نیویورکتایمز گزارش داد که واتسون این هفته در یک مرکز مراقبت بیماران در حال احتضار در لانگ آیلند درگذشته است.
مرگ او از سوی آزمایشگاه کولد اسپرینگ هاربر در لانگ آیلند، جایی که سالها در آن کار میکرد تایید شد.
شهرت واتسون در سالهای پایانی عمرش بهدلیل اظهارات جنجالی درباره ژنتیک و نژاد خدشهدار شد و موجب طرد شدن او از جامعه علمی گردید. او حتی در جوانی نیز بهخاطر روحیه جاهطلب، تند و بیپروا و استفاده از دادههای دیگران برای پیشبرد کار خود به اندازه موفقیتهای علمیاش شناخته میشد.
کتاب خاطراتش در سال ۱۹۶۸ با عنوان «مارپیچ دوتایی» (The Double Helix) روایتی بیپرده و پرهیجان از نحوه کشف ساختار سهبعد دیانای از سوی او و فرانسیس کریک، فیزیکدان بریتانیایی، بود.
این کشف در نهایت جایزه نوبل فیزیولوژی و پزشکی ۱۹۶۲ را برای آن دو به ارمغان آورد و مسیر را برای مهندسی ژنتیک، ژندرمانی و زیستفناوری نوین هموار کرد.
با این حال، برخی همکارانش مانند کریک و موریس ویلکینز از لحن کتاب و نحوه تصویرسازی از جامعه علمی انتقاد کردند. افزون بر آن، واتسون و کریک بهدلیل استفاده از دادههای تجربی روزالین فرانکلین، پژوهشگر زن و متخصص کریستالوگرافی پرتو ایکس، بدون اشاره کافی به سهم او، به شدت مورد سرزنش قرار گرفتند.
واتسون در کتابش نوشت: «تحقیقات علمی میان دو نیروی متضاد در کشاکش است: جاهطلبی و انصاف.»
در سال ۲۰۰۷، هنگامی که واتسون به تایم لندن گفت که نتایج آزمایشها نشان میدهد که «هوش آفریقاییها مانند ما نیست»، خشم گستردهای را برانگیخت.
او به ترویج نظریههای نژادپرستانه متهم و از سمت خود در آزمایشگاه کولد اسپرینگ هاربر برکنار شد. واتسون بعداً عذرخواهی کرد، اما در سال ۲۰۱۹ بار دیگر در یک مستند تلویزیونی اظهارات مشابهی درباره تفاوت ژنتیکی میان نژادها بر اساس آزمونهای IQ بیان کرد.
زندگی و مسیر علمی
جیمز دیویی واتسون در ۶ آوریل ۱۹۲۸ در شیکاگو به دنیا آمد و در سال ۱۹۴۷ از دانشگاه شیکاگو در رشته جانورشناسی فارغالتحصیل شد. او سپس در دانشگاه ایندیانا دکترای خود را در زمینه ژنتیک گرفت و در سال ۱۹۵۱ به آزمایشگاه کاوندیش دانشگاه کمبریج پیوست؛ جایی که با کریک آشنا شد و جستوجوی ساختار دیانای را آغاز کرد.
کشف ساختار مارپیچ دوتایی، دریچهای به انقلاب ژنتیک گشود. واتسون و کریک در مقاله سال ۱۹۵۳ خود نوشتند: «از نظر ما پنهان نمانده است که جفتشدن ویژهای که پیشنهاد کردهایم، بلافاصله سازوکاری ممکن برای نسخهبرداری از ماده ژنتیکی را نشان میدهد.»
آن جمله بعدها به «بزرگترین کمگویی تاریخ زیستشناسی» معروف شد.
واتسون تنها ۲۵ ساله بود که این کشف تاریخی را انجام داد. گرچه بعدها هیچ دستاورد علمی همسنگ آن نداشت، اما همچنان در عرصه علم تاثیرگذار ماند و یکی از چهرههای محوری زیستشناسی مولکولی شد. او در سال ۱۹۵۶ به دانشگاه هاروارد پیوست و با وجود بدبینی برخی استادان به زیستشناسی مولکولی، گروهی از پژوهشگران جوان را جذب کرد که بعدها نسل جدید علم ژنتیک را ساختند.
در سال ۱۹۶۸ واتسون به آزمایشگاه کولد اسپرینگ هاربر در لانگ آیلند رفت و آن مرکز را از یک موسسه کوچک به نهادی جهانی در تحقیقات زیستی تبدیل کرد.
پروژه ژنوم انسان
در سال ۱۹۹۰، واتسون بهعنوان نخستین مدیر پروژه ژنوم انسان منصوب شد؛ طرحی برای تعیین توالی سه میلیارد واحد شیمیایی سازنده دیانای انسان. او زمانی که موسسه ملی بهداشت آمریکا تصمیم گرفت برای برخی توالیهای ژنی حق ثبت بگیرد، در اعتراض به تجاریسازی دانش ژنوم استعفا کرد و گفت این دانش باید در حوزه عمومی باقی بماند.
در سال ۲۰۰۷، واتسون دومین فرد در جهان شد که ژنوم کاملش توالییابی شد. او آن را بهصورت عمومی منتشر کرد، اما خواستار عدم اطلاع از ژنهای مرتبط با بیماری آلزایمر شد.
شخصیت و میراث
واتسون در مصاحبهای در سال ۲۰۰۳ گفت: «بزرگترین افتخار زندگیام نوشتن کتابهایم است، نه کشف مارپیچ دوتایی. آن کشف بهزودی بهدست کسی انجام میشد، اما کتابهایم ماندگارند.»
او با وجود زبان تند و رفتار جنجالیاش، از حامیان پرشور زنان در علم بود. نانسی هاپکینز، زیستشناس، گفت: «بدون حمایت جیم، من هرگز نمیتوانستم در علم بمانم. او از زنان بسیاری حمایت کرد، هرچند گاهی درک انگیزهاش دشوار بود.»
واتسون متاهل و دارای دو پسر بود. او تا پایان عمر شخصیتی پیچیده باقی ماند؛ نابغهای که هم الهامبخش نسلهای دانشمند بود و هم به خاطر دیدگاههای بحثبرانگیزش، از جامعه علمی طرد شد.