حمله به حوثیها؛ سومین جنگ نیابتی اسرائیل و جمهوری اسلامی

رجزخوانی فرماندهان نظامی اسرائیل و جمهوری اسلامی علیه یکدیگر در حال افزایش است؛ نشانهای از نزدیک شدن این دو طرف به درگیریهای نظامی شدیدتر.
تحلیلگر ارشد در ایراناینترنشنال

رجزخوانی فرماندهان نظامی اسرائیل و جمهوری اسلامی علیه یکدیگر در حال افزایش است؛ نشانهای از نزدیک شدن این دو طرف به درگیریهای نظامی شدیدتر.
دامنه این جنگ لفظی در حالی روزبهروز گستردهتر میشود که هماکنون اسرائیل و جمهوری اسلامی عملا در یمن در حال جنگ نیابتی هستند. حوثیهای یمن با استفاده از موشکهای فلسطین ۲ که با کمک جمهوری اسلامی تأمین شده، به شهرهای مختلف اسرائیل حمله میکنند. در مقابل، اسرائیل با اعلام رسمی اینکه حوثیها نیابتی جمهوری اسلامی هستند، مواضع آنها را بهشدت بمباران میکند.
این جنگ در واقع پس از درگیریهای اسرائیل با حماس و حزبالله؛ سومین جنگ نیابتی میان اسرائیل و جمهوری اسلامی در یک سال گذشته محسوب میشود. این وضعیت نشان میدهد که هر لحظه ممکن است دو طرف وارد یک جنگ مستقیم و گسترده شوند.
دیوید بارنیا، رئیس موساد، اخیراً خواستار حمله مستقیم به جمهوری اسلامی بهجای تمرکز بر حوثیها شده است. او تأکید کرده که بهجای مقابله با نیابتیها باید «سر مار» را هدف قرار داد. این موضع، پیشتر نیز توسط بارنیا مطرح شده بود که اسرائیل میتواند به جمهوری اسلامی و تمام نیروهای نیابتیاش دسترسی پیدا کند.
در حالی که رییس موساد خواستار حمله سریع به جمهوری اسلامی است، بنیامین نتانیاهو نخستوزیر و اسرائیل کاتس وزیر دفاع، معتقدند که ابتدا باید حوثیها بهعنوان نیروی نیابتی جمهوری اسلامی نابود شوند و سپس به سراغ خود جمهوری اسلامی رفت. این رویکرد نشاندهنده راهبرد تاکتیکی و راهبردی اسرائیل برای کاهش خطرات نیروهای نیابتی قبل از رویارویی مستقیم با جمهوری اسلامی است.
به گفته مقامهای اسرائیلی، تضعیف حوثیها میتواند در جنگ احتمالی آینده با جمهوری اسلامی، دست آن را از حمایت نیروهای نیابتی خالی کند. همانطور که حملات اسرائیل به حماس، حزبالله، و حتی سقوط بشار اسد توان جمهوری اسلامی را در استفاده از آنها علیه اسرائیل بهشدت کاهش داد، شکست حوثیها نیز جمهوری اسلامی را تنهاتر خواهد کرد.
اسرائیل کاتس تأکید کرده که راهبرد این کشور همانند حملات هدفمند به فرماندهان حماس و حزبالله، در مورد فرماندهان حوثیها نیز به کار گرفته خواهد شد. هدف اسرائیل از این حملات، نابود کردن گامبهگام نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی و سپس تمرکز بر خود جمهوری اسلامی است.
در حالی که جمهوری اسلامی بارها مدعی شده بود که با ایجاد «شش ارتش» در اطراف اسرائیل توانسته این کشور را محاصره کند، عملکرد اسرائیل در حملات اخیر نشان داده که این تحلیلها نادرست بوده است. اسرائیل بهصورت تدریجی نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی را تضعیف کرده و اکنون به مرحله مقابله مستقیم با جمهوری اسلامی نزدیک میشود.
از طرف دیگر؛ ذهنیت فرماندهان سپاه پاسداران از جنگ، همچنان در همان قالب ذهنیت سنتی از جنگ ایران و عراق باقی مانده است. این فرماندهان، با نادیده گرفتن تغییرات بنیادی در ماهیت جنگهای مدرن که بر اساس سلاحهای هوشمند و فناوری پیشرفته انجام میشوند، همچنان به تاکتیکهای قدیمی و ناکارآمد خود اتکا دارند. برای مثال، محسن رضایی در گذشته اظهار کرده بود که در صورت جنگ با آمریکا، ایران میتواند هزار اسیر آمریکایی بگیرد و از طریق دریافت باج چند میلیارد دلاری برای هر اسیر، مشکلات اقتصادی کشور را حل کند؛ تحلیلی که کاملاً غیرواقعبینانه و حتی متوهمانه بود.
در نهایت، عملکرد اسرائیل در حملات اخیر به نیابتی ها و حتی خود جمهوری اسلامی نشان داده که جمهوری اسلامی در پاسخگویی به این حملات با مشکل جدی مواجه شده و نتوانسته اقدام موثری انجام دهد. این مسئله نشاندهنده ضعف راهبردی و عملیاتی جمهوری اسلامی در مقابله با حملات اسرائیل است، در حالی که فرماندهان سپاه همچنان به تحلیلهای قدیمی و غیرکاربردی خود ادامه میدهن در حالی که شکست حوثیها می تواند به جلوتر افتادن حمله نهایی اسرائیل به جمهوری اسلامی منجر شود.

روزبهروز صداهای بیشتری علیه علی خامنهای و جمهوری اسلامی شنیده میشود.
در میان میلیونها نفری که خواهان سرنگونی این نظام هستند، گروههای متنوعی دیده میشوند: از جمهوریخواهان و پادشاهیخواهان گرفته تا تشکلها و احزاب مختلف و حتی افرادی که بهتنهایی تاثیری معادل یک حزب یا حتی بیشتر دارند.
این مخالفان، چه در داخل کشور و چه در خارج از آن، در میان همه اقشار جامعه حضور دارند.
با وجود اهمیت اعتراضات و فعالیتهای مخالفان خارج از کشور که بخش مهمی از حرکت عمومی ملت ایران برای گذر از جمهوری اسلامی محسوب میشوند، اما صداهایی بلندتر از گذشته در داخل ایران با صراحت و شجاعت علیه جمهوری اسلامی و شخص خامنهای موضع میگیرند.
این صداها با وجود آگاهی از هزینههای سنگین مخالفت، با صراحت علیه نظام و رهبری صحبت میکنند و شخص خامنهای را مسئول مستقیم وضعیت کنونی کشور میدانند.
این صداها از اقشار مختلف جامعه برخاسته و بهرغم مخاطرات موجود، روزبهروز افزایش مییابند. از میان افراد شناختهشده مانند نرگس محمدی، برنده جایزه صلح نوبل، بهاره هدایت و مجید توکلی گرفته تا دیگر فعالان سیاسی و مدنی، این صداها با تنوع و گستردگی خاصی علیه نظام شنیده میشوند.
به عنوان مثال حاتم قادری، استاد دانشگاه و نظریهپرداز علوم سیاسی، با تحلیلهای مستدل و صریح، به نقد حاکمیت میپردازد. اهمیت کار او در این است که هم نظریهپردازی میکند و هم با صراحت و شفافیت وارد چالش با نظام و رهبری میشود. بهعنوان نمونه، سخنان او درباره انتخابات اخیر ریاستجمهوری و رد این نمایش سیاسی بسیار تاثیرگذار بود. او با یک جمله کوتاه و کنایهآمیز به انتقادات خود وزن بیشتری داد و گفت: «حالا یک مشت ارزن که این همه جیکجیک ندارد».
فاطمه سپهری نیز از موضع یک زن محجبه و عضو خانواده شهید، علیه جمهوری اسلامی و شخص خامنهای ایستاده است. اقدام او، که برخلاف تبلیغات رسمی حکومت است، نشاندهنده شکست پروپاگاندای رژیم در استفاده از مفاهیمی چون حجاب و خانواده شهدا بهعنوان ابزار سرکوب است.
علاوه بر این، گروهی از افرادی که قبلا به حکومت وابسته بودهاند و اکنون به منتقدان جدی آن تبدیل شدهاند، توجه بیشتری را جلب کردهاند. نمونه برجسته این گروه، ابوالفضل قدیانی است. او که سالها از جمهوری اسلامی حمایت کرده بود، اکنون بهصراحت علی خامنهای را دیکتاتور میخواند و خواهان سرنگونی نظام است. مهدی نصیری، مدیر سابق روزنامه کیهان، نیز از دیگر چهرههایی است که زمانی از منصوبان مستقیم رهبر در حوزه رسانهای بود، اما اکنون از منتقدان سرسخت جمهوری اسلامی محسوب میشود و بارها و بهصراحت از ضرورت عبور از این نظام سخن گفته است.
این صداها، که علیه رهبری و نظام بهطور مستقیم موضع میگیرند، نقش مهمی در تضعیف مشروعیت جمهوری اسلامی دارند. هرچند برخی، بعضی از این انتقادات را پروژهای حکومتی میدانند، اما شواهد و استدلالهای قابل اعتمادی برای این ادعا وجود ندارد.
اگر افرادی در داخل کشور بهصورت صریح از حکومت انتقاد میکنند و شخص رهبر را زیر سوال میبرند، تا زمانی که نشانهای خلاف این اظهارات از آنان مشاهده نشده، نمیتوان ادعا کرد این انتقادات پروژه خود حکومت است. تنها در صورتی که شواهدی برخلاف گفتههای آنان پیدا شود، میتوان در مورد آنها اظهار نظر کرد .
از طرف دیگر، این دیدگاه که برخی هرگونه انتقادی علیه حکومت را پروژهای حکومتی میدانند، اغلب ریشه در این تصور دارد که نظام و شخص رهبر قدرت مطلقی دارند که همهچیز را کنترل میکنند؛ در حالی که چنین نیست و ضعفهای بسیار رهبر و نظام آشکار شده است.
تردیدی نیست که جمهوری اسلامی همواره تلاش کرده مخالفان غیرواقعی ایجاد یا به صفوف اپوزیسیون نفوذ کند تا میان مخالفان تفرقه ایجاد کند، اما این بدان معنا نیست که هر کسی که از حکومت انتقاد میکند، بخشی از این پروژه است؛ بهویژه افرادی که بهصراحت خواهان سرنگونی نظام هستند و شخص رهبر را دیکتاتور میخوانند.
نمونه دیگری از این نگاه را میتوان در واکنش به کنسرت اخیر پرستو احمدی، مشهور به «کنسرت فرضی»، مشاهده کرد. این هنرمند در اقدامی شجاعانه هم حجاب اجباری را زیر سوال برد و هم بر حق زنان برای خوانندگی تاکید کرد. با وجود این حرکت شجاعانه، عدهای بدون ارائه سند، آن را پروژه حکومت دانستند.
چنین رویکردی نهتنها عامدانه ارزش اقدامات شجاعانهای چون کنسرت پرستو احمدی را کمرنگ میکند، بلکه از این ذهنیت سرچشمه میگیرد که حکومت را قدرتمند و مردم معترض را ضعیف جلوه میدهد. این نگاه، بهجای حمایت از حرکات اعتراضی و شجاعانه، بیاعتمادی عمومی به هر اقدام علیه حکومت را هدف قرار میدهد.
نمونه دیگری از این رویکرد را میتوان در واکنش به وضعیت محمد نوریزاد مشاهده کرد؛ کسی که زمانی حامی حکومت بود اما سالها است با شجاعت از نظام انتقاد میکند و بر لزوم سرنگونی آن تاکید دارد و هم اکنون در زندان در وضعیت وخیمی است. با وجود این، همچنان عدهای او را مخالفی واقعی نمیدانند.
برخی افراد معتقدند که فلان شخص نمیتواند یک مخالف واقعی نظام باشد. اما واقعا این «مخالف واقعی نظام» چه ویژگیهایی دارد؟ چه کسی باید مرجع تشخیص باشد و گواهینامهای صادر کند که مثلا این فرد میتواند مخالف نظام باشد و آن دیگری نمیتواند؟
این نگاه نه تنها مبهم و غیرمنصفانه است، بلکه روندی نادرست و آسیبزننده به فضای معترض جامعه به شمار میآید.
باید توجه داشت که نقدها و ارزیابیها باید مستند و مبتنی بر شواهد باشند. هرگونه قضاوت بیاساس درباره افرادی که با شجاعت و صراحت از نظام انتقاد میکنند، میتواند موجب کاهش اعتبار فعالیتهای آنان و بیاعتمادی عمومی نسبت به حرکتهای موثر ضدحکومتی شود.
نباید به این دیدگاه دامن زد که تنها افراد خاصی شایسته عنوان «مخالف نظام» هستند. به جای چنین قضاوتهایی، باید از عمومی شدن انتقاد از نظام و مخالفت با خامنهای استقبال کرد.
نمیتوان بدون ارائه مدرک معتبر، افرادی شجاع را که با صراحت علیه نظام صحبت میکنند، زیر سؤال برد. آنچه در نهایت منجر به گذار از جمهوری اسلامی و دستیابی به حکومتی شایسته خواهد شد، افزایش تعداد معترضان و کاهش وفاداران به حکومت است .نهایت آنکه افزایش صراحت و تنوع صداهای مخالف در درون کشور، گویای ضعف و کاهش کنترل علی خامنهای و نظام او بر فضای داخلی کشور است.

امروز در خاورمیانه شاهد دورهای از شکستها و عقبنشینیهای بزرگ جمهوری اسلامی هستیم. سنگرها و خاکریزهای این نظام در منطقه یکی پس از دیگری در حال فروریختن و سقوط است.
این دوره با شکست حماس و حزبالله آغاز شد، با تضعیف بشار اسد و کاهش نفوذ ایران در سوریه ادامه یافت و اکنون با تمرکز اسرائیل بر شکست حوثیها در یمن در حال کاملتر شدن است.
شواهد نشان میدهد که حتی حشد شعبی عراق نیز از ادامه حمایت آشکار از رویکردهای جمهوری اسلامی عقبنشینی کرده و این حکومت در برابر ائتلافی متشکل از آمریکا، اسرائیل، و حتی اروپا، تنها مانده است.
در داخل کشور، مشکلات متعدد اقتصادی و نارضایتی شدید مردم یکی از بدترین دورانهای حیات جمهوری اسلامی را رقم زده است.
در این شرایط، دولت ترامپ با ترکیبی از فشارهای سیاسی، اقتصادی، و حتی نظامی، تلاش خواهد کرد جمهوری اسلامی را به پای میز مذاکره بکشاند. هدف از این مذاکرات، رسیدن به توافقی سختتر از برجام است که برنامههای هستهای و موشکی ایران را متوقف کند یا آن را در صورت امتناع از توافق، در معرض فشار و حتی حمله نظامی قرار دهد.
رهبری جمهوری اسلامی، بهرغم آگاهی از ضعفهای ساختاری و فشارهای بینالمللی، از تسلیم شدن خودداری میکند. خامنهای از یک سو تهدید به ساخت بمب اتمی و بازپسگیری سوریه میکند و از سوی دیگر از طریق ظریف و دیگر دیپلماتها، پیامهایی برای مذاکره و گفتوگو ارسال میکند اما به نظر میرسد آمریکا، اسرائیل، و حتی اروپا از خطرات احیای قدرت جمهوری اسلامی آگاه هستند و اجازه نخواهند داد این نظام بار دیگر به دوره رجزخوانی و گردنکشی بازگردد.
زنجیره شکستهای جمهوری اسلامی از حمله حماس به اسرائیل در اکتبر ۲۰۲۳ آغاز شد. جمهوری اسلامی به اشتباه تصور کرد که این حمله، اسرائیل را به شکست غیرقابل جبرانی دچار خواهد کرد.
تحلیلهای اشتباه رهبران جمهوری اسلامی، بهویژه علی خامنهای و فرماندهان سپاه، زمینهساز اتخاذ تصمیماتی شد که به شکستهای پیاپی انجامید.
پس از این حمله، اسرائیل بهسرعت واکنش نشان داد و در ظرف کمتر از ۱۵ ماه توانست موقعیت خود را در منطقه تقویت کند. این اقدامات شامل عملیاتهای نظامی گسترده علیه حماس، انهدام پایگاههای نظامی این گروه، و ترور رهبران ارشد آن مانند یحیی سنوار، صالح العاروری و اسماعیل هنیه بود. اسرائیل همچنین به هشدارهای آمریکا و جامعه جهانی بیاعتنایی کرد و به غزه حمله کرد. اسرائیل با استفاده از زور، خاورمیانه را به شکلی جدید تغییر داد.
اشتباه دوم جمهوری اسلامی زمانی رخ داد که از حزبالله خواست در حمایت از حماس به مرزهای شمالی اسرائیل حمله کند. اسرائیل در ابتدا با هشدارهای مکرر از حزبالله خواست تا از این حملات دست بردارد اما وقتی این هشدارها جدی گرفته نشد، اسرائیل عملیاتی به نام "نظم نوین" را آغاز کرد که نتایج شگفتآوری به دنبال داشت. از جمله میتوان به نابودی مراکز فرماندهی و تجهیزات حزبالله و کشته شدن رهبران ارشد آن، از جمله حسن نصرالله، اشاره کرد. این تحولات، معادلات منطقه را بهطور کلی تغییر و نشان داد که حزبالله نیز مانند حماس، توان مقاومت در برابر حملات گسترده اسرائیل را ندارد.
حالا در سطح بینالمللی، آمریکا و اروپا با درک ضعف جمهوری اسلامی، در تلاشاند تا از این فرصت برای تغییرات عمده در سیاستهای منطقهای ایران استفاده کنند. از سوی دیگر، اسرائیل با اتخاذ سیاستهای تهاجمی، تلاش کرده جمهوری اسلامی را رها نکند.
در داخل ایران، نارضایتی عمومی نسبت به سیاستهای جمهوری اسلامی و مشکلات اقتصادی، فضای اجتماعی و سیاسی کشور را بهشدت تحت تاثیر قرار داده است.
اعتراضات مردمی و حرکتهای مدنی نشان میدهد که مردم ایران نقش مهمی در تعیین آینده کشور دارند. مجموع شرایط بینالمللی ، منطقهای و داخلی باعث شده فرصتی تاریخی برای عبور از جمهوریاسلامی به وجود بیاید. اما سؤال اصلی این است که آیا مخالفان جمهوری اسلامی هم آماده استفاده از این فرصت تاریخی هستند؟ یا باز هم با مشغول شدن به شخم زدن اختلافات دیرینه خود، این فرصت را از دست خواهند داد؟

نامهای از شرکت پالایش و پخش به پمپ بنزینها نشان میدهد جمهوری اسلامی تصمیم گرفته است قیمت بنزین را در تعطیلات عید افزایش دهد، اما نگرانی از پیامدهای این تصمیم نظام را در وضعیت دشواری قرار داده است.
در حالی که مردم از مشکلاتی همچون بیبرقی، کمبود گاز، و گرانی به شدت ناراضی هستند، مسئولان نظام بیم آن دارند که این اقدام مانند جرقهای بر انبار باروت باشد و اعتراضات خیابانی دوباره شعلهور شود.
اطلاعات منتشر شده نشان میدهد شرکت نفت به پمپبنزینها اعلام آمادگی برای افزایش قیمت داده و سران سه قوه، به همراه دبیر شورای عالی امنیت ملی و نماینده خامنهای، این تصمیم را تایید کردهاند. نهادهای اطلاعاتی و امنیتی نیز در حالت آمادهباش هستند، با این حال، نگرانیها در سطوح بالای حکومت از این است که افزایش قیمت بنزین در شرایطی که مردم با مشکلاتی مانند قطعی برق و تورم شدید دستبهگریباناند، موجب آغاز دوباره اعتراضات ضدحکومتی شود.
در همین راستا، مقامات ارشد قضایی و امنیتی، از جمله غلامحسین محسنی اژهای، رییس قوه قضائیه، به دادستانها دستور دادهاند برای مقابله با هرگونه «ناامنی» آماده باشند. اصطلاح «ناامنی» در ادبیات حکومت به اعتراضات مردمی اشاره دارد. محسنی اژهای، هرچند بهطور مستقیم به موضوع افزایش قیمت بنزین اشاره نکرده، اما هشدار داده که بحرانهایی همچون قطعی برق میتواند پیامدهای گستردهتری داشته باشد.
در کنار این نگرانیها، مشکلات اقتصادی و نوسانات شدید بازار نیز مزید بر علت شده است. بهعنوان نمونه، اظهارات اخیر عبدالناصر همتی، وزیر اقتصاد، درباره نرخ پایه دلار، موجب شد قیمت دلار بهسرعت از مرز ۷۸ هزار تومان عبور کند. این اظهارات نشاندهنده وضعیت بحرانی اقتصاد کشور است. همتی دلایل این بحران را به عوامل خارجی مانند بازگشت ترامپ و احتمال حمله اسرائیل نسبت داده، اما تحلیلگران معتقدند که بخش عمده مشکلات ناشی از سیاستهای ماجراجویانه و تنشآفرین حکومت است.
سیاست خارجی جمهوری اسلامی، از جمله گرهزدن سرنوشت کشور به تحولات سوریه و ادامه رویکرد ضدآمریکایی و ضداسرائیلی، اقتصاد ایران را بهشدت آسیبپذیر کرده است. این سیاستها نه تنها موجب تحریم گسترده بخشهای مختلف اقتصادی شده، بلکه سرمایهگذاران داخلی و خارجی را نیز از فعالیت در ایران بازداشته است. در نتیجه، اقتصاد ایران به وضعیت فعلی دچار شده است، اما مقامات حکومتی بهجای پذیرش مسئولیت، با لحنی طلبکارانه از مردم انتقاد میکنند.
از سوی دیگر، ورود سپاه پاسداران به عرصه اقتصاد در طولانی مدت ، رقابت را برای بخش خصوصی غیرممکن کرده و منجر به ورشکستگی بسیاری از شرکتها شده است. فرماندهان سپاه، بهجای پذیرش مسئولیت این وضعیت، همچنان ادعای پیشرفت در صنایع نظامی را تکرار میکنند و خواستار دخالت بیشتر در حوزههای اقتصادی هستند.
اقتصاددانان برجسته کشور بارها هشدار دادهاند که ادامه این رویکردها، کشور را به مرز فروپاشی خواهد کشاند. به گفته آنان، حل بحرانهای اقتصادی نیازمند بهبود روابط خارجی و کاهش شکاف بین حکومت و مردم است. اما حکومت، بهویژه شخص خامنهای و فرماندهان سپاه، بهجای رفع ریشهای مشکلات، تنها به اصلاحاتی سطحی مانند افزایش قیمتها متوسل میشوند که نتیجهای جز تشدید فشار بر مردم ندارد.
تداوم این بحران های اقتصادی در کنار تاکید مقامات اسرائیلی مبنی بر ضرورت حمله مستقیم به جمهوری اسلامی، نظام را در آستانه یک بحران ترکیبی داخلی و خارجی قرار داده که موجودیت و بقای آن را به خطر انداخته است.

انکار واقعیتهای موجود در منطقه، روح اصلی سخنان علی خامنهای در روز یکشنبه بود. رهبر جمهوری اسلامی در سخنرانی خود، مخالفت صریحاش را با حکومت جدید سوریه اعلام کرد و از ضرورت سرنگونی آن سخن گفت و نوید تشکیل گروهی برای مبارزه با دولت دمشق را داد.
از آنجا که خامنهای با صراحت گفت قصد تحلیل ندارد و به عنوان رهبر جمهوری اسلامی صحبت می کرد این سخنان او میتواند به معنای این باشد که سوریهستیزی سیاست جدید جمهوری اسلامی و دستورالعملی برای نیروی قدس شاخه برون مرزی سپاه پاسداران خواهد بود. این سخنرانی که هزار و نهصد و سی و ششمین سخنرانی خامنهای در طول ۳۵ سال گذشته به شمار میرود، حامل پیامی روشن درباره مواضع جمهوری اسلامی در قبال دولت جدید سوریه بود. در حالی که خیلی از کشورهای منطقه برای برقراری آرامش و ثبات در سوریه ابراز امیدواری کردهاند رهبر جمهوری اسلامی از ضرورت مقابله با دولت جدید سوریه گفته و در عمل فرمان سرنگونی آن را صادر کرده است.
خامنهای در این سخنرانی همچنین وجود گروههای نیابتی جمهوری اسلامی در منطقه را انکار کرد؛ در حالی که تقریبا تمام جهان این گروهها را بهعنوان نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی میشناسند. گروههایی نظیر حزبالله، حماس، جهاد اسلامی، حوثیها و حشد شعبی همواره به وابستگی خود را به جمهوری اسلامی اذعان کردهاند. بهعنوان مثال، حسن نصرالله، رهبر حزبالله که اخیرا در حملات اسرائیل کشته شد، بارها تاکید کرده بود که حزبالله تمامی منابع مالی، تسلیحاتی و تدارکاتی خود را از جمهوری اسلامی دریافت میکند. این وابستگی تنها محدود به حزبالله نیست. حوثیها و حماس نیز بارها از کمکهای مالی و نظامی جمهوری اسلامی سخن گفتهاند. محمود الزهار، از رهبران حماس، در یکی از اظهاراتش اشاره کرده بود که در سفری به تهران از قاسم سلیمانی ۲۲ میلیون دلار پول نقد دریافت کرده و هیات ۹ نفره حماس این مبلغ را با چندین چمدان به غزه بازگرداندهاند. این شواهد و اعترافات رهبران این گروهها، ادعای خامنهای مبنی بر وجود نداشتن نیروهای نیابتی را کاملا زیر سوال میبرد.
خامنهای در سخنرانی اخیرش همچنین ادعا کرد که جمهوری اسلامی نیازی به نیروهای نیابتی ندارد و در صورت لزوم میتواند بهطور مستقیم علیه آمریکا و اسرائیل اقدام کند. این در حالی است که او ده روز پیش در سخنرانی دیگری اذعان کرده بود که تلاش جمهوری اسلامی برای کمک به بشار اسد با مانعتراشی نیروهای هوایی اسرائیل و آمریکا ناکام مانده است. این تناقض در سخنان رهبر جمهوری اسلامی، نشانگر نبود انسجام در تحلیلها و مواضع اوست.
خامنهای نه تنها وجود نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی را انکار کرد، بلکه شکستهای آشکار جمهوری اسلامی و گروههای وابسته به آن در منطقه را نیز نپذیرفت. در حالی که اسرائیل توانسته است زیرساختهای حماس و دولت آن در غزه را منهدم کند، بسیاری از رهبران این گروه از جمله اسماعیل هنیه و یحیی سنوار را از بین ببرد و همچنین شبکه فرماندهی حزبالله را هدف قرار دهد، خامنهای همچنان بر پیروزی حماس تاکید دارد. این اظهارات، در تضاد کامل با واقعیات میدانی است. تحلیلگران منطقهای و بینالمللی بهطور گسترده بر شکست سیاستهای جمهوری اسلامی در منطقه تأکید کردهاند. اسرائیل با استراتژی نظامی خود توانسته است حزبالله را از مرزهای لبنان و اسرائیل دور کند و دسترسی این گروه به مرزهای اسرائیل را محدود کند. با این وجود، خامنهای همچنان بر تحلیلهای نادرست خود پافشاری میکند و میگوید حزبالله شکست نخورده است.
اصرار خامنهای بر نپذیرفتن واقعیات موجود در منطقه و ادامه تحلیلهای نادرست، بیش از آنکه ناشی از اشتباه باشد، ناشی از لجاجت او بر ادامه سیاستهای گذشته است. او به جای پذیرش اشتباهات خود، تلاش میکند واقعیتها را بر اساس خواستهها و دیدگاههای خود تعریف کند. این لجاجت، منابع مالی و انسانی مردم ایران را به هدر داده و دشمنی ملتها و دولتهای منطقه با ایران را افزایش داده است.
علاوه بر این خامنهای نه تنها از پذیرش واقعیات سرباز میزند، بلکه تلاش میکند دیدگاههای خود را بر صاحب نظران داخلی نیز تحمیل کند. او در سخنرانی اخیرش، منتقدان سیاستهای منطقهای جمهوری اسلامی را تهدید کرد و آنها را مزدور خواند. این سخنان در ادامه تهدیدات قبلی اوست که در آنها تحلیلگران منتقد را مجرم دانسته و برخورد با آنها را خواستار شده بود. این رویکرد سرکوبگرانه، نشانگر هراس خامنهای از پیامدهای شکستهای منطقهای بر ثبات داخلی جمهوری اسلامی است.
سخنان اخیر علی خامنهای بار دیگر نشان داد که او حاضر به پذیرش واقعیات موجود در منطقه نیست و همچنان بر ادامه سیاستهای نادرست و ماجراجویانه اصرار دارد. انکار شکستها و تهدید منتقدان، نه تنها مشکلی را حل نمیکند، بلکه باعث افزایش نارضایتیهای داخلی و تشدید انزوای جمهوری اسلامی در منطقه و جهان میشود. این انکارها و لجاجتها، هزینههای سنگینی برای مردم ایران به همراه داشته و اصرار بر مقابله با دولت جدید سوریه و تلاش برای سرنگونی آن می تواند علاوه بر دامن زدن به بی ثباتی در منطقه باعث رشد گرایشات ضد ایرانی در بین مردم سوریه و دیگر کشورهای منطقه شود.

در سالهای گذشته، سرنگونی جمهوری اسلامی بهعنوان یک امکان واقعی چندان جدی تلقی نمیشد و بیشتر بهعنوان یک احتمال دور از دسترس مطرح بود اما این روزها، بسیاری از تحلیلگران و کارشناسان در داخل و خارج به طور جدیتری درباره آن صحبت میکنند و ابعادش را مورد بررسی قرار میدهند.
تحلیلهای این افراد بر وضعیت داخلی و منطقهای جمهوری اسلامی تمرکز دارد که نشان میدهد این حکومت بهشدت ضعیف و شکننده شده است.
یکی از دلایل اصلی این تضعیف، شکستهای منطقهای جمهوری اسلامی است. پس از پیروزی اسرائیل بر گروههای نیابتی جمهوری اسلامی مانند حماس و حزبالله و سقوط سریع و ناگهانی حکومت بشار اسد در سوریه، موقعیت منطقهای جمهوری اسلامی بهطور قابلتوجهی تضعیف شده است. این شکستها باعث انزوای بیشتر جمهوری اسلامی در سطح منطقه شده و امید به سرنگونی این حکومت را در میان ایرانیان افزایش داده است.
روزنامه فرانسوی لیبراسیون در گزارشی تحلیلی به این موضوع پرداخته و سقوط جمهوری اسلامی را یک واقعیت ممکن توصیف کرده است. این روزنامه با اشاره به بحرانهای داخلی و انزوای منطقهای، جمهوری اسلامی را بیش از پیش شکننده ارزیابی کرده است. به گفته لیبراسیون، سقوط بشار اسد در سوریه موجی از امیدواری را در میان مردم ایران ایجاد کرده که ممکن است حکومت جمهوری اسلامی نیز به همان سرنوشت دچار شود. این موضوع، یکی از نکات برجستهای است که در گزارش لیبراسیون به آن پرداخته شده و نشان از تغییر فضای فکری در میان ایرانیان دارد.
نشریات معتبر بینالمللی دیگری نیز به بررسی احتمال سقوط جمهوری اسلامی پرداختهاند. بهعنوان نمونه، رابین رایت، تحلیلگر سرشناس آمریکایی، در مقالهای در نشریه نیویورکر، به فروپاشی ائتلافهای قدرتمند جمهوری اسلامی اشاره کرده و وضعیت کنونی این حکومت را بهعنوان مرحلهای از افول و تضعیف تحلیل کرده است. او تاکید میکند که شکستهای منطقهای و مشکلات داخلی، جمهوری اسلامی را در موقعیتی بحرانی قرار داده است.
خبرگزاری رویترز نیز در گزارشی به نقل از کارشناسان اعلام کرده که پس از شکست حماس و حزبالله و سقوط اسد، هدف بعدی اسرائیل ممکن است ایران باشد. این گزارش به این موضوع اشاره میکند که اگر جمهوری اسلامی به برنامه هستهای خود ادامه دهد، احتمال حمله نظامی اسرائیل و آمریکا به ایران افزایش مییابد. همچنین رویترز تاکید کرده که اسرائیل نه تنها به برنامه هستهای جمهوری اسلامی، بلکه به برنامه موشکی آن نیز توجه دارد.
تد کروز، سناتور جمهوریخواه آمریکایی نیز اخیرا با صراحت بیشتری از احتمال تغییر در ایران صحبت کرده و گفته است که با بازگشت ترامپ به قدرت، جمهوری اسلامی دیگر نمیتواند به درآمدهای نفتی دسترسی داشته باشد و از گروههای نیابتی خود مانند حماس و حزبالله حمایت کند. کروز تاکید کرده که جمهوری اسلامی هم ضعیف شده و هم ترسیده و تغییر در راه است. به گفته او، ممکن است این تغییر بهقدری سریع باشد که بسیاری را شگفتزده کند.
این تحلیلها نشان میدهد که حکومتهای دیکتاتوری در برخی موارد بسیار سریعتر از آنچه تصور میشود سرنگون میشوند، بهطوری که این سقوط حتی برای حامیان و مخالفان حکومت نیز غافلگیرکننده است. مثال اخیر در این زمینه، سقوط ناگهانی بشار اسد در سوریه است که در عرض ۱۰ روز رخ داد.
در داخل کشور نیز، مقامهای جمهوری اسلامی به این بحرانها اذعان دارند، اما به دلیل شرایط خاص سیاسی، با عبارات محتاطانهتری درباره آن صحبت میکنند. بهطور کلی، کارشناسان داخلی و برخی مقامها از جناحهای مختلف معتقدند که خطر سقوط جمهوری اسلامی در اثر فشارهای خارجی و بحرانهای داخلی جدی است با این حال، درباره راهکارهای مقابله با این خطر اختلاف نظر وجود دارد.
برخی معتقدند که باید رویکرد نرمتری در سیاستهای خارجی اتخاذ شود تا خطر حملات نظامی کاهش یابد، اما برخی دیگر بر ضرورت ادامه تقابل تحت عنوان مقاومت و ایستادگی تاکید دارند و حتی سخن از خروج از ان پی تی و ساخت بمب اتمی می گویند در حالی که برخی دیگر معتقد به مذاکره و نرمش در خارج و کاهش فشار بر مردم در داخل هستند. این اختلاف نظرها نشاندهنده عمق بحران درون حاکمیت جمهوری اسلامی است.
با توجه به تمامی این موارد، به نظر میرسد که سرنگونی جمهوری اسلامی دیگر یک احتمال دور نیست، بلکه بهعنوان یک واقعیت ممکن مطرح است. مجموعهای از عوامل داخلی و خارجی دست به دست هم دادهاند تا این حکومت را بهشدت ضعیف کنند. بحرانهای اقتصادی، شکستهای منطقهای، انزوای بینالمللی، و فشارهای فزاینده از سوی مردم، همگی نشان از آیندهای دارند که در آن بقای جمهوری اسلامی بیش از پیش در هالهای از ابهام قرار گرفته است. این وضعیت نشان میدهد که تغییرات عمده در ایران ممکن است زودتر از آنچه تصور میشود رخ دهند.
برنامه را از اینجا ببینید





