ستون فقرات در اعتصاب؛ آغازِ پایان از کجا شروع میشود؟

کامیونداران ایرانی در اعتصاب بهسر میبرند. بنا بر اعلام «اتحادیه تشکلهای کامیونداران و رانندگان»، این اعتصاب در بیش از ۱۳۰ شهر کشور، از بندرعباس و تهران گرفته تا اهواز، سنندج، تبریز، شیراز، زاهدان، مشهد و اصفهان گسترش یافته است.
برخلاف آنچه شاید از بیرون به نظر بیاید، این فقط یک اعتراض صنفی نیست؛ بلکه همگرایی نارضایتیهای چندلایه از سوی کامیونداران، نانوایان و کشاورزانی است که ناگزیر از زیستن در وضعیت نابسامانی هستند که جمهوری اسلامی برایشان فراهم کرده است.
امروز، سه قشری که ستون فقرات اقتصادی ایران را تشکیل میدهند، ناراضیاند. این نارضایتی محدود به مشکلات صنفی نیست، بلکه ریشه در ناکارآمدی ساختاری، فساد سیستماتیک و بیکفایتی حاکمیتی دارد که توان پاسخگویی به ابتداییترین نیازهای جامعه را ندارد.
دنیا به حرکتش ادامه داد و جمهوری اسلامی از جایی به بعد دیگر نتوانست. شاید حقههایش دیگر تمام شد؛ شاید آنقدر درطول عمرش بحران تولید کرد که دیگر بحرانهای روزمرهاش برای مردم«خاطره» شد.
جمهوری اسلامی چوپان دروغگو شد. از همانجایی خورد که دوم دبستان در کتاب فارسی ابتدایی برای دانش آموزان تبلیغات می کرد. کسی دیگر به او اعتماد ندارد. حتی کارمندان حراست! آنچه امروز در جادهها، نانواییها و مزارع میگذرد، نشان از بحرانی فراتر از مشکلات روزمره دارد: بحران اعتماد عمومی به سیستم حکمرانی.
سوخت، بیمه و فساد ساختاری
مهمترین خواستههای کامیونداران کاهش ناگهانی سهمیه گازوئیل، افزایش ۴۵ درصدی حق بیمه تامین اجتماعی و پایین بودن نرخ کرایه حمل بار نسبت به نرخ تورم است. رانندگان میگویند سیستم توزیع بار، فاسد است و سود واقعی در جیب واسطه میرود، نه راننده.
این نخستین بار نیست که رانندگان خودروهای سنگین اعتصاب میکنند. در سال ۱۳۹۷، ایران شاهد اعتصابات مشابهی بود که با برخوردهای امنیتی و تهدید به «اشد مجازات» مواجه شد و سرکوب گردید.
تجربه به ما میگوید که سرکوب، در کوتاهمدت شاید بتواند شعله اعتراضات را بهطور موقت فرو بنشاند، اما در بلندمدت، تنها خشم و نارضایتی را عمیقتر و گستردهتر میکند. اصلاً جمهوری اسلامی استاد تبدیل نارضایتی به خشم، و خشم به آتش است. آتشی که حالا دیگر دامن خودش را گرفته است.
در شرایط کنونی، بهنظر میرسد حکومت نه ارادهای برای حل ریشهای مشکلات دارد و نه توانی برای مدیریت بحرانهایی که از دل جامعه برخاستهاند.
جمهوری اسلامی در اولویتبندی بحرانهای داخلی و خارجی ناتوان است و اولویت مردم، ترجیح حکومت نیست. در حالی که حاکمیت درگیر بحران هستهای، مذاکره با آمریکا و تقابل با اسرائیل است، در خانه قافیه را باخته و کمتر کسی در ایران امیدی به حل ساختاری بحرانها به دست جمهوری اسلامی دارد.
خوشبینترین شهروند ایرانی هم باور ندارد که خامنهای بتواند از این پیچ خطرناک سالم عبور کند. حاکمیتی که همواره در موقعیت «وضعیت حساس کنونی» مردم را قرار داده و اصلاً با نگهداشتن شرایط در تزلزل ارتزاق کرده، حالا خودش در وضعیت حساس کنونی گیر افتاده است.
مردم اما از آن «وضعیت حساس کنونی» دیگر گذشتهاند و حالا در وضعیت عبور حداکثری از جمهوری اسلامی قرار دارند. مردم امروز ایران باور دارند که این حاکمیت توان تعامل با دنیای امروز را ندارد و اگر بماند، نسخهای بزکشده از طالبان خواهد بود که تنها روزبهروز و سالبهسال کشور را عقبتر میبرد.
جمهوری اسلامی پاسخگوی نیازهای شهروند امروزی ایرانی، که رفاه بیشتر و تعامل با دنیای جدید میخواهد، نیست. مردم نمیخواهند بحران نان داشته باشند؛ این برایشان بحران پیشپا افتادهای است.
بحران نان
اعتراض نانوایان از تاخیر در پرداخت یارانهها، ناکارآمدی سامانه «نانینو»، افزایش هزینههای آب، برق، گاز و مواد اولیه، و کاهش سهمیه آرد ریشه میگیرد. سود ماهانه بسیاری از نانواییها چیزی جز بقا در خط فقر نیست.
قطعیهای مکرر برق نیز خسارت مستقیم به تولید نان وارد میکند. پاسخ حکومت به نانوا، اسپری فلفل بوده که واکنش منفی بسیاری از مردم را برانگیخته است، حتی آنها که برانداز نیستند و از طرفداران نظام بهشمار میروند، از این نوع برخورد با نانوایان عصبانیاند.
نان همواره در فرهنگ ایرانی با مفهوم برکت تعریف میشود و برخورد خشونتآمیز با نانوا، بیاحترامی به مرد یا زن شریفی است که تلاش میکند برای شما نانی تولید کند که درعوض برای خودش نانی روی سفرهی خانوادهاش ببرد. زدن اسپری فلفل به چنین انسانی، نهایت بیمعرفتی است. ایرانیها وقتی به بیمعرفتی کسی پی ببرند، دیگر با او رفاقت نمیکنند؛ این ارزشی نانوشته است که جناح سیاسی نمیشناسد.
نارسایی اعضا و مرگ!
رسانههای حکومتی، از جمله خبرگزاری سپاه (فارس) و تابناک (نزدیک به محسن رضایی)، تلاش دارند اعتراضات را ناشی از «شایعات»، عوامل خارجی یا حتی «باجخواهی صنفی» جلوه دهند، نهادهایی چون سندیکای کارگران شرکت واحد و اتحادیه رانندگان، این اعتراضات را حق مسلم کارگران دانسته و از آن حمایت کردهاند.
این اعتصاب اما پتانسیل آن را دارد که در صورت ثبات قدم رانندگان و صبوری صنایعی که به آنها وابستهاند، به کابوسی جدی و مرگبار برای جمهوری اسلامی بدل شود.
خامنهای برای رهایی از کابوسهای قبلیاش، نظیر جنبش مهسا، ابایی از کشتار کودکان نداشت. آیا رانندگان میتوانند آغازِ پایان این حکومت کودککش باشند؟ روی کاغذ نمیتوان صددرصد ناامید بود. اگر حملونقل مختل شود، شریان حیاتی قطع میشود. نظامی که از ورشکستگی مالی — به لطف منابع طبیعی — نمیترسد، تنها با نگهداشتن حداقلی چهار ستون اقتصاد زنده است.
اگر شریان هوایی که مردم از آن تنفس میکنند، قطع شود خودبهخود خواهد مرد. آیا جمهوری اسلامی دچار نارسایی اعضا خواهد شد و خواهد مُرد؟ اکنون تردیدی نیست که باور عمومی این است که او بیمار است.
علائم بیماری عمیقتر
اعتصاب کامیونداران، نانوایان و کشاورزان نشانههایی از تب یک بیماری مزمن در ساختار سیاسی-اقتصادی جمهوری اسلامی است. جرقه این اعتراضها، مسائل معیشتی و صنفی بوده، اما زمینههای آن عمیقتر و بهمراتب سیاسیتر از آن چیزی است که حاکمیت القا میکند.
حکومت نه ارادهای برای اصلاح دارد و نه ظرفیتی برای مدیریت بحران. تقلیل اعتصاب کامیونداران به «اغتشاش» یا «توطئه خارجی» جز شعلهورتر کردن آتش نارضایتی، نتیجهای نخواهد داشت.
آیا خامنهای این را نمیداند؟
او دارد با هوش گذشتهاش، با آینده ایران بازی میکند. خامنهای پیرمردی است که تمام بازیهایش را کرده و دستش رو شده. او تمامی حقههایش را بازی کرده و بهنظر میرسد راهحلی برای پیچیدگی دنیای امروز ندارد. پیرمردی پرحاشیه که که هنوز دارد با زرنگبازی آخوندی و مظلومنمایی شیعه زمان میخرد.
هر چه هست، ما میدانیم که این خامنهای، آن خامنهای نیست. او اخیراً بسیاری از بازیهای تک به تکش را باخته است؛ از حمله حماس به اینسو، تا نابودی کامل نیروهای نیابتیاش در منطقه. خامنهای اکنون مشکل روابط عمومی دارد. تمام تخممرغهایش در سبد قاسم سلیمانی بود؛ و با کشته شدن سلیمانی، آغاز پایان خامنهای رقم خورد.
او دیگر نمیتواند در سایه نیابتیها، بیکفایتی داخلی را مشروع جلوه دهد یا با نهجالبلاغه (پزشکیان) مردم را فریب دهد.
امروز، شدیدترین بحران خامنهای، بحران مشروعیت جمهوری اسلامی است. او نه مشکل آمریکا دارد، نه مشکل اسرائیل. بحران اصلی او، خود اوست. او اعتبارش را نزد نانواها از دست داده. نانوای ایرانی باور دارد که خامنهای دیگر مشروعیت اداره کشور را ندارد. بلد نیست. این برایش خیلی بد است! برایش بد است که نانوا به او فحش بدهد.
ملتی که نیم قرن طعم زندگی نچشیده؛ زنده است؟
سفر ترامپ به عربستان، قطر و امارات و مقایسه این کشورها با ایرانی که جمهوری اسلامی ساخته، غرور ملی گروه زیادی از ایرانیان را ـ بهدرست یا بهغلط ـ تحریک کرده است. آیا ملتی که نیم قرن است طعم زندگی را نچشیده، زنده است؟ پاسخ روشن است: این ملت آنقدر زنده است که کامیوندارانش اعتصاب کردهاند. و حالا، با علم به اینکه بهنظر میرسد انقلاب بعدی ایران، انقلاب طبقه متوسط نیست، چگونه میتوان از کامیونداران حمایت کرد؟
امشب در تازهترین قسمت «برنامه با کامبیز حسینی»، به بررسی آخرین وضعیت کامیونداران و پیرامون آنها پرداختیم.
در این برنامه، روزبه بوالهری، روزنامهنگار، مهمان بود و بینندگان از سراسر جهان به پرسش اصلی برنامه پاسخ دادند: چگونه میشود از کامیونداران حمایت کرد؟
این قسمت را در یوتیوب ایراناینترنشنال تماشا کنید: