یادداشت جان بولتون درباره خیزش سراسری مردم ایران؛ آیا آیتاللهها سقوط خواهند کرد؟
جان بولتون، مشاور پیشین امنیت ملی آمریکا، درباره خیزش سراسری مردم ایران و قیام علیه جمهوری اسلامی یادداشتی نوشته است. او در این یادداشت در وبسایت تلگراف، بر لزوم کمک غرب به معترضان در ایران تاکید کرده است.
بخشهایی از این یادداشت را در ادامه میخوانید.
پس از قتل مهسا امینی ۲۲ ساله، دختر کُردی که به دنبال بازداشت و شکنجه در بازداشتگاه گشت ارشاد کشته شد، اعتراضاتی در ایران جرقه زد که حالا وارد پنجمین هفته شده و نشانهای از فروکش آن به چشم نمیخورد.
•
رژیم دینی، نظامی و خودکامه جمهوری اسلامی، از زمان انقلاب سال ۱۳۵۷ اینچنین تحت فشار داخلی نبوده است.
بنابراین پرداختن به این دست سوالات که آیا آیتاللههای حاکم بر ایران در نهایت سرنگون میشوند و پس از آن، چه حکومتی در این کشور بر سر کار خواهد آمد، ضروری است.
مساله کلیدی این است که اعتراضات گسترده کنونی در ایران، صرفا زاده یک اپوزیسیون جدید در ایران نیست، بلکه حاصل یک نیروی «ضدانقلابی» واقعی است.
خیزش مردم ایران که از کردستان آغاز شد، به سرعت در تمام کشور پخش شد؛ اعتراضات این بار با شمار، گستردگی و پیچیدگی بیشتری روبهروست.
پاسخ رژیم اما بیرحمانه بوده است؛ گرچه آیتاللهها از گستردگی اعتراضات و جسارت معترضان خشکشان زده است.
علی خامنهای هر چند تقصیر را به گردن آمریکا و اسرائیل میاندازد، میداند که با مشکلی جدی روبهروست.
خیزش برای مقابله با حجاب اجباری، مشروعیت رژیم ایران را با دست گذاشتن بر ایدئولوژی آن، مستقیما به چالش میکشد و برای همین است که اعتراضات کنونی اینچنین سرنوشتساز است؛ بسیار پراهمیتتر از تظاهراتی که در سال ۲۰۰۹ (خرداد ۱۳۸۸) و در واکنش به تقلب در انتخابات ریاستجمهوری رخ داد. این بار خود رژیم هدف حمله است.
در لایههای زیرین اعتراضات کنونی، رد پای تمام مشکلات اقتصادی ایران هم پیداست. این بار تنها تحصیلکردگان و طبقه متوسط شهری نشوریدهاند بلکه تمام «ایران واقعی» به پا خاسته. یعنی ساکنان همان مناطق و حومههایی که سر و کله روزنامهنگاران غربی بهندرت در آنها پیدا میشود.
شهروندان معمولی در ایران به ناکارآمدی سیاستهای اقتصادی که از سوی تندرویان مذهبی به آنها تحمیل شده، پی بردهاند. آنها فریاد «مرگ بر خامنهای» سر میدهند و خبری از شعار «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل» نیست.
تفاوتهای قومی و دینی در ایران هم مساله مهمی است. درهمآمیختگی قومیتی در ایران روشن نیست چون ممکن است کسانی از اعلام علنی قومیتشان خودداری کنند. اما بنا بر تخمینها، ایران ۵۰ درصد یا کمی بیشتر «فارس» و بقیه قومیتهای و مذاهب مثل آذری، کرد، ترکمن، عرب و بلوچ را در خود جای داده است.
شمار قابل توجهی مسلمان سنی و صوفی هم وجود دارند. تبعیض حکومتی مداوم، بهویژه علیه کردها و دیگر اقلیتها، شدید است.
اعتصاب کارگران صنعت نفت ایران در همراهی با مردم، نکتهای بسیار مهم است. بسیاری به خاطر دارند که اعتصاب کارگران صنعت نفت پیش از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷، به شاه ایران این پیام را رساند که وقت رفتن او فرا رسیده است.
اگر نارضایتی در صنعت پتروشیمی ایران افزایش یابد و تولید محصولات اساسی تعطیل شود، جمهوری اسلامی فلج میشود.
پس مرگ مهسا امینی، تنها رنجهای پیشین ملت ایران را که میرفت به فریاد تبدیل شود، شتاب بخشید.
درهمآمیختگی نارضایتیهای گوناگون مردم پیچیده است اما همین است که مقاومت مردم ایران را مستحکمتر، وضعیت برای حکومت را بغرنجتر و توانایی رژیم برای سرکوب و نظارت بر اعتراضات کنونی را سلب کرده است.
خلاف اطلاعات اشتباهی که جمهوری اسلامی میدهد، خیزش مردم ایران در واقع کاملا خودجوش است اما مشکل خودجوش بودن قیام مردم ایران این است: برقرار کردن ارتباطات معترضان در سراسر کشور کاملا ناکافی و حتی مانع توافق بر تاکتیکهای روزانه است؛ چه رسد به اهداف گستردهتر.
اما حسن خودجوش بودن و نبود ساختار فرماندهی مرکزی این است که رژیم نمیتواند با از سر راه برداشتن تعدادی رهبر، خیزش را نابود کند.
معترضان در ایران با مسائل دشواری روبهرویند و باید آنها را سریعا و پیش از اینکه به بیاهمیتی دچار و به «پانوشتی دیگر در تاریخ جمهوری اسلامی بدل شوند»، حل و فصل کنند.
برای «ضد انقلابی» شدن، معترضان باید بدانند اهداف نهایی آنها چیست و چگونه میخواهند به آنها دست یابند؛ آنان بهویژه، به سازوکار موثری نیاز دارند تا راهبردها برای تغییر رژیم را بهبود بخشند و نقشههایشان را عملی کنند.
با شبکههای مقاومتی کنونی حاضر در ایران، مخالفان رژیم یا باید مخالفتهایشان را کنار بگذارند و به همین شبکهها بپیوندند یا شبکههای موثرتری تشکیل دهند، وگرنه بروز اختلافات در اپوزیسیون سیاسی پروژه بزرگتر (سرنگونی رژیم) را خراب خواهد کرد. «تفرقه بنداز و پیروز شو» جملهای نیست که به گوش رژیمهای خودکامه ناآشنا باشد.
دنیای خارج هم باید به ایران کمک کند و این را باید از فراهم آوردن منابع واقعی، بهویژه برای قادر ساختن مردم به برقراری ارتباط، شروع کند.
اگرچه آواز خوش حسننیت پایتختهای اروپایی به گوش میرسد اما در عمل به جای زیادی نرسیده است.
کاخ سفید هم بهرغم ابراز حمایت مداوم از خیزش مردم ایران، همچنان درگیر وسواس احیای توافقنامه بیجای برجام است.
بریتانیا، فرانسه و آلمان، از دیگر شریکان برجام هم حواسشان آنچنان که باید و شاید جمع ایران نیست.
این رویه باید فورا تغییر کند؛ دم را باید غنیمت شمرد!
قیام مردم ایران علیه جمهوری اسلامی وارد دومین ماه شد و رسانههای غربی گرچه همچنان از پوشش درخور، به موقع و کامل وقایع ایران بازماندهاند اما بر اساس تحلیلها، به نظر میرسد تا حدودی میدانند که «این بار فرق میکند»، و گرچه محتاطانه اما بیوقفه به نظاره وقایع ایران نشستهاند.
در این مطلب، بخشی از یک یادداشت تحلیلی منتشر شده در گاردین را بخوانید:
بنا بر نظر تحلیلگران، سران متزلزل نظام جمهوری اسلامی، ماندهاند تقصیر اعتراضات را به گردن خارجیها و تئوری توطئه بیندازند یا این که اقرار کنند باور به ارزشهای نظام، با پشت کردن یک نسل، از دست رفته است.
جواب سوال این یا آن مهم است چرا که نحوه پاسخ حکومت را مشخص میکند. اگر خیزش تقصیر خارج است، جواب، سرکوب امنیتی همراه با مجازات نیروهای خارجی است و اگر دومی است، گفتوگو با جوانانی را میطلبد که خیزششان رهبری ندارد.
اگر قیام مردم ایران گستردهتر شود، همین فضای محدود فعلی به منظور احیای توافق هستهای برای جمهوری اسلامی باز هم تنگتر خواهد شد و این خود آزمونی برای این سنجش است که آیا جمهوری اسلامی اصلاحپذیر است یا نه.
رژیم ایران به خیال خود فکر میکند شعله خیزش بدون رهبر خاموش میشود و ادعا میکند افرادی که بیرون در خیاباناند ۸۰ هزار نفری بیشتر نیستد و این اعتراضات، توده و شماری که انقلاب لازم میطلبد، ندارد. البته به نظر میرسد عقیده غرب هم همین است.
نظر سپاه پاسداران این است که این انقلاب نیست و نتیجه کار غرب و شبکه ایراناینترنشنال است.
روزنامه جوان، وابسته به سپاه پاسداران هم به نقش بریتانیا در این خیزش مردمی اشاره کرده است؛ سایمون شرکلیف، سفیر بریتانیا در تهران این اظهارات را مضحک خوانده است.
بیمحلی علی خامنهای، رهبر ۸۳ ساله و جزیی خواندن حوادث اخیر و پراکنده خواندن اعتراضات هم کمکی به حکومت نکرده و نمیکند.
همراه با گذر جامعه ایران به سمت جامعهای سکولار، برخی روحانیون در ایران امیدوارند ایرانیان هنوز دلبستگیهای مذهبی داشته باشند.
معدل سنی معترضان اما ۲۰ سال است و سران ایران نمیدانند کجای کار را اشتباه رفتند که نسل جوان اینچنین علیه آنها شوریده است.
جنگ و جدال مقامات بر سر نقش اینترنت در خیزش مردم ایران هم همچنان ادامه دارد؛ گرچه اینترنت در ایران بیش از یک ماه است محدود یا قطع شده است، برخی همچنان دلیل اعتراضات را «اینترنت غربی» میدانند و یک روحانی، اینترنت را «ناتو فرهنگی» خوانده است.
در همین میان اظهارات یوسف نوری، وزیر آموزش و پرورش، مبنی بر دستگیری دانشآموزان معترض و فرستادن آنان به «مراکز روانشناسی»، باعث واکنشهای زیادی شده است.
نهادی که به گفته او قرار است دانشآموزان را اصلاح و رفتار «ضد اجتماعی» آنها را درست کند. راهحلی که آنچنان تفاوتی با مراکز اصلاح پلیس گشت ارشاد ندارد.
اما واکنش برخی اصلاحطلبان در ایران به خیزش مردمی این است که اصولگرایان آنچه خود کاشتهاند را درو میکنند.
روزنامههای حکومتی برای اینکه چرا جوانان به سمت آزادی رفتند و به گفته آنها از تماشای بیبیسی فارسی و ایران اینترنشنال سر درآوردند، دلایل زیادی بیان میکنند اما همچنان استفاده از اینترنت، دلیل خیزش عنوان شده است. اینترنتی که به قول برخی حامیان حکومت، پل بین نسلها را شکسته و نقش والدین، معلمان و سیستم آموزشی و غیره را برای جوانان کمرنگ کرده است.
حال پرسش این است که آیا جمهوری اسلامی از عهده شوکی که به آن وارد شده برخواهد آمد یا نه؟
یک ماه از خیزش سراسری مردم ایران گذشت. علاوه بر خون دادن بر کف خیابانها و اعتصابات در داخل ایران، ایرانیان خارج کشور نیز در تلاشند به جهان بفهمانند رفتن نظام جمهوری اسلامی نه تنها به نفع ایران، که به نفع جهان است.
آنان همچنین تلاش میکنند تا یادآور شوند جمهوری اسلامی همان دولتی است که غرب مدام آن را «بیثباتکننده» مینامید و حالا به جز آن، با فروش پهپادهایی به روسیه که جان مردم اوکراین را میگیرد، جنایتی جدید علم کرده است.
مردم ایران میکوشند دیگر کشورها را متوجه کنند که دست جمهوری اسلامی با دشمن صلح جهانی، ولادیمیر پوتین، رییسجمهوری روسیه، در یک کاسه است.
روسیهای که با تهدیدهای ریز و درشت هستهای، دنیا را در وحشتی پیوسته از وقوع احتمالی جنگ جهانی سوم نگه داشته است.
در برهه حساسی چون خیزش سراسری مردم ایران و سرکوب بیرحمانه معترضان، کاربران رسانههای اجتماعی نگران هستند که در بحبوحه بحران انرژی در جهان و بالا رفتن قیمت آن، نیاز به منابع انرژی ایران باعث شود غرب همان نیمچهحمایتی را که تا اینجا از مردم ایران داشته است، دریغ کند و چشم بر روی جنایتی که در خیابانهای ایران رخ میدهد، ببندد. این روزها جملهای در میان کاربران رسانههای اجتماعی دست به دست میگردد: «بوی نفت نمیگذارد کشورهای دیگر بوی خون را از مملکت ما احساس کنند.»
معترضان همچنین امید بسیاری به تداوم اعتصابات کنونی در صنعت نفت و پتروشیمی در ایران دارند و میدانند درآمد بیشتر برای جمهوری اسلامی مترادف با سرکوب وحشیانهتر معترضان است.
در ادامه، بخشهایی از مطلب منتشر شده در وبسایت «عرب ویکلی» درباره نزدیکتر شدن رابطه ایران و روسیه در حوزه انرژی را بخوانید:
اروپا برای زمستانی بدون گاز وارداتی روسیه آماده میشود و کرملین هم به دنبال فروش گاز طبیعی به کشورهای خاورمیانه و شرق است. چین و هند، همچنان مهمترین خریداران نفت روسیهاند اما در اقدامی عجیب، روسیه حالا به خریداری جدید هم چشم دوخته است: جمهوری اسلامی در ایران.
سوال اینجاست: چرا کشوری با یکی از بزرگترین ذخایر نفت و گاز طبیعی در جهان، باید از روسیه انرژی بخرد؟
ایران به خط لوله جدید احتیاج دارد تا گاز و فرآوردههای انرژی خود را به خارج بفرستد. مسیر فعلی خط لولهای که از ترکیه و عراق میگذرد، تنها قادر به انتقال مقدار کمی از فرآوردههای ایران است.
در سال ۲۰۲۱، صادرات گاز ایران ۱۷ میلیارد متر مکعب بود. در مقایسه، روسیه در همین سال، ۲۴۱ میلیارد متر مکعب گاز صادر کرد.
مشکل دیگر برای ایران، نداشتن فرآورده گاز مایع طبیعی یا همان الانجی است.
پیشتر جواد اوجی، وزیر نفت ایران، اعلام کرده بود بیش از ۱۰۰ میلیارد دلار تفاهمنامه و قرارداد نفتی و گازی در این وزارتخانه امضا شده که تنها نزدیک به ۴۰ میلیارد دلار آن با گازپروم روسیه بوده است.
ایران که به دلیل تحریمها دستش از فنآوریهای مرتبط با انتقال گاز مایع طبیعی غربی کوتاه شده است، به تخصص لازم برای بهبود و توسعه صنعت انرژی دسترسی ندارد و گازپروم روسیه میتواند ایران را در این زمینه کمک کند.
بنا بر نظر برخی کارشناسان، منزوی شدن روسیه در بحبوحه جنگ اوکراین هم برای جمهوری اسلامی، فرصت مهیا کرده است. به عنوان بخشی از تفاهمنامه نفتی امضاشده بین ایران و روسیه، موسوم به «MoU»، مسکو به تهران در توسعه میدانهای نفتی کیش و پارس شمالی و همچنین شش میدان نفتی دیگر کمک خواهد کرد.
اگر ایران و روسیه بتوانند بر سر سازوکاری برای دور زدن تحریمهای آمریکا توافق و برای صادرات انرژی همکاری کنند، اتحادیه اروپا باید روی نفت عربستان سعودی و امارات و گاز مایع طبیعی آمریکا و قطر حساب کند که این خود میتواند به افزایش هر چه بیشتر قیمت انرژی در جهان و کمبود گاز در اروپا بینجامد؛ مخصوصا این که مسکو و ریاض در نشست اخیر اوپک پلاس از کاهش تولید نفت خبر دادند.
مسکو و تهران حتی قصد دارند یک «کارتل جهانی گاز» ایجاد کنند که به آنها در برابر غرب دست بالا میدهد؛ به ویژه در برابر کشورهای اروپایی که همچنان به واردات گاز بسیار وابستهاند.
همزمان با دست همکاری دادن جمهوری اسلامی و کرملین، تهران برای حل مشکل کاهش انرژی در اروپا ( که در پی حمله روسیه به اوکراین پیش آمده است) ابراز تمایل کرده.
ایران هم مثل روسیه تحریم شده و با محدودیت صادرات انرژی روبهروست و ایجاد تغییری در وضعیت این تحریمها (بهویژه با خیزش مردم ایران و ادامه نیافتن گفتوگوها درباره احیای برجام) نامحتمل به نظر میرسد. نتیجه این که از جمهوری اسلامی برای کمک به اروپا در حل مشکل کمبود انرژی قاره سبز طی زمستان، کاری برنمیآید.
نکته این است که حتی با فرض چراغ سبز نشان دادن آمریکا به جمهوری اسلامی، ایران زیرساخت لازم را برای افزایش صادراتش ندارد و برای همین است که به دنبال ایجاد روابط مستحکم در حوزه انرژی با «کشورهای دوست» است. کشورهایی که بتوانند به ایران برای توسعه و مدرنسازی صنایع نفت و گازش کمک کنند.
البته این رویکرد تهران به دوستیابی در حوزه انرژی، با بدبینیهای بسیار روبهروست.
مرتضی بهروزیفر، متخصص حوزه انرژی، پیش از این به خبرگزاری ایلنا گفته است که «روسیه تاکنون ریالی در نفت و گاز ایران سرمایهگذاری نکرده» و تفاهمنامه نفتی «MoU» هم به جایی نمیرسد.
این کارشناس حوزه انرژی تصریح کرده است که گرچه ایران «پلنت الانجی» ندارد، روسیه هم تکنولوژی آن را در اختیار ندارد و «تمام واحدهایی که اکنون در دست بهرهبرداری است، آمریکایی و اروپایی است.»
به گفته بهروزیفر، روسیه تاکنون نتوانسته حتی یک واحد کوچک هم برای خودش راهاندازی کند: «بنابراین انتظار نداشته باشیم که این کار را برای ما انجام دهد.»
از حدود یک ماه پیش و بنا بر اعلام وزارت نفت ایران، تهران روزانه ۹ میلیون متر مکعب گاز از روسیه -برای مصرف داخلی- میخرد ( که احتمالا صرف حوزه انرژی در شمال غرب ایران میشود).
با قصد اتحادیه اروپا مبنی بر قطع واردات گاز روسیه، کرملین به بازار جدید نیاز دارد. ایران یکی از آن بازارهاست و میتواند سر قیمت گاز چانه بزند و ارزانتر بخرد.
برخی تحلیلگران اما به این که فروشندهای چون روسیه، بیطمع به جمهوری اسلامی گاز ارزانتر بفروشد، بهدیده تردید مینگرند.
شش میلیون متر مکعب گاز وارداتی روسیه میتواند دوباره از ایران به دیگر کشورها صادر شود. بنا بر نظر تحلیلگران، تهران انتظار دارد پس از خرید گاز روسیه، آن را به ترکیه، پاکستان و حتی افغانستان بفروشد که به ایران اجازه خواهد داد یک شکاف در بودجه خود را پر کند.
چنین چیزی به نفع گازپروم روسیه است چرا که خریدار تهران است و نه کابل و اسلامآباد و پول مسکو را میپردازد.
البته ایران برای روسیه، جایگزین بازار بزرگ اروپا نمیشود. حتی اگر روسیه تا سقف روزانه به ایران گاز صادر کند، گازپروم سالانه فقط به ایران ۵/۵ میلیارد متر مکعب گاز طبیعی خواهد فرستاد که تنها ۱۰ درصد صادرات روسیه به اروپا از طریق خط لوله نورد استریم است. حالا که نورد استریم و نورد استریم ۲ در پی وقوع انفجار در آنها از کار افتاده است، گازپروم احتمالا حجم صادرات گاز به ایران و باقی مناطق را بالا خواهد برد.
آنچه روشن است این است که روسیه منزوی از غرب، به بازارهای خاورمیانه و آسیا و ایران پناه برده است. کرملین ممکن است در نهایت بهدنبال سلطه بر منابع گازی ایران باشد.
البته در حال حاضر بیشتر نقشههای جمهوری اسلامی و کرملین بلندپروازانه هستند چون حتی بهترین راهبردها هم از نتیجه جنگ اوکراین متاثر خواهند شد؛مخصوصا اگر روسیه شکست سختی بخورد.
ایران هم در بحبوحه یک خیزش سراسری ضدحکومتی است و رژیم به جای نگرانیهای روزمره،بر بقای خود متمرکز است.
جمهوری اسلامی و کرملین گرچه آمال و آرزوهای دور و درازی برای همکاری در حوزه انرژی دارند اما ضمانتی وجود ندارد که رنگ آن را ببینند.
نشریه علمی «نیچر» با انسیه عرفانی، استاد مستعفی فیزیک، درباره علت استعفای او و مواردی دیگر گفتوگو کرده است. این استاد سابق بخش فیزیک موسسه تحصیلات تکمیلی علوم پایه زنجان و کیهانشناس با تمرکز بر ماده تاریک، با آغاز اعتراضات سراسری استعفا داد و اکنون در «مکان امن» به سر میبرد.
یک ماه است که خیزش سراسری شهروندان علیه جمهوری اسلامی، ایران را درنوردیده است. خیزشی که جرقه آن جان باختن مهسا امینی ۲۲ ساله در بازداشتگاه گشت ارشاد بود.
حالا بیشتر دانشگاهها عملا بستهاند. دانشگاه شریف، از دانشگاههای برجسته در ایران هم با بدترین سرکوبها روبهرو شد.
نشریه علمی نیچر در مصاحبه با انسیه عرفانی، استاد فیزیک، درباره علت استعفای او و مواردی دیگر گفتوگو کرده است.
عرفانی، استاد مستعفی بخش فیزیک موسسه تحصیلات تکمیلی علوم پایه زنجان و کیهانشناس، با تمرکز بر ماده تاریک است. او روز اول مهر ماه استعفا داد و حالا در یک «مکان امن» به سر میبرد.
او به نیچر میگوید: «چرا باید در نظام دیکتاتوری وحشیانه بمانم؟ ... نمیتوانم وقتی در خیابانهای ایران خون راه افتاده است، سکوت کنم.»
نیچر: چرا استعفا دادید؟
عرفانی: پس از مرگ مهسا امینی، دانشجویان شعار میدادند «خیابونا غرق خون، استادامون خفهخون!» ... به عنوان یک استاد دانشگاه، من به دانشجویان درس میدهم. پس نمیتوانستم سکوت کنم. اول مهر روز بازگشایی مدارس و دانشگاهها در ایران است و از کودکی، برایم خوشخاطره است. به خودم گفتم اگر بخواهم استعفا بدهم باید در همین روز استعفا بدهم چون ادامه تدریس دیگر معنا نداشت و ندارد.
نیچر: تدریس و تحقیق در دانشگاههای ایران چگونه است؟
عرفانی: دانشگاههای ایران تحت کنترل حکومت قرار دارند و وزیر علوم روسای دانشگاهها را منصوب میکند. معمولا کمیتههایی برای ارزیابی استادانی که برای مشاغل دانشگاهی اقدام میکنند وجود دارد. آخوندها -روحانیون- هم دیدگاه سیاسی استاد را ارزیابی میکنند. جدا از سنجش علمی، باید ارزیابی غیرعلمی درباره پیشینه، خانواده و فعالیتهای سیاسی او هم انجام شود. اگر فرد در ارزیابی علمی تایید شود ولی در باقی موارد تایید نشود، قطعا استخدام نمیشود. فشار بر زنان بسیار بیشتر است چرا که پوشش آنها هم مطابق با قوانین بررسی میشود و باید مواظب آنچه میپوشند، میگویند و جوری که رفتار میکنند، باشند. صحبت از حقوق زنان مجاز نیست. مواردی از آزار جنسی به گوشم خورده است اما هیچکس نمیتواند از آنها حرفی بزند.
نیچر: به نظر میرسد شما مدتها بوده که ناراحت بودهاید.
عرفانی: تصور کنید برای حکومت کار میکنید. خب در شرایط فعلی از خودتان میپرسید چرا من باید در یک نظام دیکتاتوری وحشی بمانم؟ من نمیخواستم جزوی از آن باشم و به خاطر فضایی که در آن قرار داشتم، نمیتوانستم حرفی بزنم. نمیتوانستم کار مثبتی در آن انجام دهم و باید درباره همه چیز سکوت میکردم. در واقع نباید حرف میزدم با آن که در خیابان خون ریخته میشود.
نیچر: پژوهشگران چقدر به خیزش مردم ایران متعهدند؟
عرفانی: بیشتر استادان دانشگاه ساکت هستند چرا که مسوولان دانشگاهها، سمت دولت قرار دارند. اگر استادان به دانشجویان بپیوندند اخراج میشوند. دانشجویان معترض ممکن است یک یا دو ترم تعلیق شوند یا در شرایط بدتر، ممکن است از دانشگاه اخراج شوند یا ناچار به دانشگاه دیگری منتقل شوند اما شما به عنوان استاد دانشگاه، اگر اخراج شوید دیگر کاری برایتان وجود ندارد چون وارد لیست ممنوعه حکومت میشوید. با این حال بسیاری دانشگاهیان اعلام کردهاند تا زمانی که دانشجویان زندانی آزاد نشوند، تدریس نمیکنند.
نیچر: خیزش مردم ایران چه تفاوتی با اعتراضات گذشته دارد؟
عرفانی: این بار کاملا فرق میکند. پیشتر دانشجوها چند روزی اعتراض میکردند، بازداشت میشدند و بعد همهچیز به روال سابق بازمیگشت. هرگز حرفی از اعتصاب دانشجویان نبود. اعتصاب کردن کاملا جدید است. شعارهایی که سر میدهند هم عوض شده است. پیشتر میگفتند «زندانی سیاسی آزاد باید گردد» و حالا میگویند «مرگ بر دیکتاتور» .... دانشجویان زن هم داخل دانشگاه حجاب از سر برمیدارند که قبلا سابقهستند، نداشت ا و در دانشگاههای ایران دیده نمیشد. دانشجویان خطوط قرمز بسیاری را رد کردهاند. بسیاری از استادان هم در حال استعفا دادن هستند و این هم بیسابقه است. این بار پژوهشگران ایرانی هم که از خارج کشور با دانشگاهیان داخل همکاری و اغلب درباره وقایع ایران سکوت میکردند، آنانی که در داخلند را حمایت میکنند.
نیچر: سرکوب دانشجویان دانشگاه شریف از چه جهت پراهمیت است؟
عرفانی: حکومت با حمله به دانشگاه شریف خطای بزرگی کرد. این دانشگاه، دانشگاه نخبگان علوم در ایران است و همه ما، در دوران مدرسهمان، آرزوی رفتن به این دانشگاه را داشتیم و آنچه در آن روی داده، همه ما را غمگین کرده است. چرا حکومت به شریف حمله کرد؟ فقط چون شعارهایی را که سر داده شده بود، نپسندیده بود؟
نیچر: جامعه جهانی علوم چطور باید به مردم ایران کمک کند؟
عرفانی: سیاستگذاران اعمال تحریمها را سبک و سنگین میکنند اما تحریمها زندگی همه ایرانیان را تحت تاثیر قرار میدهد. به عنوان استاد دانشگاه، اگر کارت بانک بینالمللی به من داده نشود، نمیتوانم پول کنفرانسهای خارج کشور را بپردازم، نمیتوانم کمکهزینه مالی بینالمللی بگیرم یا هزینه پرواز و هتل را در خارج بپردازم. اگر کمک مالی از هر سازمان بینالمللی به من بشود، باید پول را نقد به من بپردازند. گرفتن ویزا هم دردسر بزرگی است. در علوم تجربی به ابز نیاز است و خریدن آنها هم به خاطر تحریمها ممکن نیست هر تلسکوپ بالای ۳۵ سانتیمتر تحریم است چون به نظر میرسد برای جاسوسی استفاده خواهد شد. فکر کنید تلسکوپ تحریم باشد! اگر کشورها میخواهند تحریمی بکنند باید وزیر علوم را تحریم کنند، روسای دانشگاه نباید راحت ویزا بگیرند و نباید قادر به همکاریهای بینالمللی باشند؛ مقامهایی که این افراد دارند بهخاطر توانایی علمیشان نیست. بلکه به دلیل رابطه نزدیک آنها با حکومت است.
نیچر: آیا دانشجویان میتوانند رژیم را سرنگون کنند؟
عرفانی: من در حوزه علوم اجتماعی صاحب تخصص نیستم. من سه سال پس از انقلاب اسلامی متولد شدم و نسل من دیگر قوانین این رژیم را برنمیتابد. دوران سکوت تمام شد. دیگر بس است. من دیگر سکوت نمیکنم. امیدوارم که دیگر افراد و نه فقط دانشگاهیان هم متوجه این مساله باشند. همه مسوولیت دارند که سکوت نکنند.
خیزش ایرانیان در سراسر جهان برای برانداختن نظام جمهوری اسلامی ادامه دارد.
مطالبات مردمی در همان ابتدای قیام شهریور و مهر ۱۴۰۱ از سطح برچیده شدن گشت ارشاد و حجاب اجباری فراتر رفت. نگاهی ژرفتر به این که اجبار جمهوری اسلامی برای نگه داشتن روسری بر سر زنان چیست و از آن چه عاید این حکومت ایدئولوژیک میشود که حتی به سقوط احتمالیاش میارزد، خالی از فایده نیست.
وبسایت کانورسیشن، در مطلبی به دلایل سلطهطلبی برخی حکومتها در حوزه پوشش زنان پرداخته است.
سیاست حجاب
در فضای سیاسی امروز، بدن زنان و «حیای وابسته به پوشش» آنان، اغلب جزو اولین چیزهایی است که برخی حکومتها به آن چنگ میاندازند تا سکولار یا سکولار نبودن جامعه را به جهان نشان دهند.
در سال ۱۹۷۰، دولت سوریه حجاب برای زنان در اماکن عمومی را ممنوع کرد چرا که حافظ اسد، رییسجمهوری وقت سوریه، میخواست به دنیا بفهماند که رژیم بعث، سکولار است.
همین سیاست در زمان بشار اسد، رییسجمهوری فعلی سوریه، ادامه یافت. در سال ۲۰۱۰ و به دنبال همین سیاست، بیش از هزاران معلم محجبه دبستان از کارهایشان برکنار و به کارهای دفتری و اداری گمارده شدند.
پس از وقوع انقلاب اسلامی در سال ۱۹۷۹ (بهمن ۵۷) در ایران نیز جمهوری اسلامی ناظرانی برای رعایت حجاب زنان گماشت و حجاب «نماد مرکزی» حکومتی اسلامگرا شد.
حجاب اجباری در ایران بعدتر به قانون تبدیل شد و از آن پس، هر گونه تخطی از آن با جریمه مالی و زندان مواجه میشود.
مصر مثال دیگر در این زمینه است. در سال ۲۰۱۱ تصویر یک زن مصری منتشر شد که پلیس او را با خشونت کتک میزد و روی زمین میکشید؛ صورت زن پوشیده بود اما پیراهن او در کشمکش با پلیس، از جلو باز شده و سوتین آبی او پیدا شده بود.
این عکس توجه رسانههای جهان را جلب کرد. تصویری که به «دختری با سوتین آبی» معروف شد، سریعا به نماد سرکوب زنان به دست نظامیان مصری تبدیل شد.
واقعیت این است که تحت سلطه حکومتهایی مانند جمهوری اسلامی و حکومت مصر و امثالهم، زنان فارغ از این که چه بپوشند و چه نپوشند، به هر حال از سوی پلیس مورد حمله قرار میگیرند.
«دختری در سوتین آبی» برای اعتراض به شرایط کشور از سوی پلیس هدف حمله قرار گرفت و به باور نگارنده، عریان کردن او و با لگد به سینه و شکم او کوبیدن عمدی بود تا دیگر زنان را از پیوستن به انقلاب مصر منصرف کند.
در سال ۲۰۱۱ در مصر، از بسیاری زنان معترض، در حبس، آزمایش باکرگی گرفته شد.
نکته این است که این رفتارهای مردسالارانه، اغلب به پاسبانی دادن این که زنان چه میپوشند و نمیپوشند ختم نمیشود و به مجازات وحشیانه زنان هم محدود نیست. مجبور کردن آنان به برداشتن حجاب هم از همین دست رفتار است.
به دنبال کودتای مصر در سال ۲۰۱۳، هنگامی که عبدالفتاح سیسی، رییس ستاد مشترک نیروهای مسلح مصر، رییسجمهوری، محمد مرسی را که بهشکل دموکراتیک برگزیده شده بود برانداخت، تغییرات بسیاری به جامعه تحمیل کرد؛ از جمله آنها سرکوب زنانی بود که با نقاب صورتشان را میپوشاندند.
رابطه بین دین و عمل به آن در کشورهای مسلمان، حوزه تحقیق نگارنده این مطلب است و نگاهی گستردهتر به کشورهای مسلمان نشان میدهد اغلب این کشورها حتی زمانی که ادعا میکنند کاملا در ایدئولوژیهایشان در تضاد با یکدیگر قرار دارند، معمولا نوعی پلیس اخلاقی دارند یا به قوانین دیگری که دین را به زور در زندگی روزمره مردم جا بیندازد متوسل میشوند.
به نظر نگارنده مطلب، این اصلا ربطی به اصول اسلام ندارد.
مرگ مهسا امینی ۲۲ ساله در بازداشتگاه گشت ارشاد در تهران هم به دلیل پیروی نکردن او از قوانین حجاب جمهوری اسلامی بود که البته نظرها را به سرکوب زنان در ایران جلب کرد.
عربستان سعودی، کشور همسایه ایران، کشوری سنتی که از نظر دینی و سیاسی در مقابل ایران شیعی قرار میگیرد هم همین دست قوانین را دارد که دست و پای زنان را میبندند.
در بسیاری کشورها با اکثریت جمعیت مسلمان، چوب لای چرخ زندگی زنان گذاشتن، راهی برای فهماندن به جهان بوده است که دولت به چه سیاست و ایدئولوژیای باور دارد.
محتسب در بازار است، محتسب سرکار است
«محتسب»، نزدیکترین چیز به گشت ارشاد و پلیس اخلاقی این دوره و زمانه، در اوایل تاریخ اسلام بوده است. محتسب فردی بود که قرار بود از قوانین دینی سر در بیاورد و از سوی حاکم منصوب میشد.
مثلا در زمان عثمانیان، سلطان او را بر سر کار میگذاشت تا بر خرید و فروش نظارت کند. کار «محتسب» این بود که اندازه و وزن محصولات را بررسی کند (تا کسی در خرید و فروش اجحاف یا کمفروشی نکند)، مالیات بپردازد و از رعایت بهداشت در محل کار اطمینان حاصل کند.
اما فراتر از آن، محتسبان به نظارت بر اعمال عموم هم میپرداختند. توبیخ و حتی گاهی مجازات هم در حوزه اختیارات آنان جای میگرفت.
البته شواهدی از این که محتسب در آن زمان زنان را هدف قرار میداده وجود ندارد. محتسبان به باور افراد از ادیان مختلف احترام میگذاشتند اما در ایران امروز، جمهوری اسلامی همه زنان، حتی زنان غیرمسلمان را مجبور به پوشاندن موهایشان میکند.
اما طبق اصول اسلامی انسانها، هر کدام رابطه مستقیمی با خدا، بدون دخالت افراد یا سازمانها دارند.
در قرآن نص صریحی مبنی بر این که فعالیتهایی مثل رانندگی برای زنان ممنوع است (آنچه در عربستان سعودی میبینیم) یا اینکه زنان باید پوشش سنتی داشته باشند وجود ندارد.
قرآن از زنان و مردان، هر دو، میخواهد در لباس پوشیدن حیا داشته باشند اما در این توصیه، تبعیضی بین زن و مرد قائل نمیشود.
در نهایت این که حقوق زنان و انتخاب آنان درباره بدنهایشان، فارغ از این که در کشور مسلمان یا غیرمسلمان زندگی کنند، باید مورد احترام قرار گیرد.
قیام مردم ایران در آستانه یکماهه شدن است. خیزشی که جهان گمان میکرد تنها آذرخشی از خشم است و دیری نخواهد پایید که فروکش کند، با شعارهایی همچون «بهش نگید اعتراض، اسمش شده انقلاب» در مسیری قرار گرفت که دنیا را متحیر کرد.
در ادامه، تحلیل جروزلمپست را بخوانید از حقههایی که جمهوری اسلامی به آنها متوسل شده تا خیزش مردم ایران را تحت تاثیر قرار دهد.
هفتهها اعتراضات بیسابقه در ایران، راه پس و پیش برای جمهوری اسلامی نگذاشته است.
از یک سو، اگر معترضان را سرکوب کند، سلسلهواکنشهایی برخواهد انگیخت و اعتراضات بدتر خواهد شد چون مردم خشمگینتر خواهند شد.
از سوی دیگر، اگر دست به کاری نزند و ضعیف به نظر بیاید، اعتراضات این دفعه یک فرصت «یکبار برای همیشه» برای مردم خواهد بود تا از چنگال این رژیم رها شوند و حکومت را براندازند.
رژیم ایران برای دههها بر کشوری حاکم بوده که در آن منفور بسیاری است اما حالا مخالفان آن از تمام اقلیتهای قومی و مناطق مختلف ایراناند.
زبان چرب و نرم جمهوری اسلامی
یکی از نکات جالب این است که در تحلیل برخی افراد حکومتی، زبان و لحنی آشتیجویانه به چشم میخورد که خیزش کنونی را نشات گرفته از «وقایعی تلخ و ناخوشایند» میداند و به ظاهر با نیاز مردم برای برگزاری اعتراضاتی صلحآمیز همدل است. در عین حال «آشوب و خشونت» جاری در اعتراضات را نکوهش میکند و معترضان را به «گفتوگو و مذاکره» فرا میخواند؛ این بهویژه حین صحبت از نوجوانان و دانشآموزان معترضی که در مرکز اعتراضات اخیر قرار دارند، صادق است.
چنین گفتوگوهایی نشان از این دارند که افراد رژیم فکر میکنند وقایع مرتبط با قتل مهسا امینی ۲۲ ساله در بازداشتگاه گشت ارشاد، درست مدیریت نشده. آنها به مرگ زنی جوان، بهویژه زنی کُرد، حساساند چرا که میدانستهاند مردم به چنین قتلی واکنش نشان خواهند داد و این بار از دست حکومت برنمیآید که مهسا را به جریانهای اعتراضی و تروریستی وصل کند.
به هر صورت چنین اظهارات و مصاحبههایی از دهان حکومتیها برای آنانی جالب است که به دنبال شکافی آشکار در بدنه رژیم جمهوری اسلامی میگردند.
افراد رژیم در حالی وعده و وعید گفتوگو بین حکومت و مخالفان میدهند که آنها را با مکالمههایی که در اوایل انقلاب ۱۹۷۹ (بهمن ۱۳۵۷) جریان داشت مقایسه میکنند و ادعا دارند هدفشان حمایت از جریانی است که مردم بتوانند آزادانهتر صحبت کنند.
گفتههای این افراد رنگ و بویی از اصلاحات جدی در ایران دارد و این تغییر جهتی آشکار برای رژیمهای خودکامه است؛ انگار که قرار است به تقاضای مردم گردن بنهند.
در رژیمهای مشابه دیگر مثل حکومت ترکیه، روسیه و چین، همچنان کسی در مصاحبهها از حق اعتراض برای مردم حرفی نمیزند.
حکومت نمیتواند حقه جدیدی از آستین درآورد
رژیم ایران میداند بر سر دو راهی گیر کرده است و سعی میکند خود را منعطف نشان دهد. اگر اعتراضات را مانند سال ۲۰۱۹ (آبان ۹۸) و دیگر موارد، با کشتار جمعی سرکوب کند، یک نسل به آن پشت میکند و اگر تظاهر کند که گوشش برای شنیدن صدای مردم باز است، یک دهه یا شاید بیشتر بر سر کار خواهد ماند.
رژیم ایران میداند که این بار، واقعا در گل گیر کرده است.
جمهوری اسلامی همچنین میداند که احیای برجام هم احتمالا از دست رفته است؛ چین و روسیه، متحدان این کشور هم ممکن است به یاری جمهوری اسلامی نیایند چون هر کدام سرشان به مشکلات خودشان گرم است.
حکومت جمهوری اسلامی میداند که این بار بخت با او یار نیست و از دولتی که در آمریکا بر سر کار باشد که جمهوری اسلامی با آن برای خودش توافقی دست و پا کند هم خبری نیست.
دشواری واقعی برای جمهوری اسلامی اما در داخل ایران است.