خیزش انقلابی ایرانیان و مسیر پر پیچ و خم آن

تحلیل زیر درباره خیزش انقلابی شهروندان در ایران علیه جمهوری اسلامی، در «ریسپانسیبل استیتکرافت» منتشر شده است:

تحلیل زیر درباره خیزش انقلابی شهروندان در ایران علیه جمهوری اسلامی، در «ریسپانسیبل استیتکرافت» منتشر شده است:
وسعت اعتراضات در ایران هر لحظه بیشتر و شعارها آتشینتر میشود. تحلیلگران در داخل و خارج ایران از خود میپرسند آیا ایران به سمت انقلاب حرکت میکند؟
مخالفت گروه بزرگی از مردم ایران با حکومتشان انکارناپذیر است و این پرسش که نارضایتی عمیق کنونی چه وقت به تغییر سیاسی منتهی میشود، سوالی بهجاست.
در پاسخ به چنین پرسشی، نگاهی اجمالی به تفاوت خیزش فعلی رو به انقلاب و انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ (۱۳۵۷) خالی از فایده نیست.
انقلاب سال ۵۷ دو مشخصه اساسی داشت:
یکی این که مردم خواهان آن بودند و دوم این که برای آن سازماندهی میکردند.
از مساجد، بهشکل پنهانی، برای دیدار، برنامهریزی، پول جمع کردن و بسیج مردمی استفاده میشد.
در سیر انقلاب اسلامی، رهبری، بهویژه در مقاطع انتهایی مبارزه، اهمیت پیدا کرد و از حمایت مردمی برخوردار بود.
با مقایسه انقلاب اسلامی و انقلاب فعلی، کار برای انقلابیون امروز بسیار دشوارتر به نظر میرسد؛ مردان پیر سیاست جمهوری اسلامی و دستاندرکاران انقلاب ۵۷ هم درسشان را خوب از برند.
شاه هرگز باور نداشت که روحانیون بتوانند برای او چالشی ایجاد کنند و اگرچه ساواک فهرستی از رهبران میدانی به شاه داد، اما او، بهدلایلی همچون رابطه خاص پادشاه با مردمش یا هر دلیل دیگر، به دنبال دستگیری آنان نرفت. این در حالی است که جمهوری اسلامی از دستگیری مخالفانش دست نمیکشد.

انقلابیون ۵۷ که دور و بر علی خامنهای را گرفتهاند، تلاش زیادی به خرج میدهند تا کوچکترین نشانه از مخالفت سیاسی را در نطفه خفه کنند و با اندکمشاهده مبنی بر احتمال رهبری یک فرد، او را دستگیر، بازجویی و برای مدت زیادی در حبس نگه دارند و بعد، با این هشدار که یک کلمه حرف سیاسی نزند وگرنه بهای بسیار سنگینی میپردازد، رها یا آنها را به حصر خانگی دائم محکوم کنند.
مواردی از این دست، مبارزه با چنین حکومتی را دشوار میکند.
اما آیا این به آن معناست که قیام ناممکن است؟ البته که نه. زمانه تغییر کرده، شرایط عوض شده و وقتی مردم برای آزادی شخصی و ملیشان دست به مبارزه میبرند، آنقدری شجاع و جسور هستند که مسیری متفاوت بیابند.
قطعا همین حالا هم در کنار اعتراضات و دور از چشم سپاه پاسداران، دیدارهایی پنهانی شکل میگیرد. در غرب و دیگر نقاط جهان، نمیتوان از چنین وقایعی خبردار شد و احتمالا جهان هنگامی که این تلاشهای پنهانی علیه حکومت ثمر دهد، از آنها خبردار میشود.
کمک ایالات متحده به انقلابیون میتواند از راه ساخت خانهای مجازی (کمک به بهبود وضعیت اینترنت در ایران) برای آنها باشد.
اما جهان باید درباره انقلاب ایران صبوری به خرج دهد چون ممکن است این خیزش مدتها به طول بینجامد.
آمریکا باید در این مدت فضایی برای تنفس معترضان ایرانی فراهم آورد تا خود، جنبششان را، در آن سختترین شرایط ممکن، پیش ببرند.

خیزش انقلابی ایرانیان علیه جمهوری اسلامی همچنان تازهنفس است و تنها به هدف روبهرو، انقلاب، خیره شده است. معترضان از جمهوری اسلامی، اصلاحات و هر چه متعلق به آن است گذر کردهاند و این عبور، در شعارها و مبارزه آنان کاملا آشکار است.
در این میان، هر از گاهی بحثهایی درباره احتمال احیا یا عدم احیای برجام مطرح میشود که برای شهروندان معترض، دیگر قابل اعتنا نیست.
نظرات کاربران رسانههای اجتماعی هم نشان میدهد در حالی که از احتمال دستیابی جمهوری اسلامی به بمب اتم نگرانیهایی وجود دارد اما به نظر کاربران، جهان به هر صورت نباید به جمهوری اسلامی هیچ امتیاز و مشروعیتی از طریق مذاکره و گفتوگو درباره هیچ چیز بدهد.
معترضان قاطعانه خواهان آن هستند که جهان با جمهوری اسلامی هیچگونه مماشاتی نکند.
شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی روز پنجشنبه ۲۶ آبان ماه، قطعنامهای مبنی بر لزوم همکاری فوری تهران با آژانس صادر کرد.
در واکنش، محمد اسلامی، رییس سازمان انرژی اتمی، موافقت جمهوری اسلامی با سفر رافائل گروسی، مدیر کل آژانس بینالمللی انرژی اتمی به ایران را مربوط به زمانی خواند که این آژانس هنوز به سیاست فشار متوسل نشده بود.
کاربران شبکههای اجتماعی اخیرا به حرفهای گروسی مبنی بر پافشاری او برای رساندن برجام به جایی، واکنش نشان داده و آن را نوعی مشروعیت بخشیدن به رژیمی سرکوبگر و «کودککش» توصیف کرده و تاکید کرده بودند هر گونه مذاکره با ایران به بقای حکومت کمک میکند.

در این باره تحلیلی در وبسایت فارین پالیسی منتشر شده است که در ادامه میخوانید.
دستیابی به نسخه بازبینی شده برجام در ماه مارس و ماه اوت ممکن به نظر میرسید؛ اما حالا کمتر کسی فکر میکند به نجات آن امیدی باشد. به باور کارشناسان، برجام در بهترین حالت در کماست و شاید حتی مرده باشد.
با وجود چندین دور مذاکرات در وین از سال ۲۰۲۱ و چندین پیشرفت قابل ملاحظه در گفتوگوها، دولت آمریکا و جمهوری اسلامی از احیای این توافقنامه بازماندهاند. قراردادی که حامیانش، آن را برای امنیت منطقه و بازداشتن رژیم ایران از تولید بمب اتمی، ضروری میدانستند.
کارشناسی در حوزه برجام، بر این باور است که گرچه برجام در کماست اما نمرده چون اگر مرده باشد لااقل یکی از طرفین باید مرگ آن را اعلام کند و اعلام چنین چیزی از سمت هر کدام از طرفین، اقرار به شکست سیاست خارجی است.
فرزین ندیمی، تحلیلگر موسسه واشینگتن اما باور دارد برجام اساسا مرده است.
حال سوال این است که اگر برجام مرده باشد، چه اتفاقی میافتد؟
ممکن است جمهوری اسلامی همین حالا هم در آستانه تولید بمب باشد و بتواند به زودی سلاحی هستهای تولید کند. منطقه هم ممکن است وارد رقابت تسلیحاتی شود، جنگ جاسوسی خطرناکی بین ایران و اسرائیل در بگیرد و حتی به برخورد نظامی این دو کشور بکشد و پای آمریکا را هم به آن باز کند.
یک دیپلمات اروپایی که خواست نامش افشا نشود، در گفتوگو با فارین پالیسی گفت که ایران یا همین حالا در شرف ساخت سلاح هستهای است یا اگر برجام احیا نشود، آماده است که سریع بمب هستهای بسازد.
او گفت که فکر میکند آمریکا در نهایت مداخله نظامی خواهد کرد تا ایران را از تولید بمب اتمی باز دارد.
جو بایدن، رییسجمهوری آمریکا هم پیشتر گفته بود ایالات متحده آماده است تا به عنوان «چاره نهایی» بر جمهوری اسلامی فشار بیاورد اما برخی کارشناسان بر این باورند که دولت بایدن به جای دنبال کردن دور دیگری از فشار حداکثری یا جنگ تمامعیار، در پیش گرفتن یک راهحل دیپلماتیک «خلاقانه» را ترجیح میدهد: سیاست مهار.
سیاستی که در آن غرب حد و حدود فعالیتهای هستهای جمهوری اسلامی را به آن دیکته کند و در کنار آن مذاکراتی هم با جمهوری اسلامی پیش ببرد.

پیشتر، گروه بینالمللی بحران، پیشنهاد داده بود که آمریکا در عوض کاهش غلظت ۶۰ درصدی ذخیره اورانیوم کنونی جمهوری اسلامی، قسمتی از اموال بلوکه شده جمهوری اسلامی در خارج از ایران را آزاد کند.
بیاعتمادی عمیقی که گفتوگوهای وین را فلج کرده بود اما احتمالا بر هر توافق آتی هم سایه خواهد انداخت.
کارشناسان بر این باورند که راه آمدن هر دو طرف برای احیای برجام و آن همه زحمتی که صرف آن شده، همچنان برای احیای آن کافی نبوده است.
یکی از مشکلات رسیدن به توافق، سه سایت هستهای اعلام نشده از سوی جمهوری اسلامی است اما کارشناسان و دیپلماتهایی که فارین پالیسی با آنها گفتوگو کرده، باور دارند که جمهوری اسلامی هرگز اطلاعاتی درباره آنها نخواهد داد چون این گونه با دست خود، خود را متهم میکند.
جمهوری اسلامی همچنین خواستههایی در مذاکرات برجام داشته که به توافق هستهای بیربط است و یکی از آنها، درخواست خارج کردن سپاه پاسداران از لیست گروههای تروریستی بوده است.
از دلایل اخیر دیگر برای بیمیل شدن آمریکا و اروپا به احیای برجام، یکی هم پهپاد فرستادن جمهوری اسلامی به روسیه برای کمک به این کشور در جنگ اوکراین است و دیگری، اعتراضات مردمی در داخل ایران که با حملات مرگبار نیروهای سرکوب و لباس شخصیهای جمهوری اسلامی روبهرو شده است.
مذاکرات احیای برجام با ارزیابی دوباره جمهوری اسلامی و آمریکا درباره جایگاهشان در این توافق به بنبست رسیده است.
جمهوری اسلامی فکر میکند به دلیل جنگ اوکراین و جهش در قیمت نفت، دست بالا را در مذاکرات دارد و غرب درمانده است تا جمهوری اسلامی را به بازار جهانی نفت برگرداند و بابت آن امتیاز خواهد داد اما ایالات متحده هم حالا دست نگه داشته تا ببیند نتیجه اعتراضات در ایران به کجا میرسد.
آمریکا و شرکای این کشور باور دارند در مذاکرات احیای برجام با جمهوری اسلامی، بهترین پیشنهادهایشان را رو کردهاند.
پیتر استانو، سخنگوی امور خارجه اتحادیه اروپا، به فارین پالیسی گفت به نظر میآید کشورها برای رسیدگی به توافق هر راهی را رفتهاند و متن نهایی که نظر همه طرفین را در بر گرفته باشد هم آماده است و این متن دیگر قابل مذاکره نیست.
در گیر و دار برای احیای برجام اما جمهوری اسلامی همچنان اورانیوم غنیسازی میکند و جلوی نظارت آژانس را هم گرفته است.
به عقیده استانو، زمان در حال از دست رفتن است و وقت آن رسیده که «تصمیمی سیاسی» درباره برجام گرفته شود.

با ادامه و گسترش خیزش انقلابی ایرانیان علیه جمهوری اسلامی، جهان خود را برای دیدن چهره جدید ایران آماده و احتمال پیروزی مردم برای دستیابی به نتیجه انقلابشان را سبک و سنگین میکند. در همین رابطه یادداشت زیر را بخوانید که در بلومبرگ منتشر شده است.
جو بایدن، رییسجمهوری آمریکا، روز سوم نوامبر (۱۳ آبان ماه) گفت «ایران را آزاد میکنیم» و البته آنطور که عقل حکم میکند، بلافاصله اضافه کرد که ایرانیها «خودشان را بهزودی آزاد میکنند».
آیا بایدن زیادی خوشبین است؟
معترضان در سراسر ایران، از جمعیت کرد و بلوچ گرفته تا ساکنان تهران و دیگر شهرها، از شوریدن علیه حکومت دینی علی خامنهای دست نمیکشند.
این عصیان، با زنان و کشته شدن مهسا امینی ۲۲ ساله در بازداشتگاه گشت ارشاد شروع شد و حالا شعار معترضان این است: «زن، زندگی، آزادی ...»
اعتراضات در ایران اما فراتر از حقوق زنان و حق آزادی پوشش آنهاست. در این قیام، از زنان معتقد خانهدار تا دانشجویان سکولار، کارگران کارخانهها، فقیر و غنی و همه گروهها، به چشم میخورند. همه از زندگی کردن در حکومت مذهبی و سرکوبگر جان به لب شدهاند؛ از زندگی در جامعهای که حاکمان آخوند آن، قوانین عهد بوق خود را بر ایرانیانی که میخواهند جامعهای مدرن و باز بسازند، تحمیل کردهاند.
سرنوشت قیامهای مشابه در دیگر کشورها، میتواند سرنخی برای طرح احتمال موفقیت یا شکست خیزش در ایران به دست دهد: پیروزی بیش از هر چیز بسته به این است که اعتراضات چقدر گسترش یابد.
در کره جنوبی در اواسط دهه ۱۹۸۰، دانشجویان معترض به رژیم نظامی این کشور، تحت حمایت بخش بزرگی از طبقه متوسط قرار داشتند.
اعتراضات دانشجویی در چین در سال ۱۹۸۹ هم با همراهی کارگران که بیش از دانشجویان مبارز بودند، همراه شد.
دولت حسنی مبارک در مصر هم با اعتراضات گسترده دانشجویان، فعالان مذهبی، اتحادیههای صنفی و شهروندان عادی سرنگون شد.
در قیام ایران، زنان با سر نترسی که دارند، باقی بخشهای جامعه را هم با خود همراه کردهاند و این نشانه امیدوارکنندهای است.
«شهادت» معترضان هم تنها باعث شعلهورتر شدن اعتراضات شده است.
برای سرنگونی دیکتاتوری اما به چیزهای دیگری هم نیاز است؛ مذاکره بخش اصلاحطلب رژیم با معترضان، شاید کمکی کند. این کار اگرچه در چین شدنی بود اما به گفته ژائو ژیانگ، رهبر اصلاحطلب چین، وقتی او صبح زود ۱۹ ماه می ۱۹۸۹ به دانشجویان در میدان تیانآنمن پیوست، «دیگر دیر شده بود».

در کره جنوبی، حاکمان نظامی آماده بودند تا به معترضان امتیاز دهند و وعده انتخابات هم دادند چون به حمایت طبقه متوسط نیازمند بودند و برای بازیهای المپیک سئول هم آماده میشدند.
اهرم فشار کافی آمریکا برای وادار کردن رژیم به موافقت با خواستههای دموکراتیک هم بیتاثیر نبود.
ایالات متحده در چین به چنین اهرم فشاری مجهز نبود و در ایران هم نیست. اگرچه در ایران اصلاحطلبانی مثل میرحسین موسوی و محمد خاتمی وجود دارند اما اولی در حصر خانگی است و دومی هم تاثیر اندک یا هیچ دارد. این است که از مذاکره، آنچنان عاید روحانیون در مسند قدرت و عاملانشان در سپاه پاسداران نمیشود.
البته که یک حکومت دینی که فلسفه وجودیاش وابسته به حکومت بر مبنای قوانین اسلامی سفت و سخت است هم با طبقه متوسط وارد معامله نمیشود و معاملهای مشابه معامله حزب کمونیست چین با معترضان در سال ۱۹۸۹ در کار نخواهد بود.
در چین، نخبگان تحصیلکرده شهرنشین، با توافقاتی که مشابه آنها پیشتر در دیگر نقاط شرق و جنوب آسیا به دست آمده بود، از اعتراض دست کشیدند. توافقاتی که به آنها میگفت: «به عرصه سیاست وارد نشو تا ثروتمند شوی، سفر خارج بروی و در زندگی خصوصیات هم هر کاری دلت میخواهد بکنی.»
اما اگر ایرانیها مجاز به پیروی نکردن از قوانین دینی شوند، مشروعیت حاکمان دینی به شکل مهلکی سست میشود.
به این ترتیب، اعتراضات کنونی ایران اگر به انقلاب هم ختم نشود، بسیار پراهمیت است.

«موسسه واشینگتن برای خاور نزدیک»، در تحلیلی به درآمد حقیقی رژیم ایران از فروش نفت پرداخته و این که جهان و بهویژه آمریکا، چطور باید در مسیر صادرات نفت جمهوری اسلامی سنگ بیندازد تا دست این رژیم را از اوکراین و سرکوب معترضان در ایران کوتاه کند.
در ماههای گذشته، تخطی جمهوری اسلامی از قطعنامههای سازمان ملل و هنجارهای بینالمللی، بیشتر و بیشتر شده است. از فرستادن سلاح به روسیه برای استفاده از آن در جنگ اوکراین تا سرکوب خیزش انقلابی مردم ایران و پیشبرد «برگشتناپذیر» برنامه هستهای، همه از این دست تخطیهاست.
گرچه دولتهای غربی با تحریمهای جدید محدود، به اقدامات اینچنینی جمهوری اسلامی واکنش نشان دادهاند و در پی منزوی ساختن دیپلماتیک رژیم ایراناند، اما تا به حال، آنچنان که باید و شاید، فشار بر جمهوری اسلامی را افزایش ندادهاند.
یک نقطه که فشار غرب بر آن ممکن است، بخش انرژی ایران است که از این راه و با فشار هماهنگ، میتوان راه اصلی درآمد رژیم جمهوری اسلامی را بست.
دولت جو بایدن گرچه به سیاست «فشار حداکثری» دولت پیشین آمریکا وفادار مانده، اما اعمال آن سیاستها را با شدت و حدت دنبال نکرده است و همین، به جمهوری اسلامی مجال داده تا طی دو سال گذشته، صادرات نفت ایران را افزایش دهد.
و اگرچه تحریمهای وضعشده اخیر وزارت خزانهداری آمریکا، حرکت در جهت درستی است، همچنان کارزار نظاممندی برای جلوگیری از صادرات نفت ایران وجود ندارد. هر برخورد جدیتر، میتواند برای رژیم ایران و سیاستهای هستهای، منطقهای و داخلی آن، هزینهبرتر باشد.
وضعیت صادرات نفت ایران
طی سه ماه گذشته، جمهوری اسلامی روزانه بین حدود ۸۱۰ هزار تا ۱/۲ میلیون بشکه نفت خام و هیدروکربن سبک صادر کرده است.
بر اساس تخمین کپلر، ورتکسا، تانکر ترکرز و «اتحاد علیه ایران هستهای»، بیشترین صادرات نفت ایران به شرکتهایی در چین و نهادهایی در روسیه ، ونزوئلا و امارات متحده عربی است.
نفتی که به امارات متحده عربی فرستاده میشود، دوباره از آنجا به باقی نقاط آسیا صادر میشود.
اما این اعداد تخمینی، بسیار پایینتر از حدود ۲/۷ میلیون بشکه نفتی است که رژیم ایران در سال ۲۰۱۸ و پیش از خروج آمریکا از برجام و برگرداندن تحریمهای ثانویه علیه جمهوری اسلامی، صادر میکرد و البته بسیار بالاتر از زمانی که نقطه اوج اعمال سیاست فشار حداکثری دونالد ترامپ، رییسجمهوری پیشین آمریکا، علیه جمهوری اسلامی بود: با انقضای معافیت واردات نفت ایران در ماه مه ۲۰۱۹، صادرات نفت جمهوری اسلامی به ۵۰۰ هزار بشکه در روز یا حتی کمتر، کاهش یافت.

با شروع مذاکرات برای احیای برجام در سال ۲۰۲۱، دولت بایدن تصمیم گرفت که در حرف و در عمل، تحریمهای حداکثری را سفت و سخت اعمال نکند. آن زمان به نظر میرسید چنین اقدامی چشمانداز دیپلماتیک دو کشور را تحت تاثیر قرار دهد و در نهایت بیفایده نباشد، چون انتظار میرفت توافق هستهای با ایران به سرعت احیا شود.
از سوی دیگر مقامهای آمریکا تلاشهای دیپلماتیک برای منصرف کردن چین از خرید نفت از رژیم ایران را ارجح میدانستند. به همین دلیل ایالات متحده تا ژوئن ۲۰۲۱ هیچ تحریم جدیدی در حوزه انرژی بر جمهوری اسلامی اعمال نکرد و پس از آن، تنها به دو بسته تحریمی رضایت داد.
اما اقدامات عملی دولت بایدن در سال ۲۰۲۲ شتاب گرفت: وزارت خزانهداری دولت بایدن ۱۰ دور تحریم بر فروش بخش انرژی جمهوری اسلامی اعمال کرد اما این اقدامات بیشتر متناوب بود تا این که بخشی از یک کارزار گستردهتر باشد و تاثیر قابل توجهی هم بر رقم صادرات رژیم ایران یا تصمیمگیریهای جمهوری اسلامی در حوزه انرژی نداشت.
اعمال مختصر سیاستهای آمریکا، احساس فوریت جمهوری اسلامی برای احیای برجام را هم از بین برد و با در نظر گرفتن تمامی این عوامل، پیامی که این گونه اعمال تحریم به بازار جهانی نفت فرستاد روشن بود: نظارت بر نفت صادراتی جمهوری اسلامی از دست رفته است.
اعداد و ارقام فروش و درآمد با هم نمیخواند
اما اعداد و ارقام ارائه شده درباره فروش نفت جمهوری اسلامی تنها گویای قسمتی از ماجراست؛ در این ماجرا، چیزی از این نیست که از فروش نفت واقعا چقدر پول گیر جمهوری اسلامی میآید.
شکاف بین این که قاعدتا چقدر پول باید از فروش نفت گیر رژیم ایران بیاید و حقیقتا جمهوری اسلامی چقدر از آن پول درمیآورد، نشان میدهد که صدور نفت ایران به شکل پنهانی چقدر هزینهبر است و سیاستگذاران ایالات متحده دقیقا باید بر همین نکته دست بگذارند و بکوشند تا این شکاف را عمیقتر کنند.
نفت نقشی اساسی در درآمدزایی جمهوری اسلامی و دسترسی این رژیم به ارزهای پرارزش دارد.
در سال مالی جاری (مارس ۲۰۲۲-مارس ۲۰۲۳) انتظار میرود جمهوری اسلامی ۱/۴ میلیون بشکه نفت، به بهای بشکهای ۷۰ دلار، صادر کند که این تقریبا یکسوم درآمد کل کشور محسوب میشود.
با این حال تمام پول فروش نفت به جیب رژیم نمیرود: ۴۰ درصد بدهکاری رژیم به صندوق توسعه ملی و ۱۴/۵ درصد هم طلب شرکت ملی نفت ایران است. ۴۵/۵ درصد باقیمانده اما متعلق به رژیم است که طبق اعلام دولت، سهم کمی از آن خرج پروژههای در مناطق محرومتر کشور میشود.
البته اگر پول رژیم به اهداف مقرر شده نرسد، برای برداشت کسری، سراغ صندوق توسعه ملی میرود.
از سوی دیگر، جمهوری اسلامی قسمتی از درآمد نفت ایران را برای تامین واردات کالاهای اساسی یارانهای کنار میگذارد اما ابراهیم رئیسی و روسای جمهوری پیشین، طی زمان، عرصه را برای ورود کالاهایی واجد شرایط با یارانه، تنگ و تنگتر کرده و باعث ایجاد آشفتگی در بازار و فشار تورمی شدهاند.
برخی درآمدهای نفتی جمهوری اسلامی هم مستقیما به جیب سازمانهای نظامی، از جمله سپاه پاسداران، سرازیر میشود.

رژیم ایران تنها بهصورت دورهای دادههایی درباره بودجه کشور ارائه میکند که میتوان با آن دادهها، درآمد جمهوری اسلامی را از فروش نفت تخمین زد: جمهوری اسلامی از آوریل تا ژوییه ۲۰۲۲، درآمد خود را از فروش نفت، ۶۵۰ تریلیون ریال اعلام کرده است که پس از محاسبه نرخ تبدیل ریال به دلار، سهم صندوق توسعه ملی و سازمان ملی نفت ایران، ۶/۲ میلیارد برای رژیم باقی میماند. اما مساله این است که درآمد رژیم ایران باید واقعا بیشتر از این بوده باشد.
با وجود محدودیتهای اعمالی آمریکا، نفت صادراتی ایران قیمت رسمی ندارد. پس چندین عامل در درآمد نفتی ایران موثر است:
یک این که رژیم باید نفت خود را با تخفیف بفروشد تا خریدارانی را که از معامله نفت با ایران نگراناند، تشویق به خرید نفت خود کند. خریدارانی که باید در تصمیمهای هزینهبر برای انتقال پنهانی نفت درگیر شوند تا معلوم نشود مبدا نفت صادراتی از کجاست.
تخفیف دادن همچنین برای دور زدن محدودیتهای مالی برای دسترسی به درآمد نفتی هم لازم است. از آن گذشته، سپاه پاسداران هم به قاچاق نفت و چپاول قسمتی از پول فروش نفت مشغول است. پولی که برای تامین مالی فعالیتها و جنگهای نیابتی شبهنظامیان خارجی تحت حمایت جمهوری اسلامی در منطقه هزینه میشود.
طبق آمار ارائه شده از سوی بسیاری از شرکتهای رصد کننده فروش نفت ایران، صادرات نفت به وسیله جمهوری اسلامی بین آوریل و ژویی،ه روزانه حدودا ۶۲ تا ۹۸ هزار بشکه نفت (شامل هیدروکربن سبک) بوده است و این بدون محاسبه صادرات نفت به ونزوئلا و سوریه است چرا که هزینه نفت ارسالی به این دو کشور، ممکن است مستقیما به جمهوری اسلامی پرداخت نشود.
با محاسبه این حجم صادرات به بهای ۱۱۳ دلار، قیمت معمول بشکه خام برنت، باید بین ۸/۶ و ۱۳/۵ میلیارد دلار از فروش نفت عاید رژیم ایران شده باشد.
با این حساب و کتاب و طبق اعلام درآمد نفتی خود رژیم، جمهوری اسلامی در حقیقت نصف درآمد نفتیاش را با تخفیف دادن، هزینه تراکنشهای مالی، کمبود دسترسی به مبلغ پرداختی و دیگر موانع، از دست داده است.
گزینههای آمریکا برای مهار فروش نفت ایران
برای ایجاد شکاف گستردهتر بین درآمد بالقوه و واقعی جمهوری اسلامی از فروش نفت، ایالات متحده باید به اقداماتی متوسل شود که جمهوری اسلامی را مجبور به اتخاذ راهبردهای پیچیدهتر و هزینهبرتر در بازار سیاه نفت کند. آمریکا به این شکل خطر برای شرکتها، بانکها و دولتهایی که در چنین معاملاتی با جمهوری اسلامی درگیر شوند یا اجازه آنها را بدهند، بیشتر خواهد کرد.
واشینگتن چند راه دیگر هم در اختیار دارد:
۱.فشار بر کشورها برای افزایش اعمال تحریمها: این اقدام با اشاره آمریکا به این که هر بشکه نفت فروخته شده، پول رژیم ایران برای کمک به حمله روسیه به اوکراین را فراهم میکند، امکانپذیر است و همچنین یادآوری این که درآمد نفتی جمهوری اسلامی صرف سرکوب داخلی و فعالیتهای شریرانه آن در منطقه میشود.
سیاستمداران آمریکایی باید در گفتوگوهای دوجانبه با چین، هند، سنگاپور و امارات متحده عربی، بر اهمیت این موضوع تاکید کنند.

۲.افزایش تحریمهای ایران در حوزه انرژی: این راهکار برای ایجاد فضای تردید و اضطراب در میان افراد، شرکتها و کشورهایی که در انتقال و فروش فرآوردههای انرژی جمهوری اسلامی نقش دارند، موثر است.
۳.وزارت خزانهداری، امور خارجه و گارد ساحلی باید دستورالعملی برای تشخیص شیوههایی که قاچاقچیان نفت از آن استفاده میکنند ارائه دهند. مثلا ارائه جزییات از نقاط معمولی که در آن انتقال نفت، از نفتکشی به نفتکش دیگر انجام میگیرد.
۳.افزایش پاداش برای وزارت امور خارجه در مورد سر در آوردن از اطلاعات و شبکههای قاچاق سپاه پاسداران.
تمامی این اقدامات باید به سرعت انجام شود اما ادامه تردیدها درباره اعمال سقف بر قیمت نفت روسیه، طی هفتههای آتی باعث اتخاذ اقدامات محتاطانهتری خواهد شد.
همچنین نگرانیهایی وجود دارد از این که فشار بیشتر آمریکا به سقوط صادرات نفت ایران و افزایش هر چه بیشتر قیمت نفت در جهان منجر شود اما عربستان سعودی احتمالا برای از میان برداشتن چنین مشکلی، صاحب ظرفیت است و فارغ از سیاستهای نفتی اخیر این کشور، واشینگتن و ریاض، بر سر مهار تهران با هم اتفاقنظر دارند.
منافع عربستان سعودی هم در گرو این است که قیمت نفت از سطحی مشخص فراتر نرود.
در نهایت واشینگتن نیاز خواهد داشت تا جمهوری اسلامی را از هر اقدام تلافیجویانه نظامی در پاسخ به فشار بیشتر ایالات متحده، باز دارد.
گامهای بازدارنده احتمالی شامل تقویت نیروهای دفاعی اعزامی آمریکا در منطقه، همراه ارتقای توان اطلاعاتی، نظارتی و سنجش توانایی جمهوری اسلامی خواهد بود. چنین اقداماتی میتواند فضای دیگری برای واشینگتن فراهم کند تا کشورهای عضو «پیمان ابراهیم» و عربستان سعودی را برای همکاری با یکدیگر در زمینه تبادل اطلاعات و دفاع در برابر تهدیدات مشترک، گرد هم بیاورد.

سه سال پس از آبان خونین ۹۸، به دنبال خیزش انقلابی ایرانیان علیه جمهوری اسلامی، گروههای مختلف برای اعتصاب و اعتراض گسترده در روزهای ۲۴، ۲۵ و ۲۶ آبان ماه امسال، فراخوان دادند.
روز ۲۴ آبان، خیزش انقلابی ایرانیان با اعتصابات و اعتراضات سراسری تداوم یافت و شهروندان این پیام را به جمهوری اسلامی رساندند که تا پس گرفتن «خون یاران» و تا «پایان»، از پا نمینشینند.
اما تاکید بر اعتصابات در این روزها بسیار گسترده است و کاربران رسانههای اجتماعی با هشتگهای اعتصابات سراسری در کنار هشتگ اعتصابات و اعتراضات سراسری، از آن حمایت میکنند.
کاربری در توییتر، با اشاره به دستکم هزار و ۵۰۰ کشته آبان ماه خونین ۹۸ نوشت: «ما به ۱۵۰۰+ دلیل، بهمدت سه روز تعطیلیم.»
در مقابل، به نظر میرسد جمهوری اسلامی از اعتصابات بیش از اعتراضات هراسیده و در تلاش است نشان دهد همه مشغول کارند!
وقایع ۲۴ آبان ماه نشان داد جمهوری اسلامی از یک چیز، بیش از خیابان لبالب از جمعیت معترض میترسد و آن، خاموشی و سکوت مراکز خرید و کرکره پایین مغازههاست. چنین سکوتی برای حکومت، سکوتی مرگبار است.
اگرچه دعوت به اعتصابات، سراسری و عمومی است اما از ابتدای خیزش انقلابی، نقش اعتصاب کارگران بسیار پررنگ بوده و اخبار دست از کار کشیدنشان، هر بار، خون تازهای به رگهای خیزش مردمی سرازیر کرده است.
کارگران در تجمعات این اعتصابات، علاوه بر شعارهای اصلی خیزش، به فقری که گریبانگیرشان شده هم اشاره میکنند.
در یک مورد از اعتصابات ۲۴ آبان ماه، کارکنان ذوبآهن اصفهان با شعار «وعده وعید کافیه، سفره ما خالیه»، دست از کار کشیدند.
شرکت کارگران در اعتصابات گسترده از جهت دیگری هم اهمیت دارد: به نظر اکثریت مردم، در کشوری که کارگر، با شرایط بغرنج مالی دست از کار میکشد، بازاریان و دیگر اقشار و اصناف که دست بازتری دارند، بهانهای برای دست نکشیدن از کار ندارند.

اعتراضات گسترده آبان خونین ۹۸ با به قتل رساندن دستکم هزار و ۵۰۰ نفر که برای اعتراض به گرانی و وضعیت نابهسامان اقتصادی به خیابان آمده بودند، اکنون و در کمتر از سه سال به خیزشی انقلابی و مدنی، برای دادخواهی تبدیل شده است که ایرانیان را از گوشه و کنار کشوری پهناور به میدان مبارزه آورده است.
اگرچه تجربیات انقلاب و جنبشهای اجتماعی در دیگر کشورها صرفا درباره وضعیت فعلی ایران صدق نمیکند و با آن مطابقت کاملی ندارد اما میتوان از تشابهات موجود میان جریانها و انقلابهای مهم جهان، آموخت.
در ادامه تحلیلی را درباره نقش اعتصابات گسترده در وقوع انقلاب و نقش کارگران در آن میخوانید.
این تحلیل در وبسایت «کارگر سوسیالیست» منتشر شده و در آن، به بررسی برخی نظریات رزا لوکزامبورگ، رهبر سوسیالیست آلمانی-لهستانی قرن بیستم پرداخته شده است. لوکزامبورگ معتقد بود که اعتصابات گسترده، به مثابه ابزار شروع انقلاب و قدم در راه گذاشتن، به مقصد انقلاب است.
دلیل تاکید انقلابخواهان بر اعتصابات گسترده
مردم بریتانیا، از اعتصابات سهروزه دستکم ۴۰ هزار تن از کارکنان راهآهن این کشور در ماه ژوئن تابستان ۲۰۲۲ (خرداد ماه ۱۴۰۱) استقبال کردند.
اقدام این کارگران در دست کشیدن از کار، راهی مهم برای مقابله با وضعیت آنان بود. اعتصاب کارگران نه تنها به جیب رییسروسا ضرر زد، بلکه مهمتر از آن، سوالاتی درباره تغییرات گستردهتر سیاسی در جامعه بریتانیا مطرح کرد.
رزا لوکزامبورگ، انقلابی آلمانی-لهستانی، صاحب نظریهای است که در آن اعتصابات گسترده را ترکیبی از در هم آمیختن خواستههای اقتصادی و سیاسی میداند.

او نظریاتش را در سال ۱۹۰۶ در رسالهای با نام «اعتصابات انبوه، حزب سیاسی و اتحادیههای صنفی» گنجاند و از آنها در بحث بر سر «طبیعت انقلاب» در حزب سوسیال دموکرات آلمان، بهره جست.
محتویات رساله او درسهای مهمی از انقلاب ۱۹۰۵ روسیه در بر داشت؛ همان انقلابی که اعتصابات گستردهای در آلمان هم رقم زد و اعتماد به نفس کارگران را افزایش داد تا از طریق فعالیتهایشان، خواستههای سیاسیشان را مطرح کنند.
بحث لوکزامبورگ در این رساله متمرکز بر این است که چگونه سرمایهداری، قدرت سیاسی و اقتصادی را هر چه بیشتر به هم نزدیک کرده و موجب استیلای سیاسی طبقه سرمایهدار بر کارگر، از طریق حکومت و سلطه اقتصادی طبقه سرمایهدار بر کارگر، از طریق استثمار و بهرهکشی شده است.
به باور لوکزامبورگ، مبارزه اقتصادی کارگران، مثلا تلاش برای بالا بردن حقوقشان، میتواند به مبارزه سیاسی تبدیل شود.
نظریه لوکزامبورگ بر این استوار است که مبارزه اقتصادی یک مرکزیت سیاسی را به مرکزیت دیگر انتقال میدهد و مبارزه سیاسی هم، به شکل دورهای، بستر را برای مبارزه اقتصادی آماده میکند.
طی مبارزههای اقتصادی، کارگران قدرت سازماندهی میآموزند و میتوانند آگاهی سیاسیشان را هم ارتقا دهند چرا که خواستههای اقتصادی میتواند در سطوح کم یا زیاد، تبدیل به خواستههای سیاسی شود. پس چه صدها هزار و چه مشتی کارگر اعتصاب کنند، مهم است و دلیل این که «انقلابیها» خواستار اعتصابات گسترده و طولانیاند هم همین است.
لوکزامبورگ همچنین باور داشت رابطه بین خواستههای اقتصادی و سیاسی دو سویه است. یعنی همانطور که خواستههای اقتصادی میتواند به خواستههای سیاسی تبدیل شود، خواستههای سیاسی هم میتواند تبدیل به خواسته اقتصادی شود.
به عقیده او، پس از هر کنش سیاسی عظیم، تفالهای پرخاصیت به جا میماند که از همان، هزاران شاخه برای مبارزه اقتصادی میروید.
به عقیده لوکزامبورگ، طبقه حاکم از چنین پیامدی هراسان است و برای همین به گفتن نظراتی از این دست روی میآورد: «مشکلاتی که گریبانگیر جامعه است، مانند بالا رفتن نرخ تورم، دلیل سیاسی ندارد و صرفا یک پدیده است.»
تاکید لوکزامبورگ بر اعتصاب در انقلاب از کجا سرچشمه میگیرد؟
نظریه لوکزامبورگ، ریشه در انقلاب ۱۹۰۵ روسیه داشت. انقلابی که در آن خواستههای سیاسی و اقتصادی کارگران، موجب وقوع انقلاب شد.
در روسیه آن زمان زندگی دشوار بود و دهقانان و کارگران از شرایط بغرنج زندگی و کار، رنج میبردند.
نیکولای دوم، تزار روسیه، حکومتی سرکوبگر، غیردموکراتیک و نژادپرست پایه گذاشته بود.
در ژانویه ۱۹۰۵، کارگران در یک راهپیمایی، با دست خالی از سلاح، راهی «کاخ زمستانی» واقع در شهر پتروگراد، سنپترزبورگ کنونی شدند تا یک دادخواست برای بهتر شدن حقوق کارگران و بهبود حقوق مدنی تحویل دهند.
گارد سلطنتی اما معترضان را به گلوله بست. واقعهای که به «یکشنبه خونین» معروف شد.

در واکنش، کارگران در سراسر شهر دست از کار کشیدند و وارد اعتصاب عمومی شدند. این اعتصاب، دورهای دیگر از اعتصابات، عصیان و قیام در سراسر روسیه، اوکراین، لهستان و حوزه بالتیک را رقم زد.
کارگران اعتصابکننده، خواستار تغییرات اقتصادی و سیاسی شدند و این گونه بود که کارگران در رویارویی با حکومت تزاری، به منظور احقاق حقشان برای اعتراض جنگیدند و الهامبخش باقی کارگران شدند تا برای بهبود حقوق و شرایط کارشان اعتراض کنند.
چندین ماه بعد و پس از یک اعتصاب عمومی، تزار روسیه درمانده شد و قول اصلاحات سیاسی داد اما آنطور که لوکزامبورگ اشاره میکند، آگاهی در کارگران، ناگهانی و «انگار با یک شوک الکتریکی» بیدار شده بود و آنها تازه پی برده بودند که وجود آن وضعیت سیاسی و اقتصادی تا چه اندازه غیرقابلتحمل است. همان دردی که دههها صبورانه تاب آورده بودندش.
و این گونه بود که کارگران، خودجوش تلاش کردند خودشان را از زنجیرهای حکومت برهانند. چنین تجربهای، فهم انقلابیها از انقلاب طبقه کارگری مدرن را هم افزایش داد.
لوکزامبورگ اعتصاب عمومی را ضربان انقلاب و قدرتمندترین موتور محرکه آن میدانست. او اعتقاد داشت اعتصابات نیروی محرکه انقلاب است که با ایجاد ایدههای گوناگون در میان کارگران، به آنان برای جنگیدن بیشتر، اعتماد به نفس میدهد و بهترین ابزار آموزش است.
به نظر لوکزامبورگ، دستیابی به درجهای از آموزش سیاسی، آگاهی طبقاتی و سازماندهی در به زیر کشیدن نیکولای دوم، تزار روسیه، دخیل بود و همه این دستاوردها، تنها با مبارزه و در مبارزه، در طول مسیر مداوم انقلاب، تحقق یافت.
لوکزامبورگ تاکید داشت که اعتصابات باید تا جایی پیش رود که یک انقلاب، بتواند حکومت را در هم بکوبد و خواستههای سیاسی و اقتصادی را تحقق بخشد و به واقعیت تبدیل کند.

او اشاره داشت که ممکن است چشمانداز انقلاب و اعتصابات عمومی برای اکثریت کارگران که نبردهایی در مقیاس کوچک را در محل کارشان پیش میبرند، دستنیافتنی به نظر برسد اما حتی کوچکترین اعتصابات، اعتماد به نفس آنها را بالا میبرد و رایزنی میان کارگران و اتحادشان، احتمال پیروزی را افزایش میدهد.
لوکزامبورگ بر نقش اساسی کارگران در دستیابی به آزادی خودشان تاکید داشت. او باور داشت که حاکمان آزادی را دودستی تقدیم نمیکنند و کارگران باید برای آن بجنگند.
به باور لوکزامبورگ، در نبرد برای آزادی و رهایی، اعتصابات طبقه کارگر موثرترین سلاح است چون با اعتصابات، آنها قادرند تا ضربه اقتصادی به طبقه حاکم را با خواستههای سیاسی و آن هم در مقیاسی عظیم، در هم بیامیزند و این، در آفریدن جامعهای بسیار بهتر، موثر است.
رساله رزا لوکزامبورگ به منزله یک یادآوری برای تمام کارگران است، درباره قدرتی که برای تغییر شرایط خودشان دارند و جامعهای که چنین شرایطی را میآفریند.
ایجاد تغییر، در قدرت جمعی نهفته است.

تحلیل زیر درباره قیام مردم ایران است به قلم نیک وارنر. وارنر از سال ۱۹۹۳ تا ۱۹۹۷ سفیر استرالیا در ایران بود. او باور دارد که جاده انقلاب مردم ایران، با مرگ علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، هموارتر میشود. این تحلیل در وبسایت فایننشال ریویو منتشر شده است.
سالها پیش وقتی برای جشن نوروز در شیراز بودم تا با گروه کوچکی از دوستان شام بخورم و جشن بگیرم، تمام نمادهای نوروز دور ما بودند: آینه، سبزه، سکه، تخممرغ رنگی و ماهی قرمز. غذای لذیذ ایرانی با «شراب شیراز» هم سر سفره بود که دوستانم خودشان از همان انگورهای شیراز گرفته بودند.
«مرگ بر آمریکا»، دیوارنگارهای نقشبسته بر ساختمانی ۱۰ طبقه در تهران، نمادی است که در عین سادگی، تکاندهنده و قدرتمند است: بمبهایی که از پرچم آمریکا بر ایران فرو میریزند و مرگ بر آمریکایی که نماد انقلاب اسلامی ۵۷ بود، بر نوار قرمز و سفید پرچم نقش بسته است.

نسلهاست در ایران، بین آنانی که آمیزهای از ایران کهن و مدرن میخواهند و آنانی که بنیادگرایی مذهبی را برگزیدهاند، جدال است: همانی که از زمان انقلاب اسلامی ۴۳ سال پیش با ترس و نفرت از آمریکا، یا همان «شیطان بزرگ» و غرب، گره خورد.
وقتی در کشور زیبایی مثل ایران زندگی و مسافرت کنید، هر روز با این تناقضات و تفاوتها روبهرو میشوید: از یک سو مسجدهای شگفتانگیز، اذان صبح و عصر و از سوی دیگر، عشقی سرشار به ایران پیش از اسلام و اشتیاق به فرهنگ غربی.
زنان و مردان جوان و باهوش و گاهی تحصیلکرده غرب، میبینید که انگلیسی را تنها با کمی لهجه حرف میزنند. زنان روسریبهسری میبینید که روسریشان را تا جایی که میشود عقب دادهاند. در مهمانی، همان زنان تا از در خانهام در تهران وارد میشدند، بهچشمبرهمزدنی مانتوهایشان را درمیآورند و وقت پیراهن کوتاه مشکی مهمانی، آهنگ روز آمریکایی، مد اروپایی و الکل میرسید.
و البته فقط جوانان اینگونه نبودند و نیستند؛ بازاریها با موی فلفلنمکی، دیپلماتها و برخی ردهبالاهای سیاسی هم ارتباط و علاقه و پیشینهای با غرب دارند (و گاهی هم یک حساب بانکی آنجا دارند)!
ارتباطات ایران با غرب، قدیمی و تنگاتنگ است. در لسآنجلس آنقدر ایرانی زندگی میکند که اغلب آن را «تهرانجلس» مینامند.
ایرانی دیگر
آن روی سکه، ایرانی دیگر است: بسیار مذهبی و محافظهکار که فرهنگ غربی را اسیدی میبیند که تار و پود دین و تمامیتگرایی را میخورد و از بین میبرد. در چنین ایرانی، محافظهکاری مذهبی عمیقی وجود دارد.
من سالها در تهران و بغداد زندگی کردم و با افراد حامی رژیم و صادرکنندگان انقلاب آن، از وزارت اطلاعات تا سپاه پاسداران و شاخههای اصلی آن مانند سپاه قدس، سازمان اطلاعات و آخوندها در شهرهای مذهبی مثل قم و مشهد، وقت گذراندم.
حرف بعضی از آنها را نمیشد فهمید و با آنها حرف زد. دیدگاههای ما از هم بسیار دور بود. همه آنها قاطعانه برای حمایت و حفاظت از جمهوری اسلامی آماده بودند.
اما حالا، خیزش انقلابی مردم در شهرهای کوچک و بزرگ در سراسر ایران، تلفیقی از ایران کهن و مدرن و رژیم مذهبی، این دو عنصر بیگانه زندگی ایرانی را در گود مبارزه قرار داده است.

تصاویر خیرهکننده است: زنانی که حجابشان را میسوزانند. حجابی که نماد قانونی مذهبی است. با سربرهنه میایستند و نیروهای سرکوب را به مبارزه میطلبند و شعار «زن،زندگی، آزادی» و «مرگ بر دیکتاتور» سر میدهند.
جنس این خیزش انقلابی، با قیامهای دفعات پیش متفاوت است.
خیزش این بار گسترده و پایدار است و با زنان جوان و دخترانی، از تمام سنین و با پیشینههای مختلف، آغاز شده است. این بار از تهران «جهانمیهنی» تا کارگران نفت، بلوچها در شرق و کردها در غرب، همه به میدان آمدهاند تا این بار محکمتر به جمهوری اسلامی، با تمام وجوه بزرگ و کوچک آن، نه بگویند.
انقلابی به یغما رفته
جالب است که حال و هوای خیزش انقلابی این بار بیشباهت به انقلاب اسلامی سال ۵۷ نیست.
رضا شاه در دهه ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰، برای مدرن کردن کشوری بهشدت مذهبی و محافظهکار تلاش کرد و از جمله این تلاشها، ممنوعیت حجاب بود. پسر هم در راه مدرنسازی به دنبال پدر رفت اما از آن، نتایج درهمی گرفت.
جیمز باکان، در تحلیل خود از انقلاب اسلامی سال ۵۷ با نام «روزهای خدا» مینویسد که ایرانیها فکر میکردند شاه و متحدان غربی او «در پی نابودسازی تمدنیاند که آنان عزیزش میداشتهاند».
هدف معترضان اساسا یک پادشاهی مشروطه و گذار به دموکراسی بود اما در نهایت، انقلاب در دست ملایان افتاد. باکان میگوید که «ایرانیها آنچه را واقعا میخواستند هرگز به دست نیاوردند و آنچه به دنبال حفظ آنان بودند هم از دست دادند.»
برای رژیم و آنانی که ایرانی متفاوت میخواهند، لحظه اساسی هنگامی از راه خواهد رسید که علی خامنهای، رهبر ۸۳ ساله جمهوری اسلامی، بمیرد.

چند نفری برای گرفتن جای او در نظر گرفته شدهاند اما جانشین مشخصی برای او مشخص نشده و به نظر نمیآید کسی پس از او بتواند رژیم را سر پا نگه دارد. البته مهم نیست که پس از خامنهای چه کسی سر کار میآید. مهم این است که مرگ او شکاف در رژیم را گستردهتر خواهد کرد و موجی از مخالفان و اعتراضات به راه خواهد انداخت.
در آن زمان، رژیم ایران در شکنندهترین حالت خواهد بود و برای آنانی که دو نسل است به دنبال تغییرند، بهترین فرصت خواهد بود تا آن را به زیر بکشند.
وقتی نارضایتی ایرانیان به لحظهای انقلابی برسد، بسیاری جان خواهند باخت.
سپاه پاسداران برای حفاظت از رهبر و رژیم آنجاست و وقتی دستور داده شود که در سطحی گسترده دست به سلاح مرگبار ببرد، مضایقه نمیکند. اما همین جاست که دوراهی سخت آشکار میشود: سرکوب گسترده تنها عزم معترضان را جزمتر خواهد کرد و بنا بر تحلیلی منتشر شده در فارین پالیسی، «برای برد در این جنگ، رژیم ایران باید به جنگ زنان و دختران نوجوان برود و البته برنده میدان نخواهد بود».
با مرگ خامنهای، ایران میتواند نتایج مختلفی به دست بیاورد: یک قیام پرخشونت با تداوم تضعیف حکومت دینی، ممکن و البته غیرمحتمل است. گزینه دیگر اما خشونت و براندازی رژیم است که ممکن اما در کوتاهمدت غیرمحتمل است.
همچنین ممکن است ایرانی سکولار با سلطه سپاه پاسداران به وجود بیاید و نقش رهبر به مقامی معنوی تقلیل یابد.
اما مساله این است که برای ایران، تغییری بزرگ در راه است: طبیعت سکولار ۷۰ تا ۸۰ درصد ایرانیها و نفرتشان از حکومت دینی طی چهار دهه گذشته، کار را برای رژیم، برای سر پا ایستادن و تغییر وجههاش، ناممکن میکند.
به باور من اما تغییر از مرگ خامنهای آغاز میشود و حجم آن، به میزان شجاعت ایرانیان و میل آنها برای به خطر انداختن جانشان بستگی خواهد داشت.






