سیانان درباره نشست آلاسکا: پوتین برای تحقق دستآوردهای راهبردی در میدان جنگ زمان خرید


سیانان در مقالهای به بررسی دستآوردهای دیدار تازه دونالد ترامپ، رییسجمهوری ایالات متحده با همتای روس خود، ولادیمیر پوتین پرداخته و نتیجه گرفته است که هرچند این نشست به معنای شکست کامل اوکراین نیست اما ترامپ به مسکو فرصت داد برای پیشروی در جنگ و رسیدن به دستآوردهای راهبردی زمان بخرد.
این مقاله با اشاره به سرد شدن هوا در مناطق جنگی تا نیمه اکتبر نوشته است: «پوتین تا زمانی که پیشرویها سختتر شود دو ماه کامل فرصت دارد. نیروهای تا آن زمان وقت دارند پیشرویهای کوچک و پرهزینه اخیر را به دستآوردی راهبردی تبدیل کنند.»
به نوشته این مقاله نتیجه عملی این نشست «نرسیدن به توافق» بود و این برخلاف نگرانیها به سود اوکراین تمام شد زیرا بیم آن میرفت که این دیدار با توافقی شتابزده و پر از امتیاز برای مسکو پایان یابد.
این مقاله دیگر دستآورد نشست آلاسکا برای اوکراین را «آشکار شدن سرسختی پوتین» با وجود تملقهای ترامپ میداند که در نهایت سبب شد ترامپ در پایان جلسه بیمیل و دلسرد به نظر برسد.
با این حال، مقاله هشدار میدهد که تحول در نگاه ترامپ لزوما به نفع زلنسکی نیست؛ چون اکنون مطالبه «آتشبس» که تا هفته پیش هم اوکراین و هم اروپا بر آن تاکید داشتند، ناپدید شده است.
از دید نویسندگان مقاله، تمرکز مذاکرات اکنون به سوی «یک توافق صلح سریع و پایدار» تغییر کرده است؛ چیزی که رسیدن به آن ممکن است هفتهها یا ماهها طول بکشد. از سوی دیگر این تغییر گفتمان به سود پوتین است زیرا او هرگز آتشبس را نمیخواست و توقف جنگ مانع پیشروی نظامیاش میشد.
مقاله همچنین به محتوای پیشنهادی پوتین اشاره میکند که شامل کنترل کامل بر منطقه دونباس است؛ درخواستی غیرقابلپذیرش برای اوکراین.
مقاله، پوتین را «عملگرایی صبور» میداند که میتواند بخشی از خواستههایش را اکنون بگیرد، بدون نگرانی از چرخههای انتخاباتی جنگ را طولانی کند و بعدتر برای بقیه خواستههای بلندپروازانهاش بازگردد.
این مقاله در پایان «زمان» را میدان اصلی نبرد میداند: «زمان چیزی است که پوتین برای تسخیر اوکراین به آن نیاز دارد، ترامپ از تلف کردنش بدون رسیدن به نتیجهای که میخواهد بیزار است، گذر آن به ضرر نیروهای زلنسکی در میدان جنگ است، و رهبران اروپایی امیدوارند با اتکا به آن توان اقتصادی روسیه برای جنگیدن فرسوده شود.»

حکومت میتواند در ظاهر پابرجا باشد؛ ساختمانها، وزارتخانهها، نیروهای نظامی و امنیتی، پرچم و سرود ملی. اما حکمرانی به معنی شبکه منسجم تصمیمگیری، سیاستگذاری، مدیریت منابع و تامین رفاه عمومی میتواند سالها پیش مرده باشد.
امروز در ایران، جمهوری اسلامی همه چیز هست جز حکمران؛ قدرت دارد، اما مسئولیت نه، بقا را مدیریت میکند، اما کشور را نه، امنیت خود را تامین میکند، اما امنیت مردم را نه.
در چنین شرایطی است که نیروهای نظامی برای مردم میشوند نیروهای سرکوب، وزرا میشوند خادمان دستگاه فاسد و بیخاصیت، پرچم و سرود ملی میشود نماد تحقیر و حاکمیت و در آخر به سادگی ایران از جمهوری اسلامی جدا شده و مردم و نظام دو مسیر موازی در گذر زمان را طی میکنند.
توماس سُول، اقتصاددان و جامعهشناس آمریکایی، میگوید: «وقتی دولت بیش از آنکه راهحل ارائه کند، به مدیریت بقای خود مشغول باشد، عملاً از حوزه حکمرانی خارج شده است.»
این دقیقا همان حرفی است که مسعود پزشکیان خود به آن اذعان دارد که در بسیاری از حوزه دیگری «انتخابی» برای دولت مجری سیاستهای علی خامنهای در دست ندارد و تمام آنچه پیش روی اوست «اجبار» است.
خلاء موضوعیت حکمرانی: دولتِ بیکار اما اشغالگر
در ساختار امروز جمهوری اسلامی، دیگر نشانی از آن کارویژه کلاسیکی که در نظریات جامعه شناسان محافظهکار بر آن تاکید میشود، یعنی ایجاد نظم، تضمین ثبات و حمایت از رشد تدریجی جامعه باقی نمانده است.
دولت به جای آنکه واسطهای میان منافع عمومی و تصمیمگیریهای اجرایی باشد، صرفاً نظارهگر فرایندهایی است که از او عبور کردهاند و مستقل از اراده رسمی، در متن جامعه شکل میگیرند.
در چنین وضعیتی، سیاستگذاری، نه فقط ناکارآمد، که اصولاً بیربط به زندگی واقعی مردم شده است. قانونگذاری، نه متضمن نظم، که ابزار کنترل و تهدید است و اقتدار سیاسی، نه ناظر بر تولید قدرت سازنده، که حافظ انحصار گروههای درونحکومتی است.
در این مسیر حضور یک نیروی «اصلاح طلب درون نظام» در صدر قدرت اجرایی نظام کمکی به ایجاد یک وحدت نظری درونی برای برون رفت از بحران حکمرانی نکرده و حتی در چشم جامعه این کمبود را بزرگتر از پیش عیان ساخته است.
رنگ باختن بازی سفید و سیاه حالا این پیام را از سوی مردم به حاکمیت داده است که «فارغ از اینکه حاکمیت خود را به نشنیدن میزند یا تظاهر به گوش دادن میکند، ما بازی شما را دیگر باور نداریم.»
راجر کیمبال، متفکر محافظهکار آمریکایی، این گسست را چنین تفسیر میکند: «وقتی دولت دیگر کارکردی جز تداوم خود ندارد، شهروندان شبکههای موازی میسازند و کشور واقعی از دولت جدا میشود.»
بهعبارت دیگر، ما با حکومتی مواجهیم که در ظاهر حاضر است، اما در معنا غایب؛ دولتی که همچون اشغالگر، فقط برای حفظ قدرت خود عمل میکند، بیآنکه مسئولیتی برای مدیریت جامعه یا ساختن آینده برعهده گیرد.
حکمرانی موازی مردم: ایرانِ واقعی خارج از ایرانِ رسمی
در غیاب حکمرانی موثر، جامعه ایران بهتدریج سازوکارهایی مستقل از ساختار رسمی برای اداره امور خود ساخته است. این فرایند که در ظاهر واکنشی است، در عمق خود نشانهای از عبور از دولت رسمی و شکلگیری زیستجهانی موازی است.
شهروندان، نه با اتکا به نهادهای حکومتی، بلکه با خلق شبکههای اجتماعی، تصمیمگیری جمعی و کنشهای محلی و فردی، خلاءهای ناشی از فروپاشی ساختار حکمرانی را پر کردهاند.
این نظامهای بدیل، گرچه الزماً واجد عدالت یا شفافیت نیستند، اما بهطرزی ملموس کارآمدتر از نهادهای رسمی عمل میکنند.
همزمان از یک سوی دیگر به دلیل سانسور شدید رسانههای مستقل هیچ آموزش یا همراهی با این شبکههای خودشکلگرفته اجتماعی وجود ندارد که ابزاری برای همراه مردم باشد، این نقصان میتواند خطراتی را نیز ایجاد کند. اما برای مردم این خطرات به روشنی کمتر و کمهزینهتر از تن دادن به روایتهای رسمی و درخواستهای دولتی است.
فردریش هایک در «راه بردگی» به همین پدیده اشاره دارد و میگوید: «هر جا که دولت کارکردهای واقعی خود را کنار میگذارد، جامعه برای بقا نظام خود را میسازد. این نظام الزاماً آزاد نیست، اما از دولت ناکارآمد آزادتر است.»
در ایران امروز، حکمرانی واقعی نه در مرکز قدرت، بلکه در لایههای زیرین جامعه و خارج از مدار تصمیمگیری رسمی جریان دارد.
جمهوری اسلامی، بهجای اینکه بحران آب، سقوط ارزش پول، مهاجرت نخبگان یا فرسودگی زیرساختها را حل کند، تمام انرژی خود را صرف بقای خود کرده است. نتیجه آن شده که مسئله اصلی کشور، خود حکومت است.
ادوارد شیلز، جامعهشناس محافظهکار، این حالت را «فروپاشی درونی قدرت» مینامد و تاکید دارد: «وقتی دولت فقط با دشمن بیرونی تعریف شود، به مرور از درون میپوسد، چون هیچ پیوند واقعی با زندگی روزمره مردم ندارد.»
زندگی مردم: مقاومت بیصدا، سازندگی بیحاکم
ایران واقعی در زیر پوست ایران رسمی – تحت نام جمهوری اسلامی ایران - جریان دارد. مردم ایران، بیآنکه نامش را بدانند، در حال اجرای یک قاعدهاند: زندگی را از دسترس حکومت بیرون کشیدهاند.
الای ویزل، بازمانده آشویتس، میگوید: «بزرگترین پیروزی بر ظلم، ادامه زندگی با شرافت است، حتی اگر حکومت نخواهد.»
در پرتو همین نگاه، میتوان مقاومت امروز مردم ایران را فهمید؛ نه در قالب شعارهای حماسی، بلکه در تداوم زیستی مستقل و در تلاش برای بازسازی ارزشهای اجتماعی و اخلاقی، دور از دخالت حکومتی که دیگر کارکردی جز سرکوب ندارد.
اگرچه بحرانهای اقتصادی و گسستهای اجتماعی زمینهساز آسیبهای عمیق، از جمله تشدید بزهکاری و خشونت شدهاند، اما این تنها بخشی از واقعیت است.
جمهوری اسلامی، با تاکید گزینشی بر همین چهرههای تاریک، میکوشد مانع دیدهشدن تصویر کاملتری از جامعه شود؛ جامعهای که با اتکا به خود، در حال بازسازی امنیت، نظم و روابط انسانی است.
جیمز ویلسون، جامعهشناس محافظهکار آمریکایی، در تحلیل خود از جوامع پسااقتدارگرا تاکید میکند: «وقتی دولت در نقش نگهبان نظم شکست بخورد، جامعه، اگر هنوز رمقی از عقلانیت و فضیلت در آن باقیمانده باشد، مسئولیت را بهدست میگیرد.»
و ایران امروز، اگرچه خسته و زخمی است، اما از همین رمق فضیلت، سرمایهای برای آغاز دوباره ساخته است.
پایان موضوعیت دولت، نظام و حکومت
جمهوری اسلامی ممکن است همچنان منابع کشور، نهادهای اداری و ابزار سرکوب را در اختیار داشته باشد، اما دیگر حکمرانی نمیکند. شکاف ساختاری میان مردم و قدرت به جایی رسیده که حتی استمرار این ساختار، تاثیری بر مسیر واقعی جامعه ندارد. همانطور که چارلز مورای این وضعیت را این چنین ترسیم میکند: «وقتی دولت همه چیز باشد، هیچ چیز نمیشود. آن وقت مردم خودشان همه چیز میشوند.»
ایران امروز، مصداق کامل این جمله است: حکومتی که همهچیز هست جز حکمران، و جامعهای که مسیر خود را بدون او میسازد.

امیر حیاتمقدم، از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران و عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس، در اظهاراتی جنجالی، کشورهای اروپایی و حتی آمریکا را به حمله موشکی تهدید کرد.
این نخستین بار است که یکی از مقامات ارشد سپاه، بهصراحت از احتمال هدف قرار دادن شهرهایی مانند برلین، پاریس، لندن و حتی واشینگتن و نیویورک با موشک سخن میگوید.
حیاتمقدم که سابقه ۱۰ سال جانشینی فرمانده نیروی هوافضای سپاه را دارد، با اشاره به توانمندی موشکی جمهوری اسلامی مدعی شده است: «هیمنه جنگ با آمریکا و اسرائیل برای ما شکسته شده و ما به حیفا و تلآویو موشک زدیم. چه بسا موشک بعدی در واشینگتن فرود بیاید.»
او همچنین گفته که سپاه میتواند از فاصله دو هزار کیلومتری، شهرهای آمریکا را با موشک هدف قرار دهد و نیروی هوافضای سپاه ۲۰ سال است روی این موضوع کار میکند.
حیات مقدم در مورد اروپا نیز تصریح کرده که تمام کشورهای اروپایی اکنون در تیررس موشکهای جمهوری اسلامی هستند و این توانمندی با موشکهای فعلی نیز قابل اجراست.
سابقه حیاتمقدم
امیر حیاتمقدم، ۶۲ ساله، از فرماندهان قدیمی سپاه پاسداران است که سابقهای بیش از چهار دهه در ردههای مختلف فرماندهی دارد.
او در حال حاضر رییس پژوهشکده امنیت ملی وابسته به دانشگاه عالی دفاع ملی است و پیش از این، مسئولیتهایی چون ریاست ستاد نیروی زمینی سپاه، معاونت آموزش کل سپاه، فرماندهی دافوس سپاه و ریاست ستاد قرارگاه پدافند خاتمالانبیا را برعهده داشته است. او در مقطعی نیز استاندار استان خوزستان بوده است.
واکنشها و پیامدها
اظهارات حیاتمقدم بهسرعت در شبکههای اجتماعی و برخی رسانههای بینالمللی بازتاب یافت. از جمله، حساب توییتری «اوپن سورس اینتلیجنس» با حدود ۷۰۰ هزار دنبالکننده، این تهدیدها را بهعنوان خبر فوری منتشر کرد.
در شرایطی که تنها دو هفته به پایان مهلت سه کشور اروپایی برای تصمیمگیری درباره فعالسازی مکانیزم ماشه باقی مانده، این تهدیدات میتواند فضای تنشآلود میان ایران و اروپا را تشدید کند.
این نوع اظهارات ممکن است مواضع فرانسه، آلمان و بریتانیا را نسبت به جمهوری اسلامی سختتر کرده و آنها را به سمت بازگرداندن تحریمهای سازمان ملل سوق دهد.
کشورهای اروپایی تا کنون از سیاست «تغییر رفتار» بهجای «تغییر رژیم» در قبال جمهوری اسلامی حمایت کردهاند، اما تکرار تهدیدات علنی از سوی فرماندهان سپاه میتواند نگاه سنتی اروپا را تغییر دهد و حتی موجب نزدیکی بیشتر آنها به مواضع آمریکا و اسرائیل شود.
در کنار پرونده هستهای، برنامه موشکی و حمایت جمهوری اسلامی از روسیه در جنگ اوکراین نیز به عامل دیگری برای نگرانی و خشم اروپاییها تبدیل شده است. ارسال پهپاد و موشک به روسیه، از نظر اروپا، جمهوری اسلامی را بهعنوان تهدیدی مستقیم برای امنیت اروپا جلوه میدهد.
احتمال واکنش آمریکا
از سوی دیگر، تهدید مستقیم شهرهایی مانند واشینگتن و نیویورک از سوی این فرمانده ارشد سپاه به حمله موشکی ممکن است پاسخ تند و قاطعی از سوی آمریکا، بهدنبال داشته باشد. سابقه نشان داده که تیم ترامپ چنین اظهاراتی را با دقت دنبال میکند و پاسخ به آنها را در سطح بالای امنیتی و نظامی در نظر میگیرد.
نشانههایی از وخامت روابط
در نشانهای دیگر از تشدید تنشها، سفارت آلمان در تهران بهدلیل «شرایط امنیتی» تعطیل شده و سفیر این کشور نیز آماده ترک ایران است. این اتفاق تنها دو هفته مانده به پایان مهلت اروپاییها به جمهوری اسلامی رخ داده و میتواند حاکی از نگرانی آلمان نسبت به واکنش احتمالی جمهوری اسلامی به بازگشت تحریمها باشد.
همزمان گزارشهایی از انفجارها و آتشسوزیهای متعدد در مراکز صنعتی و حساس در ایران منتشر شده که برخی آن را به حملات خرابکارانه نسبت دادهاند.
این وقایع در کنار تهدیدهای آشکار فرماندهان سپاه، فضای سیاسی و امنیتی منطقه را بیش از پیش ملتهب کرده است.
تهدید موشکی سپاه علیه پایتختهای اروپایی و واشینگتن و نیویورک نشانگر آن است که جمهوری اسلامی تقابل شدیدتر با اروپا و آمریکا و اسرائیل را در پیش گرفته است. رویکردی که میتواند ایران و ایرانیان را به سوی دومین جنگ ناخواسته پیش ببرد. جنگی که البته در صورت وقوع میتواند موجودیت و بقای جمهوری اسلامی را هم به طور جدی به خطر بیندازد.
به گزارش جولیان بورجر، تحلیلگر گاردین، ولودیمیر زلنسکی، رییسجمهوری اوکراین دوشنبه برای دومین بار به کاخ سفید میرود؛ سفری که هدف آن جبران لطمهای است که نشست ترامپ و پوتین در آلاسکا به چشمانداز امنیتی اوکراین وارد کرده است.
برخلاف نخستین سفرش در فوریه، زمانی که در دیداری جنجالی با دونالد ترامپ و معاون او جیدی ونس تحت فشار قرار گرفت، این بار زلنسکی تنها نخواهد بود. او در واشینگتن همراه با گروهی از رهبران اروپایی شامل کییر استارمر، نخستوزیر بریتانیا، فریدریش مرتس، صدراعظم آلمان و امانوئل مکرون، رییسجمهوری فرانسه حضور خواهد یافت؛ رهبرانی که هر یک از نفوذ اقتصادی و نظامی برخوردارند و روابط شناختهشدهای با ترامپ دارند.
ماموریت این تیم اروپایی آن است که با استفاده از نفوذ فردی و جمعی خود، ترامپ را از مواضع متمایل به روسیه که پس از نشست کوتاه با پوتین در آلاسکا اتخاذ کرده بود، دور کنند.
به گفته بن رودز، مشاور پیشین باراک اوباما، موفقیت این تلاشها منوط به آن است که اروپا عزم و انسجام بیشتری نسبت به گذشته از خود نشان دهد.

در روزهای اخیر، ستاد کل نیروهای مسلح و فرمانده قرارگاه پدافند هوایی، بار دیگر به تکرار اظهارات تهدید آمیز علیه اسرائیل پرداختهاند؛ در حالی که عملکرد این نهادها در جنگ ۱۲ روزه اخیر با اسرائیل، شکستخورده و ناکارآمد ارزیابی شده است.
در همان ساعات اولیه درگیری، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح، محمد باقری، به همراه دو تن از معاونان ارشد خود، غلامرضا محرابی (معاون اطلاعات) و مهدی ربانی (معاون عملیات)، کشته شدند. پدافند هوایی نیز در مهار حملات هوایی ناکام بود و حتی نتوانست یک هواپیمای اسرائیلی را سرنگون کند. این در حالی است که اسرائیل موفق شد بیش از ۱۵۰۰ پرواز عملیاتی انجام دهد و حدود ۱۴۸۰ هدف را، از زیرساختهای نظامی گرفته تا تاسیسات حساس و محل نشست شورای عالی امنیت ملی، مورد اصابت قرار دهد.
چهار شاخص شکست پدافند
برای ارزیابی عملکرد یک سیستم پدافندی، چهار شاخص کلیدی وجود دارد:
۱. جلوگیری از بمباران اهداف حیاتی
۲. سرنگونی هواپیماهای دشمن
۳. کشتن خلبان دشمن
۴. اسیر کردن خلبان دشمن
در همه این شاخصها، پدافند جمهوری اسلامی ناکام بود. هیچ هواپیمایی سرنگون نشد، هیچ خلبانی کشته یا اسیر نشد، و دروغهایی نظیر اسارت یک خلبان زن اسرائیلی در رسانههای رسمی، در نهایت با افشاگریها و نبود اسناد کافی، رسوا شد.
ادعاهای متناقض و غیرقابل باور
فرمانده قرارگاه پدافند مدعی شده که سامانههای دفاعی به آمادگی کامل رسیدهاند اما این ادعا زمانی غیرقابل باور میشود که بدانیم جمهوری اسلامی طی ۲۰ سال گذشته، از زمان حمله آمریکا به عراق و افغانستان، خود را در حالت آمادهباش برای یک جنگ احتمالی میدانسته، اما نتوانسته بود پدافند مؤثری ارائه دهد. اگر در طول دو دهه این توانایی حاصل نشده، چطور در عرض دو ماه محقق شده است؟
پیشتر نیز فرمانده نیروی هوافضای سپاه، امیرعلی حاجیزاده، مدعی شده بود که جمهوری اسلامی در حال توسعه سامانه ضد موشک بالستیک است. با این حال، حمله اخیر اسرائیل با همین نوع موشکهای هواپایه بار دیگر نشان داد که این ادعا نیز صرفاً شعار بوده و در عمل کارایی نداشته است. حاجیزاده نیز در همان حمله کشته شد.
عقبنشینیهای دیپلماتیک و بیاعتباری ادعاها
علاوه بر ناکامی در میدان نبرد، در عرصه دیپلماتیک نیز جمهوری اسلامی در تحقق وعدههای خود ناتوان بوده است. در موضوع کریدور زنگزور، علیرغم تهدیدهای مکرر جمهوری اسلامی به مداخله نظامی، توافق احداث این مسیر در حال نهایی شدن است با پشتیبانی آمریکا و شرکتهای امنیتی و عمرانی آمریکایی. این عقبنشینی آشکار، خلاف همه رجزخوانیهای پیشین است.
همچنین در حوزه پدافند غیرعامل، بارها شاهد هکشدن زیرساختهای کلیدی مانند سامانه فروش بنزین یا سامانههای بانکی بودهایم. این حوادث نشان میدهد بسیاری از ادعاهای مقامات امنیتی درباره حفاظت سایبری نیز پوچ و تبلیغاتی بوده است.
تبعات اجتماعی: نارضایتی، اعتراض، و احتمال خیزش جدید
در نتیجه این سیاستهای شکستخورده، نارضایتی در جامعه رو به افزایش است. قطعیهای گسترده آب و برق، فشار اقتصادی ناشی از تحریمها، و بیثباتیهای داخلی، بستر بالقوهای برای اعتراضات گسترده مردمی فراهم کرده است. وزارت اطلاعات نیز در هشدارهای مخفی به نهادهای دولتی، احتمال وقوع اعتراضات را بالا ارزیابی کرده و خواستار آمادگی برای مواجهه با بحرانهای داخلی شده است.
در واکنش به این نگرانیها، حکومت بار دیگر به ابزار سرکوب متوسل شده است؛ از جمله تشدید برخورد با زندانیان سیاسی، صدور احکام سنگین، و اجرای احتمالی برخی احکام اعدام از جمله در پروندههایی نظیر شریفه محمدی و بابک شهبازی. این اقدامات، نشانهای از تلاش برای ایجاد فضای ارعاب در آستانه احتمال وقوع بحرانهای همزمان اجتماعی و امنیتی است.
سیاستهای منطقهای جمهوری اسلامی نیز به افزایش بحران دامن زده است. سفر اخیر علی لاریجانی به عراق و لبنان، و اظهارات مداخلهجویانه در خصوص حفظ تسلیحات حزبالله، نهتنها با مخالفت رسمی دولت لبنان مواجه شده، بلکه خطر تشدید تنشهای داخلی در لبنان و احتمال جنگ داخلی را افزایش داده است.
اظهارات اخیر نعیم قاسم، دبیرکل حزبالله لبنان، مبنی بر آمادگی برای جنگ «کربلایی» و عدم تحویل سلاح، به روشنی بیانگر تأثیر حمایتهای جمهوری اسلامی بر موضعگیریهای تنشآفرین در لبنان است. این مداخلهها نهتنها کمکی به امنیت منطقه نکردهاند، بلکه کشورهای دیگر را نیز در مسیر بیثباتی قرار دادهاند.
در مجموع سیاستهای تبلیغاتی، رجزخوانیهای بیپشتوانه، و دخالتهای منطقهای جمهوری اسلامی، کشور را در موقعیتی پرخطر قرار دادهاند. احتمال وقوع جنگی جدید با اسرائیل و آمریکا افزایش یافته، و از سوی دیگر، فشارهای داخلی و نارضایتیهای عمومی زمینهساز اعتراضات مردمی گستردهتر شدهاند که حکومت را بشدت نگران کرده است.
با گذشت یک روز از نشست رهبران آمریکا و روسیه در آلاسکا، این دیدار همچنان محور بحثهای داغ رسانههای بینالمللی است.
لیلا مروتی تحلیلگر سیاسی، به ایران اینترنشنال گفت: «ترامپ تمایل دارد دستاوردهایش را بزرگ جلوه دهد.»
مروتی افزود: «گمان نمیکنم برنده دیدار آلاسکا، دونالد ترامپ باشد.»
همچنین محسن سازگارا، فعال سیاسی و عضو شورای مدیریت گذار، پوتین را «برنده» نشست آلاسکا میداند.





