این معماری قدرتهای منطقه را در موازنهای قابلکنترل قرار میدهد و ایران را در موقعیتی تحت فشارتر مینشاند.
عربستان سالها در پی چنین موقعیتی بود و اکنون واشینگتن در را برای ریاض باز کرده است. بنسلمان به واشینگتن رفته تا این ارتقا را قطعی کند و عربستان را نه فقط قدرت اول خلیج فارس، بلکه مرجع سیاسی جهان اسلام نشان دهد.
درخواست جنگندههای اف۳۵، پیگیری توافق هستهای غیرنظامی و مطالبه تضمین امنیتی، اجزای یک پروژه واحدند: ساختن عربستانی که وزنش در منطقه به حدی برسد که رقبایی مانند ایران نتوانند بهسادگی با آن مقابله کنند.
اسرائیل از این روند ناراضی است، چون برتری نظامیاش در منطقه همیشه بیرقیب بوده. ارتش اسرائیل میداند ورود عربستان به سطح تسلیحات نسل پنجم یعنی شکسته شدن انحصاری که تلآویو سالها با فشار سیاسی و محدودیت تکنولوژیک حفظ کرده بود؛ تغییری که برای نخستین بار برتری هوایی اسرائیل را در موقعیت چالشی واقعی قرار میدهد.
پایان انحصار اسرائیل؛ آغاز نقشآفرینی عربستان
سفر محمد بنسلمان به واشینگتن تنها یک دیدار تشریفاتی نیست؛ نقطه عطفی در بازآرایی نظم امنیتی خاورمیانه است. به نظر میرسد آمریکا پس از جنگ غزه و حمله اسرائیل به دوحه به این جمعبندی رسیده که اتکا به یک متحد واحد دیگر کارآمد نیست.
در معماری تازه، واشینگتن بهجای یک قدرت بلامنازع، یک «نظم چندستونی» میسازد که چند شریک موازی در آن نقش ستونهای امنیتی را بازی میکنند.
آمریکا اکنون آماده است عربستان را به سطحی از شراکت راهبردی ارتقا دهد که پیش از این فقط برای اسرائیل تعریف شده بود.
برای عربستان، این سفر تنها یک دیدار دیپلماتیک نیست؛ لحظهای است که محمد بنسلمان عملاً در قامت «پادشاه آینده» وارد صحنه میشود. او با همان منطقی به واشینگتن رفته که تام باراک، سفیر آمریکا در آنکارا، درباره رهبران خاورمیانه گفته بود: این آمریکا است که به آنها مشروعیت میدهد. بنسلمان در پی همین مشروعیت است؛ مشروعیتی که قصد دارد آن را به ابزار بازتعریف جایگاه عربستان بدل کند، از قدرت اول خلیج فارس تا مدعی رهبری جهان اسلام نه بر پایه سنت مذهبی، بلکه بر مبنای ترکیبی از نفوذ اقتصادی، فناوری و امنیتی.
برای دستیابی به چنین مقامی، عربستان رویکردی ترکیبی به قدرت در پیش گرفته است و پیوند امنیتی اخیر با پاکستان نیز بخشی از همین طرح بزرگتر است. ریاض اکنون پشت خود را به تنها کشور مسلمانِ دارای سلاح هستهای گرم کرده و با همین پیام به واشینگتن آمده است که میخواهد در کنار اسرائیل، دومین ستون نظم امنیتی جدید آمریکا در خاورمیانه باشد.
بنسلمان در این سفر تنها بهدنبال امتیاز نیست؛ او میخواهد تثبیت کند که عربستان دیگر یک شریک تجاری نیست، بلکه «ستون راهبردی تازه» در معماری امنیتی منطقه است.
با این حال، ارتش اسرائیل آشکارا با فروش اف۳۵ به عربستان مخالفت کرده، چون برتری هوایی ستون فقرات امنیت ملی آن است. بازدارندگی تلآویو دههها بر این اصل بنا بوده که هیچ کشور منطقهای نباید به سطح توان تکنولوژیکش نزدیک شود، اصلی که پس از ۷ اکتبر حساسیت بیشتری پیدا کرده است.
از نگاه اسرائیل، ورود عربستان به باشگاه دارندگان جنگندههای نسل پنجم صرفاً یک معامله نظامی نیست، بلکه شکستن انحصاری است که با لابیگری، فشار دیپلماتیک و محدودیتهای تکنولوژیک حفظ شده بود.
حتی اگر سیستمهای حساس محدود بماند یا تحویل هواپیماها سالها طول بکشد، تهدید پابرجاست: کیفیت برتر نظامی اسرائیل برای نخستین بار در معرض تحدید قرار گرفته است. تلآویو میداند عربستان در جنگ غزه علیه آن موضعی خصمانه نگرفت، اما این رویکرد برایش آرامش نمیآورد؛ زیرا از نگاه اسرائیل، خطر اصلی قدرتیابی یک کشور عربی ثروتمند و برخوردار از چتر امنیتی واشینگتن و پیوند راهبردی با اسلامآباد است، حتی اگر امروز در جبهه مقابل قرار نداشته باشد.
ایران و صعود سعودیها
ترامپ در کنار بنسلمان گفت ایران «بهشدت خواهان توافق است»، آمریکا با تهران «مشغول گفتوگوست» و حمله هوایی به تاسیسات هستهای ایران، جمهوری اسلامی را «در وضعیت کاملاً متفاوتی» قرار داده است؛ او پیش از سفر نیز اعلام کرده بود که آمریکا جنگندههای اف۳۵ را به عربستان خواهد داد و همزمان تاکید کرده بود حمله به ایران، عربستان را در «موقعیت بسیار خوبی» قرار داده است.
مجموع این پیامها نشان میدهد که از نگاه واشینگتن و ریاض، توافق در حال شکلگیری، عربستان را به بازیگر برتر معادلات منطقه تبدیل میکند.
برای جمهوری اسلامی، نگرانی اصلی تغییر موازنه نظامی منطقه است. جنگ ۱۲روزه نشان داد پدافند ایران در برابر جنگندههای نسل پیشرفته آسیبپذیر است و خرید اف۳۵ از سوی عربستان جبهه تازهای علیه تهران ایجاد میکند؛ جبههای که میتواند ترکیبی از فشار غرب و قدرت هوایی عربستان را متوجه ایران کند.
در سالهای گذشته نیز بخش مهمی از جهش تسلیحاتی عربستان از همین رقابت با ایران تغذیه شده است؛ تهران طی یک دهه گذشته از طریق محور مقاومت بارها منافع ریاض را از یمن تا حملات پهپادی هدف قرار داده و عربستان اکنون میکوشد هم شکافهای امنیتی آن دوره را ببندد و هم خود را در برابر ضربه احتمالی اسرائیل تقویت کند.
در حوزه هستهای نیز حرکت عربستان برای ایران بیهزینه نیست. جمهوری اسلامی طی دو دهه منابع مالی، فنی و امنیتی عظیمی صرف برنامه هستهای کرده اما حاصل آن چیزی جز تحریم، انزوا و حمله نظامی نبوده است.
در مقابل، عربستان میکوشد با همان برچسب «صلحآمیز»، اما در چارچوب مورد تایید آمریکا و آژانس، وارد مسیر هستهای شود و از دل آن مشروعیت، سرمایهگذاری و فناوری بگیرد.
در چنین شرایطی، هر میز مذاکرهای این تضاد را پررنگتر میکند: برنامهای پرهزینه و پرریسک که برای ایران عمدتاً هزینه تولید کرده، در برابر مدلی که از ابتدا در شبکه همکاری رسمی جا میگیرد. همین تضاد است که تلاش هستهای عربستان را برای تهران حساس و ضربهزننده میکند؛ چرا که روایت ایران از حق هستهای در مقایسه با مدل عربستان بیشتر شبیه یک بنبست پرخرج دیده میشود تا یک دستاورد راهبردی.
توافق آمریکا با عربستان و پیش از آن با قطر، همراه با تحرکات تازه واشینگتن در قبال سوریه و ترکیه، چیدمان امنیتی خاورمیانه را وارد مرحلهای جدید کرده است؛ مرحلهای که بیحضور ایران طراحی شده و تهران را در وضعیت انتخاب قرار میدهد.
ایران اکنون در نقطهای ایستاده که باید روشن کند آیا، همانطور که ترامپ میگوید، وارد مسیر توافق میشود یا هزینههای انزوای استراتژیک را میپذیرد. موازنه منطقه تغییر کرده و جمهوری اسلامی ناچار است با پیامدهای آن روبهرو شود.