نسرین روشن، زندانی دو تابعیتی ایرانی-بریتانیایی، پس از ۵۵۰ روز از زندان اوین آزاد شد
بر اساس اطلاعات رسیده به ایراناینترنشنال، نسرین روشن، زندانی دوتابعیتی ایرانی-بریتانیایی، پس از تحمل ۵۵۰ روز حبس از زندان اوین آزاد شد. او پیشتر به دلیل حضور در تجمعهای اعتراضی خارج از کشور، از سوی دادگاه انقلاب تهران به حبس محکوم شده بود.
این زندانی سیاسی، سهشنبه ۳۰ اردیبهشت و به صورت مشروط آزاد شده است.
آرش آسیابی، همسر این زندانی سیاسی، خرداد ۱۴۰۳ در گفتوگو با ایراناینترنشنال درباره ادامه زندانی بودن او در ایران گفت: «همسرم گناهی مرتکب نشده و حق او نیست در ایران زندان باشد. همسرم مثل هر ایرانی وظیفهشناسی که به کشور و مردم خود اهمیت میدهد در اعتراضات خارج از کشور شرکت کرده. صدای مردم ایران شدن جرم نیست و او یک روز هم نباید در زندان بماند.»
روشن در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۲، در حالی که قصد داشت به صورت قانونی از تهران به بریتانیا، کشور محل سکونتش سفر کند، به دست نیروهای امنیتی در فرودگاه بینالمللی «امام خمینی» بازداشت و به یکی از سلولهای انفرادی بازداشتگاه وزارت اطلاعات موسوم به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد.
همراه با او، سارا تبریزی، زندانی سیاسی سابق که پس از آزادی از زندان و احضار به وزارت اطلاعات به شکل مشکوکی جان باخت، بازداشت شده بود.
روشن در تاریخ ۱۱ دی ۱۴۰۲ و پس از از حدود یک ماه و نیم شکنجه، با پایان بازجوییها به بند زنان زندان اوین منتقل شد و در دوران زندان از درد مفاصل و کمر رنج میبرد. با این حال و با وجود تورم در ناحیه زانو و مچ پا، او از رسیدگی پزشکی محروم بود.
روشن مدتی بعد از سوی قاضی ایمان افشاری، رییس شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران محاکمه و با اتهام «اجتماع و تبانی» به تحمل چهار سال حبس و با اتهام «تبلیغ علیه نظام» به هشت ماه حبس محکوم شد.
حضور روشن در تجمعات اعتراضی خارج از کشور از جمله حضور در تجمعات پس از قتل مهسا ژینا امینی که به خیزش سراسری ایرانیان منجر شد، از مصداقهایی بود که دادگاه برای صدور این حکم عنوان کرد.
با اعمال ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی، چهار سال از حکم صادر شده برای این شهروند به عنوان مجازات اشد قابل اجرا بود که در ادامه به سه سال زندان کاهش پیدا کرد.
روشن که متولد سال ۱۳۴۲ است، از شهریور ۱۳۶۰ تا شهریور ۱۳۶۴، از سن ۱۸ تا ۲۲ سالگی نیز در ایران در حبس بوده است.
او دو ماه اول بازداشت خود را در دهه ۶۰ در زندان اوین تحت بازجویی و شکنجه گذرانده و باقیمانده حبس خود را در زندان قزلحصار کرج سپری کرده بود.
جمهوری اسلامی بر اساس «سیاست گروگانگیری» خود، شهروندان دوتابعیتی و شهروندان خارجی را برای اعمال فشار بر دولتهای غربی بازداشت میکند.
نخستین شماره نشریه آنلاین «بامداد بیدار» با هدف آگاهیرسانی درباره زندانیان اعدامشده و زندانیان زیر حکم اعدام در ایران، منتشر شد. محتوای این رسانه که حرکتی در ادامه کارزار «سهشنبههای نه به اعدام» است، از سوی گروهی از زندانیان سیاسی در ایران تولید و مدیریت میشود.
نخستین شماره «بامداد بیدار» سهشنبه ۳۰ اردیبهشت و همزمان با شصتونهمین هفته کارزار «سهشنبههای نه به اعدام» و اعتصاب غذای زندانیان عضو این کارزار در ۴۴ زندان کشور منتشر شد.
این نشریه با اشاره به اینکه «نه به اعدام، باور قلبی، عهد مشترک و هدف والای» ایشان است و جمهوری اسلامی برایشان مرجع قضاوت نیست، حرکت خود را «تلاشی برای ثبت، بازگویی، بیداری و جلوگیری از عادیسازی انسانزدایی» عنوان کرده و گفتند: «اینجا جاییست برای روایت، برای بیداری، برای اندیشیدن دوباره به معنای عدالت، زندگی و کرامت انسان.»
این رسانه در وبسایت خود و در شبکههای اجتماعی ایکس و اینستاگرام از مردم خواسته برای ثبت داستانهای ناگفته، رنجها و حقیقتهای مرتبط با اعدام، با آنها در ارتباط باشند.
این گروه از زندانیان از خانوادههای زندانیان داغدیده که عزیزانشان به هر دلیل و اتهامی، قربانی حکم اعدام شدهاند، دعوت کردهاند که داستانها، رنجها و حقیقتهایشان را با آنها به اشتراک بگذارند: «ما قول میدهیم با برنامههای پیش رو، صدای شما را به گوش همه برسانیم. بیایید دست در دست هم، این چرخه مرگ را برای همیشه متوقف کنیم.»
دستاندرکاران این رسانه با بیان اینکه از بندهای پراکنده زندانهای ایران، با دلی پر از امید و ارادهای استوار، در برابر چرخه بیرحم خشونت و بیعدالتی ایستادهاند، هشدار دادند: «نظام حاکم با سرعتی نگرانکننده جان انسانها را میستاند اما ما انتخاب کردهایم که سکوت را بشکنیم و با صدایی آرام، متحد و پرمهر، پیامی انسانی را به گوش همه برسانیم.»
آنها تاکید کردند: «ما نه تنها در سهشنبههای نه به اعدام صدایمان را بلند میکنیم بلکه با تلاشهای فرهنگی و مقاومتی ریشهدار، به سوی آیندهای عادلانهتر گام برمیداریم.»
نخستین شماره نشریه آنلاین «بامداد بیدار» را در این لینک مطالعه کنید.
طی دهههای گذشته گروههای مختلفی از فعالان مدنی، سیاسی و حقوق بشری همراه با هنرمندان، نویسندگان و زندانیان، با راهاندازی کارزارهایی به مبارزه با مجازات اعدام در ایران پرداخته و خواستار حذف این مجازات غیرانسانی از قوانین کشور شدهاند.
در یکی از این حرکتهای اعتراضی، از بهمن ۱۴۰۲ و با شدت گرفتن موج اعدامها در ایران، کارزار «سهشنبههای نه به اعدام» با درخواست توقف صدور و اجرای این احکام، از سوی زندانیان سیاسی آغاز شد.
این کارزار، سهشنبه ۳۰ اردیبهشت در شصتونهمین هفته، با اعتصاب غذای زندانیان محبوس در ۴۴ زندان سراسر ایران ادامه پیدا کرد.
این گروه از زندانیان بارها در بیانیههای خود از مردم خواستند با شعارهای «نه به اعدام» و «آزادی زندانی سیاسی» با آنها همراه شوند.
در پاسخ به همین درخواستها، شماری از فعالان مدنی و خانوادههای زندانیان محکوم به اعدام، در ماههای گذشته همزمان با این کارزار، هر سهشنبه در شهرهای مختلف ایران تجمع کردند.
«یک تصادف ساده»، تازهترین فیلم جعفر پناهی، سهشنبه بیستم ماه می (۳۰ اردیبهشت) در بخش مسابقه جشنواره کن به نمایش درآمد.
فیلم که در داخل ایران، بدون مجوز و بدون حجاب اجباری ساخته شده، ادامهای است بر فیلمهای پیشین پناهی که این بار صریحتر و بیپردهتر از پیش، به یک انتقاد سیاسی-اجتماعی بدل شده و فیلمساز ابایی ندارد که بخشهایی از آن را به یک مانیفست سیاسی بدل کند.
بخش عمدهای از فیلم به سبک و سیاق برخی آثار عباس کیارستمی در داخل اتوموبیل میگذرد. فیلم با اتوموبیل یک مرد با ظاهری هواخواه نظام آغاز میشود که در کنار خود همسر حامله و دختر کوچکش را دارد. آنها یک سگ را زیر میگیرند و زن جملهای میگوید به این مضمون که هر اتفاقی میافتد «لابد خدا خواسته» است.
این سرآغاز وقایع بعدی است که با خراب شدن ماشین آنها و دیدار اتفاقیشان با یک مرد پیش میرود. مردی که او را از صدای پای مصنوعیاش میشناسد، او را میدزدد و رفتهرفته میفهمیم که گمان میکند این مرد بازجویش در زندان با نام مستعار اقبال است که تمام زندگی او را نیست و نابود کرده است. چندین قربانی دیگر این بازجو هم به داستان اضافه میشوند در حالی که هر کدام سلیقه و دیدگاه خاصی درباره این موضع دارند. حالا این مرد در چنگال آنهاست اما این که باید با او چه کرد، مساله اصلی فیلم را شکل میدهد.
فیلم با خشونت (تلاش برای زنده به گور کردن او) آغاز میشود و همانطور که میتوان حدس زد به خشونتگریزی میرسد و در طول فیلم برخی از شخصیتها از چرخه خشونت انتقاد دارند.
حضور دو زن قربانی در میان ماجرا بر وجه هولناک شکنجهها (که در طول داستان هر کدام به برخی از آنها اشاره میکنند) میافزاید و فیلم در پایان به حضور یکی از این دو زن در کلایماکس نهایی، جلوه ویژهای میدهد؛ جایی که همه چیز واضح و آشکار میشود و تردیدها از بین میرود و یک زن باید تکلیف را روشن کند.
انتقادیترین فیلم پناهی
پناهی این بار تندترین فیلمش را خلق میکند و ابایی ندارد که بهطور مستقیم عوامل حکومت را مورد انتقاد قرار دهد.
دیالوگهای نهایی فیلم دقیقا در همین راستا و با صراحت کامل نوشته شدهاند؛ جایی که مرد از رژیم به روشنی حمایت میکند، از دست دادن پایش در سوریه را مقدس میداند و میگوید برای حفظ «آقا» و حکومت، دست به هر کاری میزند.
در این صحنه او باز به لحن بازجو بودن خودش بازمیگردد و با آن که چشمها و دستهایش بسته است، شخصیت اصلی فیلم را به چالش میکشد اما بعدتر یک زن است که ورق را برمیگرداند و دیالوگهای متفاوتی را رقم میزند.
جسارت پناهی در ادامه راهی که برگزیده و به رغم سالها تهدید و زندان، داستانی ممنوعه را درباره انتقام از یک بازجو و جنایتهای رژیم در داخل زندان روایت میکند، جسارت تحسینبرانگیزی است که اکنون در میان فیلمسازانی که کماکان در داخل ایران زندگی میکنند، کمتر مشابهی دارد اما فیلم از نظر سینمایی مشکلات قبلی فیلمهای اخیر پناهی را تکرار میکند.
با آن که «یک تصادف ساده» اساسا از نظر ساختار با «خرس نیست» یا «این فیلم نیست» تفاوتهای زیادی دارد و بیشتر قصهگو به نظر میرسد اما کماکان نوعی تصنعی بودن صحنهها و دیالوگها به فیلم آسیب میزند.
مهمترین مشکل فیلم از صحنه بحث شخصیتها در کنار ون در بیابان آغاز میشود. جایی که هر کدام از شخصیتها دیالوگهایی شعاری و گلدرشت را تکرار میکنند.
مشکل دیالوگها زمانی بیشتر به چشم میآید که ضعف در اجرا هم علاوه میشود. هیچ کدام از بازیگران فیلم اجرای درخوری ندارند و بازیگر اصلیای که در فیلمی چون «بی پایان» - ساخته نادر ساعیور- درخشان بازی کرده بود، اینجا قابل باور نیست.
باقی شخصیتها هم بیشتر به تیپ شبیه میشوند و فیلمساز نمیتواند به دل آنها نفوذ کند. در نتیجه به رغم سوژه بسیار جذاب و چند صحنه دیدنی، تماشاگر - به ویژه ایرانی - نمیتواند به دل فیلم نفوذ کند و با شخصیتها ارتباط برقرار کند.
تمهیدات کارگردان - مثل نمای بلند و دوربین ایستا - هم که فیلمساز میخواهد به مدد آنها به سبکی و سیاقی مستندگونه برسد، کارکرد لازم را ندارند و بیشتر به نوعی فاصلهگذاری نزدیک میشود که باور صحنه و موقعیت را حتی مشکلتر میکند؛ جایی که قطع میتوانست حس و حال بهتری به صحنه ببخشد.
به نظر میرسد که مشکلات سینمای زیرزمینی و فیلمبرداری در خفا، اینجا به فیلم لطمه میزند و صحنههای گاه خامی را شکل میدهد که در موقعیت عادی، قاعدتا باید در برداشتهای مکرر تصحیح میشدند.
اما فیلم پایانی درخور و دیدنی دارد. تماشاگر به ویژه ایرانی، دائم در طول تماشا به این فکر خواهد کرد که فیلم سرانجام به چه شکل به پایان خواهد رسید. اینجا اما یک صحنه سینمایی بدون دیالوگ به داد فیلم میرسد و پایان باز اما تکاندهندهای را شکل میدهد که میتواند در خاطر مخاطب بماند.
مهدی رجبیان، آهنگساز ایرانی برای ساخت موسیقی تیزرهای مرسدس بنز برنده جایزه بینالمللی «تیلی» در چهلوششمین دوره این رویداد جهانی شد.
این جایزه در بخش تخصصی «استفاده خلاقانه از موسیقی در تیزر تبلیغاتی» برای ساخت موسیقی تیزرهای رسمی مرسدس بنز به رجبیان اهدا شده است.
جوایز تیلی، یکی از معتبرترین جوایز جهانی در حوزه آثار رسانهای، از سال ۱۹۷۹ در ایالات متحده بنیانگذاری شده و هر ساله به برجستهترین تولیدات تبلیغاتی، تلویزیونی، و دیجیتال در سراسر جهان تعلق میگیرد.
رجبیان که حبس در زندان اوین، سلول انفرادی و اعتصاب غذای چهلروزه را در سابقه خود دارد، اکنون بهعنوان آهنگساز کمپانی مرسدس بنز، موسیقی رسمی تیزرهای این برند را تولید میکند؛ آثاری که در صفحات رسمی مرسدس بنز با میلیونها دنبالکننده منتشر شدهاند.
از جمله آثار او میتوان به موسیقی تیزر «روز جهانی زمین با مرسدس بنز»، تیزر خودروی تاریخی و گرانقیمت «مرسدس بنز ۳۰۰ اسالآر»، و مجموعهای از تیزرهای مربوط به خودروهای کلکسیونی مرسدس بنز در قرن نوزدهم اشاره کرد.
مجله معتبر آلمانی بیلد همکاری رجبیان با مرسدس بنز را «گامی مهم برای حضور جهانی موسیقی مستقل ایرانی» توصیف کرده است. پیش از این نیز در آبانماه ۱۴۰۲ جایزه بینالمللی هنرمندان اقلیت سازمان ملل به مهدی رجبیان تعلق گرفت اما به دلیل ممنوعالخروج بودن رجبیان، این جایزه به صورت غیابی به او ارائه شد.
یک سال از کشته شدن ابراهیم رئیسی، رییس دولت پیشین جمهوری اسلامی در سانحهای موسوم به «سقوط بالگرد در منطقه ورزقان» میگذرد. حادثهای که با وجود گذشت ۱۲ ماه، علل وقوع آن هنوز در هالهای از ابهام است اما شاید سوال مهمتر از «چگونه مردن رئیسی» این باشد که: چه کسی از مرگ او سود برد؟
در ادبیات جنایی، یک اصل مهم وجود دارد: بررسی انگیزه و شناسایی ذینفعان.
پلیس و کارآگاهان در پروندههای قتل همواره بهدنبال این هستند که ببینند مرگ یک فرد چه تغییری در معادلات ایجاد کرده و چه کسانی از این مرگ منتفع شدهاند. از همین منظر اگر به ماجرای مرگ رئیسی نگاه کنیم، پرسشی جدیتر از فرضیه «سانحه طبیعی» در برابر ما قد علم میکند: آیا نظام جمهوری اسلامی در عمل ذینفع اصلی این مرگ نبوده است؟
چرخش سیاست خارجی
یک سال پس از مرگ رئیسی، جمهوری اسلامی با ایالات متحده در حال مذاکره است، آن هم نه با دولت جو بایدن بلکه با دولت دونالد ترامپ، رییسجمهوری که مقامهای جمهوری اسلامی او را صراحتا «قاتل قاسم سلیمانی» میدانستند و مذاکره با او را ناممکن توصیف میکردند.
چنین چرخشی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی بیسابقه نیست اما در این مقطع، به نظر میرسد حذف فیزیکی رئیسی یکی از زمینههای کلیدی آن بوده است.
دولت رئیسی، دولتی بود که به شدت بر «مقاومت»، «استقلال» و «عدم اتکا به بیگانگان» تاکید و بر گفتمان «توان داخلی» تمرکز داشت. وزیر امور خارجه او، حسین امیرعبداللهیان، شخصیتی بود که به گفته کاظم جلالی، سفیر جمهوری اسلامی در روسیه، «با درک درست از جهان اسلام، وزیر خارجه مقاومت» خوانده میشد.
محمد مخبر، سرپرست دولت پس از مرگ رئیسی نیز تاکید کرده بود: «امیرعبداللهیان وزیر خارجه جریان مقاومت بود.»
در چنین شرایطی، هرگونه نرمش یا مذاکره با غرب، بهویژه با آمریکا، میتوانست بحران گفتمانی جدی برای جمهوری اسلامی ایجاد کند.
چرخش از «مجازات قاتل سلیمانی» به «پذیرش منطق مذاکره» با او، به سادگی از دولت رئیسی برنمیآمد. حتی در دورانی که مذاکرات هستهای در دولت او با دولت بایدن و کشورهای اروپایی انجام شد، نتیجهای حاصل نشد چرا که اساسا گفتمان دولت رئیسی و نیروی انسانی حاضر در آن، توان پیش بردن چنین مسیری را نداشت اما مرگ رئیسی، راه را برای آمدن مسعود پزشکیان و بازگشت «گفتمان مذاکره» باز کرد.
انتقاد برخی اصولگرایان به مهندسی انتخابات
پزشکیان با شعار «دیپلماسی» و «تغییر» و با همراهی علنی محمدجواد ظریف، نماد مذاکرات برجام، وارد انتخابات و پیروز شد. پیروزیای که از دید بخشی از اصولگرایان، اصلا تصادفی یا رقابتی نبود.
محمد منان رئیسی، نماینده قم در مجلس شورای اسلامی، بلافاصله پس از اعلام نتایج، در یادداشتی شورای نگهبان را متهم به مهندسی انتخابات کرد و نوشت: «اینکه به راحتی و بدون عاقبتاندیشی، طی پنج-شش روز، پشت میز و زیر باد کولر بنشینند و بدون تحلیل لازم، ترکیبی را در فرایندی غیرشفاف تحویل ما دهند ... اگر قرار بر مهندسی انتخابات (گرچه سهوا) به نفع دوستان اصلاحطلب بود، آیا میشد چینش نامزدها را بهتر از این اعلام نمود؟! قطعا خیر!»
در شبکههای اجتماعی نیز برخی از کاربران موسوم به «ارزشی» و «انقلابی»، از حذف عامدانه رئیسی سخن گفتند.
نگارنده این متن، یک روز پیش از برگزاری دور اول انتخابات ریاستجمهوری در سال ۱۴۰۳، در یادداشتی مسعود پزشکیان را گزینه مطلوب خامنهای برای ریاست جمهوری دانسته بود.
آیا جمهوری اسلامی با حذف فیزیکی یک چهره تندرو، مسیر را برای یک چهره میانهرو هموار کرد؟
از دید برخی تحلیلگران، شواهد و سود حاصل شده از این تغییر، چنین امکانی را رد نمیکند.
جمهوری اسلامی و بحران انرژی
یکی از مسائل کلیدی این روزهای ایران، کمبود انرژی است. به گفته فاطمه مهاجرانی، سخنگوی دولت پزشکیان، این بحران ناشی از «عدم سرمایهگذاری و سیاستگذاری درست در سالهای اخیر» است. به عبارت دیگر، همه میدانستند بحرانی در راه است اما اقدامی نشد.
تغییر مسیر از انزوا به تعامل، یکی از راههای عبور از این بحران است و این همان کاری است که دولت پزشکیان با چراغ سبز رهبر جمهوری اسلامی آغاز کرده و این تنها در غیاب رئیسی امکانپذیر شده است.
راز سقوط بالگرد؛ ابهام یا توطئه؟
در مورد علت سقوط بالگرد حامل رئیسی، روایت رسمی همچنان بر «بدی آب و هوا» تاکید دارد اما بسیاری از نزدیکان حکومت، به نقش احتمالی موساد یا خرابکاری اشاره کردهاند.
فواد ایزدی، استاد دانشگاه و تحلیلگر صداوسیما، گفت: «سانحه ممکن است رخ داده باشد اما مسئله ما در منطقه آذربایجان، وجود اسرائیل و موساد است.»
روزنامه جمهوری اسلامی نیز با اشاره به گمانهزنیها نوشت: «این حادثه در نزدیکی مرز کشورمان با جمهوری آذربایجان رخ داده که اسرائیل امکانات اطلاعاتی، مخابراتی و نظامی زیادی در آن مستقر کرده است.»
کامران غضنفری، نماینده مجلس، پا را فراتر گذاشت و گفت: «آمریکا و اسرائیل با همکاری [الهام] علیاف، رییسجمهور را به شهادت رساندند ... اما برخی آقایان مصلحت نمیبینند اعلام کنند و شهادت را نسبت میدهند به یک توده ابر ... عجب ابر متراکم و هوشمندی بود!»
در مقابل، ستاد کل نیروهای مسلح تمامی سناریوهای مرتبط با «خرابکاری»، «حمله» یا «عملیات هدفمند» را رسما تکذیب کرده است اما تکذیبها، گمانهزنیها را خاموش نکرده چون هیچ گزارش شفافی از مکالمات خلبان، جعبه سیاه و جزییات دقیق سقوط منتشر نشده است.
چه کسی سود برد؟
مرگ رئیسی، مرگ یک مقام ارشد جمهوری اسلامی بود که سابقهاش در نقض حقوق بشر از جمله در اعدامهای گسترده دهه ۶۰، در حافظه تاریخی مردم ایران ثبت شده است. جامعهای که نه با شوک، بلکه با شوخی به خبر مرگ او واکنش نشان داد و نگاهش به مرگ او از جنس «تسلیت» نبود.
اما مهمتر از مرگ رئیسی، تغییری است که پس از او رخ داد. حذف رئیسی، زمینهساز چرخش در سیاست خارجی، باز شدن فضای مذاکره و کنترل بحرانهایی نظیر کمبود انرژی شد و جمهوری اسلامی با هزینه گفتمانی کمتر از حدی که شاید در صورت ادامه حیات رئیسی به وجود میآمد، توانست از دولت مقاومت عبور کند و به دولت دیپلماسی برسد.
از این منظر، شاید آنچه مهم است نه چگونه مردن، بلکه چرا مردن رئیسی باشد و اینکه چه کسی یا کسانی از آن منتفع شدهاند؟
وحید مجید، رییس پلیس فضای تولید و تبادل اطلاعات (فتا)، اعلام کرد اغلب سایتهای «صیغهیابی و همسریابی» در ایران فاقد مجوز قانونی هستند و بسیاری از آنها با هدف فریب کاربران و کلاهبرداری فعالیت میکنند.
مجید در همین رابطه گفت: «بسیاری از این سایتها صرفا با هدف فریب کاربران و ارتکاب کلاهبرداری طراحی شدهاند. کاربران در این فضاها فریب وعدههای دروغین را میخورند و بعضا متحمل خسارات مالی و حیثیتی میشوند.»
او افزود یکی از موانع اصلی در مسیر مقابله با این کلاهبرداریها، عدم تمایل قربانیان به شکایت رسمی است و بسیاری از آنها بهدلیل نگرانی از «مسائل آبرویی»، از پیگیری موضوع در مراجع رسمی صرفنظر میکنند.
پوشش مذهبی برای تجارت جنسی
ایراناینترنشنال ۲۶ اردیبهشت در گزارشی با عنوان «پوشش مذهبی برای تجارت جنسی؛ پشت پرده ازدواج موقت در ایران» به بررسی پلتفرمهای آنلاین ازدواج موقت یا صیغه در ایران پرداخت.
بر اساس این گزارش، این پلتفرمها زمینه دسترسی مردان به نوعی اقتصاد جنسی زیرزمینی را فراهم آوردهاند؛ اقتصادی که نه تنها با نظام مذهبی حاکم بر کشور در تعارض نیست، بلکه با نوعی تایید و مشروعیت دینی رونق گرفته است.
در اپلیکیشنهای پیامرسانی مانند تلگرام، کانالهایی وجود دارند که خدمات «ازدواج اسلامی» را تبلیغ میکنند.
زبان این تبلیغات رمزآلود است: «صیغه حلال»، «ازدواج تحت نظارت شرعی» یا «همراهی اسلامی ضابطهمند». اما مدل کسب و کار بسیار ساده است: انتخاب کن، پرداخت کن و سپس قرار بگذار.
صنعت سازمانیافته دلالی جنسی
ایراناینترنشنال در بررسیهای خود با صنعتی سازمانیافته از دلالی جنسی روبهرو شد که با پوشش شرعی فعالیت میکند و از خلاهای قانونی مرتبط با صیغه برای تسهیل تنفروشی بهره میگیرد.
بسیاری از کاربران فریب میخورند، هرچند برخی آگاهانه وارد این معاملات میشوند.
ایراناینترنشنال با چند کانال در این زمینه تماس گرفت و در نیمی از موارد، پاسخها از سوی زنان مختلف و با شمارههایی گوناگون ارسال شد.
یکی از آنها پیام صوتی فرستاد و دیگری پذیرفت در صورت واریز بیعانه، برای دریافت پول نقد دیداری حضوری ترتیب دهد.
در این شبکه، تنها دریافت اطلاعات تماس یک زن معمولا بین ۳۰۰ تا ۵۰۰ هزار تومان هزینه در بردارد. ارائه «خدمات کامل» با عنوان «قرارداد صیغه ماهانه» نیز از هفت تا ۴۰ میلیون تومان متغیر هستند؛ نرخی که بسته به موقعیت مکانی، سن یا حتی قد زنان تغییر میکند.