این تغییر تاریخی برای مردم عادی سوریه آغازگر روند آزادی، ثبات و بازگشت به زندگی عادی است. روندی توام با شک، امید، بازسازی و نگرانی. با سقوط اسد، آزادی و ثبات فوری به دست نیامد، اما مسیری مدنی آغاز شد تا مردم سوریه سرنوشت خود را به دست بگیرند.
در این یک سال بیش از ۳ میلیون آواره سوری به خانه بازگشتهاند. تحریمهای بینالمللی علیه دمشق، بهویژه بخش بزرگی از تحریمهای وضعشده در دوران اسد و جنگ داخلی، در حال لغو یا تعلیقاند و دولت جدید آشکارا خواستار سازندگی، بازسازی نهادها، قانون اساسی جدید و انتخابات شده است. این یعنی آنچه سوریه اینروزها زندگی میکند، در خاورمیانه شبیه تحقق رویاست.
اما این همه داستان نیست. نیاز بشر دوستانه در سوریه همچنان باقی است، همچنان حدود ۱۶ میلیون و ۵۰۰ هزار سوری نیازمند کمکاند. روند «عدالت انتقالی» بسیار کند و ناقص است و خانواده دهها هزار زندانی مفقود هنوز در انتظار پاسخاند.
خشونتهای فرقهای و اختلافات قومی (بهویژه در مناطق علوی نشین، دروزیها و مناطق کردنشین) همچنان ادامه دارد و شکاف اعتماد عمیق است.
در نگاهی کلیتر نقدی جدی بر قدرتزدایی ناقص وجود دارد؛ دولت جدید الشرع با اتکا به نیروهای مسلح هیات تحریرالشام و باقی متحدان یک ساختار متمرکز امنیتی ایجاد کرده است.
اینها هم گوئی برای خاورمیانه عادی است، اما سوریها چیزی دارند که رنگی دیگر به همین مشکلات میبخشد: امید.
ملت سوریه امروز در تقاطع امید و واقعیت قرار دارد. آزادی نسبی، امکان بازگشت، امید به بازسازی؛ همه زیر سایه سنگین فقدان عدالت، ترس از سرکوب تازه و زندگی در کشوری ویرانشده.
سناریوی احتمالی: نزدیکی با آمریکا، گفتگو با اسرائیل؛ فرصت یا دام؟
دولت الشرع در سیاست خارجی عملا مسیر جدیدی را آغاز کرده است. از زمان سقوط اسد، دمشق تلاش کرده به سمت نزدیکی با واشینگتن و کشورهای حاشیه خلیج (با حفظ تعامل با ترکیه) حرکت کند.
اما پیامدهای بالقوه این تغییر چیست؟ از سرگیری روابط دیپلماتیک و اقتصادی با غرب و عربستان سعودی و کشورهای حاشیه خلیج فارس میتواند فرصت بزرگی باشد برای بازسازی سوریه. از سرمایهگذاری تا بازگشت آوارگان. کاهش تحریمها از سوی واشینگتن، لغو تدریجی تحریمهای موسوم به «قیصر» تا پایان سال جاری میلادی، نشانه جدی این تغییر است.
اگر دمشق بخواهد با اسرائیل وارد گفتوگو شود (پیرامون آتشبس، بازگشت آوارگان فلسطینی، امنسازی مرزها، یا بازسازی سوریه) این اقدام هم میتواند دروازهای برای از سرگیری سرمایهگذاری غربی و عربی باشد.
اما این اعتمادسازی سابقهای سنگین دارد: بارها خاستگاه و اصالت الشرع مورد تردید قرار گرفته است. شکاف هم میان کف جامعه (مردمی که از جنگ و آوارگی خستهاند) و نخبگان دولتی یا نیروهای امنیتی سابق چنان زیاد است که میتواند به منبع ناآرامی یا بیثباتی بدل شود. غرب، کشورهای منطقه و هر آنکه برای سرمایهگذاری به سوریه میآید، این ریسکها را در نظر میگیرد.
در نهایت، احتمال دارد تا چند سال آینده سوریه به نوعی آزمایشگاه «راه سوم» بدل شود. یعنی نظامش نه دیکتاتوریِ اسدی باشد و نه دموکراسی کامل غربی، بلکه حکومتی سُنی اسلامی با اتکا به قدرت نظامی و تعامل مشروط با غرب و منطقه.
پیامد راهبردی برای جمهوری اسلامی: از شکست تاکتیکی تا بازنگری استراتژیک
برای تهران سقوط اسد صرفا از دست رفتن یک متحد نبود، بلکه فروپاشی مهمترین ستون تدوین قدرت منطقهایاش بود.
سوریه دهها سال پل ارتباطی جمهوری اسلامی با مدیترانه، لبنان و حزبالله بود. با سقوط اسد، این مسیر ارتباطی و تامین سلاح، لجستیک و نیروی انسانی نابود شد. گویی سوریه دهانی بود که غذا را از دست جمهوری اسلامی به شکم حزبالله میرساند. این دهان یکباره بسته و ناپدید شد.
هزینه مالی و انسانی که جمهوری اسلامی برای حفظ اسد متقبل شد (تا ۵۰ میلیارد دلار و چندین هزار کشته) بیثمر شد؛ اعتبار و نفوذی که قرار بود در بلندمدت برای ایران سودآور باشد، در عمل از دست رفت.
آنچه تهران را مغبون کرد، فقط از دست رفتن سوریه نبود. با فروپاشی حلقه سوری/ لبنانی/ عراقی، استراتژی «محور مقاومت» بیش از هر زمان دیگر در بنبست قرار گرفت.
به بیان دیگر، سقوط اسد تکانهای راهبردی بود نه تاکتیکی و جمهوری اسلامی اگر نتواند برای حفظ تاثیر و نفوذ خود یا آنچه «عمق استراتژیک» مینامد، سناریویی جایگزین پیدا کند بیش از همیشه منزوی خواهد شد و حیاتش به مویی بند.
اما در سالهای پیشرو چهار سناریوی احتمالی پیش پای سوریه جدید است:
یکم- نزدیکی مشروط به آمریکا و عربستان و همزمان تعامل محدود با اسرائیل: در این مدل دمشق تلاش خواهد کرد بین دشمنی با جمهوری اسلامی و نزدیکی مطلق به اسرائیل، خط میانهای انتخاب کند. با حفظ تمامیت ارضی، بازسازی و جذب سرمایه، آرامشی شکننده ایجاد شود و همزمان بازیهای ژئوپلتیک تازهای هم نمایان شود.
دوم- بازگشت بخشی از نفوذ ایران از طریق لابیگری دیپلماتیک یا ایجاد شبکههای شبهنظامی جدید: تهران شاید به آرامی تلاش کند با حفظ کانالهای مخفی، از طریق گروههای محلی یا شبکههای ناشناس مجدداً نفوذ پیدا کند. اما این مسیر خطرات بالایی دارد و دیگر هرگز مشابه دوران اسد نخواهد شد.
سوم- تمرکز بر بازسازی و انسداد نفوذ خارجی: دولت الشرع ممکن است جذب کمک بینالمللی برای بازسازی زیرساختها را به سوریهای بازگشته به میهن محدود و تلاش کند تا کشور «بومی» و با حداقل حضور نیروهای خارجی اداره و احیا شود.
چهارم- ظهور یک قوس جدید منطقهای: اگر ترکیه، کشورهای حاشیه خلیج فارس و غرب بتوانند در مقابل جمهوری اسلامی و محور مقاومت ائتلافی تشکیل دهند و منافع مشترک اقتصادی و امنیتی پیدا کنند، ممکن است نیروهای تازهای زاده شوند و جمهوری اسلامی چارهای جز وفق دادن خود با واقعیت نداشته باشد.
مخلص کلام این که سقوط اسد صرفا پایان یک دیکتاتوری نبود؛ بلکه نقطه عطفی بود برای بازسازی خاورمیانه، برای بازتعریف قدرتها و اتحادها.
برای مردم سوریه، این سقوط به معنای امید به بازگشت، آزادی نسبی و بازسازی است، اما نه تضمین امنیت، عدالت یا رفاه.
برای جمهوری اسلامی این فروپاشی یک شکست تاکتیکی است و شاید آغاز یک بحران استراتژیک بزرگ.
در سالگرد این رویداد، پرسش مهم این است: آیا قدرتهای منطقهای و جهانی، به ویژه آمریکا، ترکیه و عربستان سعودی میتوانند از این لحظه بهره ببرند تا سوریه را به جامعه بینالمللی بازگردانند؟ یا اینکه وضعیت شکننده امروز به بازتولید خشونت، افراطیگرایی و رقابتهای خونین خواهد انجامید؟