ازدواج از دیرباز یکی از پایههای اصلی نهاد خانواده و جامعه بشری بوده است. این پیوند نه تنها زمینهساز تولید نسل و تداوم حیات انسانی بوده، بلکه پناهگاهی امن و آرامشبخش برای زوجها محسوب میشده است.
با این حال، در دهههای اخیر شاهد تغییرات عمیق در نگرش به ازدواج و الگوهای آن در جوامع مختلف بودهایم.
«کاهش ازدواج، کاهش روابط جنسی، کاهش توافق» نام کتابی از نیکولاس کریستوف است که به بررسی این تحولات و چالشهای پیش روی نهاد سنتی خانواده میپردازد.
نیویورک تایمز در گزارشی نوشت شمار فزایندهای از زنان ترجیح میدهند مجرد بمانند یا پس از جدایی، دیگر ازدواج نکنند و کریستوف در این اثر، چالشهای پیش روی نهاد خانواده سنتی و ارزشهای متعارف ازدواج را به تصویر میکشد.
این روند تا حدی پیش رفته که برای کسانی که از تضعیف سلسله مراتب سنتی و تغییر نظم اجتماعی پیشین واهمه دارند، هراسآور و نگرانکننده است.
بنابراین شگفتانگیز نیست که یکی از اهداف جنبش «دوباره آمریکا را عظیم خواهیم ساخت»، تلاش برای سرکوب و ارعاب زنان و محدود کردن استقلال آنان است.
گماردن قضات محافظهکار در دیوان عالی کشور از جمله اقدامات این جنبش است تا دسترسی زنان را به امکان قانونی پایان خودخواسته بارداری سلب و احتمالا امکان پیشگیری از بارداری را نیز محدود کنند.
این اقدامات سرکوبگرانه البته با پوشش مذهبی و ادعاهای دینی توجیه میشوند، اما حقیقت آشکار آن است که آزادی مذهب باید شامل آزادی از تحمیل و اجبار باورهای مذهبی دیگران نیز باشد.
تنها راه داشتن ازدواجی شادکامانه و رضایتبخش آن است که هر دو طرف، از صمیم قلب خواهان آن باشند.
کریستوف در کتاب خود به درستی تاکید میکند که تغییر نگرش در میان مردان و تحول در خود نهاد ازدواج ضرورت دارد، نه آنکه زنان را از توانایی انتخاب نوع زندگی مطلوب خویش محروم سازیم.
الیویا ساندروف، درمانگر ازدواج و خانواده و از نویسندگان کتاب «پرواز انفرادی: زنان تنها در میانسالی»، خود را در تاسف و نگرانی کریستوف از بدبینی فزاینده جامعه نسبت به عشق و ازدواج شریک میداند.
ساندروف گفت: «از اینکه بسیاری از زنان معتقدند مردان به سادگی قادر به مشارکت در یک رابطه شادکامانه و برابر نیستند، ناامید میشوم. آیا واقعا یافتن همسر ایدهآل تا این اندازه نادر و کمیاب است؟»
ساندروف ادامه داد: «در طول ۱۵ سال تاهل، هرگز ارزش تعهد و پایبندی متقابلمان را زیر سوال نبردهام. همسرم همدم، محرم اسرار و مشوق من است. ما خانواده را همچون یک تیم واحد مدیریت و وظایف را میان خود تقسیم میکنیم. ما تصمیمات مشترکی در خصوص نگهداری از فرزندمان میگیریم و درباره هر موضوعی به گفتوگو مینشینیم. هنگام صرف شام، نعمتهایی را که برایشان سپاسگزاریم، برمیشماریم.»
درست است که برخی از مردان بیتفاوت و غیرمسئولاند و برخی دیگر خشن و ستمگر. زنان، مستحق بهتر از اینها هستند. اما مردان نمونه و شایسته نیز بسیارند؛ مردانی که آمادهاند ظرفها را بشویند، فرزندان را در آغوش بکشند و به همسرانشان عشق بورزند.
ساندروف گفت: «امیدوارم نسلهای آینده آنچنان خسته و ناامید نباشند که وجود زوجهای روحی را با هر گرایش جنسیتی نادیده بگیرند. امیدوارم روزی به پسرم این امکان داده شود تا نشان دهد که همانند پدرش، مهربان، صمیمی و حامی است.»
او در ادامه گفت: «به باور من، به جای تکرار مکرر و بیفایده ازدواج سنتی و ستایش تکهمسری و نالههای پایانناپذیر از جامعه مدرن برای دور شدن از این نهادها، نیازمند اسطورهها، الگوها و نهادهای نوینی هستیم که از مردان و زنان نوگرا، شجاع و پیشگام که زندگی پربار و لذتبخشی بدون شریک زندگی دائمی برگزیدهاند، حمایت و آنان را ستایش کنند.»