نخستوزیر سوئد از احتمال نقش یک قدرت خارجی در قتل سلوان مومیکا، آتشزننده قرآن، خبر داد
اولف کریسترسون، نخستوزیر سوئد، از احتمال نقش داشتن یک قدرت خارجی در قتل سلوان مومیکا، آتشزننده قرآن در سوئد، خبر داد. او پنجشنبه ۱۱ بهمن، در نشستی خبری اطمینان داد که سرویسهای امنیتی عمیقا درگیر تحقیق درباره این ماجرا هستند.
نخستوزیر سوئد گفت بدیهی است که «خطر ارتباط یک قدرت خارجی با این قتل» وجود دارد.
سرویس امنیتی سوئد اعلام کرد در حال ارزیابی تاثیر این تیراندازی بر امنیت این کشور است. سرویس امنیتی دانمارک نیز به تحقیقات درباره پرونده کشته شدن مومیکا اضافه شده است.
بهدنبال قرآن سوزاندنهای مومیکا، علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، ۳۱ تیر ۱۴۰۲ در پیامی اعلام کرد دولت سوئد باید عامل آتش زدن قرآن را به دستگاههای قضایی کشورهای اسلامی تحویل دهد و «اشد مجازات برای "عامل این جنایت" مورد اتفاق همه علمای اسلام است».
شماری دیگر از مقامهای جمهوری اسلامی نیز خواهان اخراج سفیر و تعطیلی سفارت سوئد در ایران شدند.
سلوان مومیکا، پناهنده عراقی در سوئد که با آتش زدن قرآن موجی از واکنشها را در کشورهای اسلامی برانگیخت، به ضرب گلوله در آپارتمانی در حوالی پایتخت سوئد کشته شد.
او در خانهای در شهر سودرتالیه در نزدیکی استکهلم هدف قرار گرفت.
رسانههای سوئد از بازداشت پنج نفر در این رابطه خبر دادند.
بر اساس اطلاعاتی که پلیس در حال بررسی آنهاست، او در حال پخش یک برنامه زنده از تیکتاک بوده که کشته شده است.
مومیکا در ماههای گذشته چندین بار اقدام به سوزاندن قرآن کرده بود.
اقدام او برای آتش زدن قرآن و پرچم عراق در مقابل سفارت عراق در استکهلم موجی از واکنشها را برانگیخت.
گفته میشود مومیکا پیش از این از رهبران سازمان حشد الشعبی تحت حمایت جمهوری اسلامی بوده است و بعدها با یکی از رهبران تیپ بابل این سازمان دچار اختلاف شده است.
اولف کریسترسون، نخستوزیر سوئد
اواخر تیر ماه سال گذشته، پس از این که معترضان عراقی در واکنش به سوزانده شدن قرآن به دست مومیکا به سفارت سوئد در بغداد حمله کرده و ساختمان آن را آتش زدند، سوئد، کاردار سفارت عراق را در استکهلم احضار کرد و سفارت خود را در بغداد بست.
وزارت خارجه عراق ضمن اعلام اعتراض به این اقدام، خواستار استرداد مومیکا به این کشور برای دادگاهی کردنش شد.
سوئد در سال ۲۰۲۳ هشدار تروریسم خود را به دومین سطح بالا رساند و نسبت به تهدیدات علیه سوئدیها در داخل و خارج از کشور هشدار داد.
پاییز گذشته و در جریان یک حمله مسلحانه در بروکسل، دو نفر سوئدی کشته شدند که مرد ضارب در این حمله گفته بود قرآن «خط قرمز» اوست و او آماده است خود را برای آن قربانی کند.
پیشتر دادگاه مهاجرت سوئد با اخراج مومیکا با عنوان این که «با سوزاندن قرآن موجب ایجاد تنش در روابط کشورهای اسلامی با استکهلم شده»، موافقت کرده بود.
قرار بود یک دادگاه در استکهلم پنجشنبه حکم خود را در مورد این که «آیا مومیکا به دلیل تحریک به نفرت گناهکار است یا نه»، صادر کند.
حسین ظفری، سخنگوی سازمان مدیریت بحران گفت: «اولویت اصلی ما زلزله، سیل و آتشسوزیهایی است که در بخشهای صنعتی در حال افزایش است.»
او اضافه کرد: «پدیده فرونشست نیز از مسائلی است که با آن مواجه شدهایم.»
بر اساس اطلاعات رسیده به ایراناینترنشنال، وزارت اطلاعات بهنام بدری، برادر آرزو بدری، زن قربانی حجاب اجباری را از روز سهشنبه ۹ بهمن بازداشت و به شهر ساری منتقل کرده است.
بهنام بدری در دیماه نیز به دلیل پیگیری وضعیت خواهرش به مدت یک هفته بازداشت شده بود.
در پی لغو مجوز پرواز هواپیمایی ایرانایرتور به پاریس از سوی دولت فرانسه، سازمان هواپیمایی ایران اعلام کرد فرانسه «در یک اقدام غیرمنتظره از ۴۸ ساعت مانده به پرواز»، عدم امکان انجام آن را بدون ذکر دلیل روشن و واضح اعلام کرده است.
محمدعلی ویشکایی، مدیرکل مدیریت بحران استان گیلان گفت: «میزان بارشها به حداقل رسیده و تالاب انزلی در حال خشک شدن است. در گیلان هم مانند جنوب ایران با پدیده ریزگردها مواجه شدهایم.»
او افزود: «دریای خزر که تامینکننده بخشی از آب تالاب بوده، عقبنشینی چشمگیری داشته است.»
همنسلان من شاید تصویر صف طولانیِ جلوی نخستین شعبه مکدونالد در مسکو را به یاد بیاورند: ۳۱ ژانویه ۱۹۹۰ میلادی. میخائیل گورباچف با قول اصلاحات گسترده روی کار آمده بود و درهای اتحاد جماهیر شوروی را به روی «مظاهر سرمایهداری» باز کرد، اما برای نجات دولت کمونیستی دیر شده بود.
مردمانی که هفت دهه قهرمانسازی و دشمنسازی را تجربه کرده بودند، حالا به چیزی جز آنکه مثل ساکنان آنسوی دیوار آهنین زندگی کنند رضایت نمیدادند. مثل جوانهای امروز ایران «زندگی معمولی» میخواستند.
حاکمان مستبد گاه در مواجهه با نارضایتی گسترده فضای بسته را برای نمایش هم که شده کمی باز میکنند و سپس از ترس اینکه کنترل اوضاع از دستشان خارج شود، با همان آزادی نمایشی هم بهشدت برخورد میکنند؛ و اینگونه کلاهشان را باد میبرد.
جمهوری اسلامی ایران و اتحاد جماهیر شوروی، علیرغم تفاوت ماهوی در ایدئولوژی، از لحاظ ساختاری، بهویژه در حوزه نظام سیاسی و سرکوب آزادیها، شباهتهای بسیاری دارند. قدرت در نهادهای خاص، نظیر پولیتبورو و حزب کمونیست در شوروی و شورای نگهبان و دفتر رهبری در ایران متمرکز است. رقابت سیاسی واقعی نیست. و نهادهای انتخابی زیر سایه نهادهای غیر انتخابی قرار دارند.
در شوروی، مخالفان را به اسم «دشمنان خلق و انقلاب» سرکوب میکردند. دغدغه حکومت حفظ انقلاب و دستاوردهای آن بود و شهروندان راهی جز فرمانبری یا پذیرش تاوان سرپیچی نداشتند. در ایران نیز مخالفان را با تکیه بر یک ایدئولوژی مرکزی (اسلام سیاسی) سرکوب میکنند.
در شوروی، نهاد گلاولیت متصدی اصلی سانسور و نظارت بر نویسندگان و مطبوعات بود. در ایران، این نقش به عهده وزارت ارشاد، شورای نظارت بر فضای مجازی و نهادهای مشابه است. اما همانطور که در شوروی، نسل جوان به فرهنگ غربی روی آورد و از کمونیسم دور شد، در ایران هم جوانان نمادهای انقلاب اسلامی، از حجاب اجباری تا ادبیات مذهبی، را کنار گذاشتهاند.
ایران پس از قتل حکومتی مهسا امینی و اعتراضات ۱۴۰۱، بیشباهت به سالهای پایانی شوروی نیست. اگر زمانی رونالد ریگان، رئیسجمهور آمریکا درباره شوروی جوک میگفت، در ماهها و سالهای آخر خود مردم شوروی دولت کمونیستی را مسخره میکردند. در ایران امروز نیز چادر، عمامه و ریش دیگر کارکردهای نمادین دهه شصت را ندارند.
نسل جوان ایرانی، همچون جوانان شوروی دهه ۸۰، هر روز با فضای بیرون از مرزها آشناتر میشود هرچه دسترسی به فنآوری آسانتر و نسل جوان با دنیای خارج آشناتر شده، فاصله باورها و ارزشهای این نسل با نسل حاکمان هم بیشتر شده است. دیگر از دور هم میتوان دید که شعار «یا روسری یا توسری» بر این نسل کارگر نیست. خفقان دهه اول انقلاب به این سادگی برنمیگردد.
امیل دورکیم، جامعهشناس نامدار فرانسوی، میگوید شکاف میان نسلها در بُعد هویتی و فرهنگی، ساختارهای اجتماعی را عمیقا متاثر میکند. وقتی این شکاف به حدی برسد که اختلاف به تقابل آرمانها بدل شود، یکی از آن دو باید از میدان به در شود.
دختران و پسران ایرانی که با وجود دشواریهای معیشتی، به هر بهانهای میرقصند و شادی میکنند، مثل صف جلوی مکدونالد در مسکو (یا شاید مثل انفجار چرنوبیل چند سال پیش از آن) نشانهاند. نشانههایی که رهبران روس زیر فرش زدند که همه چیز را عادی جلوه دهند. تنها چند بهار پیش از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی.