به نوشته این نشریه، جدال رسانهای اخیر درباره میزان خسارت وارد شده به سه مرکز اصلی برنامه هستهای ایران، اصفهان، فردو و نطنز، نمونهای از این وضعیت بود. این بحثها با ادعای دونالد ترامپ، رییسجمهوری آمریکا، آغاز شد که چند ساعت پس از حملات هوایی اعلام کرد تاسیسات ایران «کاملا نابود شدهاند.»
همزمان، گزارشی از سوی آژانس اطلاعات دفاعی آمریکا به شبکه سیانان درز کرد که روایت متفاوتی ارائه میداد و تخمین زده بود برنامه هستهای ایران تنها چند ماه عقب افتاده است.
فارنپالیسی نوشت این جدال، نهتنها فاقد اطلاعات واقعی بود، بلکه نشانهای از «تمایل خطرناک جامعه سیاست خارجی آمریکا به جایگزینکردن تحلیلهای مبتنی بر واقعیت با روایتپردازیهای سیاسی و رسانهای» است.
به باور این نشریه، نتیجه چنین رویکردی، خلق «واقعیتهای موازی» بر اساس جهانبینی افراد است؛ پدیدهای که وحدت سیاسی در مواجهه با تهدیدهای جهانی را غیرممکن میسازد. این در حالی است که سنتی دیرینه در سیاست خارجی آمریکا، با الهام از آموزههای سناتور آرتور وندنبورگ، بر اهمیت بحثهای واقعی برای ایجاد اجماع در حوزه بینالملل تاکید داشته است.
فارنپالیسی با اشاره به اظهارات ترامپ در ۲۱ ژوئن، تحلیل میکند که ادعای رییسجمهوری مبنی بر نابودی کامل تاسیسات ایران، نمونهای کلاسیک از «راهبردهای تبلیغاتی آموختهشده از روی کوهن»، وکیل جنجالی ترامپ در دهههای گذشته بود: «بدون توجه به واقعیت، چیزی را بگو که به نفعات باشد و آنقدر آن را تکرار کن تا دیگران هم آن را بهعنوان حقیقت بپذیرند.»
این مقاله اضافه میکند که حتی خود ترامپ نمیتوانست بلافاصله از میزان دقیق خسارتها مطلع شود. در بهترین حالت، او تنها از اصابت بمبها به اهداف مطمئن بود، نه از عمق آسیبها. با این حال، خلأ اطلاعات هیچگاه مانعی برای رییسجمهوری نبوده است.
در مقابل، نشت گزارش «دیآیاِی» نیز صرفا یک ارزیابی اولیه با «سطح اطمینان پایین» از سوی تنها یک نهاد اطلاعاتی بود و نه نظر نهایی کل جامعه اطلاعاتی. این در حالی است که اطلاعات بعدی نشان میداد اورانیوم غنیشده ایران احتمالا در بخشهایی دفن شده که با وجود تخریب شدید، از دسترس فوری خارج است؛ عاملی که زمان لازم برای احیای برنامه هستهای را به شکل قابلتوجهی افزایش میدهد.
فارنپالیسی با انتقاد از فضای سیاسی حاکم بر واشینگتن مینویسد: این اطلاعات تکمیلی برای بسیاری از منتقدان و فعالان رسانهای اهمیتی نداشت؛ چرا که بیشتر در پی امتیازگیری سیاسی بودند تا تحلیل تهدید واقعی برنامه هستهای ایران برای امنیت متحدان آمریکا در منطقه.
این گزارش هشدار میدهد که آمریکا اکنون با دو روایت متضاد درباره حملات اخیر روبرو است: نخست، اینکه عملیات موفق بوده و توان هستهای [حکومت] ایران را از بین برده؛ دوم، اینکه عملیات شکست خورده و خطر تسلیحاتیشدن [جمهوری اسلامی] ایران و انتقامگیریاش را افزایش داده است. هر یک از این روایتها، به سیاستی متفاوت میانجامند، اما نبود اجماع بر سر هیچیک، آمریکا را از دستیابی به یک راهبرد منسجم در قبال ایران بازمیدارد.
فارنپالیسی ادامه میدهد: «هیچیک از حامیان ترامپ نمیپرسند اگر برنامه ایران نابود شده، چرا او پیشنهاد مذاکره داده است؟ و هیچکدام از منتقدان نمیگویند اگر ارزیابی «دیآیاِی» درست باشد و برنامه ایران دو سال عقب افتاده باشد، این خبر خوبی است که زمان کافی برای تدوین راهبرد جدید فراهم میکند.»
به اعتقاد این نشریه، در گذشته بحثهای جدی و پرمحتوایی درباره موضوعاتی چون استقرار موشکهای هستهای در اروپا یا گسترش ناتو وجود داشت؛ اما در فضای کنونی که افکار عمومی بیشتر درگیر روایتهای رسانهای و جنگهای توییتری است، حتی طرح پرسشهای منطقی هم به حاشیه رانده میشود.
در پایان، فارنپالیسی با اشاره به اصرار ترامپ بر ادعای «نابودی کامل برنامه هستهای ایران» و پیامدهای آن، تاکید میکند: «سیاست خارجی موفق، نیازمند فرضیات دقیق درباره واقعیتهای جهان است. اما در شرایطی که تحلیلها بر مبنای روایت ساخته میشوند، چیزی بهنام واقعیت مشترک وجود ندارد و واشینگتن در دریای روایتهای بیپایه، گرفتار شده است.»