تازهترین فیلم محمد رسولاف که بهصورت مخفیانه و بدون رعایت قوانین حجاب اجباری در ایران ساختهشد، پس از موفقیتهای بینالمللی در فستیوالهای مختلف از جمله کسب جایزه ویژه هیات داوران از جشنواره فیلم کن و اکران موفق در فرانسه، این هفته در جشنواره فیلم لندن بهروی پرده رفت.
نخستین جملات فیلم «دانه انجیر معابد» توصیفی است از این درخت. درختی که دانههای آن از طریق فضلهی پرندگان بر روی تنهی درختان دیگر سقوط میکنند، روی این تنهها جوانه زده، رشد کرده و ریشههایشان را رو به زمین میفرستند. شاخههای این گیاه تنه درخت میزبان را در برگرفته و بهتدریج آن را خفه میکنند. هرچه پس از آن در فیلم اتفاق میافتد ادامهای بر همین داستان تمثیلی است. نظامی پوسیده که هرکس که داخلش باشد را به نابودی میکشد.
«ایمان» (با بازی میثاق زارع) مردی جاهطلب است که پس از سالها تلاش، بازپرس دادگاه انقلاب شده. به این امید که بتواند خانهای سهخوابه، حقوقی بالاتر و اعتباری بیشتر کسب کند و در سالهای بعد بر کرسی قضاوت بنشیند. در ابتدای فیلم او تلاش میکند وجدان قضایی داشته باشد اما خیلی زود تن به سیستمی میدهد که از او فقط اطاعت و صدور حکم اعدام میخواهد. در پشت این زندگی کاری، در خانه ایمان، همسر و دو دخترش قرار دارند. سه زن از سه نسل مختلف که هر کدام قرار است نقش یک نسل تاریخی را بازی کنند. در این میان دو ماجرا اتفاق میافتد که قصه را پیش میبرد. اول اسلحهای که برای حفاظت به ایمان داده شده و دوم شروع انقلاب مهسا و اعتراضات «زن، زندگی، آزادی». اسلحهی ایمان در نیمهی فیلم ناپدید میشود و این آغازی است بر درامی که سرنوشتش با زندگی و خانواده او گره خورده است. در لابهلای فیلم، رسولاف از تصاویر واقعی اعتراضات «زن، زندگی،آزادی» استفاده کرده. همچنین سکانسی بسیار تکاندهنده از دختری دارد که چشمش با گلولههای ساچمهای نیروهای امنیتی آسیب دیده است.
فیلم «دانه انجیر معابد» قرار است حکایت تغییر مردی باشد که از «انسان» به «حیوان» و از «بازپرس» به «قاتل» تبدیل میشود. سه زن زندگی ایمان، نجمه همسرش (با بازی سهیلا گلستانی) و دو دخترش (با نقشآفرینی مهسا رستمی و ستاره ملکی) هرکدام بهروش خود میکوشند در برابر این دگماتیسم روبهرشد بایستند. همسر ایمان زنیست سنتی که از موجودی تسلیم که فقط آرامش میخواهد و خواسته مهمش ماشین ظرفشویی است، بهمرور و بهکندی تغییر میکند. دختر بزرگتر جوانی است باهوش و تحصیلکرده که میکوشد نسل پیش از خود را با زبان گفتار و منطق متوجه اشتباهاتش کند. اما دختر کوچکتر که ۱۶سال دارد، از نسل زد، فرصت این بازیها را ندارد. او با شجاعت بر مردسالاری نهادینهشده میشورد و برای غلبه بر پدر از همان اسلحهای استفاده میکند که در ابتدای فیلم با نشانههایی جنسی وارد داستان شده و نمادی از مردسالاری است.
ما ایمان را هرگز در برابر متهمانش نمیبینیم، اما در خلال فیلم میفهمیم که او نقشی مهم در سرکوب معترضان «زن، زندگی، آزادی» ایفا کرده است. تا به آنجا که نامش در شبکههای اجتماعی افشا میشود. یکی از سکانسهای درخشان فیلم همان وقتی است که ایمان هراسان از افشای نامش به خانه بازمیگردد و در طول مسیر حتی از سایهی خودش هم میترسد. با اینحال ایمان دقیقا مانند جمهوری اسلامی عمل میکند. هر لحظه بیشتر و بیشتر از واقعیت جامعه و از جمله خانوادهاش دور میشود، به خرابه و ساختارهای سنتی نابودشده پناه میبرد و دست آخر وقتی اقتدارش را از دست میدهد، برای نشاندادن قدرتش، به خشونت، بازجویی و زندانی کردن همسر و دخترانش دست میزند. اما مانند جمهوری اسلامی هیچکدام از اینها نمیتواند او را از ورطهی نابودی نجات دهد.
رسولاف مانند فیلمهای پیشین خود از نمادگرایی بهعنوان عنصری پیشبرنده استفاده میکند. هرچند اگر این نمادها لزوما برای مخاطب غربی قابل درک نباشند، اما رسولاف اصرار دارد تا با بردن مخاطب به فرامتن، او را در جایگاهی بنشاند که نه لزوما بیننده اثر، بلکه تکمیلکننده آن باشد. نمادها در سرتاسر داستان پراکندهاند. از اسم شخصیت اصلی فیلم «ایمان» گرفته تا تصاویر دست انتهای فیلم که یادآوری دست قطعشده قاسم سلیمانی است. پیشتر هم در سکانسهایی از فیلم که در راهروهای دادسرا میگذرد، تصاویر مقوایی سلیمانی را دیده بودیم که یادآور همان «امام مقوایی» معروف مراسم دهه فجر است. نشانهای دیگر از باسمهای بودن حکومتی که بر پروپاگاندا بنا شده است. این نمادپردازیها گاهی افراطی میشوند، از جمله وقتی پدر خانواده برای بازداشتیهایش بهسبک زندانهای آلمان نازی کنسرو لوبیا باز میکند. با اینحال فیلم «دانه انجیر معابد» مجموعا توانسته از گردنهی خطرناک شعار بگذرد. گردنهای که خصوصا در فیلمهای سیاسی روز بهراحتی قربانی میگیرند.
فیلم «دانه انجیر معابد» شاید بهترین فیلم رسولاف نباشد. خصوصا برای کارگردانی که آثاری مانند «جزیرهی آهنی»، «به امید دیدار»، «لرد» و «شیطان وجود ندارد» را در کارنامه دارد. با اینحال «دانه انجیر معابد» فیلمی بسیار ارزشمند در تاریخ سینمای ایران است. از آنرو که زبان گویای بیپروای تاریخ معاصر است. زبانی بدون سانسور و بدون افتادن در دام ایهامگراییهای شبههنری. رسولاف در این فیلم با زبانی روشن و بدون لکنت، قصهای کاملا امروزی را با بهترین روش ممکن (با توجه به محدودیتهای فیلمسازی مخفی در ایران) روایت میکند.
فیلمهایی مانند «دانه درخت انجیر معابد» و «کیک محبوب من» نشانههایی هستند از سینمایی که دیگر تن به قوانین قرون وسطایی سانسور و ممیزی نمیدهند. سینمایی پیشرو که تصویری واقعیتر از ایران را نمایش میدهند. تصویری از جامعهای که نمیخواهد تن به ساختارهای سنتی بدهد.
فیلم «شهید» ساخته نرگس کلهر، برنده بهترین فیلم سینمایی و بهترین موسیقی فیلم سال در ایالت هسن آلمان شد. این فیلم در بخش فوروم دوره هفتادوچهارم جشنواره فیلم برلین نیز موفق به کسب دو جایزه جنبی از جمله جایزه «آرتهاوس» شده بود.
نرگس کلهر در فیلم «شهید»، به روایت حذف کلمه «شهید» از نام خانوادگیاش در آلمان پرداخته است.
«شهید» اولین فیلم بلند داستانی کلهر پس از ۱۴ سال پناهندگی او در آلمان است.
فیلمنامه این فیلم کار مشترک کلهر و آیدین عالینژاد است و بهارک عبدلیفرد، نیما نظرینیا و نرگس کلهر، بازیگران آن هستند.
این فیلم پیش از این در آلمان اکران عمومی شده و فرزاد رستمیان در یادداشتی برای ایراناینترنشنال به آن پرداخته است: «شاید مفهوم مرکزی شهید را بتوان در این جمله خلاصه کرد: پاک کردن تاریخ مردانه از خاطرات یک زن. اگر این جمله بهنظر ناممکن میرسد، پس فیلم نیز دست به دامان تخیل میبرد و با به هم ریختن قالبهای رایج سینما، انگار که تاریخ کشورش را در هم میکند و از طریق خیال، تاریخ را دوباره مینویسد.»
رستمیان در ادامه یادداشت خود درباره این فیلم نوشته است: «شهید درامی خود-زندگینامهای است که از زاویه دید یک دختر، مفهوم زن را میجوید؛ زنی که در طول این سالهای مدنیت، تنها ابزاری بیش برای مردان نبوده و مهمترین وظیفهاش، تولید مثل و بقای نسل همان مردانی است که خود آغازگر این تاریخ ضد زنانه بودهاند. داستان از این قرار است: دختری ایرانی-آلمانی (که نامش همنام با کارگردان است: نرگس شهید کلهر) قصد دارد واژه شهید را از نام خانوادگیاش پاک کند زیرا این واژه مردانه است و برای او یادآور تاریخ مردانه که در آن سایههای سرکوب، هویت زن را در هم میشکند. انگار زن دارد از هویت تاریخیاش میگریزد و با حذف این کلمه میتواند از سرنوشت ناکام خویش رهایی یابد.»
نرگس کلهر، فرزند مهدی کلهر، از مقامهای پیشین جمهوری اسلامی است که در پاییز سال ۱۳۸۸ به آلمان پناهنده شد.
مهدی کلهر در آن زمان مشاور محمود احمدینژاد، رییس وقت دولت جمهوری اسلامی بود. او در سالهای ابتدایی پس از انقلاب ۵۷ نیز مسئولیتهایی از جمله معاونت سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را در دولتهای محمدعلی رجایی و میرحسین موسوی بر عهده داشت.
جایزه نوبل ادبیات سال ۲۰۲۴ به هان کانگ نویسندهای درخشان از کره جنوبی رسید. زنی که بهدلیل نثر شاعرانه و زبان قویاش تحسین میشود.
آکادمی نوبل ادبیات در بیانیهاش خانم هان را «بهدلیل نثر شاعرانهای که با آن به آسیبهای تاریخی میپردازد و شکنندگی زندگی بشری را آشکار میکند» شایسته دریافت معتبرترین جایزه ادبیات جهان دانست.
انتخاب هان کانگ انتخابی بسیار غافلگیرکننده بود. خصوصا از آنرو که نام او در میان نامهای مطرحشده در محافل ادبی نبود. او نخستین زن آسیایی و نخستین کرهای است که جایزهی نوبل ادبیات را دریافت میکند. خانم هان در بین بیش از ۱۲۰ برنده نوبل ادبیات، هجدهمین زن برنده این جایزه است. از میان زنان برنده ۱۲ زن پس از سال ۱۹۹۰ میلادی انتخاب شدهاند که از میان آنها ۴ نفر پس از سال ۲۰۱۸ برندهی نوبل ادبیات شدهاند. آخرین زنی که نوبل ادبیات را به خانه برد، آنی ارنوی نویسندهی شهیر فرانسوی بود که سال ۲۰۲۲ برندهی جایزه نوبل ادبیات شد.
به گزارش آکادمی نوبل خانم هان شام را با پسرش در خانه تمام کرده بود که از خبر برندهشدنش مطلع شد. او گفت که از این جایزه بسیار مفتخر است و شگفتزده شده است. همچنین به خبرنگاران گفت میخواهم با پسرم چای بخورم و نوبل ادبیات را بیسر و صدا جشن خواهم گرفت.
هان کانگ سال ۱۹۷۰ در گوانگجو در جنوبغربی کرهی جنوبی متولد شد. در دهسالگی با خانوادهاش به سئول نقلمکان کرد. در دانشگاه یانسه ادبیات کرهای خواند و ابتدا به شعر روی آورد. مجموعهای از اشعار او در مجلهی «ادبیات و جامعه» درکره منتشر شد. اما هان بهزودی بهسوی داستاننویسی رفت. نخستین مجموعه داستانش با نام «عشق یوسو» سال ۱۹۹۵ منتشر شد.
مطرحشدن نام هان کانگ در غرب به کمتر از دهسال پیش باز میگردد. وقتی رمان «گیاهخوار» که سال ۲۰۰۷ منتشر شده بود به انگلیسی ترجمه و سال ۲۰۱۶ برندهی جایزهی بوکر بینالمللی شد. در آن زمان این انتخاب، «انتخابی عجیب از نویسندهای گمنام» بود. رمان گیاهخوار داستان زنی است که با تصمیم به ترک خوردن گوشت و گیاهخواری، از هنجارهای اجتماعی سرپیچی میکند. این تصمیم به ظاهر ساده روابط او با شوهر، خانواده و جامعه را تغییر میدهد. رمان گیاهخوار به مسائل مربوط به اختیار بر بدن و کنترل اجتماعی و شورش در برابر آن در جامعهی سنتی مردسالار کره میپردازد. جامعهای که هنجارهایش مانند بسیاری از جوامع مردسالار آسیا است.
یکیدیگر از آثار تحسینشدهی هان کانگ رمان «اعمال انسانی» است که در سال ۲۰۱۴ منتشر شد. خانم هان در این رمان به قیام سال ۱۹۸۰ گوانگجو میپردازد. در آن سال دولت کودتا که یکسال قبلتر بهقدرت رسیده بود با خشونتی هرچه تمامتر قیام دانشجویان و هواداران دموکراسی را سرکوب کرد. صدها و بنا به آمار غیررسمی هزاران نفر کشتهشدند و دهها هزارنفر بازداشت شدند. «اعمال انسانی» رمانی چندروایی است که کشتار، سرکوب و همچنین تاثیر ادامهدار آن بر قربانیان و بازماندگان را روایت میکند.
آثار هان کانگ مانند رمان بعدیاش «کتاب سپید» که در سال ۲۰۱۶ به چاپ رسید، به موضوعاتی دردناک و درگیر با احساس میپردازد. او تجربههای زنانه را در بستری از تاریخ و در کنش با جامعه به تصویر میکشد. در بسیاری از آثار هان کانگ ما زنانی را میبینیم که در برابر جامعهی مردسالار و فشارهای اجتماعی میایستند. شاید به همین دلیل انتخاب هان کانگ با استقبال بینالمللی مواجه شده است. مکس پورتر نویسنده و ویراستار ترجمهی انگلیسی «گیاهخوار» به روزنامهی گاردین گفته «هان یک صدای حیاتی و نویسندهای با انسانیت فوقالعاده است. آثار او هدیهای برای همهی ماست.» همچنین ایمیر مکبراید، هان کانگ را «یکی از بزرگترین نویسندگان زنده» خوانده که «صدایی برای زنان، حقیقت و از همه مهمتر قدرت ادبیات است.»
انتخاب هان کانگ گرچه انتخابی نامنتظره بود اما نشان میدهد مرزهای ادبیات مورد توجه جهان میتواند از مرزهای اروپا و آمریکا فراتر برود. این جایزه تاکنون بسیار کم به کشورهای غیر انگلیسی و غیر فرانسویزبان تعلق گرفته است.
از هان کانگ سه رمان «گیاهخوار»، «اعمال انسانی» و «کتاب سپید» به فارسی ترجمه شده است.
درک ریشههای اخلاق و تکامل آن در جوامع بشری اهمیتی حیاتی دارد. کتاب جدید هانو سائر، با عنوان «اختراع خیر و شر»، نگاهی عمیق به این موضوع میاندازد. این اثر نشان میدهد چگونه انسانها مفاهیم خیر و شر را ساخته و پرداختهاند و چطور ممکن است در آینده این مفاهیم را بازآفرینی کنند.
بر اساس گزارش اکونومیست، سائر، استاد فلسفه دانشگاه اوترخت هلند، در کتاب جدید خود به بررسی تکامل اخلاق از زمان ظهور انسانهای اولیه تا عصر حاضر پرداخته است. این اثر تلاشی جامع برای درک چگونگی شکلگیری و تغییر مفاهیم اخلاقی در طول تاریخ بشر است.
سائر در این کتاب با بهرهگیری از یافتههای زیستشناسی تکاملی، علوم شناختی و انسانشناسی، روایتی غنی و پیچیده از تحول اخلاق ارائه کرده است.
او استدلال کرده که پیچیدگی فوقالعاده روابط اجتماعی انسانها، عامل اصلی در شکلگیری اخلاق بوده است.
همکاری، کلید بقا در محیطهای دشوار
به گفته سائر، اجداد اولیه انسان در محیط ناپایدار آفریقا، ظرفیتی خودانگیخته و انعطافپذیر برای همکاری ایجاد کردند. این همکاری که برای بقا در شرایط دشوار ضروری بود، منجر به شکلگیری قوانین اولیه برای تقسیم منابع، به ویژه گوشت شکار شد.
نکته جالب توجه در تحلیل سائر این است که انسانهای اولیه در درون گروه خود، صلحطلب و خانوادهمحور بودند اما در مواجهه با گروههای دیگر، به سرعت خشونتآمیز میشدند.
این تضاد، نقش مهمی در شکلگیری اخلاق اولیه داشت.
اهلی شدن انسان در فرآیند تکاملی اخلاق
سائر به نکته جالبی اشاره میکند: جنگها، علیرغم ویرانگری، باعث تقویت نوعدوستی در درون گروهها میشدند. از منظر تکاملی، این نوعدوستی تنها زمانی معنا پیدا میکرد که افراد ارتباط نزدیکی با یکدیگر داشتند.
با گذشت زمان و افزایش جمعیت گروهها، نیاز به قوانین جدید و اجرای سختگیرانه آنها احساس شد.
این امر منجر به ابداع مجازاتهای شدید در جوامع مختلف شد. سائر معتقد است که این فرآیند باعث شد انسانها در طول نسلهای متمادی، خود را «اهلی» کنند و صفاتی مانند صلحطلبی، بردباری و کنترل تکانه در آنها تقویت شود.
او این روند را به فرآیند اهلی شدن حیوانات تشبیه کرده و گفته است: «بر خلاف شامپانزهها که اگر برای یک پرواز طولانی در هواپیما جمع شوند، بدون شک یکدیگر را میکشند، انسانها میتوانند خویشتنداری و توجه زیادی از خود نشان دهند. انسانها نسبت به شامپانزهها، مانند سگهای گلدن رتریور نسبت به گرگها هستند.»
نقش نهادهای مذهبیدر تحول اخلاق
یکی از نقاط عطف مهم در تکامل اخلاق، تغییرات اجتماعی گستردهای است که از سوی کلیسای کاتولیک در اروپا ایجاد شد. این تغییرات که شامل ممنوعیت ازدواج عموزادهها و تغییر در قوانین ارث بود، باعث تضعیف گروههای خویشاوندی و ترویج اخلاق فردگرایانهتر شد.
سائر در کتاب خود به نمونههای جالبی از تاثیر باورهای اخلاقی بر نظامهای قضایی اشاره کرده است.
یکی از این نمونهها، آزمون آب جوش در اروپای قرون وسطی است. در این آزمون، متهمان به جرایم سنگین باید برای اثبات بیگناهی خود، دستشان را در دیگی پر از آب جوش فرو میبردند و سوختگی دست به معنای گناهکاری تلقی میشد.
جالب اینجاست که با وجود ظاهر بیرحمانه این آزمون، حدود ۶۰ درصد متهمان از این مهلکه جان سالم به در میبردند و تبرئه میشدند.
سائر راز این آمار شگفتانگیز را نهفته در باور عمیق مردم آن زمان به قضاوت الهی دانسته است.
به گفته او، افراد گناهکار که معتقد بودند خداوند از حقیقت آگاه است، ترجیح میدادند پیش از آزمون به جرم خود اعتراف کنند تا از درد سوختگی در امان بمانند. از سوی دیگر، افراد بیگناه با اطمینان به تبرئه شدن، حاضر به اعتراف نمیشدند.
نکته جالبتر اینکه کشیشان مسئول این آزمون، برای حفظ اعتبار خود و جلوگیری از محکومیت احتمالی افراد بیگناه، عمدا آب را کمتر از حد ادعا شده گرم میکردند.
این مثال نشان میدهد چگونه باورهای اخلاقی و مذهبی میتوانستند بر چگونگی نظام قضایی تاثیرگذار باشند.
ظهور مدرنیته
نویسنده استدلال میکند که تغییرات اخلاقی، راه را برای ظهور مدرنیته هموار کرد. تجارت مبتنی بر قرارداد، سیاست مشارکتی، بوروکراسی غیرشخصی و آزادی علمی، همگی نتیجه این تحول اخلاقی بودند که جهان را ثروتمندتر و در نهایت شادتر کرد.
با این حال، سائر نگرانیهایی نیز درباره وضعیت کنونی اخلاق در جهان غرب ابراز کرده است.
او معتقد است واژگان اخلاقی مردم «مخلوط» شده و برخی گروهها از این آشفتگی برای توجیه محدودیتهای آزادی بیان استفاده میکنند. همچنین، تقسیمبندی سادهانگارانه جهان به «ظالم» و «مظلوم» و نسبت دادن گناه به رنگ پوست، از دیگر نگرانیهای اوست.
سائر به تفاوتهای فرهنگی در زمینه اعتماد به غریبهها نیز اشاره کرده است. به عنوان مثال، ۷۰ درصد نروژیها میگویند به غریبهها اعتماد دارند، در حالی که تنها پنج درصد از مردم ترینیداد و توباگو چنین دیدگاهی دارند. این تفاوتها نشان میدهند گسترش هنجارهای جهانی، اگرچه در حال پیشرفت است اما همچنان با چالشهایی روبهروست.
پتانسیل آشتی و همگرایی
با وجود این چالشها، سائر همچنان خوشبین است. او معتقد است علیرغم اختلافات ظاهری، انسانها ارزشهای اخلاقی مشترک بیشتری دارند و این میتواند به آنها در غلبه بر سیاستهای هویتی تفرقهافکن کمک کند.
به گفته او، بین دو دیدگاه افراطی «سر وقت بودن نشانه برتری نژاد سفید است» و «ما باید سلطه فرهنگی مسیحیت غربی را احیا کنیم»، اکثریت خاموشی از افراد معقول وجود دارند.
سائر با ترسیم مسیر پیچیده تکامل اخلاق از آفریقا تا جهان مدرن، به ما یادآوری میکند که اخلاق، مفهومی پویا و در حال تکامل است و درک این پویایی میتواند کلید حل چالشهای اخلاقی پیچیده عصر ما باشد.
صدایش را بستند، چهرهاش را مخدوش کردند، روی نامش خط کشیدند، حذف شد! -اما شدت گرفت و بارید، چون «باران» در خشکسالی نمیمیرد!
در شرایطی که باران کوثری از هرگونه فعالیت فرهنگی و هنری تازه منع شده، آخرین فیلم او شهر خاموش ساخته احمد بهرامی در گروه هنر و تجربه اکران شد و جالب اینجاست که نقش او در فیلم بیشباهت به حضورش بهعنوان یک فعال مدنی (در سالهای پس از جنبش آزادیبخش مهسا) نیست. در شهر خاموش زن در محاصره مردان سرکوبگری است که هرکدام سعی در پایمال کردن حق او دارند اما زن تا پای جان پای ارزشهای خود میایستد. زن در فیلم نماد مقاومت است و باران کوثری در واقعیت نیز چنین. این آخرین فیلمش نقطه مقابل آثار اولیهای است که او در آن به نقشآفرینی پرداخته؛ زنی معصوم و بیصدا - با صدایی کودکانه- که آرامآرام بدل به زنی جسور و سرسخت شد. اما چگونه این مسیر طی شد؟
باران کوثری - فرزند رخشانِ بنیاعتماد- در ابتدا با نقشآفرینی در فیلمهای مادرش دست به تجربهگرایی زد و در این میان زیر پوست شهر بهعنوان اولین تجربه حرفهایاش، نوید یک بازیگر توانمند را میداد. تا پیش از این «باران» به عنوان دختری خردسال در آثار بنیاعتماد حضور داشت اما در این فیلم برای اولینبار نقش مهمی به او سپرده شد. در زیر پوست شهر نقش دختری را دارد که از رؤیاهای کودکانهاش به واقعیت تلخ بیرون پرتاب میشود -این لحظهای است که او به بلوغ فکری میرسد؛ لحظهای که دیگر خبری از کودکی نیست. «باران» در این فیلم روند تدریجی رؤیابینی کودک به واقعگرایی دختر بالغشده را -کاملاً باورپذیر- نشان میدهد.
شاید همین توفیق در واقعگرایی نقش بود که حضور او در فیلم دیگرش -رقص در غبار- ساخته اصغر فرهادی را ممکن کرد. تجربه زیر پوست شهر او را با طبقه فرودست و مناسبات رفتاری این طبقه آشنا کرده بود و در رقص در غبار آن تجربه به بار نشست. دختری که امکان و توان دفاع از حق خودش را نداشت زیرا فقر و حاشیهنشینی او را از درون تهی کرده بود.
«باران» در رقص در غبار دختری به انقیاد درآمده توسط سرمایه، مذهب و نظام مردسالارانه را به نمایش گذاشت؛ زنی که از هر سوی به آن فشار وارد میشد و توان فریاد شدن نداشت. تجربه موفق بازی در فیلم فرهادی بعلاوه فیلمهای رخشان بنیاعتماد داشت او را بهعنوان زنی فقرزده و مطیع جا میانداخت و پرسونای زن سنتی را به او میبخشید که فیلم ترسناک خوابگاه دختران از راه رسید؛ فیلمی که بهلحاظ کیفی و مضمونی ارتباط چندانی با آثار قبلی او نداشت اما وجه دیگری از توانایی بازیگری باران کوثری را به نمایش گذاشت - زنی نترس و کلهشق که برخلاف نقشهای قبلیاش، تن به خطر میزند. خوابگاه دختران اگرچه فیلم ماندگاری نشد اما باران را سر زبانها انداخت.
باران کوثری در دورهای روی به کار بازیگری آورد که ماندگاری نه در چهره و نقش بلکه در قدرت بازیگری بود. هرچند بهلحاظ چهره، او یکی از زیباترین بازیگرانی است که سینمای ایران به خود دید اما اگر اینچنین نقشهای متنوعی بازی نمیکرد و در این تنوع، باورپذیر جلوه نمیکرد، ماندگاریاش ممکن نبود.
در خون بازی او نقش دختری معتاد را ایفا میکند؛ دختری در خانوادهای از هم پاشیده که نسبت به مادرش افسارگسیخته مینماید و جنون روابط ناسالم خانوادگی را نشان میدهد. باران کوثری در خون بازی نقشی را ایفا کرد که هیچکس فکرش را نمیکرد او بتواند به چنین شخصیتی حتی نزدیک شود. و حیرت اینجاست که دقیقاً در همین سال، او در تلویزیون نقشی را بازی میکند با تفاوتی فاحش نسبت به نقشش در خون بازی. همانقدر که در خون بازی او دختری جنونزده است، در سریال صاحبدلان دختری مذهبی و منطقی بود که پشت خانوادهاش - پدربزرگش- ایستاده و او را در تمام موقعیتها پشتیبانی میکند. باران کوثری بهگفته خودش در مصاحبه با فریدون جیرانی در طول تمرینهای این سریال، به تکتک رفتارهای دختران محجبه دقت میکرده و ساعتها به آنها خیره میشده. اما بهواقع تنها یک استعداد ناب میتواند در یک سال، دختری معتاد و گستاخ و همزمان دختری مذهبی را بازی کند.
باران کوثری همواره در مسیر بازیگریاش سعی در فروریختن عادتها و قواعد را داشت. وقتی در صاحبدلان او نقش دینا را ایفا کرد، به سرعت در باور مردم تبدیل به زنی با حجاب و سنتی شد؛ اما جسارت در بازیگریاش باعث شد چندی بعد نقش یک تنفروش را بازی کند؛ نقشی که میتوانست (با اجرای نادرست) از صفحه محبوبیت خط بخورد اما او با ظرافت تمام این نقش را چونان همدلانه ایفا کرد که در معصومیت و پاکیاش فرقی با دختری چادری در صاحبدلان نداشت.
دایره زندگی دومین همکاری او با اصغر فرهادی (اینبار بهعنوان فیلمنامهنویس) محسوب میشود. اگرچه دایره زندگی فیلمی پربازیگر است اما نقش او به واقع نقش اصلی است و محرک باقی رخدادهای داستانی. این نقش او را جاودانه کرد و تواناییاش را بار دیگر به رخ کشید. حالا دیگر او بازیگر نقشهای سخت بود.
در عرق سرد او زنی را ایفای نقش میکند که تمایلات همجنسخواهانه دارد؛ ورزشکاری که تحت سرکوب جامعه مردانه، امکان بروز عواطفش را نداشت. در اسب حیوان نجیبی است او دختری است آواره و بیمکان و بیش از حد ساده، دروغگو و در عین حال همدلیبرانگیز. و نقشهای متعدد و متنوع دیگری که هرکدام، عادت مخاطبش را درهم میشکند.
این کارنامه طولانی و این نقشهای متفاوت و متضاد نشان میدهد باران کوثری میتواند انواع نقشها را به عرصه باورپذیری برساند. او قادر است در هر فیلم بخشهای کشفنشدهای از میمیک و صدا و زبان بدنش را به ثبت برساند. باران هیچگاه تیپ نشد و اجازه نداد یک نقش ماندگارش تبدیل به پرسونای او شود. شاید همین هم باعث شد - با اینکه او همیشه با دولت سرناسازگاری داشته- دوبار جایزه بهترین بازیگر را از جشنواره فجر از آن خود کند.
اما سیاست و گرایش به موضوعات سیاسی چیزی نبود که از باران کوثری جدا باشد. شاید به خاطر مادرش -شاید به خاطر اولین تجربه حرفهایاش؛ زیر پوست شهر- و شاید به خاطر تخطی ذاتی او نسبت به چارچوبها. او همپای بازیگری، فردی سیاسی است. شاید در ابتدا این سیاسی بودن چندان محبوب نبود و به تدریج باران کوثری را با چنین شخصیتی جا انداخت. در دوران ریاست جمهوری احمدینژاد او از منتقدان جدی دولت محسوب میشد. و اگرچه از تبلیغکنندگان دولت روحانی بود اما چندی بعد در مصاحبهای پشیمانیاش را اعلام کرد. در دولت رئیسی رسماً به انتقادهای جدی پرداخت و در اواخر این دولت - مانند تعدادی دیگر از هنرمندان- حجاب از سر برداشت و دیگر در حکومت سانسور بازی نکرد. او نماد شکستن قواعد است؛ نماد مقاومت در برابر سرکوب و این را میتوان در اغلب نقشهایش دید. باران کوثری حتی اگر دیگر هیچ فیلمی بازی نکند، یکی از مهمترین بازیگران تاریخ سینمای ایران خواهد بود.
از سرزمینهایی که ایران در پی عهدنامههای گلستان و ترکمنچای از دست داد عموما با تاسف یاد میشود، اما به جنبههای تاریخی و باستانشناسی حضور ایران در این مناطق کمتر پرداخته میشود.
جمهوری داغستان کنونی که در جنوبیترین بخش روسیه قرار دارد یکی از مناطقی بود که در سال ۱۸۱۳ میلادی از ایران جدا شد. شهر دربند مشهورترین منطقه در داغستان است که در چندین دوره تاریخی از جمله ساسانی و صفوی، مرز شمالی امپراتوری ایران به شمار میرفت.
دانشگاه استنفورد در کالیفرنیا برنامه ویژهای برای نمایش فیلم مستند «دربند: یادگار ایران» سازماندهی کرده است. این برنامه که سوم اکتبر برگزار خواهد شد با جلسه پرسش و پاسخ با کارگردان مستند، پژمان اکبرزاده، همراه خواهد بود که برای ساخت این فیلم، پیش از آغاز جنگ روسیه و اوکراین، مدتی را در داغستان سپری کرده است.
ببینید: بخشهای از مستند «دربند: یادگار ایران»
دژ و دیوارهای دفاعی دربند به شکل کنونیاش در زمان خسرو انوشیروان، امپراتور ساسانی، ساخته شد. هدف اصلی از ساخت آن، پاسداری از مرزهای شمالی ایران بود.
سامانه دربند که هوشمندانه در باریکترین منطقه میان دریای خزر و کوههای قفقاز ساخته شده، در فهرست میراث جهانی یونسکو ثبت شده است.
اکبرزاده، کارگردان این مستند به ایراناینترنشنال گفت: «برخلاف طاق کسری که در پی حمله اعراب پس از مدتی متروکه شد، سامانه دربند به دلیل اهمیت استراتژیک خود، پس از حمله اعراب در سده هفتم میلادی، همچنان مورد کاربرد قرار گرفت. یک کتیبه کوفی نیز در نزدیکی دژ کشف شده که در آن به نام "کسری" (لقبی که اعراب برای پادشاهان ساسانی به کار میبردند) به عنوان سازنده دژ اشاره شده است.»
دربند و رقابت قدرتهای منطقه برای تصاحب آن
در دوره پس از اسلام، اعراب حدود ۱۵۰ سال در دربند ماندگار شدند و در سدههای بعد این منطقه دائما میان حکمرانان محلی، ترک، ایرانی و در نهایت روس دست به دست میشد.
مستند «دربند: یادگار ایران» تلاش میکند که با بهرهگیری از نقشهها، نقاشیها و اشیای تاریخی، نماهای زمینی و هوایی و اظهارنظرهای باستان شناسان و تاریخدانان، تا جایی که ممکن است سامانهای را به بیننده معرفی کند که رویدادهای تاریخی بیشماری در آن رخ داده و شناخت عمومی از آن بسیار اندک است.
اکبرزاده تاکید کرد که این موضوع یک چالش بزرگ در ساخت فیلم بوده است: «دودمانها و فرهنگهای گوناگون در دربند حضور پیدا کردند و از هر یک نشانههای گوناگونی در شهر دیده میشود. زمان زیادی صرف بخش پژوهشی شد تا بازتاب دادن رویدادهای تاریخی به شکل فشرده و موازی، تمرکز بیننده از خود سامانه دفاعی را از بین نبرد. پیش از این مستندی که بتواند سامانه دربند را به شکلی همه جانبه به مخاطبان خارج از روسیه معرفی کند وجود نداشت.»
یکی از کتیبههای کوتاه به زبان پارسی میانه (پهلوی) بر دیوار دربند، عکس: پژمان اکبرزاده
یکی از شخصیتهای کلیدی در این مستند، مرتاضعلی حاجیف، مدیر دپارتمان باستانشناسی در فرهنگستان علوم داغستان است. در سالهای اخیر بسیاری از حفاریهای باستانشناسی در دربند زیر نظر او انجام شده است.
حاجیف در مستند میگوید: «دربند یکی از مهمترین گذرگاهها برای ارتباط میان شمال و جنوب قفقاز بوده است. در طول تاریخ یکی از مهمترین دلایل رقابت بین قدرتهای منطقه برای در دستگرفتن آن همین موضوع بوده است.»
دربند، کانونی برای گسترش آیین زرتشت
بخشی از مستند دربند به حضور آیین زرتشت در داغستان اختصاص دارد. فیلم به سراغ دخمهای در نزدیکی دژ دربند میرود که شواهد باستانشناسی نشان میدهد تا حدود سده شانزدهم میلادی همچنان از آن استفاده میشده است.
مرتاضعلی حاجیف، دربند را یک «کانون» برای گسترش آیین زرتشت در دوره ساسانی مینامد و میافزاید: «برخلاف باور بسیاری، علیرغم اسلامیشدن منطقه از سده هفتم میلادی، آیین زرتشت تا قرنها در منطقه پیروانی داشته که رسوم خود را نیز به جای میآوردهاند.»
دخمهای در نزدیکی دژ دربند که زرتشتیان تا حدود سده شانزدهم میلادی از آن استفاده میکردند، عکس: پژمان اکبرزاده
اکبرزاده، سازنده مستند دربند، پیش از این، در زمان نبرد داعش با ارتش عراق به این کشور سفر کرد تا مستند «طاق کسری: شگفتی معماری» را بسازد. او نگران بود تا داعش آنچه بر سر آثار تاریخی در موصل و نمرود آوردند را در مدائن هم تکرار کنند.
این مستندساز به ایراناینترنشنال گفت: «آثار تاریخی عظیمی که مربوط به سلسلههای ایرانی در بیرون از مرزهای کنونی ایران هستند، عموما در مناطقی قرار گرفتهاند که حتی بازدید از آنها با دشوارهای بیشماری همراه است. به همین خاطر به لحاظ تصویری به ندرت کارهای جدی برای شناساندن آنها صورت گرفته است. کارهای پژوهشیِ صورت گرفته بیشتر محدود به نشریات دانشگاهی بودهاند ولی زمانی که داستان را به تصویر میکشید میتوانید عموم را به موضوع جذب کنید.»
مستند دربند تاکنون در چندین همایش آکادمیک بینالمللی در زمینه خاورشناسی و ایرانشناسی در اروپا و آسیا به نمایش درآمده و در ماه اکتبر نیز نخستین نمایش خود در آمریکا را خواهد داشت. بنا بر اعلام بخش ایرانشناسی دانشگاه استفورد، این مستند در واقع تازهترین بخش از تلاشهای سازندهی آن برای گسترش دانش عمومی در رابطه با «میراث ایران فراتر از مرزهای کنونیاش» است.