هفتم اکتبر ۲۰۲۳، روزی بود که موازنه در خاورمیانه را دگرگون کرد. حمله مرگبار حماس به اسرائیل، نهتنها معادلات منطقه را تغییر داد، بلکه برای جمهوری اسلامی به یکی از بزرگترین اشتباهات محاسباتی دوران رهبری علی خامنهای بدل شد؛ اشتباهی که شاید آغازِ پایان جمهوری اسلامی باشد.
نظامی که بیش از چهار دهه بقای خود را در گروِ «محور مقاومت» تعریف کرده بود، ناگهان دید ستونهای همان محور یکییکی فرومیریزند و میلیاردها دلار سرمایهگذاری سیاسی، نظامی و مالی در کمتر از یک سال دود میشود.
دقیقترین توصیف از وضعیت جمهوری اسلامی پس از ۷ اکتبر، همان جمله کهن است: «خود کرده را تدبیر نیست.»
امپراتوری نیابتی؛ هزینهای بدون بازده
در چهار دهه گذشته، جمهوری اسلامی بخش بزرگی از منابع ملی ایران را صرف حمایت از گروههای نیابتی در منطقه کرده است: حزبالله در لبنان، حماس در غزه، حوثیها در یمن و شبهنظامیان شیعه در عراق و سوریه.
براساس گزارشهای وزارت امور خارجه آمریکا و نهادهای بینالمللی، جمهوری اسلامی تنها به حزبالله لبنان سالانه تا ۷۰۰ میلیون دلار کمک مالی کرده است. مجموع این هزینهها برای دیگر گروهها نیز طی دو دهه اخیر به چندین میلیارد دلار میرسد.
هدف این سیاست، ایجاد «عمق راهبردی» و «بازدارندگی منطقهای» بود، اما حمله ۷ اکتبر و واکنش سنگین اسرائیل نشان داد که این بازدارندگی بیش از آنکه واقعی باشد، توهمی بیش نبوده است.
از بازدارندگی تا فروپاشی بازوها
در پی حمله حماس، اسرائیل موجی از عملیاتهای هدفمند را در سراسر منطقه آغاز کرد. در این حملات، دهها فرمانده ارشد از گروههای وابسته به جمهوری اسلامی کشته شدند. زیرساختهای لجستیکی، انبارهای موشکی و مسیرهای انتقال تسلیحات در سوریه، عراق و لبنان هدف قرار گرفت. این حملات، شبکه نیابتی جمهوری اسلامی را بهشدت تضعیف کرد.
حزبالله که سالها بهعنوان «بازوی منطقهای خامنهای» شناخته میشد، ضربات سنگینی متحمل شد و توان فرماندهی و هماهنگی خود را از دست داد. در همین حال، حوثیها در یمن زیر فشار نظامی و سیاسی فزاینده قرار گرفتند و حماس، پس از ماهها نبرد، عملاً در محاصره و ضعف فرو رفت.
آنچه جمهوری اسلامی بهعنوان «قدرت بازدارندگی محور مقاومت» تبلیغ میکرد، در کمتر از یک سال به ساختاری ازهمگسیخته و بیاثر تبدیل شد.
خطای محاسباتی؛ هزینه راهبردی و اقتصادی
۷ اکتبر برای جمهوری اسلامی نه پیروزی، بلکه بزرگترین خطای محاسباتی تاریخش بود. نظام گمان میکرد با حمایت از حمله حماس میتواند اسرائیل را درگیر جنگی فرسایشی کند، موقعیت خود را در جهان اسلام تقویت کند و در عین حال، از غرب امتیاز بگیرد.
اما نتیجه کاملاً برعکس شد. حملات متقابل اسرائیل نشان داد که ادعای جمهوری اسلامی درباره «قدرت بازدارندگی منطقهای» پوچ و تبلیغاتی بوده است.
اسرائیل به جمهوری اسلامی حمله کرد و در همان آغازِ جنگی که به «جنگ ۱۲ روزه» معروف شد، شماری از فرماندهان سپاه کشته شدند و پدافند هوایی جمهوری اسلامی نتوانست واکنشی موثر نشان دهد.
پس از شکست نظامی، جمهوری اسلامی در عرصه دیپلماتیک نیز شکست خورد. تحریمهای بینالمللی بار دیگر تشدید شدند و بحث درباره فعالسازی مکانیسم «اسنپبک» بهطور جدی در شورای امنیت مطرح شد. سرانجام، مکانیسم ماشه فعال و تحریمهای کمرشکن سازمان ملل بازگشت. فشار بر صادرات نفت ایران افزایش یافت و رشد اقتصادی کشور بار دیگر در مسیر نزولی قرار گرفت.
بدینسان، جمهوری اسلامی بخش بزرگی از مشروعیت منطقهای خود را از دست داد؛ زیرا «محور مقاومت» دیگر نه بازدارندگی داشت، نه کارکرد روانی و تبلیغاتی گذشته را.
مردم ایران؛ پرداختکنندگان واقعی هزینه
تمام هزینههای این شکستها از جیب مردم ایران پرداخت شد. پولی که میتوانست صرف ساخت مدرسه، بیمارستان و زیرساختهای داخلی شود، خرج موشک، جنگافزار و گروههای نیابتی شد.
نتیجه آن بود که مردم ایران با بحرانهای بیسابقه اقتصادی روبهرو شدند: سقوط ارزش ریال، تورم افسارگسیخته، کاهش قدرت خرید و گسترش فقر. به بیان دیگر، سیاست «صدور انقلاب» و «مقاومت منطقهای» عملاً به «واردات فقر» منجر شد. سرمایهای که باید در آبادانی ایران خرج میشد، به سوخت ماشین جنگی در کشورهای دیگر تبدیل شد.
از هارتوپورت تا خلاء استراتژیک
فروپاشی شبکه نیابتیها بهمعنای فروپاشی یکی از ستونهای اصلی تبلیغات نظام بود: روایت «قدرت شکستناپذیر». جنگ ۱۲ روزه نشان داد که ساختار دفاعی جمهوری اسلامی توخالیتر از آن است که ادعا میکرد.
اسرائیل توانست برتری هوایی و اطلاعاتی مطلق بهدست آورد، بیآنکه با واکنشی جدی از سوی جمهوری اسلامی یا متحدانش روبهرو شود. تصویری که جمهوری اسلامی سالها برای خود ساخته بود، فرو ریخت.
پایان یک دکترین
دکترین «عمق استراتژیک» جمهوری اسلامی، که از دوران قاسم سلیمانی شکل گرفته بود، با ۷ اکتبر عملاً به پایان رسید. نه در لبنان بازدارندگی باقی ماند، نه در یمن و نه در غزه. در مقابل، تهران با انزوای سیاسی و فشار اقتصادی تازهای مواجه شد.
اکنون جمهوری اسلامی در موقعیتی است که نه میتواند از نیابتیهایش دفاع کند، نه از سرمایهای که در آنها ریخته چیزی پس بگیرد. هر آنچه در چهار دهه ساخته بود، در کمتر از یک سال بیاثر شد.
آغازِ پایان با خطای محاسباتی
جمهوری اسلامی با خطای محاسباتی خود، نهتنها در منطقه شکست خورد، بلکه پایههای مشروعیت و بازدارندگی داخلیاش را نیز سست کرد. امروز مردم ایران حق دارند بپرسند: چرا باید هزینه جاهطلبیهای نظامیِ رژیمی را بپردازند که رفاه و آزادی را از آنان دریغ کرده است؟ تاریخ ثبت خواهد کرد که جمهوری اسلامی، با دستان خود، آغازِ پایان خود را نوشت؛ نه با کودتا، نه با تهاجم خارجی، بلکه با یک خطای محاسباتی به نام «۷ اکتبر».
«خود کرده را تدبیر نیست»
امروز، محور مقاومت چیزی جز محور ویرانی نیست؛ منطقهای پر از خاکستر، ایرانی فقیرتر، و نسلی که آیندهاش را فروختند تا چند نیابتیِ شکستخورده زنده بمانند. هرچه در سوریه و لبنان و غزه خرج کردند، رفت هوا، اما هزینهاش از جیب مردم ایران پرداخت شد. مردم حق دارند آیندهشان را پس بگیرند؛ با پرسیدن، با مشارکت، و با گفتوگو.
امشب در «برنامه با کامبیز حسینی» درباره هزینههایی بحث و گفتوگو کردیم که جمهوری اسلامی بهخاطر ۷ اکتبر بر ایران و مردمش تحمیل کرد. جمشید برزگر، روزنامهنگار و تحلیلگر سیاسی، مهمان اصلی برنامه بود.
«برنامه با کامبیز حسینی» دوشنبه تا پنجشنبه، ساعت ۱۱ شب، از تلویزیون ایران اینترنشنال بهصورت زنده پخش میشود.