باران کوثری؛ از سکوت تا فریاد
صدایش را بستند، چهرهاش را مخدوش کردند، روی نامش خط کشیدند، حذف شد! -اما شدت گرفت و بارید، چون «باران» در خشکسالی نمیمیرد!
در شرایطی که باران کوثری از هرگونه فعالیت فرهنگی و هنری تازه منع شده، آخرین فیلم او شهر خاموش ساخته احمد بهرامی در گروه هنر و تجربه اکران شد و جالب اینجاست که نقش او در فیلم بیشباهت به حضورش بهعنوان یک فعال مدنی (در سالهای پس از جنبش آزادیبخش مهسا) نیست. در شهر خاموش زن در محاصره مردان سرکوبگری است که هرکدام سعی در پایمال کردن حق او دارند اما زن تا پای جان پای ارزشهای خود میایستد. زن در فیلم نماد مقاومت است و باران کوثری در واقعیت نیز چنین. این آخرین فیلمش نقطه مقابل آثار اولیهای است که او در آن به نقشآفرینی پرداخته؛ زنی معصوم و بیصدا - با صدایی کودکانه- که آرامآرام بدل به زنی جسور و سرسخت شد. اما چگونه این مسیر طی شد؟
باران کوثری - فرزند رخشانِ بنیاعتماد- در ابتدا با نقشآفرینی در فیلمهای مادرش دست به تجربهگرایی زد و در این میان زیر پوست شهر بهعنوان اولین تجربه حرفهایاش، نوید یک بازیگر توانمند را میداد. تا پیش از این «باران» به عنوان دختری خردسال در آثار بنیاعتماد حضور داشت اما در این فیلم برای اولینبار نقش مهمی به او سپرده شد. در زیر پوست شهر نقش دختری را دارد که از رؤیاهای کودکانهاش به واقعیت تلخ بیرون پرتاب میشود -این لحظهای است که او به بلوغ فکری میرسد؛ لحظهای که دیگر خبری از کودکی نیست. «باران» در این فیلم روند تدریجی رؤیابینی کودک به واقعگرایی دختر بالغشده را -کاملاً باورپذیر- نشان میدهد.
شاید همین توفیق در واقعگرایی نقش بود که حضور او در فیلم دیگرش -رقص در غبار- ساخته اصغر فرهادی را ممکن کرد. تجربه زیر پوست شهر او را با طبقه فرودست و مناسبات رفتاری این طبقه آشنا کرده بود و در رقص در غبار آن تجربه به بار نشست. دختری که امکان و توان دفاع از حق خودش را نداشت زیرا فقر و حاشیهنشینی او را از درون تهی کرده بود.
«باران» در رقص در غبار دختری به انقیاد درآمده توسط سرمایه، مذهب و نظام مردسالارانه را به نمایش گذاشت؛ زنی که از هر سوی به آن فشار وارد میشد و توان فریاد شدن نداشت. تجربه موفق بازی در فیلم فرهادی بعلاوه فیلمهای رخشان بنیاعتماد داشت او را بهعنوان زنی فقرزده و مطیع جا میانداخت و پرسونای زن سنتی را به او میبخشید که فیلم ترسناک خوابگاه دختران از راه رسید؛ فیلمی که بهلحاظ کیفی و مضمونی ارتباط چندانی با آثار قبلی او نداشت اما وجه دیگری از توانایی بازیگری باران کوثری را به نمایش گذاشت - زنی نترس و کلهشق که برخلاف نقشهای قبلیاش، تن به خطر میزند. خوابگاه دختران اگرچه فیلم ماندگاری نشد اما باران را سر زبانها انداخت.
باران کوثری در دورهای روی به کار بازیگری آورد که ماندگاری نه در چهره و نقش بلکه در قدرت بازیگری بود. هرچند بهلحاظ چهره، او یکی از زیباترین بازیگرانی است که سینمای ایران به خود دید اما اگر اینچنین نقشهای متنوعی بازی نمیکرد و در این تنوع، باورپذیر جلوه نمیکرد، ماندگاریاش ممکن نبود.
در خون بازی او نقش دختری معتاد را ایفا میکند؛ دختری در خانوادهای از هم پاشیده که نسبت به مادرش افسارگسیخته مینماید و جنون روابط ناسالم خانوادگی را نشان میدهد. باران کوثری در خون بازی نقشی را ایفا کرد که هیچکس فکرش را نمیکرد او بتواند به چنین شخصیتی حتی نزدیک شود. و حیرت اینجاست که دقیقاً در همین سال، او در تلویزیون نقشی را بازی میکند با تفاوتی فاحش نسبت به نقشش در خون بازی. همانقدر که در خون بازی او دختری جنونزده است، در سریال صاحبدلان دختری مذهبی و منطقی بود که پشت خانوادهاش - پدربزرگش- ایستاده و او را در تمام موقعیتها پشتیبانی میکند. باران کوثری بهگفته خودش در مصاحبه با فریدون جیرانی در طول تمرینهای این سریال، به تکتک رفتارهای دختران محجبه دقت میکرده و ساعتها به آنها خیره میشده. اما بهواقع تنها یک استعداد ناب میتواند در یک سال، دختری معتاد و گستاخ و همزمان دختری مذهبی را بازی کند.
باران کوثری همواره در مسیر بازیگریاش سعی در فروریختن عادتها و قواعد را داشت. وقتی در صاحبدلان او نقش دینا را ایفا کرد، به سرعت در باور مردم تبدیل به زنی با حجاب و سنتی شد؛ اما جسارت در بازیگریاش باعث شد چندی بعد نقش یک تنفروش را بازی کند؛ نقشی که میتوانست (با اجرای نادرست) از صفحه محبوبیت خط بخورد اما او با ظرافت تمام این نقش را چونان همدلانه ایفا کرد که در معصومیت و پاکیاش فرقی با دختری چادری در صاحبدلان نداشت.
دایره زندگی دومین همکاری او با اصغر فرهادی (اینبار بهعنوان فیلمنامهنویس) محسوب میشود. اگرچه دایره زندگی فیلمی پربازیگر است اما نقش او به واقع نقش اصلی است و محرک باقی رخدادهای داستانی. این نقش او را جاودانه کرد و تواناییاش را بار دیگر به رخ کشید. حالا دیگر او بازیگر نقشهای سخت بود.
در عرق سرد او زنی را ایفای نقش میکند که تمایلات همجنسخواهانه دارد؛ ورزشکاری که تحت سرکوب جامعه مردانه، امکان بروز عواطفش را نداشت. در اسب حیوان نجیبی است او دختری است آواره و بیمکان و بیش از حد ساده، دروغگو و در عین حال همدلیبرانگیز. و نقشهای متعدد و متنوع دیگری که هرکدام، عادت مخاطبش را درهم میشکند.
این کارنامه طولانی و این نقشهای متفاوت و متضاد نشان میدهد باران کوثری میتواند انواع نقشها را به عرصه باورپذیری برساند. او قادر است در هر فیلم بخشهای کشفنشدهای از میمیک و صدا و زبان بدنش را به ثبت برساند. باران هیچگاه تیپ نشد و اجازه نداد یک نقش ماندگارش تبدیل به پرسونای او شود. شاید همین هم باعث شد - با اینکه او همیشه با دولت سرناسازگاری داشته- دوبار جایزه بهترین بازیگر را از جشنواره فجر از آن خود کند.
اما سیاست و گرایش به موضوعات سیاسی چیزی نبود که از باران کوثری جدا باشد. شاید به خاطر مادرش -شاید به خاطر اولین تجربه حرفهایاش؛ زیر پوست شهر- و شاید به خاطر تخطی ذاتی او نسبت به چارچوبها. او همپای بازیگری، فردی سیاسی است. شاید در ابتدا این سیاسی بودن چندان محبوب نبود و به تدریج باران کوثری را با چنین شخصیتی جا انداخت. در دوران ریاست جمهوری احمدینژاد او از منتقدان جدی دولت محسوب میشد. و اگرچه از تبلیغکنندگان دولت روحانی بود اما چندی بعد در مصاحبهای پشیمانیاش را اعلام کرد. در دولت رئیسی رسماً به انتقادهای جدی پرداخت و در اواخر این دولت - مانند تعدادی دیگر از هنرمندان- حجاب از سر برداشت و دیگر در حکومت سانسور بازی نکرد. او نماد شکستن قواعد است؛ نماد مقاومت در برابر سرکوب و این را میتوان در اغلب نقشهایش دید. باران کوثری حتی اگر دیگر هیچ فیلمی بازی نکند، یکی از مهمترین بازیگران تاریخ سینمای ایران خواهد بود.