یلدا، افسانهای است جمعی که ایرانیان با معنابخشیدن به تماشای برآمدن هر روزه خورشید از دل تاریکی ساختند؛ آیینی که گواهی میدهد تاریکی درست در تاریکترین لحظه خود رو به زوال و نابودی میگذارد. از این منظر میتوان گفت یلدا آیین امیدواری است؛ امید به پایانپذیر بودن تاریکی و دمیدن آیندهای روشن. اما چگونه امیدی؟
یلدا؛ آیین مقاومت در دل تاریکیِ مکرر
متفکران معاصر نگاهی انتقادی به آن امید تسلیبخش و موعودمحوری دارند که باورمندان را با وعده آیندهای روشن، به بندگی و انفعال فرا میخواند. نزد بسیاری از آنان، امید نه امری تصادفی و نه صرفا درونی و فردی، بلکه مفهومی جمعی است که پیوندی ناگسستنی با «اقدام و عمل» دارد.
ارنست بلوخ، فیلسوف آلمانی که به «فیلسوف امید» مشهور است، امید را نه صرفا بهعنوان یک احساس فردی، بلکه بهمثابه نیرویی جمعی میفهمد که جامعه را به قدم برداشتن به سوی امکانهایی فراتر از واقعیت موجود وا میدارد.
بلوخ در سال ۱۹۶۱، وقتی بازنگری در اندیشههای پیشین خود را آغاز کرده بود، در یکی از سخنرانیهایش امید را اینگونه توصیف کرد: «امری ذاتا جسور که آشکارا به امکانهایی اشاره دارد که تحقق آنها تا حدی به بخت و اتفاق وابسته است.»
او در این سخنرانی تاکید میکند که امید میتواند خطا کند، ناکام بماند و از در همین ناکامیها بیاموزد. از این منظر، امید نه وعده پیروزی قطعی، بلکه توان دیدن و پی گرفتنِ امکانهای ناتمام است؛ بهویژه در دل تاریکترین تاریکیها.
به یلدا بازگردیم: یلدا جشن آغازِ پایان تاریکی است، نه جشن پایان یافتن همیشگی تاریکی. ایزد مهر هر روز هنگام طلوع خورشید، با چیره شدن بر تاریکی زاده میشود و هر غروب از تاریکی شکست میخورد، میمیرد و روز بعد از نو زاده میشود، تا نوروز که مهر بالغ میشود و بر تخت مینشیند.
امید، معنا و آری گفتن به زندگی
دنیل گولمن، روانشناس برجسته، در دیباچه کتاب «آری به زندگی» اثر ویکتور فرانکل، مینویسد: «با وجود بیرحمیهایی که زندانیانِ اردوگاههای مرگ از جانب نگهبانان میدیدند، هنوز بخشی از زندگیِ آنها آزاد مانده بود؛ ذهنی که هنوز به خودشان تعلق داشت. بهرغم شرایط وحشتناک، زندانیان هنوز امیدها، تخیل و رویاهای خود را در اختیار داشتند.»
گولمن با وام گرفتن از اندیشه فرانکل، روانشناسی که سه سال زیستن در اردوگاههای کار اجباری نازیها را تاب آورد و آن تجربه تلخ را به دستمایه تلاشهای علمیاش بدل کرد، «حفظ امید» را معنای «آزادی واقعی انسان» میشمارد؛ آزادیای که در نسبت انسان با رنج و آینده شکل میگیرد.
فرانکل در آثارش بارها تاکید میکند که آنچه انسان را در تاریکترین شبها زنده نگه میدارد، نه خوشبینی، بلکه توان یافتن معناست.
او پس از آزادی در یکی از سخنرانیهایش درباره روزهای اسارت گفت: «مشاهده میکردم که در صورتی که گرسنگی هدف یا معنایی داشت، افراد حاضر بودند گرسنگی بکشند.»
از نظر فرانکل، امید یعنی توان معنا بخشیدن به رنج، نه انکار آن.
به یلدا باز گردیم: در این معنا، یلدا آیین یافتن معنا با چشم دوختن به اوج تاریکی است. یلدا به یادمان میآورد که در نهایت شب، در سختترین زمستان، در زمانهای که تاریکی بر همه چیز سایه انداخته، رنجها بیپاسخ مانده و هیچ افق روشنی متصور نیست، درست همانجا که اندوه و فرسودگی بینهایت مینماید، میتوان معنا را در جمعهای کوچک، در همنشینیها، در بازخوانی روایتها و شعرها، «از نو یافت و ساخت».
یلدا؛ لحظهای اخلاقی در دل تاریکی
وقتی نشریه جوئیش وُرد، از هانا آرنت، فیلسوف سیاسی و تاریخنگار آلمانی-آمریکایی، پرسید «چرا هنگام کشتار یهودیان بهدست هیتلر، مردم جهان ساکت ماندند؟» او نوشت «بیعلاقگی به مواجهه با واقعیتها» و امید برآمده از «پناه بردن به بهشتِ دروغین باورهای منجمد ایدئولوژیک هنگام رویارویی با واقعیت» به نازیها فرصت کشتار داد.
از نظر آرنت، امید موعودباور و تسلیبخش، امیدی که وعده میدهد تاریخ خودبهخودی بهسوی بهبود میرود، سکوت و انفعال میآفریند و خطرناک است.
او در برابر امید فلجکننده، مفهوم «زایش» را معرفی میکند. زایش به ظرفیت انسانی برای آغاز کردنِ شروعهای تازه اشاره دارد؛ توانایی کنشگری بهنحوی که امر غیرمنتظره را ممکن میکند.
زایش نزد آرنت سرچشمه آزادی سیاسی و امکان پدید آمدن امید است. به عبارتی، آرنت ابتدا امید را در شکلهای بیثمر آن رد میکند تا اجازه دهد آدمی آن را از نو بسازد؛ خلقتی که تنها با کنش انسانی معنا مییابد.
به یلدا بازگردیم: در یلدا سخن از «زایش» نور است، نه «پیروزی نهایی و قطعی نور بر تاریکی». زایش با شکنندگی، بلوغ تدریجی و نیاز به توجه و مراقبت پیوند دارد. امیدی که یلدا پیش رویمان میگذارد، رمانتیک یا سادهلوحانه نیست، امیدی است آگاه به رنجِ برآمده از تاریکی که تسلیم تاریکی نمیشود، بلکه نوعی کنش و بیدار جمعی حول مفهوم نور و پیروزی بر تاریکی را شکل میدهد.
افسانه یلدا به ما یادآوری میکند که تاریکی انکارناپذیر است و همزمان ما را به تمرینی جمعی فرامیخواند: به مهیا شدن، بیدار ماندن و دیدن.
یلدا بیش از آنکه «وعده پایان تاریکی» باشد، لحظهای اخلاقی در دل تاریکی است؛ لحظهای که انسان هنوز نمیداند نور چگونه و با چه هزینهای خواهد آمد، اما میداند که شب را نمیتوان با چشم بستن بر تاریکی پشت سر گذاشت.