اسرائیل تودی: حمایت از انقلاب ایران، اسلامهراسی نیست
فیاما نرناستاین، از نمایندگان سابق پارلمان ایتالیا و نویسنده کتاب «جان یهودیان مهم است»، در مقالهای به نقش زنان در خیزش انقلابی ایران میپردازد و تاکید میکند که جهان نباید به دنبال ترس از متهم شدن به اسلامهراسی، درباره انقلاب ایران لب فرو ببندد.
نرناستاین معتقد است نتیجه این انقلاب میتواند جهان را عوض کند.
این مقاله در وبسایت اسرائیل تودی منتشر شده است.
روی صفحه نخست روزنامههای سراسر جهان، شاهد تصویر زنان ایرانی هستیم؛ قهرمانانی از پیر و جوان که خود را به خطر بازداشت، خشونت و مرگ میاندازند تا به آزادی دست یابند. زنانی که انقلاب را پیش میبرند تا به یکی از شرورترین دیکتاتوریهای قرن ۲۱ خاتمه دهند.
زنان ایران دست از مبارزه نمیکشند و در افغانستان هم زنستیزی بار دیگر چهره زشت خود را نمایان کرده و طالبان، زنان را از کار، تحصیل و همکاری با سازمانهای مردمنهاد خارجی منع کردهاند.
این بار زنان کشورهای مسلمان، جماعتی تحت بیشترین ستم و آسیب در جهان، فریاد آزادیخواهی و دموکراسی سر بر آوردهاند. مبارزه آنها برای حقوق و آزادی است که در این سوی دنیا، از پایان جنگ جهانی دوم، حقوق بشر محسوب شده است.
البته دانه انقلاب ایران قرنها پیش و هنگامی که نخستین قوانین اسلامی برای تنزل مقام زن به میدان آمد کاشته شد و امروز، این قوانین سفت و سخت که برای پوشش زنان، نقش جنسیتی، فرهنگ، «آزادی حرکت» و بسیاری موارد دیگر تصمیم میگیرد، در خطر است؛ چون انقلابی بزرگ و جنبشی برای آزادی در راه است که جهان مسلمان پیشتر به چشم ندیده است.
گرچه وضعیت زنان در سراسر جهان و همچنین غرب، انواع و اقسام مشکلات را دارد اما همانطور که برنارد لوییس، مورخ خاورمیانه بیان کرده، اثرات مخرب چنین مشکلاتی بر جهان مسلمان بارزتر است.
لوییس معتقد بود فدا کردن زنان برای حفظ دیدگاهی «سلسله مراتبی» که اصول آن بر اساس اطاعت زن بنا شده، پیامدهای ناگواری دارد؛ بهویژه که این دیدگاه موجب شده جهان مسلمان بهترین نیروهایش را در مبارزه برای شکست جهالت و فلاکت از دست بدهد.
چنین دیدگاهی مردان مسلمان را هم به مردانی سلطهجو، مردسالار و اغلب خشن بدل کرده؛ مردانی که اولین قربانیان آنها زناناند.
آخرین آمار در این باره، شاهدی بر ادعای لوییس است: طبق گزارش مجمع جهانی اقتصاد درباره مسایل جنسیتی، ۱۵ کشور با بالاترین میزان سرکوب زنان و هشت کشور از خطرناکترین ۱۰ کشور دنیا در سال ۲۰۲۱، کشورهایی با اکثریت جمعیت مسلمان بودند.
اسلام بر پایه برابری همه انسانها بنا شد. در این دین، زنان بهعنوان افرادی با برخی حقوق، گرچه محدود، در نظر گرفته شدند. اگرچه چنین محدودیتهایی برای زنان در تمامی ادیان ابراهیمی به چشم میخورد اما مسیحیت و یهودیت در نهایت به سمت تساوی واقعی و فراگیر حرکت کردند در حالی که اسلام راه تبعیض، جایگاه ضعیفتر و ایجاد محدودیتهای گسترده در همه جوانب زندگی زنان را در پیش گرفت.
همین اسلام رژیمی مردسالار و زنستیز ساخته و میسازد که بر ایده برتری مردان بنا شده است و آنها را به خودی خود، از زنان برتر میپندارد.
در ایران و افغانستان، برخی برای اثبات برتری مردان به آنچه در قرآن آمده متوسل میشوند؛ مواردی که مردان را حافظان زنان میداند. چنین تفکری در یک قدمی سلطه تام و تمام مردانه قرار دارد. بدتر این که با استناد به این آیات، چنین سلطهای خوب جلوه داده میشود که نباید حتی زیر سوال برود.
غرب اغلب و گاهی از سوی جنبشهای زنان مسلمان، متهم به امپریالیست بودن، نژادپرستی و فراتر از آنها، اسلامهراسی شده است. این اتهام بسیار بزرگی است و در نهایت به خاتمه تمامی بحثها میانجامد؛ نتیجه این اتهامزنی این است که اسلام نباید آن گونه که یهودیت و مسیحیت مورد نقد قرار میگیرد، مورد نقد قرار بگیرد. این دست اتهامات، هر مباحثه درستی درباره سرکوب زنان در جوامع مسلمان، از جمله ایران را بد جلوه میدهد. همان چیزی که زنان در ایران، قهرمانانه علیه آن به پا خاستهاند.
جهان باید به این زنان قهرمان کمک کند، صریح و صادقانه بر انگیزههای آنان برای قیام تاکید داشته باشد و در این راه، به اتهامات اسلامهراسی وقعی ننهد.
وظیفه جهان، روبهرو شدن با واقعیت است و واقعیت این است که زنان در جوامع مسلمان سرکوب میشوند. حالا این واقعیت در ایران، آنچنان که پیشتر هرگز روی نداده، به چالش کشیده میشود.
موسسه ایتالیایی تحقیقات سیاست بینالملل در وبسایت خود مقالهای درباره خیزش انقلابی مردم ایران علیه جمهوری اسلامی منتشر شده است که در ادامه آن را میخوانید.
تحولات اخیر در جمهوری اسلامی، توجه بخش اعظم جهان را به خود جلب کرده و سناریوهای احتمالی پیامد اقدامات این رژیم برای ایران را پیش چشم آورده است.
ایران به دو دلیل در صحنه جهانی کشوری استراتژیک محسوب میشود: یک این که از نظر جغرافیای سیاسی پراهمیت است و در نتیجه سیاستهایش تاثیرات اساسی بر «منطقه» و جهان خواهد داشت.
دو این که نظام سیاسی حاکم بر ایران قدرتمندترین نماد اسلامگرایی سیاسی «تحققیافته» است. نظامی که در آن حکومتی دینی، نوعی نهادینهسازی مدرن بر اساس اصول اسلام بنا گذاشت.
بنابراین تغییر نظام احتمالی در ایران میتواند پیامدهای غیرقابل پیشبینی مهمی در هر دو حوزه ژئوپولتیک و ایدئولوژی داشته باشد.
گرچه قواعدی کلی درباره گذارهای دموکراتیک وجود دارد که همواره زمینه بحث و توضیح صاحبنظران علوم سیاسی بوده است اما پیشبینی گذار از رژیمهای خودکامه آسان نیست.
بسیاری عوامل، به نفع گذار از دیکتاتوری به دموکراسی یا به ضرر آن وجود دارند. برخی از این عوامل اثرگذار، مرتبط با ذات و جوهره خاص رژیم دیکتاتوری هستند و بعضی عوامل دیگر، متاثر از خصوصیات و قدرت نیروهای مخالف آن.
دیکتاتوریها انگشت یک دست نیستند
رژیمهای خودکامه به یکدیگر شباهت ندارند. برخی نظامها تکحزبی، بعضی نظامی و گاهی هم پادشاهیاند. یک دستهبندی جداگانه از نظامها هم که پس از جنگ سرد رواج یافت، «نظام ترکیبی» یا «نظام دوبُنی» است؛ اینگونه نظام، ترکیبی از عناصری از کثرتگرایی سیاسی و اجزای معمول دیکتاتوری در سطوح گوناگون و اشکال متنوع آن است.
جمهوری اسلامی هم نظام ترکیبی دارد؛ از این رو که نظامی یکپارچه نیست و جناحهای مختلف و رقابتهایی برای در دست گرفتن قدرت در آن وجود دارد. نمونه آن برقراری انتخابات ریاستجمهوری در این کشور است که البته پیشنیاز آن تایید صلاحیت کاندیداهای شرکتکننده است اما در همین حد هم تحلیلهای تجربی نشان میدهند گذار به دموکراسی از رژیمهای ترکیبی، محتملتر است.
مخالفان انواع و اقسام دارند
هر اپوزیسیونی هم مشخصات خودش را دارد و موضعی صلحآمیز یا خشونتآمیز و حتی مسلحانه اختیار میکند. نیروهای مخالف در اساس ساختاری، قدرت سازمانی و درجه اتحاد بین اعضا نیز با یکدیگر متفاوتند.
اما ترکیب رژیم دوبُنی و جنبشهای صلحآمیز، گذار موفقیتآمیز به دموکراسی را افزایش میدهد.
در هر تحلیل از مرحله فعلی که جمهوری اسلامی در آن قرار دارد، دو عنصر پیکره رژیم و مشخصات اپوزیسیون باید مورد بررسی قرار گیرد.
پیکربندی کنونی جمهوری اسلامی
جمهوری اسلامی اخیرا تغییرات قابل توجهی در موازنه داخلی داشته است. پیش از برگزاری آخرین انتخابات ریاستجمهوری، تعادلی میان جناحهای اعتدالگرا و اصلاحطلب و اصولگرا وجود داشت.
انتخاب ابراهیم رئیسی به عنوان رییسجمهوری اما موجب کاهش هر چه بیشتر تکثر در داخل رژیم و عدم انعطاف در آن شد که موجب شد انعطاف تاکتیکی در برابر جنبش و اعتراضات از آن گرفته شود. ترکیب تحریمها و بحران اقتصادی هم بیتاثیر نبود.
چهره معترضان در ایران
اعتراضات اخیر در ایران در واکنش به کشته شدن مهسا امینی ۲۲ ساله در بازداشتگاه گشت ارشاد، چهره جدیدی از اعتراضات به نمایش گذاشته و تمام نظام جمهوری اسلامی را هدف گرفته است.
برخی مشخصههایی که اعتراضات اخیر در ایران را از نمونههای آن در گذشته متمایز میکند، گستردگی این اعتراضات است که از مناطق بزرگ شهری فراتر رفته است.
تفاوت دیگر حضور گسترده زنان در اعتراضات است که بر مسایل و حقوق مرتبط با جنسیت تاکید دارد. موضع اعتراضات اساسا صلحآمیز اما لحن آن تندروانه است و وجوهی بتشکنانه دارد.
این جنبش تمامی مشخصات یک «انقلاب نسلی» را دارد که به تمام کشور گسترش یافته و برخلاف جنبش سبز است که در آن امیدی به نظام برای اصلاح خودش وجود داشت. این بار معترضان دنبال طرف گفتوگو در جناحهای اعتدالگرا و اصلاحطلب نیستند. حجاب سوزاندن و عمامه پراندن، فحش آبنکشیده دادن به انقلاب اسلامی ۵۷ و روحالله خمینی، گذار معترضان در ایران از بسیاری تابوها را نشان میدهد. در این که مشروعیت جمهوری اسلامی کم شده هیچ تردیدی وجود ندارد.
بازگشت به نمادهای ایران باستان هم بسیار جالب توجه است که بازگشت به پرچم شیر و خورشید و اشاره به تاریخ شکوهمند و فتوحات کوروش بزرگ از آن دست است.
اما اعتراضات اخیر در ایران دو چالش پیش رو دارد:
از یک سو، باید ساختار سازمانی حداقلی بنا کند که ضامن بقای جنبش باشد و از سوی دیگر باید یک پروژه سیاسی مرتب و مفصل در دست داشته باشد.
در حقیقت، مبارزه علیه جمهوری اسلامی باید تاثیرگذارتر شود و اگر مبارزه در میدان (اعتراضات انبوه) جواب نداد، باید مرتبا با نوآوریهایی در زمینههای مختلف زندگی اجتماعی، رژیم را دچار اصطکاک کرد.
تمامی این اقدامات در کنار باقی موارد ضروری است تا معترضان در بین گروههایی مانند ارتش ملی که از خشونت رژیم کمتر متضررند، متحدانی برای خود دست و پا کنند.
دیوید پاتریکاراکوس، نویسنده کتاب «ایران هستهای: تولد یک دولت اتمی»، مقالهای در وبسایت نشریه اسپکتیتر منتشر کرده است که در ادامه آن را میخوانید.
پاتریکاراکوس باور دارد مثل روز روشن است که مردم ایران، جمهوری اسلامی را سرنگون خواهند کرد؛ اما او با اشاره به قسمتهایی از کتاب «انقلاب و دیکتاتوری»، نوشته استیون لویتسکی و لوکان وی، دو محقق علوم سیاسی، توضیح میدهد که چرا فرآیند انقلاب در ایران اینچنین به طول کشیده و زمانبر خواهد بود:
سالها قبل در تهران، ساعاتی را در یک کتابفروشی گذراندم که صاحب آن یک ارمنی بود. زندگی او در دوران بزرگسالی تقریبا دقیقا با ظهور جمهوری اسلامی مقارن شده بود. همینجور که به کتابها نگاهی میانداختم، کتابفروش هم با یک دانشجوی زبان آلمانی گپ میزد. دانشجو امید به تغییر در ایران داشت و از جماعتی جوان با توانایی استفاده از رسانههای اجتماعی و سرکوب و ضعف مدیریت اقتصادی جمهوری اسلامی حرف میزد. او باور داشت که آخوندها به زودی سرنگون میشوند.
صاحب مغازه برای مدتی طولانی مودبانه به دانشجو گوش سپرد و وقتی به این نتیجه رسید که میشود به او اعتماد کرد، گفت که هیچکدام از اینها (مواردی که پسر عنوان کرد) تاثیری ندارد. آنچه گفت، به شکلی بوی درماندگی میداد. سپس ادامه داد: «ممکن است ملاها ندانند چطور باید مملکت را بچرخانند اما بلدند چطور جان سالم به در ببرند.»
وقتی کتاب انقلاب و دیکتاتوری، نوشته لویتسکی و وی را میخواندم، یاد آن کتابفروش ارمنی افتادم. این کتاب، تحلیلی جالب و موشکافانه درباره این است که دولتهای خودکامه سر بر آورده از انقلابهای اجتماعی، مثل اتحاد جماهیر شوروی، چین، ایران و غیره، چطور از مشکلاتی که رژیمهای معمولی را از پای درمیآورند، جان به در میبرند.
لویتسکی و وی، برای توضیح چنین رخدادی، نظریه «دوام انقلابی» را مطرح میکنند.
آنها مینویسند:
قدرت شوروی در نوامبر ۱۹۴۱ به مویی بند بود و دولت از مشکلاتی همچون اشغال نازیها و سالهای قحطی و پاکسازی لبریز بود؛ این که کسی منتظر انقلاب مردمی دیگر یا کودتایی علیه استالین باشد توقع به جایی بود اما در عوض، روزها پس از اشغال روسیه به دست نیروهای آلمان، استالین در کلبه تابستانی خود در صندلیاش لم داده بود و گرچه توقع داشت به دست نیروهای ارشد «پولیتبورو»، کمیته سیاستگذاری حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی که سر زده به دیدار او آمده بودند دستگیر شود، اما سلطه استالین یک دهه بعد و تنها پس از مرگ او بود که تمام شد.
اتحاد جماهیر شوروی هم پس از آن نیمقرن دیگر سر پا ماند.
برای لویتسکی و وی، بقای رژیم شوروی، مشت نمونه خروار است و شاهدی بر این که «رژیمهای دیکتاتوری که از قلب انقلابهای اجتماعی خشونتآمیز زاده میشوند به طرز اعجابآوری دوام میآورند».
لویتسکی و وی در این مورد حق دارند چون کمونیستهای چین هم بهرغم «انقلاب فرهنگی» و «جهش بزرگ رو به جلو» همچنان سر کارند و با وجود بلاهایی که آخوندها سر ایران آوردند، سلطه آنها هم رفتهرفته به نیمقرن نزدیک میشود.
بر اساس آمارهای لویتسکی و وی، رژیمهای دیکتاتوری سر بر آورده از انقلابهای مردمی، تقریبا سه برابر طولانیتر از آنهایی که به این شکل زاده نشدهاند، عمر کردهاند.
دیگر این که، ۷۱ درصد رژیمهای انقلابی ۳۰ سال یا بیشتر از حکومتهای غیرانقلابی دوام داشتهاند.
چنین آماری مهم است چون کشورهایی که این دو نویسنده مورد بررسی قرار دادهاند «بر سیاست جهان مدرن تاثیر عظیمی داشتهاند» و از شواهد به نظر میرسد که از سر راه برداشتن نخبگان باتجربه و تغییر در رویه سنتی انجام کارها، راهی بسیار موثر برای تغییر سریع یک جامعه است.
مثلا بلشویکها، طی فرآیندی، روسیه را از یک کشور متکی به کشاورزی به کشوری تبدیل کردند که قادر به شکست ارتش آلمان هیتلری و رقابت هستهای با ایالات متحده شد. انقلاب چین هم این کشور را از کشوری ضعیف و غیرمتمرکز به یک ابرقدرت نظامی و اقتصادی تبدیل کرد.
اما روسیه و چین هر دو باید ابتدا پا بر روی مردم خودشان میگذاشتند تا چنین تحولاتی در این دو کشور را ممکن کنند. جای تعجب ندارد که این گونه پیشرفتهای رعدآسا اغلب نصیب کشورهایی نمیشود که با قرار و قانون اداره میشوند.
لویتسکی و وی اشاره میکنند که چنین کشورهایی در مقایسه با دیگر کشورهای غیرانقلابی، تا دو برابر بیشتر به درگیری در جنگها تمایل دارند و البته، دوست دارند محدودیت قدرت غرب را هم به رخ بکشند؛ مثال بارز چنین موردی رابطه ایران، کوبا، ویتنام و افغانستان با آمریکاست.
اما آنچه مردم اغلب از فهم آن ناتوانند این است که این انقلاب یک اتفاق نیست بلکه یک فرآیند است و در آغاز چنین فرآیندهایی است که منبع و مدت بقای رژیم جایگزین مشخص میشود.
اقدام جنبشهای انقلابی برای بازسازی کشورهایشان اغلب متکی بر مقاومت اولیه و البته سرسختانه داخلی و خارجی است. انقلابیون ایران هم در سال ۵۷ اول در داخل، نیروهای مسلح کشور را پاکسازی کردند و سپس به صادرات ایدئولوژی تندروانه به سایر مناطق خاورمیانه پرداختند که البته اکثریت منطقه را از گرد این رژیم پراکنده کرد.
این نوع به عقب راندن که لویتسکی و وی آن را «فعالیت ضدانقلابی» مینامند، برای رژیمهای در شرف تکوین تهدید وجودی به شمار میرود اما اگر از آن جان سالم به در ببرند، بقا مییابند چون قادر به ساختن ارکان حفظ قدرتاند که در کتاب «انقلاب و دیکتاتوری» اینگونه توضیح داده شده است:
سه رکن اصلی برای قدرت رژیم وجود دارد:
اول: سران حاکم متحد
دوم: اسباب سرکوب بسیار پیشرفته در داخل
سوم: نابودی سازمانها و مراکز جایگزین قدرت در جامعه
تا زمانی که این ارکان وجود داشته باشند، ساز انواع اوباشی که چنین کشورهایی را اداره میکنند کوک است یا دستکم برای مدتی اوضاعشان رو به راه است.
مشکل اما زمانی گریبان دیکتاتوریها را میگیرد که در راه رو به پایان -و البته آن پایان ممکن است دیر از راه برسد- از داخل میپوسند و فرو میریزند. چنین رژیمهایی با تخریب نهادهای ملی و تقدیم قدرت مطلق به رهبر و جانشینانش -که اغلب از او ضعیفتر از آب درمیآیند- مرگ خود را رقم میزنند.
نکته این است که نهادها و نه مردم، ضامن بقای نظامهای سیاسیاند. به همین علت است که بر خلاف آنچه زوال غرب پنداشته میشود، دولتهای دموکراتیکی مثل آمریکا و بریتانیا همچنان سر کارند ولی امیدهای دور و دراز ناپلئون و هیتلر، مشتی اوهام از آب درآمدند.
در روسیه، ولایمیر پوتین میکوشد تا استالینیسم را بازگرداند و برای همین به اوکراین چنگ انداخته است.
در ایران، مردم هر روز زندگیشان را در خیابانها به خطر میاندازند تا آخوندها را از کشورشان بیرون کنند و البته در نهایت موفق خواهند شد. این مثل روز روشن است.
خیزش انقلابی مردم ایران علیه جمهوری اسلامی، تا همین جای کار هم بسیار الهامبخش بوده و جهانی را با خود همراه کرده است.
برخی تحلیلگران معتقدند ملت ایران با برخاستن ققنوسوار از چهار دهه خاکستر دیکتاتوری دینی، گرد را از پیکر دیگر کشورهای اسیر در چنگال حکومتهای دینی هم خواهد تکاند و انقلاب ایران، نویدبخش خاورمیانهای نو خواهد بود.
مقالهای در همین باره بخوانید که در وبسایت «وورلد کرانچ» منتشر شده است:
قرون وسطی در سال ۱۹۷۹ (۱۳۵۷) بود که به خاورمیانه بازگشت. هنگامی که ایران، به جمهوری اسلامی تبدیل شد. همانند تجربه اروپا در سدههای پیشین، جمهوری اسلامی، جایگزین یک سلطنت سکولار شد و دین را دکان کرد.
البته اسلامگرایان پیش از این که در تهران قدرت به دست ملایان بیفتد هم در «منطقه» حضور داشتند. فقط دولتی نداشتند تا با آن دگماتیسم خود را به مردم تحمیل کنند.
در اروپا، مدرنیته در پاسخ به سرکوب کلیسای کاتولیک و جرایم آن بود که سر بر آورد. در خاورمیانه اما مسجد واکنشی به هجوم مدرنیته غربی بود که جوامع سنتی و اغلب مسلمان را با برخی تعارضات تاریخی مواجه کرد. در این جوامع، سنتگرایی و دین -و حتی خرافه و تعصب- در پس پرده نازکی از مدرنسازی پنهان بود: خود ارزشهای مدرنیته به زحمت درک میشد، چه رسد به این که در راه پیشرفت اجتماعی به کار گرفته شوند.
در ایران، چنین تضادی (تضاد میان سنت و مدرنیته) به فرصتی برای بنیادگرایان تبدیل شد که رهبرشان، روحالله خمینی را بر سر کار بیاورند.
با در دست گرفتن قدرت در سال ۱۳۵۷، رژیمی قرون وسطایی، الهام گرفته از قعر تاریخ اسلام ولی با برخی اشکال و شمایل جامعه مدرن مثل قانون اساسی، قوای سهگانه حکومت و نهادهای سطحی یک جمهوری، پدید آمد. در حقیقت اما قدرت مطلق در دست ولی فقیه بود (هست).
رنسانس خاورمیانه در مشت «قدرت بزرگ»
انتخابات ساختگی، شکنجه در زندانها و نیروی پلیس خشن، مشخصههای یک رژیم دیکتاتوری هستند. حکومتهای دیکتاتوری و خودکامهای که در قرن بیستم اروپا و آمریکای لاتین را به نابسامانی کشاندند، از آن رو به چالش کشیده شدند که نهادهایی سرکوبگر، در خدمت شخص یا حزبی بودند.
اما جوهره «قرون وسطایی» یک حکومت مذهبی، استفاده از دین است که نه تنها دیندار، بلکه به طرز غریبی -آنچنان که تجربه جمهوری اسلامی، ترکیه و دولتهای عرب نشان داده است- عناصر سکولار و آنانی که خود را روشنفکر میخوانند هم جذب میکند؛ در حالی که در حکومتهای معمول دیکتاتوری، اغلب مخالفانی که به میل و خواست خود به احمقانی آلت دست رژیم بدل شوند، نمیبینید.
در مورد کمونیسم، مخالفان صبورانه منتظر نشستند، رنج کشیدند و صبر کردند تا آن که در موج نهایی و سرنوشتساز «انقلابهای مخملی» در کنار هم قرار گرفتند. انقلابی که باعث سرنگونی بلوک سوسیالیستی و بقایای آن شد.
همین باید در خاورمیانه هم اتفاق بیفتد اما در اینجا تفاوت در عامل «قدرت بزرگ» است: دولتهای خاورمیانه به زحمت نقشی در پیشرفتهای مهم غرب بازی کردهاند، حال آن که دولتهای غربی، نقش تعیینکنندهای در وقایع خاورمیانه دارند.
واپسگرایی در برابر مدرنیته
ظهور جمهوری اسلامی نوع خاصی از سیاست دینی به بقیه کشورها عرضه کرده و علم بیقواره عرق مذهبی را (از الجزیره در سالهای دهه ۱۹۸۰ تا طالبان در سالهای ۱۹۹۰) تا دوردست چرخانده است. آنچه در حملات ۱۱ سپتامبر روی داد، رخدادی شگفتانگیز از تقابل واپسگرایی و مدرنیته بود که در آن ارتجاعگرایان نشان دادند میتوانند ابزارهای مدرنیته را برای نابودی آن به کار ببندند و بر روی آن، برنامه خودشان را سوار کنند؛ برنامهای که بهرغم ظاهر اخلاقی آن، اساسا مخرب است.
با این که افکار بنیادگرایان در مواجهه با تکنولوژی درماند و غرب هم نقش خود را در راندن بنیادگرایی به سمت نوعی میانهروی افزایش داد، همچنان عامل «قدرت سخت» است که رنسانس خاورمیانه را وابسته نگه داشته است.
برای کنار آمدن با غرب قدرتمند، اسلامگرایانی که قدرت سیاسی داشتند بایستی لحن ملایمی اختیار میکردند و وارد بازی دیپلماسی میشدند در حالی که از سوی دیگر، نقشه سوق دادن ملتهای خودشان به سمت دنیای بینهایت محافظهکار خودشان را در سر میپروراندند.
در پیش گرفتن چنین رویهای، حتی موجب گیجی رایدهندگان در ترکیه، ایران و مصر شده است.
در دهههای اخیر، رایدهندگان در این کشورها گمان کردهاند میتوانند با رای دادن، اسلامگرایان را به قدرت داخل یا از آن خارج کنند و گذشته و امروز را در فضایی محافظهکار، گرد هم بیاورند. اما تا زمانی که قدرت قانونی، قضایی و جزایی از دست دین درنیاید، گذاری به مدرنیته در کار نخواهد بود و بین دین یا مدرنیته، یکی باید بسوزد.
با سر کار آمدن جمهوری اسلامی در سال ۱۳۵۷، مشروطه مقهور شریعت شد، سنت مدرنیته را شکست داد و حکومت دینی بر سکولاریسم پیروز شد.
خاورمیانهای نو؟
با تمام این اوصاف و بهرغم دههها تاثیرات اسلامی، جامعه ایران همچنان پتانسیل مدرنسازی خود را نگه داشته است و تا زمانی که چنین ذخیرهای در دست دارد، مبارزه ادامه خواهد داشت.
نتیجه آن لحظه نهایی در ایران اما پیامدهایی در سراسر خاورمیانه، شمال آفریقا و حتی میان مسلمانان آسیا و اروپا خواهد داشت. پس در تمامی کشورها، مخالفان حکومتهای متعصب باید در جدالی مشترک، هوای یکدیگر را داشته باشند.
همچنین باید به خاطر داشت که سوءاستفاده از نهادهای مدرن (مثل برگزاری انتخابات) به بنیادهای سیاسی جامعهای در جدال برای گذار، آسیب میزند، چرا که نتیجه چنین انتخابات مضحکی، کژراهی اجتماعی-فرهنگی است.
جلوه ظاهری انتخابات آزاد -که نفع آن البته عاید صاحبان قدرت است- توجیهی برای از بین بردن تدریجی حقوق اجتماعی و سیاسی است و این نابودی حقوق، با این ادعا که مردم رای و اجازه دادهاند، انجام میشود. مثال این ادعا، مورد محمد مرسی، رییسجمهوری بنیادگرای مصر است که البته سرنگون شد.
باید به یاد داشت که انحراف و کژراهی، هنگامی که مصلحتاندیشان و اعتدالگرایان آن را به پای تدبیر و مصلحت بگذارند، خطرناکتر است.
کشته شدن مهسا امینی ۲۲ ساله در بازداشتگاه گشت ارشاد، آغاز اعتراضات برای بازتاب صدای مردمی شد که خشم و استیصالشان سالهاست انباشته شده: گروههایی از جمله کشاورزان که از نبود آب، دانشجویان که از جای خالی آزادی بیان، معلمان که از حقوق کم و بازنشستگان که از مزایای اندک گله میکنند.
نگارندگان این مقاله فارن افرز در سال ۲۰۲۰ نیز در مقالهای دیگر تاکید کرده بودند که جمهوری اسلامی از آنچه بسیاری تحلیلگران و سیاستگذاران غربی میاندیشند ضعیفتر است و اعتراضات کنونی در ایران شاهدی بر آن مدعاست. درست است که جمهوری اسلامی مقاومت به خرج میدهد اما نسبت به نیروهای اجتماعی که در جامعه ایران در کارند، مصون نیست.
جمهوری اسلامی از آغاز بر سر کار آمدن با اعتراضات مردمی مواجه بوده است اما این بار مردم ایران خواهان اصلاحات نیستند بلکه سرنگونی رژیم را میخواهند. آمریکا هم باید از راه دور، با افزایش تحریم و بهبود برقراری ارتباط بین معترضان، به ایرانیان کمک کند.
صدای پای انقلاب
این بار، دامنهدار شدن آشکار اعتراضات و گسترش آن به سراسر کشور، جمهوری اسلامی را گیج کرده است. توسل رژیم به راه معمول سرکوب کردن تا خوابیدن تدریجی اعتراضات هم این بار جواب نداده است.
همچنین نشانههایی وجود دارد که جنبش فعلی در ایران، از جنبشهای پیشین پایدارتر است. جنبش نوپای ایران هنوز رهبرانی قابل شناسایی و ساختار سازمانیافتهای ندارد و هیچ انقلابی، بدون انقلابیون به ثمر نخواهد رسید.
اما با ادامه اعتراضات، نیروهای سرکوب رفتهرفته خسته خواهند شد؛ بار روانی سرکوب معترضان، بر دوش آنها سنگینی خواهد کرد.
اعتراضات کنونی در ایران همچنین بین سران حکومت اختلاف انداخته که این خود نشانه دیگری دال بر تغییر انقلابی در ایران است. علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، از این که اعضای هیاتحاکمه راهشان را از حکومت جدا کنند، نگران است.
رژیم ایران در بحرانی که به آن دچار شده، بیآراموقرار به نظر میرسد.
واشینگتن باید از چه راههایی کمک کند؟
استدلال تحلیلگران نگارنده مقاله فارن افرز در سال ۲۰۲۰ این بود که آمریکا باید در پی تغییر رژیم در ایران باشد. بهرغم نامعلوم بودن سرانجام چنین تصمیمی، این راه، احتمالا تنها راه برای کاهش سرعت دسترسی جمهوری اسلامی به سلاح اتمی و «مداخلات مزمن» این رژیم در امور کشورهای همسایه است.
هسته تغییر سیاسی اما در داخل خود ایران است. با این حال، دولت جو بایدن باید برای کمک، تعجیل و حتی شاید راهنمایی مسیر انقلابی در ایران، گامهایی بردارد.
چند نمونه از اقدامات مورد نظر، در زیر آمده است:
۱- پایان دادن به مذاکرات احیای برجام
ایالات متحده باید رسما اعلام کند که مذاکرات احیای برجام با جمهوری اسلامی را پایان میدهد. آمریکا همچنین باید تصریح کند با حکومتی که مردم ایران را سرکوب و کشورهای همسایه را بیثبات میکند، مذاکره نمیکند. چنین اعلام آشکاری، فرصت را از جمهوری اسلامی برای القای امید که تحریمها برداشته خواهد شد، خواهد گرفت.
بستن در به روی مذاکرات به شکل علنی، همچنین دست دولت بایدن را باز میگذارد که تحریمها را افزایش دهد. تحریمهای آمریکا باید مقامهای جمهوری اسلامی را که مسوول فاحشترین نقض حقوق بشرند، هدف بگیرد تا امید در میان ایرانیان برای پاسخگو کردن جمهوری اسلامی را بالا ببرد. این اقدامات باید در کنار انتشار بیانیههای رسا و مستمر در حمایت از معترضان در ایران و کشاندن توجه به بدترین نمونههای سرکوب در این کشور باشد.
۲- کمک به معترضان برای دور زدن سانسور
ایالات متحده باید تلاش کند سانسور در ایران را از بین ببرد و جاری شدن اطلاعات در بین معترضان را بهبود بخشد. فرستادن پایانههای ماهواره استارلینک -که از سوی ایلان ماسک پیشنهاد شده بود- میتواند به چنین تلاشهایی از طریق قادر ساختن اپوزیسیون برای دور زدن سانسور و مسدودیت در رسانههای اجتماعی، کمک کند.
ایالات متحده همچنین باید از رسانههای اجتماعی محبوب مثل تلگرام استفاده کند تا اطلاعات درست را درباره این که در کشور چه میگذرد، در اختیار معترضان بگذارد. اطلاعاتی همچون اعتراضات، جرایم حقوق بشری و اعدام از این دست است.
گسترش و استفاده خلاقانه از چنین مسیرهای ارتباطیای، میتواند باعث سر بر آوردن رهبرانی جدید برای اعتراضات در ایران شود که قادر به پس زدن پروپاگاندای رژیم باشند.
آمریکا همچنین باید بودجه و امکانات شبکههای فارسیزبان خارج از ایران را افزایش دهد.
۳- حمایت از اعتصابات در ایران
واشینگتن همچنین باید تمام تلاشش را به کار ببندد تا حمایت از اعتصابات سراسری در ایران را افزایش دهد و این از طریق قادر ساختن اعضای اتحادیهها به ارتباطات با یکدیگر ممکن است.
ایالات متحده، سال ۱۹۸۰، با کمک به جنبش «همبستگی»، اتحادیه کارگری در لهستان، سرعت فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را شتاب بخشید. اقدامی مشابه در ایران امروز میتواند به همین شکل به سرنگونی جمهوری اسلامی کمک کند.
جمهوری اسلامی برای نزدیک به نیمقرن بر ایران حکومت کرده و طی این دوره، مقاومت بسیاری برای بقا به خرج داده و درخواست مردمی برای مدرنیته و بهبود وضعیت حقوقبشر را رد کرده است.
اعتراضات در مقطع فعلی، در آستانه ساقط کردن رژیم جمهوری اسلامی نیست اما انقلابها در ذات خود، غیر قابل پیشبینیاند.
به خاطر مردم ایران و منافع آمریکا در «منطقه» هم که شده، دولت بایدن باید هر چه در توان دارد به کار ببندد تا اطمینان حاصل کند ایرانیایی که جانشان را برای ایجاد تغییر در ایران به خطر میاندازند، وطنشان را با موفقیت پس خواهند گرفت.
گزارش موسسه خاورمیانه درباره گوشهای از حمایتهای سازمانهای بینالمللی زنان از خیزش انقلابی در ایران را بخوانید:
طی چند ماه گذشته، موجی برای حمایت جهانی از معترضان و بهویژه زنان در ایران به راه افتاده است.
از لسآنجلس تا لندن و از اوکلند تا سئول، ایرانیان و غیرایرانیان به خیابانها آمدند تا همبستگیشان را با ایرانیها و شعار «زن، زندگی، آزادی» نشان دهند. حمایت بر روی رسانههای اجتماعی هم گسترده بود.
زنان قدرتمند و سازمانهای بینالمللی زنان نیز نقشی مرکزی در چنین تلاشهایی داشتهاند؛ از خیزش انقلابی مردم ایران حمایت کردهاند، سرکوب وحشیانه به دست حکومت و قوانین تبعیضآمیز جمهوری اسلامی را محکوم کردهاند و برای گسترش حقوق زنان در ایران و در واقع، تمامی ایرانیان، کوشیدهاند.
در زیر، چند مورد از اقدامات سیاستمداران زن و سازمانهای بینالمللی زنان آمده است:
۱- بالاترین میزان اعلام حمایت
۲۶ اکتبر ۲۰۲۲، وزیران امور خارجه زن کشورهای کانادا، آلبانی، آندورا، استرالیا، فرانسه، آلمان، ایسلند، کوزوو، لیبی، لیختناشتاین، نیوزیلند و نروژ، بیانیه کوبندهای در حمایت از معترضان در ایران صادر و در آن تاکید کردند که مسوولیت اخلاقی وزیران امور خارجه زن ایجاب میکند از زنان ایران که «برای آیندهای بهتر تلاش میکنند» حمایت کنند و صدای آنان را بازتاب دهند.
آنها در این بیانیه سرکوب معترضان به دست نیروهای جمهوری اسلامی را هم محکوم کردند.
این وزیران امور خارجه زن خواستار تحقیقاتی فوری، بیطرفانه و مستقل شدند که اقدامات مقامهای جمهوری اسلامی در اعمال زور و سرکوب اعتراضات، ایجاد محدودیت در اینترنت و سایر راههای ارتباطی را در بر بگیرد.
۲- مبارزه برای تغییر قوانین جمهوری اسلامی
۳۰ سپتامبر ۲۰۲۲، سازمانهای بینالمللی زنان بیانیهای دیگر به امضای ۸۰ سازمان، فعالان و دانشگاهیان و وکلا، شامل مسلمان و غیرمسلمان، منتشر کردند که در آن از مقامهای جمهوری اسلامی خواسته شد تا ماده ۶۳۸ قانون مجازات اسلامی درباره حجاب را فسخ کنند، تمامی حقوق تبعیضآمیز علیه زنان را مورد بازبینی و تغییر قرار دهند و «کنوانسیون رفع هر گونه تبعیض علیه زنان» را تصویب کنند.
در این بیانیه از ازدواج کودکان در ایران، تعیین قیم مرد برای زنان و کم اعتبار شمردن شهادت زنان در دادگاه انتقاد شد.
در این بیانیه همچنین اشاره شد که «نظرسنجیهای اخیر نشان میدهند ۷۲ درصد ایرانیها به این که حکومت حجاب را اجبار کند باور ندارند و حجاب باید انتخاب خود زنان باشد.»
۳- حمایت از ایجاد کمیته حقیقتیاب سازمان ملل
اواسط اکتبر ۲۰۲۲ و در بحبوحه افزایش سرکوب وحشیانه معترضان به دست جمهوری اسلامی، سازمانهای حقوق زنان مانند «اتحادیه بینالمللی زنان برای صلح و آزادی» و «فمنا»، همراه با گروههای حقوقبشری مانند عفو بینالملل، دیدبان حقوق بشر و دیگر سازمانها، از شورای حقوق بشر سازمان ملل خواستند تا در جلسهای ویژه به اعتراضات در ایران بپردازد و ساز و کار مستقلی برای تحقیق درباره جرایم جمهوری اسلامی فراهم ببیند.
جلسه مذکور روز ۲۴ نوامبر ۲۰۲۲ برگزار شد و در نتیجه آن، برای تحقیق درباره نقض حقوق بشر در اعتراضات اخیر در ایران کمیته حقیقتیاب تشکیل شد.
تلاش دیگر سازمانهای بینالمللی زنان، برای اخراج جمهوری اسلامی از کمیسیون مقام زن سازمان ملل بود که آن هم با موفقیت صورت گرفت.
پس از گذشت ماهها از آغاز خیزش انقلابی در ایران، حمایت جهانی از آن همچنان برجاست و طیف گستردهای از سازمانهای بینالمللی زنان، در حمایت از زنان در ایران، بیانیه صادر میکنند.
این حمایت جهانی نه تنها زنان ایران را به ادامه مبارزه برای رسیدن به آزادی تشویق میکند، بلکه با تضعیف مشروعیت سیاسی و اخلاقی جمهوری اسلامی، باعث منزوی شدن هر چه بیشتر این رژیم در جامعه بینالملل میشود.
برای ایجاد تغییر در ایران، زنان و مردان داخل ایران و حامیان آنها در سراسر جهان باید به تلاشهایشان ادامه دهند.