سفر محمد بنسلمان، ولیعهد و رهبر «دیفاکتوی» عربستان سعودی، یکی از مهمترین رویدادهای دیپلماتیک سالهای اخیر است؛ سفری که نه تنها روابط دو کشور را بازتعریف میکند، بلکه پیام روشنی درباره آینده نظم منطقهای، امنیت انرژی، و موازنه قدرت در خاورمیانه میفرستد.
این سفر، به ویژه در زمانی حساس انجام میشود، زمانی که پرونده ایران، جنگ غزه، تنشهای فزاینده در شمال اسرائیل و گذار جهانی به انرژیهای نو، همگی در حال بازترسیم لایههای ژئوپولیتیک منطقه هستند.
سفر بنسلمان به آمریکا گویی نقطه اوج تلاش هفتساله او برای تبدیل عربستان به یک بازیگر تمامقد جهانی است؛ تلاشی که شامل اصلاحات داخلی، متنوعسازی اقتصاد، سرمایهگذاریهای عظیم در فناوری، و ایجاد سیاست خارجی «چندلایه» میشود. اکنون که رابطه ریاض–واشینگتن بعد از فراز و نشیب در دولت بایدن، باز به مرحله اعتمادسازی رسیده، این سفر فرصتی فراهم کرده تا دو کشور از اختلافات بگذرند و یک چارچوب امنیتی–اقتصادی جدید را خلق کنند.
یکی از مهمترین دستاوردهای این سفر، انجام مذاکرات بیشتر درباره توافق امنیتی میان واشینگتن و ریاض است؛ توافقی که میتواند شالوده نظم جدید خاورمیانه شود. عربستان به دنبال تعهد امنیتی روشن از آمریکا و دسترسی به فناوریهای پیشرفته دفاعی و هستهای غیرنظامی است. واشینگتن هم به دنبال تثبیت حضور خود در منطقه، محدود کردن نفوذ چین و فراهم کردن مسیر برای عادیسازی تاریخی روابط عربستان با اسرائیل.
هرچند عادیسازی به دلیل جنگ غزه و فضای افکار عمومی جهان عرب پیچیدهتر شده، اما بنسلمان با مهارت زیاد تلاش کرد تا این پیام را به گوش همگان برساند، اینکه عربستان آماده حرکت به سمت توافق است؛ اما به شرط آنکه مسئله دولت فلسطینی در چارچوبی قابل دفاع حلوفصل شود.
در سطح اقتصادی این سفر به تمامی گویای جاهطلبی بنسلمان است برای بدل کردن عربستان به قطب سرمایهگذاری جهان.
دیدارهای او با غولهای فناوری، مدیران سیلیکونولی، شرکتهای انرژی و دفاعی، و صندوقهای سرمایهگذاری آمریکایی، نشان داد ریاض میخواهد خود را بهعنوان مرکز سرمایه در قرن بیستویکم تثبیت کند. بنسلمان در این سفر تلاش کرد پیام روشنی بدهد: عربستان فقط خریدار تجهیزات یا شریک نفتی نیست، بلکه تولیدکننده فناوری، سرمایهگذار جهانی، و بازیگری است که برای آینده انرژی و اقتصاد دیجیتال سهم میخواهد.
پروژههای عظیمی چون «نئوم»، «قدیه»، و طرحهای انرژی پاک نیز در همین چارچوب بهعنوان مقصد سرمایهگذاریهای مشترک مطرح شدهاند.
در حوزه امنیتی و منطقهای، یکی از نکات مهم این سفر، گفتوگوهای غیرعلنی درباره ایران است. عربستان از یکسو مسیر کاهش تنش با تهران را ادامه میدهد و از سوی دیگر تلاش میکند با پشتیبانی آمریکا، سپری بازدارنده در برابر تجاوزهای منطقهای جمهوری اسلامی و شبکه شبهنظامیان وابستهاش ایجاد کند. بنسلمان در واشینگتن یادآوری کرد که عربستان خواهان جنگ نیست، اما در برابر رفتارهای بیثباتکننده ایران و محور مقاومت، نیازمند «تضمینهای واقعی» است. بن سلمان به سادگی برای ترامپ روشن کرد که ثبات در خلیج فارس با همکاری آمریکا تقویت میشود، نه با رها کردن منطقه به رقابت بیمهار بازیگران غیر دولتی.
این سفر همچنین از منظر نمادین برای دو طرف اهمیت داشت. برای آمریکا، حضور بنسلمان نشانهای است از اینکه به رغم ظهور چین، واشینگتن همچنان میتواند رابطهای یگانه و منحصر به فرد با اصلیترین کشور عرب منطقه و یکی از ستونهای بازار انرژی جهان داشته باشد. برای عربستان هم این سفر تاکیدی است بر گذار از دوران نفتمحور به عصر نفوذ سیاسی–اقتصادی؛ عصری که ریاض خود را قدرتی مستقل، چندقطبی، و بازیگری میبیند که همزمان با واشینگتن، پکن و مسکو کار میکند و قواعد بازی را تغییر میدهد.
در نهایت، سفر محمد بنسلمان به آمریکا را باید مقدمهای برای «توافق بزرگ» دانست؛ توافقی که اگر به نتیجه برسد، بزرگترین بازآرایی امنیتی خاورمیانه از زمان توافقات کمپدیوید خواهد بود. فارغ از نتیجه نهایی، این سفر پیام آشکاری داشت: عربستان دیگر فقط بخشی از معادله نیست؛ خود معادله است!