سعید حسینیزاده آرانی، استادیار گروه جامعهشناسی دانشگاه بروجردی و طاها عشایری، استادیار گروه تاریخ و جامعهشناسی دانشگاه محقق اردبیلی، این تحقیق را برای بررسی دلایل احساس محرومیت نسبی ساکنان پایتخت انجام دادند.
احساس محرومیت نسبی زمانی شکل میگیرد که فرد یا گروهی در پی مقایسه خود با دیگران یا با انتظاراتی که آن را حق طبیعی خود میداند، احساس عقبماندگی و نابرخورداری میکند؛ حتی اگر از نظر مطلق در شرایط فقر کامل قرار نداشته باشد.
بر اساس یافتههای پژوهش، ناکارآمدی نهادهای اجتماعی و دولتی در ایفای کارکردهای اساسی خود و رفع نیازهای شهروندان، عاملی محوری در شکلگیری این احساس به شمار میآید.
جامعه آماری این پژوهش ۲۲۵ نفر از شهروندان ۱۸ تا ۷۰ ساله ساکن ۲۲ منطقه تهران بودند که به سوالاتی درباره فشارهای اقتصادی، نیازهای برآوردهنشده، آزادیهای مدنی، منزلت اجتماعی و کارآمدی دولت در قالب پرسشنامه پاسخ دادند.
نتایج این مطالعه در آخرین شماره مجله «جامعهشناسی کاربردی» دانشگاه اصفهان منتشر شد.
احساس محرومیت برای اکثریت
بر پایه یافتههای پژوهش، میانگین احساس محرومیت نسبی در میان تهرانیها بالاتر از حد متوسط است.
بر این اساس، کمی بیش از ۶۷ درصد شرکتکنندگان سطح احساس محرومیت خود را «زیاد» اعلام کردند و تنها حدود ۶ درصد گفتند این احساس در زندگی آنان شدت کمی دارد.
در شاخص نیازهای اجتماعی نیز بیش از نیمی از پاسخدهندگان اعلام کردند در تامین نیازهای زیستی و امنیتی خود، از مسکن و خوراک گرفته تا امنیت شغلی، در مضیقه هستند و برای برآوردن نیازهای اولیه زندگی با فشارهای جدی روبهرو شدهاند.
پژوهشگران معتقدند رویدادهای منجر به افزایش ۵۰ درصدی تورم در دهه ۱۳۷۰، اعتراضات و مطالبات متعدد صنفی از اوایل دهه ۱۳۹۰، و اعتراضات دی ۱۳۹۶، آبان ۱۳۹۸ و ۱۴۰۱ در کنار عقبنشینی دولت از حمایت معیشتی، «حس محرومیت و ناتوانی را بر بدنه عظیمی از شهروندان» حاکم کرده است.
بحران اقتصادی، نابرابری و ناکارآمدی دولت
پژوهشگران «کلانشهر تهران را به نمایندگی از جامعه شهروندی ایران»، صحنه تلاقی انواع فشارهای اقتصادی، نظیر تورم شدید، جهشهای پیدرپی قیمت مسکن و ارز و گسترش نابرابری اقتصادی در سالهای اخیر، توصیف میکنند.
یافتهها حاکی از آن است که تشدید فشارهای ساختاری اقتصادی، از جمله فقر، بیکاری، تورم و بیثباتی درآمد، با سطح بالاتری از احساس محرومیت نسبی در میان شهروندان همراه است.
نویسندگان مقاله تاکید میکنند این احساس در گام نخست «متاثر از شرایط ساختاری جامعه در حوزه امور اقتصادی» است.
پیامد ارضا نشدن نیازهای اجتماعی
در کنار مشکلات اقتصادی، ارضا نشدن نیازهای اجتماعی بیشترین نقش را در افزایش احساس محرومیت ایفا میکند.
طبق نتایج تحقیق، برآورده نشدن نیازهای زیستی، امنیت، تعلق اجتماعی، احترام و خودشکوفایی شهروندان، فاصله میان «زندگی مطلوب» و واقعیت روزمره را افزایش میدهد و احساس ناکامی و محرومیت را به تجربهای اجتنابناپذیر تبدیل میکند.
بسیاری از پاسخدهندگان ضعف منزلت اجتماعی و نارسایی در ساختار روابط کاری را مهمترین دلایل نارضایتی خود از جایگاه شغلی و اجتماعیشان میدانند.
یافتهها نشان میدهد میان محدود شدن آزادیهای مدنی و سیاسی و تشدید احساس محرومیت نسبی رابطهای مستقیم وجود دارد؛ بهگونهای که هرچه شهروند امکان کمتری برای بیان اعتراض، مشارکت در فرایندهای تصمیمگیری و اثرگذاری بر سرنوشت خود داشته باشد، احساس نادیده گرفته شدن و به حاشیه رانده شدن در او تقویت میشود.
حسینیزاده آرانی و عشایری تاکید میکنند ادراک روزافزون «ناکارآمدی»، «عدم اثربخشی» و «بیکفایتی» دولت در ذهن شهروندان، در بستر فشارهای همزمان اقتصادی و اجتماعی، احساس محرومیت نسبی را در جامعه تشدید میکند.
این در حالی است که نهاد حاکم در تامین نیازهای اساسی، رفع آسیبهای اقتصادی و فراهم کردن زمینههای کامیابی اجتماعی و سیاسی ناتوان است.
طبق یافتهها، مثلث فشارهای ساختاری اقتصادی، ارضا نشدن نیازهای اجتماعی و ادراک ناکارآمدی دولت بر فضای محرومیت نسبی در ایران سایه میاندازد و بخش زیادی از شکاف میان انتظارات و توانمندیهای ارزشی شهروندان را تبیین میکند.