حسین امیرعبداللهیان و کشته شدنش؛ تغییر مشی سیاست خارجی ایران در دوره او

امیر سلطان‌زاده
امیر سلطان‌زاده

ایران‌اینترنشنال

حسین امیرعبداللهیان، وزیر امور خارجه‌ای با پیشینه امنیتی، در دوره‌ای زمام دستگاه دیپلماسی حکومت ایران را برعهده گرفت که دیگر وزارت خارجه تنها بازیگر میدان سیاست خارجی جمهوری اسلامی نبود. مشی او بازتابی از تغییر ساختار قدرت در تصمیم‌گیری‌های بین‌المللی ایران بود.

دیپلماتی از دوران جنگ تا میز مذاکرات پنهانی

امیرعبداللهیان متولد ۲۴ مهر ۱۳۴۳ در شهر دامغان بود. او تحصیلاتش را در رشته روابط بین‌الملل ادامه داد و از دانشگاه تهران درجه دکترا دریافت کرد و در حالی که تنها چند ماه تا ۶۰ سالگی‌اش باقی مانده بود، در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، به همراه ابراهیم رئیسی، رییس دولت سیزدهم، در سانحه سقوط بالگرد در ارتفاعات ورزقان کشته شد.

امیرعبداللهیان از جمله دیپلمات‌هایی بود که حرفه‌اش را در پایان جنگ ایران و عراق آغاز کرد. او در آن زمان دبیر دوم سفارت ایران در بغداد بود و از نخستین ماموریت‌هایش، پرونده تبادل اسرا بود.

او بعدها در مذاکرات سه‌جانبه ایران، آمریکا و عراق با هدف تامین امنیت پس از سقوط صدام حسین شرکت کرد.

امیرعبداللهیان با این‌که تنها یک دوره سفارت در بحرین را در کارنامه‌اش داشت در دوره وزارت علی‌اکبر صالحی به معاونت عربی و آفریقایی وزارتخانه رسید و به چهره‌ای نزدیک به نیروی قدس بدل شد.

بیشتر بخوانید: یک سال پس از سقوط بالگرد؛ چه کسی از مرگ رئیسی سود برد؟

از اعتماد نظام تا کنار گذاشته‌شدن در دوران ظریف

در ابتدای دولت حسن روحانی، امیرعبداللهیان با وجود ابقای ظاهری در معاونت خود، عملا از دایره تصمیم‌سازی مذاکرات اتمی کنار گذاشته شد.

محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه وقت، در گفت‌وگویی اشاره کرده بود که حتی شماره او را برای تماس درباره آتش‌بس یمن به جان کری، همتای آمریکایی خود داده اما تماس انجام نشده و آتش‌بسی هم شکل نگرفته است.

برکناری امیرعبداللهیان در سال ۱۳۹۵ از سوی ظریف، سرآغاز همراهی بی‌سابقه رسانه‌های اصولگرا با او بود. تسنیم، مشرق و خبرگزاری دانشجو او را نماینده منافع ملی و قربانی «برجام بازی» با کشورهای عربی خواندند.

این رسانه‌ها، امیرعبداللهیان را به عنوان مهره‌ای مطمئن در برابر دیپلماسی اعتدال معرفی کردند.

بازگشت با عنوان وزیر و بدون ابزار قدرت

هرچند تصمیم‌گیری نهایی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی همواره در دفتر رهبر متمرکز بوده اما از میانه دهه ۱۳۹۰ به بعد، این تمرکز به نوعی یک‌دست‌سازی بدل شده است.

تجربه‌ گفت‌وگوهای مستقیم با آمریکا، تلاش‌های تیم ظریف و عباس عراقچی در مذاکرات برجام و امید به بازتعریف جایگاه ایران در نظم بین‌الملل، همگی در برابر دغدغه‌های امنیتی نظام، به‌ویژه بحران سوریه و بیم از سقوط بشار اسد، در اولویت دوم قرار گرفتند.

علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، با تعمیق بی‌اعتمادی به دیپلماسی، عملا سیاست خارجی را به «میدان» واگذار کرد؛ تصمیمی که پیامد آن، کم‌رنگ‌شدن نقش وزارت امور خارجه و به حاشیه رفتن چهره‌هایی بود که بر ابزارهای حرفه‌ای دیپلماسی تکیه داشتند.

در این ساختار تازه، وزیر امور خارجه بیش از آن‌که تصمیم‌ساز یا حتی تصمیم‌گیر باشد، به نقش تشریفاتی بدل شد - و در مورد امیرعبداللهیان، حتی همین نقش تشریفاتی نیز با کاهش قدرت اجرایی توأم بود.

او در مقام وزیر، نه اختیار تصمیم‌گیری داشت و نه امکان اجرای مستقل سیاست‌ها را.

در چنین ساختاری بود که امیرعبداللهیان به وزارت رسید؛ چهره‌ای که بیش از آن‌که محصول دستگاه دیپلماسی باشد، برآمده از نهادهای امنیتی و نزدیک به نیروی قدس سپاه پاسداران بود.

انتصاب او، از ابتدا نشانه‌ای از تثبیت سیاست‌ جدید جمهوری اسلامی در حوزه خارجی بود: سیاستی کمتر وابسته به دیپلمات‌های کارکشته و بیشتر متکی به وفاداران امنیتی.

با این حال، حتی موقعیت او نیز به‌اندازه پیشینیان خود در دولت‌های قبلی نبود. اختیاراتش محدود بود، نقش او در مذاکرات راهبردی همچون احیای برجام نادیده گرفته شد و وزارتخانه‌اش از حوزه‌های کلیدی همچون پرونده اتمی کنار گذاشته شد.

امیرعبداللهیان در واقع نه‌تنها وزیر امور خارجه‌ای بدون اختیار، بلکه بازیگری با نقشی تزئینی در ساختار سیاست خارجی بود که قدرت واقعی‌اش نه در نیاوران، بلکه در نهادهای امنیتی متمرکز بود.

در دولت رئیسی، تصور می‌شد با انتصاب امیرعبداللهیان، نفوذ سپاه پاسداران در سیاست خارجی رسمی کاهش یابد و دوباره وزارت امور خارجه به جایگاه پیشین خود بازگردد اما چنین نشد و حتی پرونده اتمی نیز از این وزارتخانه خارج و به شورای عالی امنیت ملی سپرده شد.

علی باقری کنی، معاون او، مسئول مذاکرات شد ولی نه به وزیر بلکه به شورای عالی پاسخ‌گو بود.

سیاست منطقه‌ای: ملاقات با نیابتی‌ها و دیپلماسی بی‌ثمر

در ۳۴ ماه وزارت، امیرعبداللهیان بارها با نمایندگان گروه‌های نیابتی جمهوری اسلامی همچون حزب‌الله، حماس و جهاد اسلامی دیدار کرد و با این حال، دستاورد ملموسی حاصل نشد. حتی در بحبوحه مذاکرات غیرعلنی با آمریکا در عمان، نه او و نه وزارتخانه‌اش نتوانستند نقشی مستقل ایفا کنند.

در تلاش برای بازسازی روابط منطقه‌ای نیز ناکامی‌هایی رخ داد. رابطه با بحرین، محل تجربه سفارتش، احیا نشد. سودان و مالدیو نیز تا ازسرگیری رابطه تهران و ریاض با وساطت چین، علاقه‌ای به نزدیکی نشان ندادند. رابطه با مصر هم علی‌رغم اعلام رضایت خامنه‌ای، به نتیجه نرسید.

از جنبش «زن، زندگی، آزادی» تا بحران در نیویورک

در نخستین سال وزارتش، جنبش اعتراضی گسترده‌ای در ایران آغاز شد. امیرعبداللهیان که هم‌زمان با آغاز این اعتراض‌ها در نیویورک بود، در گفت‌وگو با رسانه‌های بین‌المللی از جمله سی‌ان‌ان، دستگیری‌ها و سرکوب‌ها را انکار کرد.

واکنش تند کریستین امان‌پور، خبرنگار شناخته‌شده، در یکی از این گفت‌وگوها بازتاب گسترده‌ای داشت. عباراتی مانند «در ایران معترض بازداشتی نداریم» در حالی گفته شد که ویدیوهای سرکوب در سطح جهانی منتشر می‌شد.

وزیری که سفارت نداشت، وزارتی که اقتدار نداشت

امیرعبداللهیان در شرایطی وزارت امور خارجه را تحویل گرفت که اغلب سفیران در کشورهای عربی از وابستگان نیروی قدس سپاه پاسداران بودند و خود او نیز به‌عنوان نماینده این نیرو در دستگاه دیپلماسی شناخته می‌شد. با این حال او در قامت وزیر نتوانست قدرت اجرایی گذشته‌اش را احیا کند.

آخرین سفر امیرعبداللهیان، حضور در مراسم افتتاح سدی مشترک میان ایران و جمهوری آذربایجان بود. در حالی که هنوز روابط دیپلماتیک دو کشور به‌دلیل حمله به سفارت آذربایجان در تهران احیا نشده بود، جمهوری اسلامی این مراسم را فرصتی برای کاهش تنش می‌دید اما ساعاتی بعد از این مراسم، بالگرد حامل او و رئیسی سقوط کرد و هر دو جان باختند.

وزارتی که با وعده بازگشت اختیار آغاز شده بود، با مرگی تراژیک و بی‌دستاوردهای ملموس به پایان رسید.

امیرعبداللهیان وزیر خارجه‌ای بود که سایه نهادهای امنیتی بر دیپلماسی را با خود به وزارت آورد اما حتی نتوانست آن را به ابزار اثربخشی در میدان رسمی سیاست خارجی تبدیل کند.