رسول خادم: لعنت خدا بر خائنان به مردم و خون شهیدان وطن باد!
رسول خادم، قهرمان جهان و سرمربی پیشین تیم ملی کشتی ایران در یک یادداشت اینستاگرامی با کنایه تند به گسترش فقر و فساد در ایران نوشت: « همه ی بدبختیها و هزینه ها را مردم داده اند! پس الان بدهکار چه هستند؟»
خادم که از مدتها پیش با یادداشتهای تند و تیز به وضعیت معیشتی که جمهوری اسلامی برای مردم بوجود آورده است، معترض بوده، در آخرین پست اینستاگرامش با انتشار ویدئویی از سربازان جنگ ایران و عراق نوشته: «بارالها! هیچ پاکباخته ای بیشتر از یک نان بر نمیدارد. اینها مردم هستند. فرزندان عزیز سرزمین ایران؛ از هر قوم و طائفه و قشری. شهیدانِ وطن را مردم دادند، جانبازان وطن را مردم دادند …»او در ادامه نوشته: «گرانی و فقر را مردم تحمل کردند، درد ناشی از تبعیض خودی و غیرخودی را سالهاست مردمبر گرده میکشند! خرابکاریهای ناشی از عملکرد مفسدان و مدیران چاپلوس و ناکارآمد بر زندگی و روزگارِ مردم آوار شد! همه ی بدبختیها و هزینه ها را مردم داده اند! پس الان بدهکار چه هستند؟ لعنت خدا بر خائنان به مردم و خون شهیدان وطن باد!»
هنوز هم حداقل یک ورزشگاه در هر شهر ایران «تختی» نام دارد و هنوز هم مرام «آقاتختی» خریدار دارد و البته دشمن هم زیاد دارد.
رسول خادم که اینروزها «تختیوار» سمت درست تاریخ ایستاده و صدای مردمی شده که در اعتراض به جمهوری اسلامی که فقط یک زندگی معمولی میخواهند، خوب میداند دشمنان تختی چه میگویند آنهایی که فقط اسم تختی را میخواهند و نه مرامش را، و هرکسی که تختی باشد، دشمن میشود، غریبه میشود.
«چه اتفاقی مگر افتاده بود. حقوق تختی را قطع کرده بودند، به ورزشگاه راهش ندادند.» این روایت «رضا توکلی»، برادر همسر «غلامرضا تختی» از ۱۷ دی ۱۳۴۶ است، روزی که تختی جان باخت.
«تختی مرد؟» و چه باورناپذیر بود این خبر، چه بهتآور بود این خبر. تختی مرد؟ چه کسی تختی را کشت؟ محمد بلوری از ۱۷ دی ۴۶ میگوید: «تختی خودکشی کرده؟ مگر میشود؟ پهلوان و قهرمان ملی اینقدر ناامید میشود از زندگی که خودش را بکشد؟ کسی باور میکند؟ ما مینوشتیم خودکشی کرده، کسی باور نمیکرد. در دفترچه خاطرات تختی نوشته بود که چه گذشت، چطور «بین همسرم و خواهرهایم دعوا شد». از خانه بیرون میزند و میرود هتل. برای یک پهلوان سخت بود که بشنود به او بگویند «مردی نداری». مردم حماسهها ساخته بودند از تختی. این صحنه اصلا یادم نمیرود؛ زنی که خدمتکار خانهها بود، النگویش را درآورد داد. به تختی برای زلزله بوئینزهرا. چندتا خانواده را کمک میکرد، اداره میکرد.»
بیش از ۵۵ سال درباره جهانپهلوان تختی نوشتهاند، درباره سیرتش، درباره ناجوانمردیهایی که بر او رفت. او که وصیتنامهاش را به تاریخ ۱۶ دی ۱۳۴۶ تنظیم کرده بود، یک روز پیش از مرگ. ابراهیم افشار نوشته: «انگار هیچ عالیه خانمی نبود که جلوی انتحار تختی را بگیرد، همانطور که جلوی انتحار شهریار را گرفت.»
غلامرضا پسر مشرجب بزرگ شد، به قلب ها رسوخ کرد، به شهرت و قهرمانی رسید، پهلوان شد، جهانپهلوان شد، اما پهلوان آرام نبود. پشت آن لبخند، اقیانوسی از غم بود که هیچگاه شنیده نشد.
من چرا باید کشتی بگیرم؟
روزی که جهان پهلوان عازم تولیدو بود تا آخرین کشتی را به اصرار مردمی که عاشقش بودند، بگیرد،گفت: «هیچ چیز نمیتواند مرا خوشحال کند؛ پول، مدال طلا، عشق و حتی عشق… نسبت به این مردمی که به فرودگاه آمدهاند، احساس شرمندگی میکنم. راستی چقدر محبت بدهکارم!؟ من چرا باید کشتی بگیرم؟ چرا باید همراه تیم مسافرت کنم، تا سبب این همه مراجعت باشم؟ اگر پاسخ به این پرسش را میدانستم، من هم میتوانستم ادعا کنم چون دیگران هستم.»
متولد ۵ شهریور ۱۳۰۹ در خانیآباد تهران بود، مانند دیگران نبود، دیگران هم مانند او نشدند، چه بسیاری از کشتیگیرانی که اسم او را لقلقه زبان میکنند تا اعتباری به جیب بزنند و آبرویی بخرند، حتی در اوج بدنامی: «دوست دارم آقا تختی را ببینم. این فقط خواسته شخصی من نیست و همه عزیزانی که در دنیای ورزش هستند به خصوص در کشتی چنین چیزی را بخواهند. این شاید آرزوی خیلی ها باشد.»
و بعدها گفتند و نوشتند: «جهانپهلوان بر خلاف آن کشتی معروفش با مدوید که پای مصدوم او را نگرفت در زندگیش همواره دست مظلوم را گرفت و شاید به همین دلیل بی کران رنج تنهائی را کشید و مظلوم زیست و مظلوم از دنیا رفت و همواره نشان داد حکایت پهلوانی روایت انسانیت است. هیچگاه نگذاشت دستهای فقیر و چشمهای محروم و نا امید از صدای پاهای او شوند و فرقی نداشت قبل از وزن کشی به بهانه رونق بساط لبو فروشی جلوی در امجدیه قید همه رنج های کم کردن کیلوهای اضافه را به لبخندی اهدا کند و یا این که راهی خیابانها شود تا برای کمک به زلزله زدگان بوئین زهرا پهلوانی کند.»
بعد از آن مدوید مدالهای مختلف را درو کرد، اما هیچگاه چهره تختی را از یاد نبرد؛ درست مثل مردم زلزلهزده بوئین زهرا. وقتی در شهریور ۱۳۴۱ زلزله ۷ ریشتری بوئین زهرا و روستاهای دشت قزوین را با خاک یکسان کرد، تختی صندوق به گردن از پارک ساعی به سمت خیابان فردوسی شروع به پیاده روی کرد و با بلندگو شخصا از مردم میخواست تا به زلزله زدگان کمک کنند؛ زنها گوشواره و گردنبندهای خود را اهدا کردند و مردها پولبه صندوقی که آقاتختی به گردن انداخته بود میریختند.
خودکشی شد؟ چه فرقی میکند؟
حالا چه فرقی میکند که «خودکشی کرده باشد» یا «خودکشی شده باشد»؟ جهانپهلوان ۵۵ سال است که نیست حالا همه زندگی و دستنوشتهها و روابطش را زیر و رو کنید تا ببینید خودکشی شد یا خودکشی کرد، نیست، نبود، ۱۸ سالگی بابک را ندید تا چمدان شانسش را برای تک پسرش باز کند: «در این چمدان همه یادگاریهایش را از دوران سفر به مسجد سلیمان برای کار و همینطور سربازی جمع کرده بود. دست نوشته هایش هم در این چمدان بود. آقا مهدی (تختی) آن موقع می گفت اگر بابک ۱۸ ساله شد این چمدان را باز می کنم تا او یادگاری های پدرش را ببیند.»
امروز شنبه است، روز سرد و آلوده تهران، شاید ابنباویه خلوتتر از همه هفدهم دیهایی است که از ۵۵ سال گذشته تجربه کرده، چه آن روز که مردمی بود و چه سالها که حکومتی شد: «بچه که بودیم می گفتند پهلوان رستم. بزرگ شدیم گفتند پهلوان تختی. حالا ما به بچه هایمان بگوییم پهلوان ....؟!»
جلال آلاحمد نوشته: «او پوریای ولی نبود، او هیچکس نبود. او خودش بود، بگذار دیگران را به نام او و با حضور او بسنجیم. او مبنا و معنی آزادگی است...»
و او خودش بود. همویی که روزی به عرش بود و روزی به فرش. همتیمها و همبازیهایش او را بایکوت کرده بودند. هرچند که شایعات اختلاف بین قهرمانان کشتی ایران، بالاخره در ۷ آذر ۱۳۴۶ به پایان رسید و عباس زندی به همراه امامعلی حبیبی با غلامرضا تختی آشتی کردند و مشکلات را به دست فراموشی سپردند. تلخ اینکه ۴۰ روز بعد از خبر این آشتی کنان، در ۱۷ دی ۱۳۴۶ خبر درگذشت ناگهانی جهان پهلوان تختی در هتل آتلانتیک تهران اعلام می شود.
روزنامه ها تیتر زده بودند: «دل شیر خون شده بود.»
هنوز هم هستند و شاید اینروزهای پر آشوب و سیاه و مضطرب، خیلی ها میخواهند به هتل آتلانتیک بروند،در آنجا سرک بکشند،بروند به دهه چهل،به جنوب شهر،به زمان لوطی ها و لوطیمنشها. به اتاقی که تختی آخرین بار آنجا دراز کشیده بود…
بوسه میزنم بر دستانی که مردم را شاد کرد
اما قصه جهان پهلوان تختی، حکایت مردمانی است که برای خود قهرمانی میسازند و بعد با بیرحمی در حال و احوال خصوصیاش سرک میکشند و بعدتر با بیرحمی بیشتر، یک شبه او را از عرش به فرش میآورند.
دکتر مصدق در نامهای پس از قهرمانی آقاتختی در المپیک نوشت: «آقای تختی عزیز؛ مردم ایران هرگاه گامی برداشتهاند که میتوانسته منجر به آزادی و بهروزی آنها شود، با دیواری از کجفهمی و خیانت و استبداد راهشان سد شده و حاصل بینتیجه مبارزات صادقانهشان تنها افسردگی عمومی و خزیدن در لاک بیتفاوتی و نسیان بوده. این مردم پاک لایق بهترین شادیها هستند و عموما بدترین غصهها نصیبشان میشود. گویی این تقدیر محتوم ملت شریفمان است. تقدیر سیاهی که اراده ملیمان را سست و ناامیدی بر کشورمان مسلط کرده. مردم حالا تمام شکستهای ملی و اجتماعیشان را پس از آن کودتای شوم، با طعم شیرین پیروزهای شما جبران میکنند. امروز اگر در حصر خانگی نبودم، به استقبالتان آمده و بر دستهایی که مردم افسرده ایران را شاد کردند، بوسه میزدم.»
آلبرت کوچویی، روزنامهنگار و گوینده پیشکسوت رادیو و تلویزیون در کتاب«تختی خانه ندارد» درباره جهانپهلوان نوشته: «فروتن، افتاده، جوانمرد، قلندر و... آنکه بر تشک کشتی چون از ضربه خوردن دست حریف خبردار میشود، هرگز به آن دست نزدیک نشد و پهلوانیهای بسیار. در تقاطع فتحی شقاقی و ولیعصر (پهلوی) در دهه چهل، تقاطعی نبود، بنبست بود. یک گلفروشی بود که بعد از گشایش تقاطع، دیگر نبود. کریستالنامی بهگمانم. صاحب آن، دوست تختی بود. گاه تختی، جلو گلفروشی مینشست. چند مدرسهای آن دور و اطراف بود که بسیاری بهخاطر دیدن پهلوان، راه کج میکردند؛ تا به دیدار او بیایند. ما که بزرگتر بودیم و تماشای پهلوان بسمان بود، آنسوی خیابان به تماشا میایستادیم. ضیافت جوانمردی و پهلوانی بود. چنان جلو بچههای قد و نیمقد دبستانی بهپا میایستاد، که انگار مقام برتر از او هستند.»
ناصر محمدیهر سال روز ۱۷ دی، ۵۰۰ پرس غذای نذری پخش می کرد: «من مدیون تختی هستم.آن زمان فدراسیون مسابقات برگ زیتون را برگزار می کرد که به قهرمان ها طلای ناب می دادند. قرار بود من و تختی با هم کشتی بگیریم آن هم مقابل چشمان بچه محل های مان. تختی آمد روی تشک،صورت من را بوسید و دستم را بالا برد. گفت برنده ناصر است. کشتی نگرفت تا آن مدال طلای ناب به من برسد.»
تختیها، سمت درست تاریخ میایستند
۴۳ سال است که سوار اعتبار جهانپهلوان شدهاند، اما مدالهایش را، همه یادگارهایش را در گونی نگهداشتند و کراوات را از تندیسش حذف کردند و حالا هرکسی که سمت مردم بایستد، هرکسی که صدای مردم باشد، هرکسی که تختیوار قلبش برای مردم درد بگیرد را دور میکنند، به بدنامیاش قدم بر میدارند و برای سکوتش از هم پیشی میگیرند.
نگاه کنید به آنچه که اینروزها بر رسول خادم میگذرد؛ بیش از سه ماه از مردم حمایت کرد، به حکومت تاخت و در آخر او را برای یک بزرگداشت در قزوین، به زورخانه راه ندادند. و بدتر از این، از روز گذشته شروع به تخریب او و افتخارآفرینیهایش کردهاند. همین رسول خادم که در سالهای گذشته در سیستان و بلوچستان، به داد مردم محروم و فراموش شده در جمهوری اسلامی شتافته است و خود گونی سیمان به دوش کشیده.
نگاه کنید به امیررضا خادم، که همین امروز خبر رسید برکنار شده است. او که در چند یادداشت انتقادی در اینستاگرام، به سیاستهای جمهوری اسلامی در اعتراضات تاخته بود.
نگاه کنید به آنچه بر علی دایی و یحیی گلمحمدی گذشت و هرکسی رسیده آنها را نواخته، درخواست سیلی برایشان کرده و اخراج از ایران و نگاه کنید به اعدامهای اخیر؛ هر چهار اعدام شده از جمع بازداشتیهای اعتراضات پس از کشته شدن مهسا (ژینا) امینی، ورزشکارانی بودند که با مردم همراه شدند؛ محسن شکاری، مجیدرضا رهنورد، محمدمهدی کرمی و سیدمحمد حسینی.
تختیها هر زمانی که باشند، سمت درست تاریخ میایستند، سمتی که اینروزها حتما سمت حکومت نیست.
***
غلامرضا تختی، متولد ۵ شهریور ۱۳۰۹ در تهران ۱۷ دیماه ۱۳۴۶ درگذشت. او با بهدست آوردن یک مدال طلا و ۲ نقره همچنان پرافتخارترین کشتیگیر ایرانی در المپیک است. ۲ قهرمانی و ۲ نایب قهرمانی در رقابتهای قهرمانی کشتی جهان و مدال طلای بازیهای آسیایی از دیگر افتخارات او در عرصه ورزش قهرمانی است. تختی اما در کشتی پهلوانی و ورزش زورخانهای نیز فعالیت داشت و صاحب بازوبند پهلوانی ایران در ۳ سال پیاپی بود.
تنها صدای باقیمانده از تختی مربوط به المپیک ۱۹۶۴ است که مرحوم بهمنش داشت که حالا به موزه ملی ورزش، المپیک و پارالمپیک اهدا شده است.
هنوز واکنشها به توهین عضو سپاه قدس در شبکه افق #صداوسیما به #علی_دایی تمام نشده بود که درگیری #مهدی_ترابی و احمد موسوی در دقیقه ۶۰ بازی #پرسپولیس - #نساجی بهانه تازه رسانههای حکومتی برای پروندهسازی علیه یک فوتبالیست معترض و البته مظلومنمایی برای یک فوتبالیست دیگر شد.
حدود دو هفته پیش و پس از بازی هوادار و نساجی در هفته سیزدهم لیگ برتر فوتبال ایران، احمد موسوی بازیکن نساجی قائمشهر و سابق استقلال از کسانی که در یک برنامه تلویزیونی به یحیی گل محمدی سرمربی پرسپولیس توهین کرده بودند انتقاد و از وضعیت اقتصادی گله کرد: «من واقعا نمیتوانم هضم کنم و درباره فوتبال دوست ندارم چیزی بگویم، یک مشت دلقک به اسطورههای ما توهین میکنند. همه چی هم که خوبه؛ دلارمون ۴۰ تومن، سکهمون ۲۰ تومن، خداروشکر!»
رسانههای حکومتی همان موقع این اظهارنظر را بیپاسخ گذاشتند، اما دو هفته بعد احمد موسوی را به محرومیت بلندمدت تهدید کردند، البته در نقش وکیل مدافع مهدی ترابی، بازیکن پرسپولیس که در جریان یک درگیری لفظی با موسوی در بازی روز گذشته با نساجی، اخراج شد.
ایسنا دراینباره صحنه اخراج ترابی نوشته: «در دقیقه ۶۰، بعد تکل بازیکن نساجی، میان احمد موسوی و مهدی ترابی درگیری شکل گرفت و در ادامه بعد از توقف بازی، داور با مشورت داور چهارم، ابتدا مهدی ترابی را با کارت زرد جریمه کرد و لحظاتی بعد کارت زرد دوم را به ترابی داد و او را از زمین مسابقه اخراج کرد. همین امر باعث شد که یحیی گلمحمدی به شدت به تصمیم داور اعتراض کند و از او با فریاد بپرسد: «ترابی چه فحشی داد که او را اخراج کردی؟»این درگیری با دخالت نمیکتنشینان پرسپولیس پایان یافت.»
روایتهای مبهم و حکومتی
درباره دلیل شروع این درگیری و آنچه منجر به اخراج ترابی شد، روایتهای مختلف وجود دارد. برخی به تصاویر پیش از درگیری اشاره کرده اند که در یکی از آنها احمد موسوی انگشت وسط خود را نشان ترابی میدهد. اما نقطه مشترک، شروع درگیری لفظی از سوی موسوی است.
ورزش سه نوشته: «در شرایطی که بازی در زمین پرسپولیس بود، یک اظهار نظر غیرفوتبالی و بیموقع از سید احمد موسوی خطاب به مهدی ترابی موجب شد تا این بازیکن ملیپوش نسبت به مدافع راست نساجی واکنش نشان دهد و درگیری لفظی جدی بین طرفین شکل بگیرد که این صحنه از دید حسین زمانی، داور چهارم دور نماند و او با اعلام این مجادله بین بازیکنان به علی صفایی، از داور خواست به هر دو نفر اخطار دهد. اما بحث بین آنها همچنان ادامه یافت؛ در همین حین که موسوی به ترابی «برو برو» میگفت، بازیکن پرسپولیس بخاطر ناراحتی از حرفهای قبلی موسوی، از کوره در رفت و واکنش شدیدی نسبت به بازیکن نساجی داشت و فحاشی کرد.»
خبرورزشی هم نوشته: «ترابی و موسوی بر سر یک توپ با یکدیگر درگیر میشوند. دو طرف ضمن استفاده از الفاظ رکیک نسبت به هم، یکدیگر را هل دادند و حتی نزدیک بود دست به یقه شوند. شاهدان عینی پشت دروازه نساجی و کنار نیمکت پرسپولیس میگویند موسوی در ابتدا از یک لفظ زشت خطاب به ترابی استفاده کرد و مهاجم سرخپوشان هم از کوره در رفتو بلافاصله هم جواب بازیکن نساجی را داد. پس از کارت داور، مدافع نساجی با دست یک حرکت زشت و زننده به ترابی نشان داد و دوباره باعث عصبانیت ترابی شد و از لفظ زشتی خطاب به موسوی استفاده کرد.»
سایت طرفداری نوشته: «در تصاویر بسته از بازیکنان، لبخوانی گفتگوی علیرضا حقیقی با کریم باقری اینطور نشان داد که حقیقی می گوید: گفته بی…!» یکی دیگر از رسانهها هم نوشته: «موسوی: برو خای… - ترابی: بچه ک…»
به هرحال روایتهایی که وجود دارد، نشان میدهد ماجرا چندان دور از مراودات آشنا و شنیده شده در زمین فوتبال نیست!
فحش داد، اخراج شد
اما احمد موسوی در مورد درگیری خود با مهدی ترابی در جریان بازی دو تیم گفته است: بیاحترامی و فحاشی کرد و داور هم دید و او را اخراج کرد. یک برخورد فوتبالی بود که منجر به فحاشی شد و داور هم صحنه را دید. دوست دارم گزارش را هم ببینم چه مینویسند. یک درگیری فوتبالی بود و مشخص است در جریان بازی چه کسی شروع کرد.
با این حال مهدی ترابی، درباره کلمهای که موجب عصبانیتش شده حرف نزده است. ظاهرا در رختکن یحیی گلمحمدی از شاگردش خواست در کنفرانس خبری بعد از بازی به این موضوع دامن نزد. شاید به همین دلیلترابی وقتی با سوال خبرنگاران در مورد درگیری با احمد موسوی مواجه شد، گفت: «معذرت میخواهم. بالاخره فوتبال است و اتفاق، ببخشید.»
یحیی گلمحمدی در همه سه ماه گذشته با معترضان همراه بوده است و به دلیل اظهاراتش هم نواخته شده و هم تهدید. بازیکنان زیادی از او حمایت کردهاند، از جمله احمد موسوی، بازیکن نساجی.
یحیی یکی از نخستین مربیان ایرانی بود که به حسن عباسی به دلیل توهین به همسران فوتبالیستها تاخت و البته در هفته سوم اعتراضات سراسری در کنفرانس خبری پیش از بازی پرسپولیس - تراکتور گفت: «حال دلمان خوب نیست؛ در این روزهای تلخ که همه مردم ناراحت هستند صحبت درباره فوتبال هیچ فایدهای ندارد. زمانی که حال دلت خوب باشد، فوتبال و بازی میچسبد؛ اما در این شرایط نمیتوانم درباره مسابقه صحبت کنم؛ هم بازی بدون تماشاگر است و هم در هر صورت در روزهایی هستیم که اکثریت مردم با توجه به اتفاقاتی که افتاده ناراحت هستند.»
مماشات نکنید، سنگین محرومش کنید
اما سکوت دیروز ترابی و البته یک اظهارنظر تند دیگر از احمد موسوی، صدای رسانههای حکومتی را درآورد: «همه چیز مشخص بود، مگر میشود کسی بیدلیل اخراج شود؟ داور همه اتفاقات را دید. نمیدانم چرا بعضیها فکر میکنند در زمین بازی مصونیت دارند! این زمین حرمت دارد و ما ورزشکار هستیم.»
و همین جملات با واکنش تند خبرگزاری دولت مواجه شد: «توهین بازیکن نساجی مازندران به مهدی ترابی اتفاقی غیرقابل گذشت است که فدراسیون فوتبال باید واکنش قاطعی در قبال آن داشته باشد.»
ایرنا اینگونه حادثه را روایت کرده است: «شواهد نشان میدهد موسوی آغازکننده این درگیری بوده و به ترابی به دلیل اعتقاداتش توهین زشتی انجام میدهد. در وهله اول انتظار میرفت داور به جای کارت زرد به موسوی کارت قرمز میداد. در هیچ جای دنیا با اینگونه رفتارها اینگونه مماشات نمیشود؛ اما این مماشات صورت گرفت و به جای موسوی، ترابی از زمین بازی اخراج شد.»
البته علی صفایی، داور بازی در دفاع از تصمیمش گفته: «او حرف بدی زد که مستحق اخراج بود.»
سایت طرفداری به نقل از یکی از مخاطبانش درباره داور نوشته است: «بازیکن کم تربیت نساجی ضمن گفتن کلماتی که لایق خودش بود انگشت وسط را به نشانه فحاشی به مهدی ترابی نشان داد و داوری که در قضایای اخیر استوری های متمایل به ضد انقلاب میگذاشت ترابی را از زمین اخراج کرد.»
با این حال خبرگزاری دولت به سخنان دو هفته پیش موسوی اشاره تلویحی کرده و در فدراسیون فوتبال خواسته محرومیت سنگینی برای موسوی درنظر بگیرد: «در عصر جوگیری برخی چهرههای مطرح فوتبالی, موسوی هم به دنبال این است که از این جریان عقب نماند تا اینگونه خودش را مطرح کند. توهین او به ترابی اتفاقی غیرقابل گذشت است و انتظار میرود فدراسیون فوتبال واکنشی مناسب و در حد این اتفاق داشته باشد و این واکنش میتواند محرومیت سنگین موسوی باشد.»
از سوی دیگر خبرگزاری امنیتی فارس هم علت درگیری موسوی و ترابی را چنین روایت کرده است: «توهین زشت یک بازیکن فوتبال که به نظر میرسد با این کارها به دنبال سوار شدن بر موج احساسات عدهای از مردم است در راستای مصاحبههای عجیبی که در چند وقت اخیر انجام داده، بود. حالا سوال این است؛ آیا موسوی به دنبال برهم زدن تمرکز یک ملیپوش کم حاشیه مثل ترابی بوده؟ به نظر میرسد موسوی این سناریو را که از پیش از بازی آغاز کرده بود در جریان بازی تکمیل کرد.»
شناکردن خلاف جهت آب
هواداران فوتبال در ایران، مهدی ترابی را یک فوتبالیست حکومتی میدانند. هافبک پرسپولیس پیشتر هم به خاطر شادیهای پس از گلزنیاش در بازی ها در حالی که اکثر بازیکنان از شادی کردن ممانعت می کردند با انتقادات تندی مواجه شده بود.
مهدی ترابی از معدود بازیکنان فوتبال ایران است که همواره ارادت خود را به حکومت و رهبر جمهوری اسلامی نشان داده و در اعتراضات پس از کشته شدن مهسا امینی همبه صراحت از نظام حمایت کرد.
مهرماه، در هفتههای نخست شروع اعتراضات و پس از بازداشت حسین ماهینی گفته شد بازیکنان پرسپولیس نمیخواستند با تراکتور بازی کنند. در همان زمان که بازیکنان با مدیرعامل تیم کلنجار میرفتند، مهدی ترابی با هیچکس دمخور نشد و البته شنیده شد درواکنش به تصمیم بازیکنان، گفته: «اگر شده، به تنهایی به ورزشگاه آزادی میروم.»
اما ترابی در همان بازی پرسپولیس - تراکتور، پنالتی دیرهنگام و مشکوک پرسپولیس را خراب کرد. او که تنها بازیکن پرسپولیس بود که بدون مچبند مشکی وارد زمین شد، درحالی پشت توپ ایستاد که یحیی گلمحمدی، سرمربی تیم، پیش از بازی و در رختکن، یورگن لوکادیا، مهاجم هلندی و گریخته از ایران را مامور پنالتی کرده بود.
یکی از بازیکنان پرسپولیس دراین باره گفته بود: «زیر پیراهنش شعار نوشته بود. میخواست وقتی گل زد پیراهنش را بالا بزند و دوباره نشان بدهد؛ فقط میدانستیم دوباره در حمایت از رهبر نوشته. پنالتیزن تیم که اصلا کس دیگری بود، اما مهدی میخواست جلوی دوربینها شادی کند و شعار روی پیراهنش را نشان بدهد.»
مهدی ترابی در اعتراضات آبان ۹۸، پس از گلزنی برای پرسپولیس، پیراهن خود را بالا زد که روی آن نوشته شده بود: «تنها راه نجات کشور، اطاعت از رهبری.» او سپس در کنفرانس خبری گفت: «من این کار را برای دل خودم کردم و هیچ کس بالاتر از مقام رهبری برای من نیست.»
از سوی دیگر خبرهایی از درگیری ترابی با سردار آزمون در اردوی تیم ملی پیش از جام جهانی هم منتشر شد.
از روز تعطیلی لیگ برتر فوتبال ایران در هفته یازدهم، تا دربی ۹۹ استقلال و پرسپولیس که بیش از ۵۰ روز بود، ورزشگاه آزادی با سکوهای ناایمن و بعضا فروریخته، ناگهان ایمن شد!
یکی از زیرمجموعههای وزارت راه و شهرسازی رسما اعلام کرده سکوهای ورزشگاه آزادی امکان فروریختن ناگهانی دارند؛ بلایی که ناگهان سر متروپل، ورزشگاه متقی ساری و پلاسکو آمد.
علی دایی در یکی از اعتراضات مکتوبش به جمهوری اسلامی در همین اعتراضات اخیر، نوشته: «در کدامین ورزشگاهی که شما ساختهاید، من به اینجا رسیده و دیده شدهام.» اشاره مستقیم علی دایی به ناتوانی جمهوری اسلامی است که در ساخت یک ورزشگاه بزرگ که خاطرات عمومی مردم ایران را میزبانی کرده باشد، ناتوان بوده. ورزشگاه آزادی (آریامهر)، بزرگترین و معروفترین استادیوم ورزشی ایران در دنیا، نیم قرن پیش با طراحی عبدالعزیز فرمانفرمائیان، طراحی کرد و ساخت و نوستالژیهای ملی زیادی به خود دیده. اما اکنون گرفتار فرسودگی و بازسازیهای نصفه و نیمه شده است.
ورزشگاهی که غیر از مشکلات شبکه برق، نور و جمع آوری آبهای سطحی، فرسودگیهای اساسی در سازه دارد. آخرین بازسازی پر سر و صدای ورزشگاه آزادی، در آبان ۱۳۹۷ بود؛ به بهانه صعود پرسپولیس به فینال لیگ قهرمانان آسیا، کنفدراسیون فوتبال آسیا فدراسیون فوتبال را برای بازسازی این سرمایه ملی تحت فشار گذاشت و تهدید کرد که اگر اقدامات فهرست شده انجام نشود، پرسپولیس مجبور به بازی در کشور دیگری می شود.
در آن بازسازی محدود که ناگهان تعدادی سرویس بهداشتی هم کشف شد، اما هیچ توجهی به مقاومسازی سکوهای تماشاگران نشده بود و بیشتر بزک کردن ورزشگاه برای خوشآمد AFC انجام شد. البته از سال ۱۳۹۵ تا ۱۳۹۷ وزارت ورزش فقط سه زون از ۷۲ زون ورزشگاه را مقاوم سازی کرد. در فاز بعدی قرار بوده ۱۵ زون دیگر از ورزشگاه مقاوم سازی شود.
در همان زمان فرهاد نیکوخصال، مدیر وقت ورزشگاه آزادی اعلام کرد که بیشترین فعالیت بازسازی در بخش ویآیپی، اصلاحاتی در معابر، جایگزینی صندلیهای قدیمی، اصلاح اتاق داوران، دبیرخانه کنفدراسیون آسیا، اتاق ناظرین، اتاق بررسی دوپینگ، کنفرانس خبری و محوطه میکسدزون و اصلاح پشت دروازهها بودهاست.
همین حالا بازسازی کنید، ۲۵ سال هم دیر شده!
یکی از بازسازیهای پرهزینه و طولانی ورزشگاه آزادی، در سالهای ۸۱-۸۲ انجام شد؛ صندلی به طبقه اول اضافه شد و چمن و زیرسازی آن تغییر کرد. اکنون و پس از ۲۰ سال، مدتی است که خبرها و تصاویر مختلفی از نشست سکوهای تماشاگران و وضعیت بحرانی در طبقه دوم جایگاه تماشاگران حکایت دارد؛ حمزه شکیب، رییس سازمان نظام مهندسی چندی پیش دراینباره به خبرآنلاین گفته: «ایراد اصلی مربوط به طبقه دوم ورزشگاه است؛ترکها طرههای طبقه دوم آشکار است و شرایط بحرانی دارد. از نظر من ایراد اصلی در این طبقه است که باید برایش فکر اساسی شود.»
پیش از شکیب البته احمد مددی، مدیر پیشین ورزشگاه آزادی در هشدارهای صریحتری، گفته بود: «ورزشگاه آزادی با پدیده «شکست سکوها» مواجه شده و با توجه به اینکه زیر این سکوها عمق وجود دارد و احتمال آسیب و حادثه است.»
او گفته باید ورزشگاه آزادی پس از نیم قرن، حتما بازسازی شود: «من تحقیقاتی انجام دادم و ورزشگاه بزرگ دنیا هر ۲۵ الی ۳۰ سال بازسازی شده است اما در ورزشگاه آزادی ۵۰ سال است که این اتفاق رخ نداده است. برخی هنوز باور ندارند و برخی آن را شیطنت می دانند اما مگر می شود به مردم دروغ گفت.»
مدیر پیشین ورزشگاه آزادی برای تصویرسازی از میزان خطرناک بودن استادیوم آزادی، آن را با متروپل آبادان که اوایل امسال ناگهان فروریخت، مقایسه کرده: «در یک سال اخیر بارها تعداد زیادی از سکوها در مناطق مختلف فرو ریختهاند و مجبور به ترمیمهای مقطعی شدیم، مستندات آن هم موجود است. در آخرین بازی استقلال و نفت مسجدسلیمان در لیگ گذشته هم شاهد بودید که قسمتی از سکوها برگشت. نمیدانم چرا برخی دوست ندارند واقعیتها به مردم گفته شود، آیا باید منتظر باشیم که یک متروپل دیگر رخ دهد؟ تأکید میکنم آخرین بررسیهایی که انجام شده است، نشان میدهد که نقاط خطرزا، برخی سکوهای آزادی را تهدید میکند و احتمال صدمات و آسیبهای جدی به تماشاگران وجود دارد.»
سکوهایی که احتمالا روی سر هواداران آوار میشوند
مهدی تاج، رئیس فدراسیون فوتبال پس از جام جهانی، تاکید زیادی داشت که دربی ۹۹ را با تماشاگر برگزار کند، هرچند نهادهای امنیتی این اجازه را به سازمان لیگ ندادند، اما شاید اگر دربی برگزار میشد و حتی نیمی از ظرفیت استادیوم آزادی هم پر میشد، باید یک فاجعه را به چشم میدیدیم. استادیوم آزادی اکنون کمی بیشتر از ۷۸ هزار نفر ظرفیت دارد و برگزاری هر مسابقه پرتماشاگر در آن یکی از پرریسکترین اجتماعات عمومی است.
به گفته مدیر پیشین ورزشگاه آزادی، باید ۶۹ زون سکوهای ورزشگاه آزادی سبکسازی شوند: «اخیرا با پیگیری صورت گرفته مناقصه ۱۵ زون از ۶۹ زون برای سبک سازی اتفاق افتاده است، اما کافی نیست و باید همه ۶۹ زون سبک سازی شود تا ورزشگاه آزادی پویا و فعال باشد.»
حمزه شکیب، رییس سازمان نظام مهندسی هم دراینباره گفته: «مشکل همین مشکل ترک های زون هست که البته دوستان می گفتند بخش هایی را در این زمینه ترمیم کرده اند. البته با همین مشاهده میدانی چشمی هم می شد دید این ترمیم انجام گرفته چندان اصولی نبوده و وزن زیادی را به ستون ها تحمیل کرده است. هرچند دوستان اعتقاد داشتند که این ترمیم ها استاندارد است اما بر اساس تجربه ای که دارم فکر می کنم این ترمیم انجام گرفته باعث سنگین شدن زون ها شده است.»
نکته جالب اینجاست که با وجود همه این ایرادات، عاصم یوسفی مسئول شرکت توسعه و نگهداری اماکن ورزشی اعلام کرده بعد از ۵۰ سال برای استادیوم آزادی گواهی ایمنی گرفته است، ظاهرا همه ترمیم هم در مدت فقط دو ماه انجام شده است؛ تعطیلی لیگ به بهانه جام جهانی تا دربی ۹۹.
او گفته: «در ۱۵ ماه گذشته از یک شرکت که نماینده یک شرکت بین المللی که مجوز استاندارد دارد، دعوت کردیم و روی ورزشگاه کار کردند و یک گواهی به ما دادند. این گواهی همان گواهیست که ای اف سی از ما درخواست کرده بود! تطبیق مواردی است که ای اف سی از ما ایراد گرفته است.»
اما وزارت راه و شهرسازی چنین چیزی را رد میکند؛ محمد مهدی حیدری رئیس مرکز تحقیقات راه و مسکن و شهرسازی گفته: «بر اساس بررسی های انجام گرفته تعدادی از سکوهای ورزشگاه نیاز به مقاوم سازی داشتند. ما حتی به آنها اعلام کردیم در سکوهایی که مشکل دارند و نیاز به ترمیم و مقاوم سازی دارند طرفداری ننشیند یا در صورت لزوم کمتر از نیمی از گنجایشش روی آن سکوهابنشینند. اما اینکه گفته اند مجوز ایمنی صادر شده حتی نمی دانیم که این مجوز را چه شرکتی برای شان صادر کرده و اقلا تحقیقات ما در این زمینه به پایان نرسیده است.»
پس از مدتها مذاکره و خبرهای ضد و نقیض، بالاخره کریستیانو رونالدو با قراردادی ۲۰۰ میلیون یورویی و ۳۰ ماهه به النصر عربستان سعودی پیوست.
هنوز جام جهانی شروع نشده بود که خبرهای روزانه درباره حضور کریس رونالدو در النصر عربستان سعودی آنقدر پررنگ بود که گویی هیچ خبر دیگری در فوتبال دنیا وجود نداشت.
عربستان سعودی در یک برنامه از پیش تعیین شده، با مذاکره با رونالدو در جام جهانی، توانست رقیب دو دهه خود در فضای رسانهای عرب و جهان را به چالش بگیرد؛ قطر.
فوتبال عربستان سعودی در حالی سراغ کریس رونالدو رفته که قهرمان فصل گذشته لیگ قهرمانان آسیا از این کشور بود و البته تیم ملی عربستان سعودی بود که نخستین شگفتی جام جهانی ۲۰۲۲ را رقم زد؛ باخت آرژانتین با مسی اسطورهای که در روز آخر مسابقات، کاپ قهرمانی را بالای سر برد.
فایننشیال تایمز چند هفته ماه پیش از جام جهانی ۲۰۲۲ درباره سرمایهگذاریهای جدید در فوتبال عربستان سعودی نوشت: «صندوق سرمایه گذاری عمومی عربستان سعودی امسال بیش از 2 میلیارد دلار را به قراردادهای اسپانسری بلندمدت جدید فوتبال اختصاص داده است که نشانه ای از جاهطلبیهای رو به رشد پادشاهی در محبوب ترین ورزش جهان است.»
جالب اینکه سال گذشته صندوق سرمایهگذاری عربستان سعودی باشگاه نیوکاسل انگلستان را خرید.
سفیر نخستین جام جهانی با میزبانی سه قاره
گوشههایی تازه از هدف سعودیها برای استخدام گرانقیمت رونالدو به گوش میرسد؛ رونالدو سفیر فوتبال عربستان سعودی میشود برای کسب میزبانی نخستین جامجهانی سهقارهای؛ مصر، یونان و عربستان سعودی!
گزارشی که روزنامه اسپانیایی مارکا درباره آن نوشته: «رونالدو تا سال ۲۰۲۵ بهعنوان بازیکن برای این تیم بازی خواهد کرد و بعد از آن سفیر پرونده نامزدی عربستان سعودی با مصر و یونان برای برگزاری جام جهانی ۲۰۳۰ خواهد شد.» و البته از این انتقال حداقل ۲۰۰ میلیون یورو نصیب CR7 میشود.
تقریبا مشابه پروژهای که قطریها در سالهای گذشته با ژاوی هرناندز و چند ستاره اسپانیایی دیگر اجرا کردند.
ماجرای حضور ستاره پرتغالی فوتبال دنیا در فوتبالی که زمانی توسط آلمان در جام جهانی تحقیر شده بود و در جام جهانی ۲۰۲۲ با شکست دادن قهرمان جام در بازی نخست، اعاده حیثیت کرد، داستان حسرتباری برای ایرانیهاست است. جالب اینکه هواداران ایرانیها باید امیدوار باشند در لیگ قهرمانان آسیا با النصر همگروه شوند تا شاید پای کریس رونالدو به ایران هم باز شود.
رونالدو زندگی لوکسی در عربستان خواهد داشت. سان انگلستان نوشته: «النصر در ریاض پایتخت عربستان سعودی مستقر است که دمای آن میتواند از ۵۰ درجه فراتر برود و طوفانهای شن هم در آن رایج است. آنجایی که زمانی یک بیابانی گسترده بود که توسط درختان نخل احاطه شده بود، اکنون به کلانشهری از آسمانخراشها، مراکز خرید پر از طراحان سطح بالا و همچنین مساجد تاریخی بدل شده است. ریاض تعدادی محله ثروتمند دارد. رونالدو و خانوادهاش میتوانند در آلمحمدیه مستقر شوند که در آن زندگی شبانه باورنکردنی از جمله بهترین رستورانهای شهر دیده میشود. یا النخیل محله دیگری که مملو از بهترین مدارس بینالمللی برای آموزش فرزندانشان است، انتخاب خوبی خواهد بود.»
سان درباره چیزی که رونالدو از این انتقال بدست میآورد مینویسد: «مهمترین چیز برای رونالدو و هرکسی که او را برای باشگاه بعدیاش انتخاب کند، خوشحالی فرزندان اوست. او باید جورجینا رودریگس و فرزندانش کریستیانو جونیور، اوا، متئو، آلانا مارتینا و بلا را در ادامه مراحل فوتبال حرفهایاش در نظر بگیرد. علاوه بر این مبلغی که دستکم ۵۰۰ میلیون پوند تخمین زده میشود به ثروتش اضافه خواهد شد و زندگی در عربستان سعودی میتواند او را پادشاه و جورجینا را ملکه کند. یک عمارت در محوطهای خارج از خانه به دور از چشمان کنجکاو که در آن قوانین سختگیرانه کشور اسلامی عربستان سعودی هم وجود دارد، میتواند راحت و کارساز باشد.»
بعضی از ایرانیها که برای گرفتن امضای یادگاری از پله در فرودگاه مهرآباد او را دوره کرده بودند بهجای کاغذ، سفتههای سفیدی را به پله میدادند! پله هم که از ماجرا بیخبر بوده بعد از امضای چند سفته کمی شک میکند و با خنده و زبان بیزبانی به آنها میگوید: کاغذ سفید برای امضا بدهید!
این روایتی است از استقبال ایرانیان از پله که کیهان ورزشی چاپ کرده؛ اردیبهشت ۱۳۵۱ که تیمسار خسروانی رئیس باشگاه تاج از تیم سانتوز، تیم همیشگی پله که آن روزها در ترکیه اردو داشت، دعوت کرد تا چند روزی سفر را طولانی کند و به ایران بیاید ۵۰ سال قبل روزی که پله به تهران آمد، وارد فرودگاه مهرآباد شد و جمعیت قابل توجهی از ایرانیان به استقبال او رفتند.
تیم برزیلی با ۲۴۰ هزار تومان که از تیمسار خسروانی گرفت، برای بازی به تهران آمد.
تیم ملی در پیونگ یانگ بود برای بازی با کره شمالی. از آنجا هم قرار بود به کشور تایلند برود تا در جام ملتهای آسیا حضور یابد. حجازی، کارگرجم، قراب، جباری، حق وردیان و غلامحسین مظلومی و همه ستارگان تاج همراه تیم ملی در شرق آسیا بودند به همین دلیل پیشنهاد شد به جای تیم تاج، تیم منتخب تهران با بازیکنان برتر تیم های مختلف که ملی پوش نبودند به مصاف تیم سانتوز برود.
دو گل پله مردود شد!
تیم منتخب با این ترکیب به میدان رفت؛ کیوان نیک نفس درون دروازه، حسن حبیبی و مهدی لواسانی در دفاع، عزت جان ملکی و مسعود معینی مدافعان کناری، همایون شاهرخی، نصراله عبدالهی (رودروی پله) و اصغر ادیبی (بازیکنی از پرسپولیس) در خط میانی. حسین باباخانلو، غلام وفاخواه و پرویز میرزاحسن در خط حمله... با قضاوت عبدالرضا موزون و دستیاری محمد صالحی و منوچهر نبوی این بازی آغاز شد.
در نیمه اول پله گل زد و پرویز میرزاحسن بازی را به تساوی کشاند، بازی تا دقیقه ۸۲ یک - یک بود. داور بازی ۳ گل سانتوز را مردود اعلام کرد، ۲ گل را پله زده بود! اما در ۸ دقیقه پایانی، سانتوز ۴ گل دیگر زد و ۵ - یک برنده شد، تماشاگران شروع به هو کردن تیم منتخب کردند، سوت پایان نواخته شد اما بازیکنان همگی در پی گرفتن عکس یادگاری با پله بودند!
جو حضور پله در ایران آنقدر بود که نام باشگاه دیهیم، یکی از تیم های زیر مجموعه تاج در نارمک، به پله تغییر یافت. باشگاه دیهیم هم استادیوم پله نام گرفت.
مرحوم پرویز ابوطالب، بازیکن سابق تاج و دیهیم و مدرس فوتبال و مربی تیم ملی جوانان، پله را بر بالین پسر تازه به دنیا آمده اش در بیمارستان آسیا برد و نام فرزند نورسیده اش را پله گذاشت. پله ابوطالب بعدها مهندس مکانیک شد نه فوتبالیست.