بر اساس گزارش دیلی میل، این سندرم که حتی متخصصان را هم با چالشهای جدی روبهرو کرده است، برخلاف افسردگی، با داروهای رایج درمان نمیشود اما خبر خوب این است که راهکارهایی برای مقابله با آن وجود دارد.
روایتهای سالمندان از احساس خستگی از زندگی
جین ۸۶ ساله در گفتوگو با دیلی میل، وضعیت خود را از نظر سلامت جسمانی «نسبتا خوب» توصیف میکند اما پس از درگذشت همسر و بسیاری از دوستانش، دیگر لذتی در زندگی نمیبیند.
او میگوید: «میدانم نباید چنین احساسی داشته باشم. من خوششانسم که دختر خوبی دارم و اغلب او را میبینم اما احساس تنهایی میکنم. حس میکنم تمام کاری که انجام میدهم خوردن، خوابیدن و دویدن به سوی توالت است.»
جان ۸۱ ساله، پس از سه بار مبارزه با سرطان در دهه گذشته، سرانجام در حال بهبودی است.
این پدربزرگ و مهندس سابق میگوید: «گاهی فکر میکنم واقعا از زندگی سپاسگزارم اما وقتی نمیتوانی کار مهمی انجام دهی، با خودت میگویی اگر فردا بمیرم، شاید بهتر باشد. من قبلا مرد بسیار فعالی بودم اما حالا احساس بیفایده بودن میکنم.»
آیریس ۸۱ ساله که در یک خانه سالمندان مجهز زندگی میکند هم تجربه مشابهی دارد.
او میگوید: «از زندگی کردن خسته شدهام چون دیگر نمیتوانم بدون کمک کارکنان از خانه خارج شوم. دوستانم فوت کردهاند و جوانترها تجربیات مشترکی با من ندارند که بتوانیم دربارهشان صحبت کنیم. از خانوادهام سپاسگزارم اما چیزی نیست که منتظرش باشم.»
دیدگاه موافقان
دکتر سم کار، روانشناس متخصص این موضوع در دانشگاه باث، معتقد است این وضعیت با افسردگی در افراد جوانتر متفاوت است: «سالمندانی که ما میبینیم، اغلب احساس میکنند زندگیشان به پایان رسیده؛ مثل این است که ماراتن را تمام کردهاید و دیگر چیزی برای تجربه کردن باقی نمانده است.»
دکتر راب هاوارد، متخصص روانپزشکی سالمندان در دانشگاه کالج لندن هم میگوید که این احساسات، شایع هستند.
او در پایان میگوید: «افرادی که عمر طولانی و شادی دارند، با دیگران، چه خانواده چه جامعه، در ارتباط هستند. کسانی که خود را وادار به انجام این کارها نمیکنند، تنها میمانند. درست است که این کار میتواند سخت باشد؛ بهخصوص اگر ضعیف باشید اما اکثر مردم توانایی انجام کارهای شگفتانگیز را حتی در سنین بالا دارند.»