۲ سال پس از ۷ اکتبر؛ جمهوری اسلامی کجا ایستاده؟

۲ سال پس از حمله هفتم اکتبر حماس به اسرائیل، تاثیر مستقیم و غیرمستقیمِ آن بر سرنوشت جمهوری اسلامی ایران و گروههای نیابتیاش وحشتناک بوده است.
۲ سال پس از حمله هفتم اکتبر حماس به اسرائیل، تاثیر مستقیم و غیرمستقیمِ آن بر سرنوشت جمهوری اسلامی ایران و گروههای نیابتیاش وحشتناک بوده است.
در هفتم اکتبر، عملیاتی که حماس علیه اسرائیل آغاز کرد، بنا بر گزارشها حدود ۱۲۰۰ کشته اسرائیلی ـ عمدتاً غیرنظامی ـ برجای گذاشت. پاسخ اسرائیل به این حمله نیز گسترده و ویرانگر بود؛ به گفته منابع فلسطینی، تا کنون شمار قربانیان فلسطینی به بیش از ۶۷ هزار نفر رسیده است.
آن حمله اولیه ظرف ۲ سال گذشته شکستها و ضربههایی به جمهوری اسلامی و شبکه نیابتیاش وارد کرده که تا قبل از آن قابل تصور نبود؛ بهگونهای که امروز جمهوری اسلامی را در ضعیفترین دوران خود قرار داده و بسیاری از مردم ایران به سقوط سریعتر آن امیدوارتر شدهاند.
زمانی که حمله هفتم اکتبر رخ داد، رهبران جمهوری اسلامی از جمله علی خامنهای و دیگر مقامات عالیرتبه، بهروشنی از این عملیات استقبال کردند و آن را ستودند.
اگرچه مقامات رسمی اعلام کردند که جمهوری اسلامی در طراحی یا اجرای حمله نقشی نداشته، اما حمایت و تمجید آشکار از حمله به چشم میخورد.
خامنهای در سخنانی این عملیات را موجب «شکست غیرقابل جبران» اسرائیل خواند و نسبت به عاملان آن اظهار تمجید کرد.
در همان ایام، برخی چهرههای سیاسی از جمله محمدجواد ظریف نیز تلاش کردند اقدام حماس را توجیه کنند و ادعا کردند که قربانیان غیرنظامی نیستند؛ موضعی که با اعتراض گستردهای از سوی آن دسته از ایرانیانی مواجه شد که کشتار غیرنظامیان را محکوم کردند.
در داخل ایران واکنشها دوگانه بود: از یک طرف مقامات رسمی و فرماندهان سپاه از این عملیات استقبال و آن را ستایش کردند؛ از طرف دیگر، بخش قابلتوجهی از مردم و فعالان سیاسی آن را جنایت دانستند و هشدار دادند که گسترش آتش و حمایت از گروههای نیابتی ممکن است دامنه خسارت را به ایران بکشاند.
هفتم اکتبر در ابتدا ضربهای به اعتبار نظامی و اطلاعاتی اسرائیل بود؛ چرا که غافلگیری و تلفات گسترده اولیه، شهرت نهادهای اطلاعاتی و ارتش اسرائیل را در معرض تردید قرار داد. در پی این تصویر اولیه، برخی فرماندهان سپاه و جریانهای نزدیک به جمهوری اسلامی خوشبینی و حتی شعف خود را نسبت به «افول» اسرائیل نشان دادند؛ اما آنچه در ۲ سال بعد رخ داد کاملاً برخلاف انتظار آنها بود.
اسرائیل در واکنش، بهدنبال حمله به حماس رفت. بسیاری از رهبران و فرماندهان حماس در نقاطی مانند دوحه، تهران، بیروت و غزه هدف قرار گرفتند و کشته شدند؛ از جمله افرادی که به عنوان رهبران میانی و نظامی این گروه شناخته میشدند.
نتیجه این ضربات، کاهش قابلتوجه توان رزمی و رهبری حماس و محدود ماندن بقایای نیروهای آن در غزه بود.
همزمان، حزبالله لبنان نیز که روز پس از حمله حماس وارد تحرکات نظامی علیه اسرائیل شد و به گفته برخی رسانهها تا ۸۰ هزار اسرائیلی را از شمال آن کشور آواره کرد، در مواجهه با واکنش شدید اسرائیل دچار شکستی بزرگ شد.
فرماندهان جمهوری اسلامی و گروههای نیابتی در ابتدا از باز شدن جبهههای متعدد علیه اسرائیل بهعنوان بخشی از «وحدت میدان» دفاع کردند؛ اما وقتی اسرائیل پاسخ شدیدی به حزبالله داد، تلفات گسترده و هدفگیری فرماندهان ارشد این گروه نشان داد که برآوردها درباره تواناییهای حزبالله و گستره تهدیدات آن اغراقآمیز بوده است.
فشار نظامی اسرائیل نهایتاً به شکست نظامی و سپس تضعیف سیاسی حزبالله در لبنان انجامید؛ گروهی که دیگر نتوانست همچون گذشته در فرایندهای سیاسی لبنان نفوذ خود را حفظ کند.
این سلسله شکستها پیامدهای دوردستتری نیز داشت. بسیاری از تحلیلگران معتقدند که تضعیف حزبالله زمینهساز تغییرات ساختاری در لبنان و نیز تضعیف حمایت از نظامهای متحد جمهوری اسلامی در منطقه مانند سوریه شد.
بسیاری حتی سقوط حکومت بشار اسد در سوریه را بهطور غیرمستقیم مرتبط با تضعیف حزبالله و کاهش تواناییهای نیابتی جمهوری اسلامی دانستهاند؛ چرا که حزبالله و سپاه پیشتر نقش تعیینکنندهای در حمایت از اسد داشتند و تضعیف آنها توان ادامه چنین حمایتی را کاهش داد.
علاوه بر این، اسرائیل حملاتی علیه حوثیها در یمن انجام داد و در عراق هم با همکاری آمریکا توانست حملات برخی گروههای شبهنظامی و حشد شعبی را کاهش دهد و آن را مهار کند.
بهطور کلی، در سال نخست جنگ، اسرائیل توانست بخش قابلتوجهی از شبکه موسوم به «محور مقاومت» را هدف قرار دهد و ضرباتی مهم به توان عملیاتی و ساختارهای پشتیبان جمهوری اسلامی وارد کند و سپس به سراغ خود جمهوری اسلامی برود.
تحلیل رفتار سپاه و فرماندهان ارشد آن نشان میدهد که محاسبات آنها درباره جنگ با اسرائیل مبتنی بر فرضیاتی بود که در میدان واقعیت کارآمدی خود را از دست داد.
بسیاری از مانورهای نظامی و تمرینات فرضیِ آنها بر «نبرد زمینی گسترده» متمرکز بود یا بر این پایهریزی شده بود که آمریکا و متحدانش در سواحل خلیج فارس نیرو پیاده خواهند کرد؛ تصاویری که با واقعیت جنگ اخیر و سرعت و شدت پاسخ اسرائیل همخوانی نداشت.
در نتیجه تعدادی از فرماندهان ارشد سپاه در همان مراحل اولیه نبرد کشته شدند، که خود نمادی از آن محاسبات اشتباه بودند.
به بیان خلاصه آنچه در ۲ سال گذشته رخ داد، نهتنها روند تحولات منطقهای را تغییر داد، بلکه اعتبار و کارآمدی شبکه نیابتی جمهوری اسلامی را نیز بهشدت تضعیف کرد. جمهوری اسلامی اکنون با یک مجموعه پیچیده از تنگناهای نظامی، سیاسی و دیپلماتیک مواجه است؛ تنگناهایی که بخشهای مهمی از جامعه ایران را امیدوار به تغییر سریعتر و سرنگونی هر چه زودتر جمهوری اسلامی کرده است.
حمله هفتم اکتبر باعث شد اسراییل چهره خاورمیانه را تغییر دهد و حکومت جمهوری اسلامی به گونه ای تضعیف شود که بقای آن به طور جدی به خطر بیفتد.