد این توافق به این شکل پیش برود. قرار بود با سلاح هستهای مایه رعب و وحشت کشورهای عرب و مسلمان منطقه شود و نگذارد آنها بهم نزدیک شوند. اینها البته نظرات و صحبتهای دونالد ترامپ است.
ترامپ در چندین نوبت در روز تاریخی امضای آتشبس گفت که اگر به برنامه هستهای ایران حمله نمیشد، این توافق به این شکل هم وجود نمیداشت. اما منظورش چه بود؟ چه چیزی جز ضعف مطلق حماس و بیپناهی نیروهای نیابتی و بیسر و سامانی حوثیهای یمن میتوانست خاورمیانه را در این مسیر قرار دهد؟ امپراطوری منطقهای جمهوری اسلامی فرو ریخت و در آخرین مرحله اسباببازی گران علی خامنهای شکست و روی ویرانههای این چشمانداز، رهبران جهان ایستادند تا برای خاورمیانه آیندهای دیگر تصور کنند.
ترامپ در سخنرانی تاریخی و شدیدا اسرائیلی خود در کنست (مجلس اسرائیل) از نیروهای آشوب و ویرانی و ترور گفت که دههها منطقه را به هم ریخته بودند، اما حالا منزوی و ضعیف شکست خوردهاند، ترامپ گفت همه اینها مدیون عملیات طلوع شیران است. به وضوح پای ایران را وسط کشید و ضعف جمهوری اسلامی را عامل اتحاد منطقه و حرکت به سمت فصل و فردایی دیگر و بهتر نامید. ترامپ به خروج از برجام افتخار کرد. تنها رئیسجمهوری امریکا که هم توافق هستهای را تمام کرد و هم برنامه هستهای را! گفت از آخرین فرصت جهان در برابر جمهوری اسلامی استفاده کرده و دوشادوش اسرائیل، تروریستهای ارشد منطقه را شکست داده است.
ترامپ صلح ۲۱ مهر خاورمیانه را بیارتباط به صلح با ایران دانست. ایرانِ تحت فشار را ناگزیر از آمدن پای میز مذاکره معرفی کرد و گفت توافق با آنها خوب خواهد شد وقتی که آماده مذاکره باشند. ترامپ بخش اعظم موفقیت و پیشرفت صلح را انزوای جمهوری اسلامی معرفی کرد و گفت آنها برای ماندن همه کار میکنند و میدانند یک کار را نباید بکنند: رفتن مجدد به سراغ برنامه هستهای. طرف ایرانی اما از حرفهای ترامپ درباره احتمال صلح و توافق، یا شرط به رسمیت شناختن دولت اسرائیلی ترسیده و در ابلاغیه به رسانهها گوشزد کرده که کنار این اخبار فراموش نکنند تا به مردم بگویند آمریکا در جنگ ۱۲ روزه جان زن و کودک گرفته و حال چطور از صلح میگوید. روشن نیست چرا جمهوری اسلامی مایل نیست این صحبتهای ترامپ مبنی بر احتمال توافق و صلح با ایران بر روحیه مردم تاثیر بگذارد.
اسرائیلیترین آمریکائی دونالد ترامپ اسرائیلیترین رئیسجمهوری امریکاست. اگر روزی جایی، در گزارشهایی از اختلافات ترامپ و نتانیاهو خواندید، کاش گذرتان به این مقاله بیفتد تا به شما بگویم باور نکنید. به جایش بروید سخنرانی ترامپ در کنست را ببینید. یک ساعت سخنرانی که گاهی از فرط صمیمت و نزدیکی، بیننده را به فکر فرو میبرد که آیا آنچه میبیند تصاویر عمومی است یا به اشتباه شاهد لحظات خصوصی دو خانواده است؟ این سخنرانی نمایش جمعی صمیمی است، با شوخیهای بیپایان، راحتی و همبستگی عمیق که چیزی از جنس همخونی و «دور نینداحتن استخوان هم» است. چه خوشخیالند تحلیلگرانی که بعد از عذرخواهی اسرائیل از قطر نوشته بودند ترامپ ایزنهاوری دیگر است که اسرائیل را سر جای خود نشانده است.
جملات پایانی ترامپ در کنست را هرگز فراموش نکنید: اسرائیل بزرگتر، بهتر و قویتر خواهد شد. در هر کدام از این صفتها دریایی از معنا نهفته است. سال پیش این روزها سینوار زنده بود، روزهای پایانی عمرش بود، و حماس خود را شکستناپذیر میدید. سلامی هم رجز میخواند و فریدون عباسی هم روی قبض و بسط پلوتونیوم کار میکرد. امروز تصورنکردنیها خاطره شده. اسرائیل قرار است بزرگتر و بهتر و قویتر شود و ترامپ در حال رجزخوانی و خاطرهگوئی از تخریب برنامه هستهای ایران، سران نزدیک به سی کشور جهان را دعوت کرده تا مقدمات طرحی را کلید بزنند که هنوز بخش عظیمی از آن ناشناخته است. ناشناخته مثل این سالهای خاورمیانه.
در تمام سالهایی که تقوایی را گهگداری در این محفل و آن مراسم و آن اکران خصوصی میدیدیم، فقط یکبار فرصت شد با او همصحبت شوم.
برای جوانی نوزده بیستساله که من بودم فرصتی بینظیر بود که در اتوبوسی که بهسوی یوش میرفت تا پیکر سیروس طاهباز را برای خاکسپاری ببرد، کنار دست تقوایی نشسته باشم. مردی بود با ذهنی بسیار روشن و روشنفکری که بینیازیش از فیلم ساختن در مخالفت با سانسور تبدیل به مشخصهی اصلیاش شد.
آرامش در غیاب دیگران تقوایی فیلمسازی است درخشان و آنقدر مهم که با فقط هفت فیلم تاثیری بیانکار در تاریخ سینمای ایران گذاشت. «آرامش در حضور دیگران» شاید بهترین فیلم ناصر تقوایی باشد. فیلمی که گرچه از نظر سینمایی به پختگی ناخدا خورشید یا کاغذ بیخط نیست اما سرشار از خلاقیت است. خلاقیتی در تمام زوایای اثر. فیلمنامه آرامش در حضور دیگران برخلاف جریان سینمای ایران، نه یک کل یکپارچه داستانی که مثل مجموعه داستانی نوشته شده با شخصیتهایی که در داستانهای مختلف مشترکند. کاراکترها گرچه آشنا هستند – دخترانی مدرن، پدری سخت گیر و از کارافتاده، روشنفکرانی درگیر ذهن - اما هرکدام روایتی از خود را تصویر میکنند که با آن تصویر کلیشهای از شخصیتهایشان بهکل متفاوت است.
در کنار این فضای تیره، آمیخته با هم آغوشیهایی تلخ، و دیالوگهایی مثل آن روایت از گوشکردن یه صفحه در هنگام عشقبازی، سکانس اتومبیلسواری شب در این فیلم، یکی از بهترین سکانسهای اکسپرسیونیستی سینمای ایران است. ناصر تقوایی همینطور در این فیلم برای اولینبار اهمیت زاویه دوربین، نورپردازی و تدوین درست را به سینمای ایران آموخت.
روایتی بینقص از داییجان ناپلئون با اینکه تقوایی آرامش در حضور دیگران و صادق کُرده را در کارنامه داشت اما با سریال داییجان ناپلئون بود که در بین عموم مردم شناخته شد. امروز نمیشود رمان داییجان ناپلئون را خواند بدون اینکه تصاویر سریال و شخصیتهای خلقشده تقوایی را ندید. این سریال یکی از برترین اقتباسهای ادبی تاریخ سینما و تلویزیون ایران در کنار فیلمهایی مثل گاو است. در داییجان ناپلئون با آن لوکیشنهای محدود، بیش از هر اثر دیگری میتوان به طراحی میزانسنهای دقیق تقوایی پی برد. همچنین بازیهای سریال یکی از یکی بهتر هستند.
نوشتن بر کاغذی بیخط گرچه ناخدا خورشید تحسینشدهترین فیلم تقوایی در سالهای پس از انقلاب است و حتی در جشنواره لوکارنو هم مورد توجه قرار گرفت، اما من «کاغذ بیخط» را شاید به این دلیل که عصاره فیلمسازی تقوایی است بیشتر میپسندم. فیلمی که روایتی نمادپردازانه از زندگی هنرمندانی مثل تقوایی است. نویسندهای خیالپرداز که در چنبره سنتها و از همه مهمتر سانسور جامعه و خانواده قرار دارد. با اینحال تقوایی درست در جاییکه در انتظار فاجعهای تراژیک هستیم، نقطه پایانی بر فیلم میگذارد که روزنهای از امید برای آینده است. سکانس سوزاندن فیلمنامه در شومینه و همینطور آن بخش قصابی ماهی در این فیلم از آن تصاویر ناب سینمایی هستند که فراموش نمیشوند.
در برابر سانسور تقوایی همه اینها هست و هیچکدام از اینها نیست. او عکاسی درخشان و نویسندهای قوی هم بود. تعدادی نوشته از او منتشر شده و چند نمایشگاه عکس هم داشته گرچه این احتمالا حجم بسیار کمی از اثارش است. در همان سفر یوش تقوایی چندین حلقه عکس گرفت که نمیدانم اصلا جایی منتشر شدهاند یا نه. تقوایی بیش از هرچیز هنرمندی گزیدهکار و سختگیر بود. اگر متن، عوامل، شرایط و بازیگران مطابق میلش نبودند بهکل قید کار را میزد. نمونهاش سریال کوچک جنگلی بود. سریالی که اگر تقوایی براساس فیلمنامه خودش که بعدها منتشر شد میساخت، میتوانست حتی از داییجان ناپلئون هم موفقتر باشد. اما دست آخر پروژه به بهروز افخمی بیتجربه رسید که سوار بر رانت، یکی از پرهزینهترین پروژههای تلویزیونی ایران را تبدیل به اثری متوسط کرد که تنها یادگارش امروز ترانه موسیقی تیتراژش است.
ناصر تقوایی هنرمندی چندوجهی بود که از جنوب آمد. در نفرین و ناخدا خورشید و قصههای کیش به ریشههایش نقب زد. شخصیتهایی مثل ناخدا خوشید، مستر فرهان، صادق کرده و گروهبان مکوندی را خلق کرد. تقوایی آغازگر موج نوی سینما ایران بود. اولین کارگردانی که به سینماگران ایرانی نشان داد، میشود فیلمی در اندازههای جهانی ساخت.
ناصر تقوایی در سینما راهی را آغاز کرد که در سالهای بعد به مهرجویی، نادری، شهیدثالث و کیارستمی رسید. سینمایی فراتر از شناخت آن روز سینماگران ما از جهان. سینمایی سوار بر عناصر روشنفکرانه و درک عمیق از احساس و روابط انسانی.
نشریه فارن پالیسی در گزارشی از «راهبرد دوگانه» تهران در شرایط جدید خبر داد و نوشت علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، امیدوار است با استفاده از این راهبرد بتواند سه سال باقیمانده از دولت دونالد ترامپ را تاب بیاورد.
بر اساس این گزارش، این راهبرد دوگانه که عبارت است از «اتحاد در بالا و سرکوب در پایین»، برای خرید زمان طراحی شده است.
فارن پالیسی نوشت: «خامنهای سه سال باقیمانده از دولت ترامپ را سالهای سختی میبیند، اما محاسبهاش ساده است: اگر رژیم بتواند ثبات داخلی را حفظ و اعتراضات داخلی را مهار کند، میتواند فشار خارجی را تاب بیاورد تا زمینه ژئوپلیتیکی دستخوش تغییر شود.»
این گزارش به وخامت اوضاع اقتصادی ایران در پی فعال شدن مکانیسم ماشه پرداخت و افزود بازگشت تحریمهای سازمان ملل نهتنها «شکست دیپلماتیک بزرگی» برای تهران بود، بلکه «مشکلات اقتصادی ایران را نیز عمیقتر کرد».
با پایان مهلت ۳۰ روزه تعیینشده در مکانیسم ماشه، همه تحریمهای پیشین سازمان ملل علیه جمهوری اسلامی از ششم مهر دوباره برقرار شد.
مقامهای حکومت ایران در هفتههای گذشته از «پاسخ سخت» به بازگشت این تحریمها خبر داده و تهدیدهایی مانند خروج از معاهده منع گسترش سلاحهای هستهای (انپیتی) و ساخت بمب هستهای را مطرح کردهاند.
با این حال، اسماعیل بقایی، سخنگوی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی، ۲۱ مهر اعلام کرد تهران به انپیتی پایبند خواهد بود.
۱۵ مهر، بانک جهانی پیشبینی کرد رشد اقتصادی ایران در سال جاری میلادی نزدیک به دو درصد کاهش پیدا کند و این روند کوچک شدن اقتصاد در سال بعدی هم تداوم داشته باشد.
فارن پالیسی در ادامه گزارش خود نوشت با وجود تشدید تحریمها، بعید است تهران به تشدید تنش چشمگیر با غرب دست بزند.
بر اساس این گزارش، جمهوری اسلامی قصد دارد دوران باقیمانده از ریاستجمهوری ترامپ را پشت سر بگذارد و برای تحقق این هدف «احتمالا به کهنترین راهبرد بقای خود متوسل خواهد شد: صبر.»
فارن پالیسی افزود: «جمهوری اسلامی فضای داخلی خود را امنیتی خواهد کرد، قدرت نظامی خود را به رخ خواهد کشید و منتظر انتخابات [آتی] آمریکا خواهد ماند؛ با امید روی کار آمدن رییسجمهوری جدید و سازشپذیرتر در کاخ سفید.»
این نشریه ادامه داد: «برای خامنهای که اکنون ناتوانتر اما همچنان در قدرت است، خویشتنداری نه نشانه ضعف بلکه ضرورتی حیاتی است. او ترجیح میدهد تاریخ از او بهعنوان نماد ایستادگی و قهرمان ضدآمریکایی یاد کند، نه رهبری شکستخورده و تحقیرشده که تسلیم سیاست "تسلیم بیقید و شرط" [ترامپ] شد.»
اول مهر، خامنهای در سخنانی بار دیگر بر ادامه برنامه هستهای و غنیسازی اورانیوم در داخل ایران تاکید کرد و مذاکره با آمریکا را «ضرر محض» خواند.
فارن پالیسی در پایان چنین نتیجهگیری کرد: «در حالی که تحریمها ایران را در تنگنا نشان میدهند، از دید تهران، وحدت، سرکوب و صبر برای نگه داشتن جمهوری اسلامی در میان طوفان کافی است. از این منظر، خود تابآوردن نوعی پیروزی است.»
نشست صلح شرمالشیخ، به نماد تازهای از تغییر موازنه قدرت در خاورمیانه بدل شد. در این نشست رهبران ۲۰ رهبر کشور آمده بودند تا درباره پایان جنگ غزه و مسیر صلح سخن بگویند؛ همه، جز دو طرف غایب بزرگ: بنیامین نتانیاهو و نماینده جمهوری اسلامی.
ادعایی در تضاد آشکار با واقعیت
نتانیاهو بهدلیل همزمانی نشست با اعیاد یهودی از حضور امتناع کرد؛ اما جمهوری اسلامی به نشانه اعتراض و به اختیار خود نرفت. عباس عراقچی با لحنی محتاط در شبکه اجتماعی ایکس نوشت: «در حالیکه از تعامل دیپلماتیک حمایت میکنیم، نمیتوانیم با کسانی که به مردم ایران حمله کردهاند و ما را تحریم میکنند، تعامل کنیم.»
او سپس افزود: «ایران نیرویی حیاتی برای صلح است.»
ادعایی در تضاد آشکار با واقعیت؛ حکومتی که در هیچ فرآیند صلحی حضور ندارد، نمیتواند خود را «نیروی صلح» بنامد.
آیا پزشکیان باید به شرمالشیخ میرفت؟ آیا این حضور میتوانست فرصتی برای بازسازی جایگاه جمهوری اسلامی باشد یا تهدیدی برای ایدئولوژی حاکم؟ چرا خامنهای از مذاکره و گفتوگوی مستقیم وحشت دارد؟
طوفانی که جمهوری اسلامی را در خود برد
هفتم اکتبر ۲۰۲۳، روزی که حماس با شعار «طوفان الاقصی» به اسرائیل حمله کرد، قرار بود اسرائیل را زمین بزند، اما در عمل، پایههای «جبهه مقاومت» را لرزاند.
در هفتههای بعد، هزاران غیرنظامی در غزه کشته شدند، صدها هزار نفر آواره گشتند، زیرساختهای حیاتی ویران شد و میلیاردها دلار خسارت بر منطقه تحمیل گردید. در اسرائیل نیز بحران امنیتی، تلفات انسانی و فشار اجتماعی بیسابقهای پدید آمد.
با اینحال، نتیجه برای هیچیک پیروزی نبود؛ حماس در غزه محاصره شد و جمهوری اسلامی، در تهران، بیدستاورد و تنها ماند.
حکومتی که چهار دهه بقا و نفوذ خود را بر محور مقاومت استوار کرده بود، ناگهان دید که ستونهای همان محور یکییکی فرومیریزند. حزبالله وارد جنگ مستقیم نشد، حوثیها نتوانستند مسیر دریایی را ببندند، و شبهنظامیان عراقی جز چند موشک پراکنده کاری از پیش نبردند. در نهایت، جمهوری اسلامی ماند و میلیاردها دلار هزینه سیاسی و نظامی، بیهیچ دستاورد ملموس، جز انزوای بیشتر.
مذاکره؛ تیری در قلب ایدئولوژی خامنهای!
نشست صلح شرمالشیخ در حالی برگزار شد که در غزه تبادل گروگانها و زندانیان در جریان بود و حماس این آزادی را «شکست فشار نظامی اسرائیل» خواند. اما واقعیت چیز دیگری بود؛ این توافق نه نتیجه مقاومت، بلکه محصول مذاکره بود.
در حالیکه قدرتهای جهانی و کشورهای منطقه پای میز گفتوگو نشسته بودند، ایران غایب بود؛ نه به این دلیل که کسی دعوتش نکرد، بلکه چون خودش نخواست. در منطق علی خامنهای، صلح مترادف با تسلیم و گفتوگو نشانه ضعف است. برای او، هر دستی که دست آمریکا را بفشارد، یک تیر به قلب ایدئولوژیاش زده و هر مذاکرهای لرزشی خواهد بود در ستونهای ولایت.
خامنهای بارها گفته است: «ما زیر فشار مذاکره نمیکنیم.» اما واقعیت آن است که او در هیچ شرایطی اهل مذاکره نیست، زیرا چیزی برای معامله ندارد جز همان قدرتی که از دست دادن آن را مساوی فروپاشی میداند.
برای او، گفتوگو یعنی پذیرفتن اینکه ایران امروز دیگر آن قدرت منطقهای سابق نیست؛ کشوری است منزوی، تحریمشده و بیاعتماد در میان همسایگان. در چنین وضعیتی، هر میز مذاکرهای میتواند آخرین میز قدرت او باشد.
ترس خامنهای از مذاکره مستقیم، در حقیقت، ترس از مواجهه با واقعیت جهان امروز است؛ جهانی که در آن، حماس بدون او توافق میکند، اسرائیل بدون او آتشبس مینویسد، و جهان بدون او بهدنبال صلح میرود.
فرصت از دسترفته برای دیپلماسی
ساختار قدرت در جمهوری اسلامی، دیپلماسی مستقل را برنمیتابد. هر بار که راهی برای مذاکره باز میشود، بیت رهبری و سپاه پاسداران از فروپاشی روایت «مقاومت ابدی» بیم دارند؛ روایتی که بقای سیاسیشان بر آن استوار است.
این ترس، در نهایت، ایران را از هر فرصت دیپلماتیک و اقتصادی دور میکند و تصویر کشوری منزوی و عقبمانده را تثبیت میسازد.
در حالیکه دیگر کشورها، از ترکیه تا قطر، در شکلدهی معادلات جدید خاورمیانه نقش فعال دارند، جمهوری اسلامی با پافشاری بر انزوا، ایران را از میدان صلح و آینده حذف میکند.
صلح واقعیت را برهنه میکند
غیبت ایران از نشست شرمالشیخ، تنها یک غیبت دیپلماتیک نبود؛ نشانهای بود از ترس عمیق یک نظام از گفتوگو، از دیده شدن و از پاسخ دادن. جمهوری اسلامی در شعار، خود را «نیروی صلح» مینامد، اما در عمل، همواره در سمت جنگ ایستاده است.
صلح، نیاز به شجاعت دارد؛ شجاعتی که نه در میدان جنگ، بلکه پشت میز مذاکره آزموده میشود. و این همان چیزی است که جمهوری اسلامی از آن بیش از هر چیز میترسد: صلح، چون واقعیت را برهنه میکند.
وحشت خامنهای از مذاکره
مردمی که بیش از چهار دهه هزینه جنگهای نیابتی، تحریمها و ایدئولوژی مقاومت را پرداختهاند، حق دارند بپرسند: اگر شما نیروی صلحید، چرا همیشه در صف جنگید؟ امشب در «برنامه با کامبیز حسینی» به این موضوع پرداختیم و پرسیدم که به نظر شما آیا پزشکیان باید به شرمالشیخ میرفت؟
روحالله رحیمپور، روزنامهنگار و تحلیلگر سیاسی از مسقط، مهمان اصلی برنامه بود و مخاطبان از سراسر جهان در این بحث شرکت کردند.
«برنامه با کامبیز حسینی» دوشنبه تا پنجشنبه، ساعت ۱۱ شب به وقت تهران، بهصورت زنده از شبکهٔ ایران اینترنشنال پخش میشود.
در آغاز دهه ۱۹۸۰، ایالات متحده در وضعیتی بحرانی قرار داشت. شکست در ویتنام، گروگانگیری در تهران و رکود اقتصادی، اعتماد ملی را فرسوده بود، جهان در برابر گسترش کمونیسم به لرزه افتاده بود و بسیاری از نخبگان غربی به سیاست تسلیم در برابر شوروی تن داده بودند.
در چنین فضای نومیدانهای، رونالد ویلسون ریگان، از کالیفرنیا به کاخ سفید آمد تا جهان را از نو تعریف کند.
او با صراحت گفت: «ما صلح را با قدرت حفظ میکنیم نه با ضعف.»
این جمله بعدها تبدیل به بنیاد یکی از موثرترین دکترینهای سیاست خارجی قرن بیستم یعنی «صلح از طریق قدرت» شد.
بازسازی اعتماد و اخلاق قدرت
ریگان برخلاف سیاستمداران پیش از خود، به بازدارندگی صرف نظامی بسنده نکرد. او قدرت را از منظر اخلاقی میدید و باور داشت در جهانی پر از شر و دروغ، ایمان به آزادی انسان و اعتقاد به برتری اخلاقی تمدن غرب، شرط اصلی ثبات است.
او در یکی از سخنرانیهایش در سال ۱۹۸۳ گفت: «اگر تاریخ چیزی به ما آموخته باشد، این است که آزادی هرگز از ضعف نمیآید. تنها مردان و زنانی آزادند که اراده دفاع از آزادی را داشته باشند.»
برای ریگان، قدرت فقط موشک و زرادخانه نبود، بلکه ترکیبی از ایمان، اراده و وضوح اخلاقی بود. او از زبان سیاست به زبان تمدن سخن میگفت و همین سبب شد که سخنانش حتی در دل بحران، الهامبخش نسلها شود.
مقابله با امپراتوری شر
هشتم مارس ۱۹۸۳، ریگان در سخنرانی معروفش در انجمن کشیشان انجیلی اورلندو، اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را «امپراتوری شر» نامید. عبارتی که جهان دیپلماسی را شوکه کرد اما واقعیت را آشکار ساخت.
او گفت: «بیایید تاریخ را به خاطر بسپاریم: هیچ ملتی با از دست دادن ارادهاش به بقا، دوام نیاورده است. ما باید با اطمینان اخلاقی در برابر امپراتوری شر بایستیم.»
در آن دوران، بسیاری از منتقدان او را جنگطلب خواندند اما زمان نشان داد که این موضع صریح، بازدارندگی واقعی ایجاد کرد.
اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی سابق در برابر حجم عظیم نوسازی تسلیحات، رقابت فضایی و فشار اقتصادی، تاب نیاورد و چند سال بعد فروپاشید.
ریگان بهجای جنگ، صلحی پایدار از طریق برتری قدرت و وضوح اخلاقی به دست آورد.
اقتصاد، ایمان و بازدارندگی
ریگان باور داشت که قدرت ملی بدون رفاه اقتصادی دوام ندارد. کاهش مالیاتها، آزادسازی بازار و احیای روح کارآفرینی، بخشی از همان منطق بود.
او بارها گفت: «آزادی اقتصادی، پایه آزادی سیاسی است. ما نمیتوانیم با دولتی بزرگ و بدهکار، از آزادی دفاع کنیم.»
به این ترتیب، بازسازی اقتصادی دهه ۱۹۸۰ به ستون پشتیبان دکترین «صلح از طریق قدرت» بدل شد.
بازدارندگی نظامی زمانی کارگر است که ملت درونی قوی و امیدوار داشته باشد.
ایمان به انسان و نفرت از جبر تاریخ
ریگان برخلاف مارکسیستها که تاریخ را جبری و مادی میدانستند، به قدرت انتخاب انسان باور داشت.
او گفت: «تاریخ به پایان نرسیده است و هر نسل باید آزادی را دوباره انتخاب کند؛ وگرنه از دستش میدهد.»
همین نگاه فلسفی، دکترین او را از سیاست صرف به سطحی ایدئولوژیک و تمدنی ارتقا داد.
او جهان را به دو اردوگاه تقسیم نکرد بلکه به دو باور تقسیمش کرد: باور به آزادی یا تسلیم در برابر جبر.
اخلاق قدرت در برابر توهم صلح
ریگان هشدار میداد که خطر اصلی برای آزادی، نه از دشمن خارجی بلکه از درون میآید: از آنجا که مردم میپندارند میتوان بدون هزینه، صلح داشت.
او گفت: «صلحی که بر پایه ضعف و توهم باشد صلح نیست، فقط سکوت موقت پیش از بردگی است.»
برای او، صلح نه به معنای نبود جنگ، بلکه نتیجه بازدارندگی و اقتدار بود.
در نگاه ریگان، سیاستمداری که از قدرت میترسد، در واقع آزادیگریز است.
نگاهی که همچنان زنده است
در پایان دهه ۱۹۸۰، وقتی دیوار برلین فروریخت، ریگان ثابت کرده بود صلح از طریق قدرت یک شعار نیست، بلکه واقعیتی عملی است.
او بدون آغاز هیچ جنگ بزرگی، جهان را از یک جنگ سرد نجات داد.
او گفت: «ما صلح را بهخاطر فرزندانمان میخواهیم؛ نه برای آنکه از دشمنانمان بترسیم، بلکه چون میخواهیم در جهانی زندگی کنیم که ایمان، آزادی و حقیقت زنده است.»
دکترین ریگان نه متعلق به دههای خاص بلکه میراثی برای تمام زمانهاست: صلح از طریق قدرت، ایمان از طریق آزادی، و قدرت از طریق اخلاق.
دههها بعد، مرد دیگری در کاخ سفید همان منطق را به زبان امروز بازآورد.
علی شمخانی مشاور سیاسی خامنهای، در تازهترین مصاحبهی خود، سه تهدید مشخص را علیه آمریکا، ناتو و اسرائیل بیان کرد: تهدید به ساخت سلاح هستهای، تهدید به بهکارگیری موشکهای دوربردتر و قویتر و تهدید به استفاده از نیروی دریایی سپاه علیه آمریکا و متحدانش.
هدف این نوشتار بررسی چرایی طرح این سه تهدید از طرف یکی از مهمترین مقامات جمهوری اسلامی و تبیین زمینهها و انگیزههای احتمالی پشت این مواضع است.
۱. تهدید به ساخت سلاح هستهای: شمخانی گفت اگر به دورهای که وزیر دفاع بود بازگردد، قطعاً بمب اتمی میساخت و اینگونه سلاح باید جزئی از توان بازدارندگی کشور باشد.
۲. تهدید موشکی: او از بهکارگیری موشکهای دوربردتر و قویتر در «جنگ بعدی» سخن گفت و اعلام کرد چنین موشکهایی اکنون در اختیارند. این بخش از اظهارات عمدتاً خطاب به آمریکا و کشورهای اروپایی بود.
۳. تهدید دریایی: شمخانی تهدید کرد نیروی دریایی سپاه میتواند نقش تازهای در برهم زدن معادلات منطقهای و برهمزدن مسیرهای راهبردی دشمن ایفا کند؛ نیرویی که در جنگ قبلی به کار گرفته نشد و اکنون میتواند وارد میدان شود.
چرا شمخانی این تهدیدها را مطرح کرد؟
این مواضع بیش از آنکه نمایش قدرت باشد نشانه نگرانی و وحشتِ رأس نظام از احتمال وقوع یک «جنگ بزرگ» و سرنگونی نظام در نتیجه آن است. چند دلیل و زمینه برای این تفسیر وجود دارد:
شمخانی مشاور سیاسی رهبر است و نزدیکی او به خامنهای باعث میشود اظهاراتش را بتوان تا حدی «صدای نظام» دانست؛ یعنی این سخنان احتمالاً نمایانگر نگرانیهای بالاترین سطوح تصمیمگیری هستند، نه صرفاً نظر یک فرد.
جمهوری اسلامی در ماههای اخیر بخشهای مهمی از شبکه نیابتی و ظرفیت منطقهای خود را از دست داده و شکستهای اخیر گروههای نیابتی به از دست رفتن سپر و شمشیرهای نظام منجر شده است.
از منظر استراتژیک، وقتی امکانات نیابتی ضعیف شوند، انگیزه برای بهدست آوردن ابزارهای بازدارنده مستقیم (همچون سلاح هستهای یا موشکهای قارهپیما) افزایش مییابد.
نگاهی دقیقتر به هر تهدید
۱. تهدید هستهای
اظهارات شمخانی درباره ضرورت داشتن سلاح هستهای فراتر از یک نظر شخصی یا فرماندهی نظامی است؛ این صحبت نشان میدهد در بالاترین سطوح تصمیمگیری فعلاً این جمعبندی مطرح شده که سلاح هستهای «بازدارندگی» ایجاد میکند و باید دنبال شود.
شمخانی میداند که چنین سخنی تبعات بینالمللی و رسانهای دارد؛ بنابراین بیان آن در این سطح حامل پیام روشنی به آمریکا، ناتو و اسرائیل است: «اگر ما را تا مرز حذف یا تضعیف کامل ببرید، ممکن است به ساخت تسلیحات هستهای روی بیاوریم.»
این پیام با هدفِ ایجاد هزینهسازی برای طرف مقابل و کاهش میل آنها به اقدام نظامی تفسیر میشود اما بعید است باعث عقبنشینی آمریکا و ناتو و اسرائیل شود بلکه میتواند باعث جدیتر شدن تلاش آنها برای مهار خطر جمهوری اسلامی و حتی سرنگونی آن شود.
۲. تهدید موشکی علیه اروپا و آمریکا
بخش موشکی اظهارات شمخانی، لااقل از منظر برد مورد ادعا، نه تنها خطاب به اسرائیل بود که پیشتر هدف موشکهای سپاه قرار گرفته، بلکه عمدتاً خطاب به پایتختهای اروپایی و آمریکا است.
اشاره به موشکهای دوربرد و حتی احتمال تلاش برای ساخت موشکهای قارهپیما پیامی مستقیم به واشینگتن، لندن، پاریس و برلین دارد: «اگر دست به حمله بزرگ بزنید، ما هم توان پاسخ به اروپا و آمریکا را دنبال میکنیم.»
این تهدید هم میتواند بازتابِ ترسی باشد که نظام از همراهی آمریکا و ناتو با اسرائیل در حملهای بزرگ احساس میکند. در واقع این تهدید نشانه ترس شدید است نه قدرت و اقتدار.
۳. تهدید دریایی و هزینهسازی منطقهای
اظهارات شمخانی درباره توان نیروی دریایی سپاه برای «برهمزدن معادلات» نشاندهنده تمایل به استفاده از این ظرفیت برای پشیمان کردن آمریکا و متحدانش از نبرد دریایی با سپاه است که احتمال وقوع آن بهدلیل بازگشت تحریمهای سازمانملل و شروع بازرسی کشتیهای ایران بیشتر شده است.
با این حال، باید توجه داشت که هر اقدام دریایی یا منطقهای سپاه علاوه بر احتمال پاسخ شدید آمریکا و متحدینش و انهدام شدید نیروی دریایی سپاه، میتواند هزینهها وپیامدهای سنگینی برای اقتصاد و زیرساختهای اقتصادی ایران به همراه داشته باشد.
بنابراین این تهدید را نیز باید بیش از هر چیز بهعنوان رجزخوانی ناشی از ترس و پیامی به آمریکا و ناتو و اسراییل برای جلوگیری از حمله مشترک و سنگین آنها دانست.
تهدید از موضعِ ضعف یا قدرت؟
این سه تهدید هستهای، موشکی و دریایی بیشتر نشانه نگرانی و احساسِ تهدیدِ «سقوط» در رأس نظام است تا نمایش قدرت.
وقتی خطر سقوط یا سرنگونی محتمل بهنظر آید، تصمیمگیران به ابزارهایی متوسل میشوند که بیشترین هزینه را برای طرف مقابل نشان دهد؛ از نگاه جمهوریاسلامی سلاح هستهای و موشکهای دوربرد چنین ابزارهاییاند.
با وجود این، بعید است این تهدیدهای سهگانه باعث عقبنشینی آمریکا و ناتو و اسرائیل در برابر جمهوریاسلامی شود. اگر چه آمریکا و اروپا منتظر اثرگذاری بازگشت تحریمها بر جمهوری اسلامی هستند ولی اسرائیل مشتاق حمله سریعتر و شدیدتر است.اظهارات شمخانی بازتاب ترس شدید نظام از وقوع چنین جنگی است که زمان آن هنوز نامعلوم است.