پرونده مفصل رویترز درباره جاسوسان «دورانداختنی» سیآیای در ایران
رویتر در گزارشی بلند به ماجرای جاسوسان سیآیای در ایران پرداخته است. ترجمهای از این گزارش را با اضافه شدن چند میانتیتر در ادامه میخوانید:
اواخر سال ۲۰۱۰ در فرودگاه خمینی تهران بود که «غلامرضا حسینی» برای پروازی به بانکوک، پایتخت تایلند، آماده میشد.
حسینی که مهندس صنعتی بود، با ماموران سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، سیآیای، قرار دیدار داشت اما وقتی میخواست مالیات خروج بپردازد، دستگاه خودپرداز کارت او را بیرون داد و نوشت غیرمعتبر است.
•
لحظاتی بعد، یک افسر امنیتی از او خواست تا پاسپورتش را نشان بدهد و بعد او را با خود برد.
حسینی به اتاق مهمان ویژه برده شد و به او گفته شد روی یک مبل بنشیند و صورتش را رو به دیوار بگرداند. او وقتی برای چند لحظه سرگیجهآور تنها ماند و دوربینهای امنیتی را ندید، دستش را در جیب شلوارش برد، یک کارت حافظه پر از اسرار دولتی را که حالا میتوانست به طناب دور گردنش تبدیل شود بیرون کشید، کارت را در دهانش فرو کرد و تا آخرین ذرات آن را جوید.
کوتاه زمانی بعد اما چند عضو وزارت اطلاعات وارد شدند و طبق روایت حسینی، بازجویی از او را با کتک زدنش آغاز کردند. انکار او و از بین بردن دادهها اما فایدهای نداشت. آنها همان موقع هم همهچیز را میدانستند. منتها چهطوری؟
حسینی به رویترز گفته است:«این چیزها را هرگز به کسی نگفتهام.»
در میان هجوم افکار، او فکر کرد که شاید سیآیای خودش او را فروخته است.
گذشته از احتمال خیانت، حسینی قربانی اهمالکاری سیآیای بود.
بازرسی یکساله رویترز درباره رویه برخورد سیآیای با «خبرچینانش» نشان داده است یک سیستم پیامرسان محرمانه مشکلدار سیآیای، وزارت اطلاعات ایران را قادر ساخته تا حسینی را شناسایی و دستگیر کند.
حسینی یک دهه در زندان ماند و حالا برای اولین بار است که مصاحبه کرده. پس از آزادی او در سال ۲۰۱۹، هرگز از سیآیای خبری نشده است.
سیآیای از اظهار نظر درباره روایت حسینی خودداری کرده است. تجربه برخورد شلخته و رها کردن «خبرچینان» اما مختص حسینی نیست.
رویترز در مصاحبه با شش خبرچین ایرانی پیشین سیآیای، دریافت که این سازمان در بقیه موارد هم مراقبت نبوده و در بحبوحه کسب اطلاعات با شدت و حدت، موجب رنج کسانی شده است که جانشان را به خطر انداختهاند تا به آمریکا کمک کنند.
یک خبرچین به سیآیای گفته است این سازمان او را گمارده بوده تا اطلاعات را در ترکیه و در محلی که میدانست تحت نظارت ایران است، تحویل دهد.
مرد دیگری، یک کارمند سابق دولت که به ابوظبی سفر کرده بوده تا ویزای آمریکا بگیرد، گفته است یک افسر سیآیای در آنجا بیهوده کوشیده تا او را برای جاسوسی کردن برای ایالات متحده مجاب کند که همین به بازداشت او هنگام بازگشت به ایران منجر شده است.
چنین گامهای تندی از سوی سیآیای، برخی اوقات ایرانیان معمولی را در خطر قرار داده است، آن هم در حالی که انتظار به دست آوردن اطلاعات اساسی هم وجود نداشته/ندارد.
هنگامی که این مردان دستگیر شدهاند، به گفته خود آنها، سازمان حتی پس از سالها هیچ کمکی برای خود یا خانوادهشان فراهم نکرده و نمیکند.
جیمز اولسون، رییس سابق سیآیای درباره این موارد گفته است که بیاطلاع بوده اما هر گونه بازماندن بیمورد برای حفاظت از «منابع» از سوی سازمان، میتواند قصور حرفهای و اخلاقی باشد.
رویترز دهها ساعت مصاحبه با شش ایرانی انجام داده است که بین سالهای ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۵ به جاسوسی برای آمریکا متهم شدهاند.
برای انتشار روایتهای این افراد، رویترز با ده مقام پیشین سیآیای که با عملیات در ایران آشنایی داشتند مصاحبه کرد، اسناد حکومت ایران و گزارشهایشان را بررسی کرد و سپس با مردمی که این جاسوسان را میشناختند، مصاحبه کرد.
هیچکدام از کارکنان سابق سیآیای که با رویترز مصاحبه کردند، هویت هیچ یک از منابع این سازمان را افشا یا تایید نکردند.
ادعای سیآیای در محافظت از خبرچینهایش
سیآیای بهویژه از اظهار نظر درباره یافتهها یا درباره سازمان عملیات در ایران خودداری کرد.
یک سخنگوی زن این سازمان گفت که این سازمان تمام تلاشش را برای حفاظت از افرادی که برای این سازمان میکنند به کار میبندد.
حسینی اما تنها یکی از شش مردی است که رویترز با او مصاحبه کرده است. او گفته است به او یک ابزار مشکلدار داده شده بوده که به دستگیریاش منجر شده است.
دو متخصص امنیت سایبری مستقل در تحلیل خود دریافتهاند که حسینی از پلتفرم پیامرسانی که الان از کار افتاده استفاده کرده و رویترز ردپای آن را تا یک آرشیو اینترنتی گرفته است.
این برنامه مشکلدار ممکن است حدود ۲۰ ایرانی دیگر و صدها نفر مخبری را که در دیگر کشورها به جاسوسی مشغول بودهاند، لو داده باشد.
این پلتفرم پیامرسان که تا سال ۲۰۱۳ فعال بود، در وبسایتهای مختلف اخبار و سرگرمی مخفی شده بود و جاسوسان میتوانستند در آنها به سیآیای وصل شوند.
رویترز تایید وجود این پیامرسان را از چهار مقام پیشین ایالات متحده گرفته است.
چنین قصورهایی از سمت سیآیای اما سالها بعد هم تکرار شده است.
به گزارش نیویورک تایمز، ریاست سیآیای پیشتر هشدار داده بود که این سازمان بیشتر شبکه جاسوسانش در ایران را از دست داده است و شگردهای بیسروسامان، همچنان عملیات این کشور در سراسر جهان را به مخاطره میاندازد.
همچنین جیمز لولر، یکی از افسران پیشین سیآیای که تمرکز او بر سلاحهای کشتار جمعی و مسائل ایران است، تاکید کرده که هدف اطلاعاتی سیآیای برای رخنه در برنامه هستهای ایران، «بسیار جدی» است و تقریبا اولویتی بالاتر از آن وجود ندارد.
لولر گفته است که در هنگام احتمال خطر در قیاس با منفعت، باید به مقدار باورنکردنی منفعت فکر کرد.
ایران، هدف سخت سیآیای؟
ایران برای سیآیای یکی از سختترین اهداف است. از زمان اشغال سفارت آمریکا در ایران به دست دانشجویان ایرانی در سال ۱۹۷۹ (۱۳۵۷)، آمریکا هیچ حضور دیپلماتیکی در این کشور ندارد و افسران سیآیای به جای آن ناچارند مامورانی در خارج ایران یا از طریق ارتباطات مجازی پیدا کنند.
حضور کمرنگ آمریکا در ایران، سازمان اطلاعاتی آمریکا را در بحبوحه وقایعی همچون خیزش سراسری کنونی مردم این کشور، بینصیب باقی میگذارد.
چهار افسر اطلاعاتی پیشین که رویترز با آنها مصاحبه کرده است گفتهاند که این سازمان وقتی نوبت به جاسوسی در ایران میرسد، احتمال خطر بیشتری برای منابعش دارد.
کاهش دادن اهداف هستهای جمهوری اسلامی از اولویتهای دیرباز واشینگتن بوده است. البته ایران همواره ادعا میکند این تلاشهای هستهای تنها برای تامین انرژی کشور است.
درباره دههها «جنگ سایه» بین ایران و واشینگتن بسیار نوشته شده است. در این جنگ هر دو طرف کوشیدهاند از رویارویی نظامی بپرهیزند ولی به جای آن به خرابکاری، قتل و حملههای سایبری روی آوردهاند.
شش خبرچینی که رویترز برای اولین بار با آنها مصاحبه کرده است اما روایتی دستاول و بیسابقه از جنگ جاسوسی مرگبار، از زاویه دید ایرانیانی ارائه کردهاند که به عنوان سرباز پیاده سیآیای عمل میکنند.
این شش ایرانی به پنج تا ۱۰ سال زندان محکوم شدهاند. چهار نفر از آنها پس از آزادی از زندان در ایران ماندهاند و همچنان در معرض خطر بازداشتاند و دو تن از کشور گریختهاند و حالا پناهندهاند.
هر شش مورد گفتهاند که ماموران سیآیای هرگز درباره ورود برای نجات آنها در صورت گیر افتادن، قول محکمی ندادهاند اما آنها همچنان فکر میکردند که روزی دست یاری آمریکا به سویشان دراز خواهد شد.
این رویه جاسوسی، قاعدتا چالشی برای اعتبار سیآیای در بازسازی شبکه جاسوسانش در ایران ایجاد میکند.
رسانه دولتی ایران، برخی از این موارد را علنی کرده و این سازمان را بیخاصیت و بهدردنخور به تصویر کشیده است.
بدنامی برای دولت آمریکا
حسینی به رویترز گفته است که رویه مذکور سیآسای بدنامی برای دولت آمریکاست.
تمی کوپرمن تورپ، سخنگوی زن سیآیای از اظهار نظر درباره حسینی، باقی جاسوسان ایرانی که دستگیر شدهاند یا ابعاد این که این سازمان چگونه عملیات خود را پیش میبرد، خودداری کرده اما گفته است سیآیای هرگز در قبال جان افرادی که به این سازمان کمک میکنند، بیاحتیاطی به خرج نمیدهد.
کوپرمن تورپ گفته است سیآیای تعهداتش را برای حفاظت از افرادی که با این سازمان همکاری میکنند، بسیار جدی میگیرد: « ما میدانیم که بسیاری آن را خیلی شجاعانه و به بهای احتمال خطر شخصی گزاف انجام میدهند.»
به گفته او، این نظر که سیآیای بهاندازه کافی تلاش به خرج نمیدهد تا از این افراد محافظت کند، حقیقت ندارد.
چرا جاسوسی؟
جهش حسینی به سوی جاسوسی پس از آن روی داد که او در مسیر سربالایی یک شغل پرمنفعت بود. او که پسر یک خیاط بوده، در تهران بزرگ شده و تراشکاری و اتومکانیک، تکنولوژی و تعمیر خودرو یاد گرفته است.
حسینی مدارک تحصیلی خود را به رویترز نشان داده است.
در زمان تحصیل، معلمان او متوجه هوش او شده و او را به مطالعه در رشته مهندسی صنعتی تشویق کردهاند.
حسینی به دانشگاه امیرکبیر رفته و آنجا، یکی از استادانش او را در تماس با یک دانشجوی پیشین که ارتباطاتی با حکومت ایران داشته، قرار داده است و این فرد بعدتر شریک کاری حسینی شده است.
شرکت مهندسی این دو در سال ۲۰۰۱ شروع به کار کرده و خدماتی برای کمک به کسبوکارها برای بهینهسازی مصرف انرژی ارائه میداده است.
شرکت اوایل فقط با شرکتهای غذا و فولاد همکاری داشته اما با گذشت زمان، قراردادهایی با شرکتهای انرژی و دفاع ایران منعقد کرده است.
روایت حسینی از پیشینه حرفهای او، با اتکا به اسناد شرکتی، روایات رسانههای ایرانی و مصاحبه با شش نفر دیگر، تایید شده است.
حسینی گفته است موفقیت شرکت، خانواده او را ثروتمند کرد و او را قادر کرد خانهای بزرگتر بخرد، ماشینهای وارداتی براند داشته باشد و به سفرهای خارجی برود اما در سالهای پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ (۲۰۰۹) و دوره محمود احمدینژاد، ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۳، کسبوکار او دچار نوسان شد.
در زمان ریاستجمهوری احمدینژاد، نیروهای امنیتی به ورود به بخش صنعتی تشویق شدند که این خود کنترل نظامی بر پروژههای تجاری پرسود را افزایش داد.
این شد که شرکتهای ثبتشده پیشین، اغلب خود را مقید به ایفای نقش پیمانکاران فرعی برای تازهواردها یافتند.
حسینی گفته است: «چندی نگذشته بود که تمامی قراردها باید از طریق چنین شرکتهایی انجام میشد.»
با کاهش درآمد، او مجبور به اخراج کارگرانش شد.
او گفته است که شرکتهای مزبور چم و خم کار را نمیدانستند اما سهم عمده سود از آن آنها بود: «انگار رییس شرکت بودند. از صفر تا ۱۰۰ را انجام میدادند.با دیدن اینکه حقوقم به کارمندان پایینرتبهتر میرسد، احساس کردم که به من تعدی شده است.»
در همان حال آمریکا هم علیه احمدینژاد بود. دولت آمریکا رییسجمهوری ایران را به عنوان یک تحریککننده خطرناک میدید که به دنبال ساخت سلاح هستهای است.
حسینی احساس کرده که زندگی او دارد به دست یک نظام فاسد نابود میشود. او عصبانیتر شده.
یک روز او وبسایت سیآیای را باز و بر یک لینک تماس با این سازمان کلیک کرده و به فارسی نوشته است: «من یک مهندسم که در سایت هستهای نطنز کار کرده و اطلاعاتی دارم.»
یک ماه بعد و در کمال تعجب، او یک ایمیل از سیآیای دریافت کرد.
سه ماه بعد از آن تماس، حسینی به دوبی پرواز کرد و در بازار مدینه جمیرا به دنبال زنی با موهای بور گشت که یک دفترچه سیاه در دست داشت. او در بیرون رستورانی که قرار بود ملاقات کنند ایستاد. زن با یک مرد از راه رسید.
مدیر رستوران آنها را به میزی در کنج هدایت کرد. زن که خود را کریس معرفی کرده به انگلیسی حرف میزده و همراهش به فارسی ترجمه میکرده. کریس در حین نوشیدن یک جرعه شامپاین به او گفته آنها همان کسانیاند که حسینی طی چند ماه پیش با آنها در پلتفرم چت گوگل پیام رد و بدل میکرده است.
آنها از او درباره کارش میپرسند.
حسینی توضیح داده است که شرکت او چندین سال پیش بر روی قراردادهایی کار کرده است برای بهینهسازی جریان الکتریسته در سایت هستهای نظنز ؛ یک کار پیچیده به این منظور که سانتریفیوژها به چرخیدن در سرعتی خاص ادامه دهند که برای غنیسازی اورانیوم لازم است.
نطنز، به گفته حکومت ایران، برای تامین برق شهروندان بود اما واشینگتن نظنز را قلب تلاش ایران برای دستیابی به سلاح هستهای میدید.
روز بعد آنها دوباره دیدار کردند. این بار اتاق هتل حسینی به خلیج فارس دید داشته است. او یک نقشه مارپیچ روی میز پهن کرده که جریان برق تاسیسات هستهای را نشان میداده.
حسینی یادش میآید که دهان کریس از تعجب بازمانده بوده.
حاشیهنویسی نقشه که چند سالی از کشیدن آن گذشته بوده، میزان برق جریان پیدا کرده به تاسیسات را نشان میداده و به گفته حسینی به مبنای واشینگتن برای تخمین شمار سانتریفیوژهایی که در آن زمان فعال بودند تبدیل شده است.
حسینی باور دارد آن شواهد میتوانستند برای ارزیابی پیشرفت فرآوری اورانیوم غنیشده که برای تولید سلاح هستهای لازم بود، به کار گرفته شوند.
حسینی گفته است که او در آن زمان نمیدانسته اما نطنز همان وقت هم در تیررس نگاه مقامهای آمریکا قرار داشته.
در همان سال و بنا بر ارزیابی تحلیلگران امنیتی، واشینگتن و اسرائیل یک سلاح مجازی راه انداختند که سانتریفیوژها را در ایران هدف گرفت و آنها را با ویروسی آلوده کرد که غنیسازی اورانیوم در نطنز را برای سالهای آتی از کار انداخت.
توجه به هدفهای جدیتر
حسینی گفته است که در دیدارهای بعدی، سیآیای از او خواسته تا توجهش را به اهداف گستردهتر آمریکا معطوف کند و آن، شناسایی نقاط حساس احتمالی در شبکه برق ملی ایران بوده؛ جایی که در صورت حمله موشکی یا خرابکاری، میتوانسته ساعتها خاموشی طولانی و فلجکننده به بار بیاورد.
او گفته است طی هفت ملاقات در سه سال، با مقامهای سیآیای در تایلند و مالزی، دیدار کرده است.
برای نشان دادن مدارک سفرش، او عکسهایی از مهرهای ورودی در پاسپورتش به جز مهرهای دو سفر اولی که رفته بوده را نشان داده و توضیح داده است که مهر آن دو سفر در پاسپورت باطله و منقضیاش بوده است.
با پیشرفت رابطه با سیآیای، مقاماتی که در عملیات ایران بالارتبهتر بودهاند و همچنین کارشناسان فنیای که قادر بودهاند کلمات تخصصی مهندسی را بفهمند، جایگزین کریس شدهاند.
نقش جدید حسینی به او انگیزه داده تا ماموریت خود را با پافشاری و هدفمندی انجام دهد. او دست و پا زده است تا کسبوکارهایی را بگیرد که به او اجازه دسترسی بیشتر به اطلاعاتی میداد که سیآیای به دنبال آنها بود.
او گفت که شرکت او یک قرارداد با واحدی از «ستاد»، تحت فرماندهی علی خامنهای منعقد کرد تا به نیازمندیهای برق یک پروژه تجاری در شمال تهران دسترسی پیدا کند.
حسینی بعد به توانیر نزدیک شده و وقتی توانیر گفته است نمیتواند الکتریسیته کافی را برای نیازهای عظیم پروژه مذکور ارائه دهد، حسینی پرسیده است که آیا شرکت ارزیابی دقیقی از شبکه برق سراسری دارد یا نه.
این به حسینی مجال داده است به نقشههایی دست یابد که نشان میدادهاند برق چهطور به سایتهای هستهای و نظامی سرازیر میشود و در چه نقاط حساسی از شبکه، قابلیت خرابکاری وجود داشته است.
حسینی سپس در هتلی در دوبی، با یک افسر سیآیای پرسنوسالتر، با شانههای پهن دیدار کرده است.
آن افسر به او گفته که حسینی باید تعهداتش را بیشتر کند. او به حسینی یک تکه کاغذ داده و از او خواسته است بنویسد که قول میدهد اطلاعاتی را که به سیآیای داده، در اختیار کشور دیگری قرار ندهد.
به گفته دو مقام رسمی سیآیای، این رویه سازمان برای عمق بخشیدن به احساس تعهد یک خبرچین به آنها است.
یک افسر سیآیای دیگر در این دیدار به حسینی یک سیستم برای مکالمات محرمانه نشان داده که با آن میتوانسته به ماموران سیآیای دست پیدا کند: «یک وبسایت فوتبالی ابتدایی که به زبان فارسی بود.»
وارد کردن یک رمز عبور در قسمت جستوجوی وبسایت، موجب میشده یک پنجره برای ردو بدل کردن پیامهای محرمانه بالا بیاید که به حسینی اجازه میداده تا اطلاعات بدهد و از سیآیای دستورالعمل بگیرد.
وقتی حسینی گله کرده که برای آن سفر، سومین تولد دخترش را از دست داده است، یک افسر سیآیای یک خرس عروسکی برای او آورده تا به دخترش هدیه بدهد.
حسینی گفته است: «من احساس کردم عضوی از تیم شدهام.»
اما آنچه حسینی نمیدانست این بود که یکی از قدرتمندترین نهادهای اطلاعاتی در جهان به او وسیلهای داده که به دستگیریاش خواهد انجامید.
سرویس مشکلدار سیآیای
در سال ۲۰۱۸، خبرگزاری یاهو گزارش داد که یک سرویس مشکلدار یک وبسایت برای رد و بدل کردن اطلاعات محرمانه، به بازداشت و اعدام دهها خبرچین سیآیای در ایران و چین منجر شده است.
رویترز توانست رد مکاتبات محرمانه سیآیای با حسینی را در وبسایت فوتبالی که به او داده بودند، بگیرد. این وبسایت هنوز در دسترس عموم است.
رویترز سپس از دو تحلیلگر سایبری مستقل، بیل مارکزگ از دانشگاه تورنتو و زک ادواردز خواست تا بگویند جمهوری اسلامی چطور از ضعف در فنآوری ارائهشده سیآیی مطلع شده است؟ مشکلی که به بازداشت حسینی و دیگر جاسوسان منجر شد.
مارکزگ و ادواردز زود فهمیدند که صفحه ردوبدل پیام جاساز در وبسایت، میتوانست به راحتی با کلیکراست روی صفحه وبسایت بالا بیاید و کدگذاری وبسایت هم مشخص میشد.
در این کدها توضیحات عملیات محرمانه از جمله کلمات «پیام» و «نوشتن» وجود داشت. سرنخهایی که به سادگی آنجا بودند تا نشان دهند امکان ردوبدل کردن پیام در آن وبسایت گذاشته شده است.
کد نوار جستوجو که نرمافزار محرمانه در آن جاسازی شده بود هم برچسب «رمز عبور» داشت.
این وبسایت بهتناسب شخص جاسوس طراحی نشده بود و بیکیفیت بود و تنها یکی از صدها وبسایت تولید انبوه شده سیآیای برای قرار دادن سیستم مکاتبات در اختیار منابعش بود.
این وبسایتهای ابتدایی به موضوعاتی مثل زیبایی، تناسب اندام و سرگرمی میپرداختند و در میان آنها یک صفحه هواداران «جنگ ستارگان» و تاکشو «جانی کارسون» بود.
به نقل از دو مقام پیشین سیآیای، هر وبسایت قلابی تنها متعلق به یک جاسوس بود تا در صورت دستگیری یک خبرچین، همه شبکه لو نرود.
اما به گفته تحلیلگران مستقل، سیآیای شناسایی این وبسایتها را آسان کرده بود.
مارکزک بیش از ۳۵۰ وبسایت شناسایی کرد که همان سیستم پیام دادن محرمانه برای آنها استفاده شده بود. همه آنها دستکم ۹ سالی بود که آفلاین بودند و مطالبشان آرشیو شده بود.
مدارک آنلاینی که مورد تحلیل قرار گرفتند نشان دادند میزبانی وبسایتها اغلب فلهای و دهتا دهتا و از یک ارائهدهنده اینترنتی یکسان و روی یک سرور خاص خریداری شده بود. نتیجه این بود که شماره شناسایی و آدرس آیپی برای بسیاری از این وبسایتها همه متوالی بودند. مثل تمام خانههایی که در یک خیابان واقع شده باشند.
مارکزک گفت که سیآیای در این باره واقعا قصور کرده و آن سیستم پیامرسان، مثل گاو پیشانیسفید پیدا بوده است.
به علاوه اینکه بسیاری از وبسایتها اسامی مشابه هم داشتهاند.
چنین خصوصیات مشابهی به این معنی است که دستگیری یک جاسوس به سازمان اطلاعاتی جمهوری اسلامی اجازه داده بقیه خبرچینهای سیآیای را هم شناسایی کنند.
بنا بر نظر تحلیلگران، وقتی یکی از آن سایتها شناسایی شده، دستگیری کاربرانی که از آن استفاده میکردهاند، ساده بوده: «جمهوری اسلامی فقط باید کشیک میکشید تا ببیند سر و کله چه کسی پیدا میشود. در اصل، سیآیای از همین راه برای خبرچینهایش در کل جهان استفاده کرده. هر رقیب آمریکا در جاسوسی که حواسجمعی به خرج میداده، میتوانسته تمام این وبسایتها را تشخیص دهد.»
فراتر از ایران
این مشکل در پیام رسان سیآیای از ایران فراتر رفته؛ وبسایتهای نوشتهشده به زبانهای گوناگون، شامل مکاتبات سیآیای با جاسوسانش در دستکم ۲۰ کشور جهان بوده که در میان آنها نام چین، برزیل، روسیه، تایلند و غنا به چشم میخورد.
رویترز قصور اطلاعاتی سیآیای در استفاده از این وبسایتها که همه انگشت یک دست بودند را در تماس با سه مقام امنیتی پیشین آمریکا تایید کرد.
به گفته یک مقام سابق سیآیای، این سازمان تا سال ۲۰۱۳ و پس از آن که بسیاری از کسانی که برایش کار میکردند یکی پس از دیگری مفقود شدند، از کاستیهای سیستم خود مطلع نبوده.
همچنین سیآیای هرگز در نظر نگرفته بوده که این شبکه برای خبرچینانش به اندازه کافی امن نیست.
جاسوسان درجه اول سیآیای سیستمهای مکاتبات محرمانه مخصوص به خودشان را دارند که از پایه برای خودشان و در دفاتر اصلی این سازمان در لانگلی ویرجینیا طراحی میشود و بدون رد و جلب توجه در زندگی جاسوس جاساز میشوند.
در عوض وبسایتهای انبوهسازیشده، متعلق به خبرچینانی بوده است که یا آنقدری ارزش برای آنها قائل نبودهاند یا آن جاسوسان به اسرار دولتی محدود، ولو ارزشمند، دسترسی داشتهاند.
یک مقام پیشین سیآیای گفته که چنین سیستمی برای جاسوسی در نظر گرفته میشده که در نظر سیآیای، ارزش سرمایهگذاری برای به کار گرفتن شگردهای پیشرفته را نداشته است.
سیآیای صدها وبسایت با یک ابزار پیامرسان محرمانه برای عاملانش تولید کرده و اسکرینشاتهایی از بخشی از این سایتهای آرشیو شده که همگی از سال ۲۰۱۳ از کار افتادهاند، نشان میدهند آنها به زبانهای مختلفی از جمله انگلیسی، روسی، چینی و عربی بودهاند.
لولر، یک مقام پیشین سیآیای، گفته است که این سازمان برای حفاظت از «منابعش» سرحد تلاشش را به کار میبندد و تا «جهنم میرود و برمیگردد.»
البته این جمله، از دهان کهنهکاران سازمان زیاده شنیده میشود اما گاهی نیازمند توضیحات بیشتر است.
طبقهبندی خبرچینها
برخی افسران اطلاعاتی پیشین گفتهاند که سیآیای مخبرانش را بر حسب ارزش جاسوس و بر یک مقیاس متغیر نگاه میدارد؛ این ارزیابی از ارزش خبرچین همیشه تغییر میکند و تقریبا هرگز بهطور کامل به خود منبع توضیح داده نمیشود.
در راس هرم آنچه سیآیای آن را «استخدام کامل، دارایی گزینششده» میبیند قرار دارد؛ این افراد مقامهایی در درجات بالای دولتی دارند یا دانشمندان هستهایاند که دسترسی مستقیم و مداوم به اسرار مهم دارند.
مقامهای سیآیای سالها تلاش کردهاند تا چنین عاملان کلیدیای را به عوامل خود تبدیل کنند.
اگر افسر بتواند استخدام جاسوس را با موفقیت انجام دهد و نظر مثبت را از دفتر اصلی بگیرد، نام عامل جدید در دفتری با یک حقوق دریافتی دائم قرار میگیرد. چنین جاسوسهایی گاهی به ابزار مبتکرانه و آموزشهایی که در فیلمهای هالیوودی دیده میشود مجهز میشوند و به گفته مقامهای پیشین سیآیای، اگر یک جاسوس باارزش دستگیر شود، خبر بازداشت او به گوش مقامات بالای سیآیای هم میرسد.
سیآیای گاهی به دنبال همسر و فرزندان آنها میگردد تا به آنها میلیونها دلار غرامت و یک مدال برای پاسداشت فداکاری بدهد اما بسیاری از اطلاعات سیآیای از مخبران پایینرتبهاش به دست میآید که هیچوقت به جایگاه آنانی که در بالا به آنها اشاره شد، نمیرسند.
چنین جاسوسانی که گاهی مقامات پیشین ناخشنود یا عشاقیاند که دست رد به سینه آنها خورده، ممکن است تکههایی از اسراری بزرگتر که سیآسای در پی دستیابی به آنهاست، در دست داشته باشند.
چنین منابعی اغلب حفاظت کمتری از یک منبع بلندپایه دریافت میکنند. نه حقوق دائمی دارند و نه سیآیای به آنها تعهدی میدهد که در صورت دستگیری به ایشان کمک خواهد کرد.
مصاحبه رویترز با شش جاسوس سابق سیآیای در ایران نشان میدهد این سازمان در ایران، خبرچینانش را در خطر خطیری انداخته است.
البته این جاسوسان میدانستند که زندگیشان را به خطر انداختهاند تا به ایالات متحده اطلاعات بدهند و گفتهاند که این سازمان هیچ قولی برای تامین امنیت به آنها نداده بوده اما همه این مردان در گفتوگو با رویترز گفتهاند باور داشتهاند که سیآیای همه تلاشش را برای حفاظت از آنان به کار خواهد بست.
یک جاسوس دیگر
محمد آقایی، یک جاسوس دیگر سیآیای در ایران، گفته است که سالها پیش از دست به کار شدن برای جاسوسی، آماده شده بوده.
آقایی که یک عضو طولانیمدت در بسیج بوده، گفته که با مشاهده رفتار علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی برای استفاده از ایدئولوژی دینی برای حفظ قدرت، با او بیگانه شده است.
آقایی گفته که میخواسته برای مخالفان ایرانی که در خیابان به آنها حمله میشده کاری بکند و فکر کرده شاید آمریکا کمکی باشد.
سالها بعد، آقایی برای این که از سیآیای برای یک مخالف معروف رژیم کمک مالی بخواهد، نقشهای ریخته. این فرد پسر یک روحانی برجسته بوده که آقایی با او آشنایی داشته است. او در سال ۲۰۱۱ به استانبول پرواز کرده و با تاکسی به کنسولگری آمریکا در استانبول رفته و به نیروی امنیتی جلوی در گفته که میخواهد با مامور سیآیای حرف بزند.
توضیحات آقایی از نزدیک شدن او به کنسولگری، با آنچه یک مقام پیشین آمریکا به رویترز گفته بوده همخوانی دارد. این مقام گفته بوده که فرآیند معمول (در استخدام جاسوس) کسی است که خود به درون کنسولگری میرود تا با سیآیای ارتباط بگیرد.
آقایی گفته که گاردهای محافظ مقابل در اول او را بازرسی بدنی کردهاند و بعد به اتاقی دیگر بردهاند. در آنجا یک دیپلمات امنیتی برای ساعتها از آقایی درباره پیشینهاش و انگیزه او سوال پرسیده و مدام از اتاق بیرون میرفته و با پرسشهای بیشتری برمیگشته.
آقایی گفته که او در نهایت همان روز با یک افسر سیآیای دیدار کرده اما آن افسر به حمایت از معترض مذکور تمایل نشان نداده و به جای آن، بیشتر به روابط خانواده آقایی با نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی علاقهمند بوده است.
آقایی افشا کرده که برخی اقوامش در وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران کار میکنند.
او گفته که افسر خواسته تا آقایی از ارتباطات خانوادهاش استفاده کند و درباره سپاه قدس اطلاعاتی مانند نام، شماره تلفن و نشانی فرماندهان ارشد را جمع کند.
به او قول آموزشی داده نشده تا چگونه از لو رفتن اجتناب کند و حتی به او راه محرمانهای برای تماس با آن افسر سیآیای داده نشده.
فقط به او گفته شده که «وقتی کارش را تمام کرد» دوباره جلوی کنسولگری آمریکا در استانبول بیاید و به او دو هزار دلار هم برای هزینه سفرش پرداخت شده.
آقایی گفته که او چند ماه بعد به ترکیه برگشته تا اطلاعاتی که جمعآوری کرده بوده را در اختیارشان قرار دهد که همان افسر سیآیای او را به انجام ماموریتی دیگر گماشته. اما چیزی نگذشته که پس از بازگشت به ایران، در دسامبر ۲۰۱۱، دستگیر شده است.
یک بازجوی وزارت اطلاعات به او گفته که از دیدارهایش در کنسولگری آمریکا در استانبول باخبر است.
البته آقایی میدانسته دارد خطر میکند اما از میزان خطری که به جان خریده بوده خبر نداشته است.
به گفته یک مامور سابق آمریکا که با شرایط مذکور آشنایی داشته، سیآیای از یک سال پیش و پس از قطع تلفن، باخبر شده بوده که عاملان جمهوری اسلامی کنسولگری را تحت نظر دارند و بهدنبال شکار «خائنانی» مانند آقاییاند.
پس چرا سیآسای آقایی را دوباره به کنسولگری که میدانسته رصد میشود فراخوانده بوده؟
یک مقام اطلاعاتی کهنهکار ارشد سیآیای گفته که چنین حالتی به آن علت است که بسیاری «داوطلبان» در نهایت از ارائه اطلاعات باارزش درمیمانند و در حقیقت به جاسوسی دوجانبه تبدیل میشوند.
بنا بر مدارک قضایی، روایت همبندیان و روایات رسانههای ایران، آقایی به جرم جاسوسی شش سال را در زندان اوین سپری کرده است.
سیآیای از اظهارنظر درباره پرونده آقایی و اطلاع از تحت نظارت بودن کنسولگری آمریکا در استانبول خودداری کرده است.
آقایی ابتدا از یک مرکز اسکان پناهجویان با رویترز صحبت کرده. او پس از آزادی از زندان، اول به ترکیه فرار کرده و از آنجا به سوئیس رفته است.
پس از آنکه یک ایرانی فرم ویزایش را تحویل میدهد، افسران دیپلماتیک آموزشدیده نگاه میکنند که آیا سابقه کار یا روابط خانوادگی این افراد، آنها را برایشان به درد بخور میکند یا نه. چند روز بعد، یک متقاضی ویزا ممکن است تماسی مبنی بر بازگشت به کنسولگری دریافت کند تا در آن به سوالاتی با جزییات بیشتر پاسخ دهد.
به گفته پنج مقام امنیتی آمریکا که خود همگی در به کار بردن چنین شگردهایی مشارکت داشتهاند، افسران سیآیای در قامت افسر کنسولی، متقاضیان را به ملاقاتهای کاوشگرانه بیشتر و بیشتری میکشانند و در این دیدارها، درباره احتمال قبولی ویزای آنها اظهار تردید میکنند و اطلاعاتی طلب میکنند. متقاضی ایرانی زمانی میفهمد به مقامهای سیآیای اطلاعات داده است که دیگر دیر شده است و فرد بیخبر از همهجا، اغلب افشاگریهایی کرده که میتواند او را در ایران به زندان بیندازد.
این مورد درباره یکی دیگر از مصاحبهکنندگان با رویترز صادق بوده.
یک مقام رسمی بازنشسته که یک آژانس مسافرتی به راه انداخته. او در سال ۲۰۱۱ با همسرش به ابوظبی رفته تا به سفارت آمریکا برود.
این فرد تازه در لاتاری گرین کارت آمریکا برنده شده بوده و گمان میکرده که شانس بزرگی به او روی آورده که به او اجازه خواهد داد کسبوکار گردشگریاش را رونق دهد.
این کارآفرین، ابتدا از اینکه به یک سلسلهمصاحبه دعوت شده هیجانزده بوده. او گفته که داخل و خارج سفارت با یک افسر کنسولی آمریکا که نامش استیو بوده، دیدار کرده و فراتر از کمک برای تکمیل پرونده مهاجرت، مقامهای آمریکایی به او گفتهاند که میتوانند راه گرفتن ویزای ایالات متحده را برای مشتریان آژانس او هم هموار کنند.
کمکم اما گفتوگوهایشان از آینده آژانس مسافرتی او دور و بر درخواست استیو برای اطلاعات دادن درباره بخش هوایی-دفاعی ایران متمرکز شده است.
این مرد که از خطر احتمالی پی بردن مقامهای ایران به این موضوع آگاه بوده، تماسش با استیو را قطع کرده، که البته اسم او احتمالا اسم مستعاری بیش نبوده.
او آرزویش برای اقامت در آمریکا را هم رها کرده اما به هر حال در سال ۲۰۱۵ مقامهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی که به طریقی از راه ارتباطاتشان به این مساله پی برده بودند، او را دستگیر کردهاند.
بازجویان از او پرسیدهاند که آیا به عنوان یک جاسوس دوجانبه برای آنها کار میکند تا از فرآیند استخدام جاسوس برای سیآیای سر در بیاورند؟
او این پیشنهاد بازجویان را رد کرده و به ۱۰ سال زندان محکوم شده و هفت سال از زمان حبسش را پیش از آنکه در سال ۲۰۲۲ آزاد شود، گذرانده است.
همسر او گفته که احساس میکنند «از هر دو طرف» بازی خوردهاند.
این مرد هرگز کسبوکار آژانس مسافرتیاش را از سر نگرفته و پس از آزادی از زندان، برای پیدا کردن کار به مشکل خورده است. حتی او را به عنوان راننده تاکسی نپذیرفتهاند که به گفته خودش، این احتمالا به خاطر سوءپیشینه او بوده است.
این مرد مدارک مسافرت و مکاتباتش با سفارت را ارائه داده تا آنچه بر او گذشته را اثبات کند.
رویترز سپس با همبندیان پیشین این مرد در زندان تماس گرفته و آن فرد تایید کرده که در آن زمان، همین روایت را از مرد شنیده بوده.
سیآیای از اظهار نظر در این مورد هم خودداری کرده است. با این حال، پنج مقام سابق امنیتی در آمریکا متوسل شدن به «ترفند ویزا» برای جمع کردن اطلاعات از ایران را تایید کردند.
دیدار حسینی با مقام سیآیای
غلامرضا حسینی پس از آن که ماهها مدارک پنهانی درباره نقاط آسیبپذیر شبکه ملی برق جمعآوری کرده بوده، با یک مقام سیآیای دیدار کرده است.
او گفته که با موتورسیکلتش در صحراها رانده تا عکس و نقشه مختصات جیپیاس از دکلهای اصلی برق و ایستگاههایی که فکر میکرده میتواند هدف موشک و خرابکاری باشد و خاموشی عمده به دنبال بیاورد، تهیه کند.
وقتی او به مالزی رسیده اما تنها یک مامور سیآیای برای دیدارش آمده و به او گفته که برنامه عوض شده است.
سیآیای دیگر به اطلاعاتی که او از ضعف شبکه برق جمعآوری کرده بوده، علاقهای نداشته است.
حسینی «وا رفته» است. او خطرات زیادی را برای ماموریتش به جان خریده بوده و حالا آنها به همین سادگی این اطلاعات را نمیخواستهاند.
از آنجا به بعد، افسر از او خواسته تا از نقشههای سایت هستهای فردو سر در بیاورد؛ جایی که شرکت حسینی در آن قراردادی گرفته بوده.
آژانس بینالمللی انرژی اتمی تا سال ۲۰۰۹ و تا زمانی که خود جمهوری اسلامی تایید کرده، از وجود این نیروگاه خبر نداشته است.
حسینی گفته که سیآیای اطلاعات پرجزییاتتری از فردو میخواسته و فکر میکرده این اطلاعات، دولت آمریکا را در پیشبرد مذاکرات هستهای کمک میکند.
حسینی این تغییر رویه افسران را نشانگر تغییر رویه باراک اوباما، رییسجمهوری پیشین آمریکا دیده که برای یافتن راهحلی دیپلماتیک با ایران تلاش میکرده است.
افسران پیشین سیآیای هم گفتهاند تغییر جهت در اولویتهای اطلاعاتی، با سر کار آمدن رییسجمهوری جدید معمول است. همچنین، تغییر دادن جهت کاری خبرچین همیشه به دلایل عادی و تاکتیکی است که هرگز کاملا به جاسوس توضیح داده نمیشود.
حسینی گفته که او به در اختیار گذاشتن اطلاعاتش با سیآیای برای یک سال دیکر ادامه داده، تا یک بار، یک مامور سیآیای پیشنهاد دیدار با خانواده او را داده است. ایدهای که حسینی به فال نیک گرفته و فکر کرده است به اقامت نهایی او در آمریکا خواهد انجامید.
اما اقامت در آمریکا، جایزهای نادر برای جاسوسان است. به گفته سه مقام پیشین اطلاعاتی آمریکا، دولت این کشور تنها ۱۰۰ ویزا در سال به سیآیای اختصاص میدهد تا به جاسوسانش در سراسر جهان بدهد.
حسینی اما ۱۰ سال در زندان اوین تهران در حبس بوده است.
۱۰ سال در زندان بار سنگینی بر دوش او گذاشته. سالها حبس، شکنجه، شوک الکتریکی و انفرادی در اتاقهایی همیشه روشن، توانایی او برای برقراری ارتباط، حتی با خانوادهاش را هم از او سلب کرده است.
او گفته هنگامی که از او سوالی پرسیده میشود، احساس میکند به اتاق بازجویی بازگردانده شده است.
حسینی ۴۷ ساله که حالا سه سال است از زندان بیرون آمده، زندگی پر ناز و نعمت و بسیاری از دوستانش را از دست داده و احتمال میدهد دوستانش در بازداشت او با مقامهای امنیتی جمهوری اسلامی همکاری کردهاند.
از شش جاسوسی که رویترز با آنها مصاحبه کرده، چهار نفر پس از آزادی از زندان در تهران ماندهاند و دو نفر پناهندهاند؛ یکی در ترکیه و دیگری در سوئیس.
آنها هیچکدام نتوانستهاند در حالی که برای از نو ساختن زندگیشان تلاش میکنند، کمکی از آمریکا بگیرند.
بیشتر آنان حتی راهی برای تماس با سیآیای پیدا نکردهاند.
حسینی گفته است که سیآیای به او دو راه نشان داده بوده تا اگر به مشکلی برخورد برای کمک تماس بگیرد: «یک راه گرفتن یک شماره محرمانه در خارج از ایران بود که باید پس از تماس به اوپراتور یک رمز عبور داده میشد.»
دومین راه، تماس با یک افسر منطقهای در کنسولگری آمریکا در هر جای جهان برای کمک خواستن بوده است.
رویترز تایید کرده که این دو شیوه سیآیای برای خبرچینها، برای دسترسی به آنهاست.
حسینی وقتی در سال ۲۰۱۹ از زندان درآمده، دیگر شماره محرمانه را یادش نمیآمده و از عقوبتی که در صورت پی بردن مقامهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی از ورود او به کنسولگری آمریکا میتوانسته دامنگیر او شود، هم نگران بوده است.
تمامی شش جاسوسی که رویترز با آنها مصاحبه کرده، گفتهاند که با توجه به فداکاری آنها، توقع داشتهاند دولت آمریکا راهی برای تماس با آنها پیدا کند و کمک کند زندگیشان را در آمریکا یا کشور دیگری، از نو بسازند اما پس از سالها آزادی، همچنان منتظرند.
از دید سیآیای، معمولا احتمال خطر بزرگ و نفعی کم در برقراری تماس دوباره با یک جاسوس بازداشتی در ایران است. بازداشتیای که آنقدر خوششانس بوده است که از اعدام جان سالم به در برده، میتواند به عنوان جاسوس دو جانبه از زندان آزاد شود.
آنهایی که این اتفاق برایشان نمیافتد هم از نزدیک به وسیله مقامهای جمهوری اسلامی رصد میشوند تا قدمی کج نگذارند.
به گفته یک افسر اطلاعاتی ارشد سیآیای که به سوالات رویترز درباره به خطر انداختن جان عاملان این سازمان در ایران پاسخ داده، گاهی بهترین راه برای زنده نگه داشتن جاسوس، رها کردن اوست.
او گفته که دست آخر آنها و خانوادههایشان باید از این که جان به در بردهاند خوشحال باشند.
اما حسینی احساس دیگری هم دارد. او حالا ماهانه کمتر از ۲۵۰ دلار برای تامین خانوادهاش دارد که این یکدهم درآمد پیش از زندان رفتنش است.
برخی شرکتهای مهندسی او را تنها چند روز پس از استخدام و وقتی از سوءپیشینه او مطلع شدهاند، اخراج کردهاند.
او که همیشه نظراتش را صریح بیان میکرده، حالا آنها را در جمع دوستانش، از ترس گزارش شدن، محتاطانه سانسور میکند.
او گفته است بسیاری از صبحها با اضطراب بازداشت دوباره از خواب میپرد و نمیتواند هیچ آیندهای برای خودش متصور شود.
با کشته شدن مهسا امینی جرقه خیزش سراسری در ایران زده شده است و گوش و چشم جهان بر شعار «زن، زندگی، آزادی» مانده است. شعار اصلی دیگری که این روزها در ایران سر داده میشود، «جمهوری اسلامی نمیخوایم، نمیخوایم» است که در فضای سراسر کشور طنینانداز شده است.
با وجود چنین شعارهایی، برخی افراد همچنان درباره مقیاس و میزان نارضایتی مردم از حجاب اجباری و حکومت اسلامی در کشور بزرگ و پرجمعیتی چون ایران، شک و شبهه دارند.
وبسایت کانورسیشن اما با اتکا به نظرسنجیهای موسسه «گمان» نشان داده است مردم ایران نه حجاب اسلامی را میخواهند و نه جمهوری اسلامی را.
گمان یک موسسه پژوهشی مستقل و ثبت شده در هلند است که در زمینه مطالعات افکارسنجی با تمرکز بر اندازهگیری و تحلیل دیدگاهها و افکار ایرانیان فعالیت میکند.
بین سالهای ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۲، گروه گمان، نظرسنجیهای نوآورانهای در محیط مجازی به راه انداخت و اطمینان حاصل کرد که شرکتکنندگان نگران هم بتوانند ناشناس به سوالات پاسخ دهند.
این پروژه آغاز «موشوگربهبازی» این موسسه با رژیم ایران بود؛ حکومت فرم یک نظرسنجی اصلی «گمان» در ایران را سانسور کرد و دستکم یکی از نظرسنجیهای دیگر این موسسه را هم با «بات» هدف قرار داد.
چالش جمعآوری نظرسنجی از هواداران رژیم ایران هم که جای خود را داشت.
نظرسنجیهای گروه گمان دست به دست چرخید و نمونه خامی از شرکت ۲۰ هزار تا بیش از ۱۰۰ هزار پاسخدهنده در آن، به دست آمد.
گروه گمان همچنین توانست میان دادههایی که خود به دست آورده بود و دادههای دیگر موسسات درباره سوالات «غیرحساس» سیاسی تطابقی بیابد و بین دادههای خود گمان و دیگر موسسات درباره موضوعات «حساس» سیاسی همچون دین، به تناقضات بزرگی پی ببرد.
نظرسنجیهای گمان نشان میدهند ایرانیان متعلق به طبقههای مختلف اجتماع، شامل افراد حامی رژیم، واقعا چگونه فکر میکنند.
چرخش سکولار
نظرسنجی دینی سال ۲۰۲۰ گروه گمان تایید کرد که یک تغییر جهت سکولار در ایران در حال شکل گرفتن است؛ در حالی که بیش از ۹۰ درصد شرکتکنندگان در نظرسنجی گفته بودند در خانوادههایی باورمند یا خانوادههایی که اعمال دینی را به جای میآوردند بزرگ شدهاند، حدود نیمی از گفته بودند در طی زندگیشان بیدین شدهاند و تقریبا ۷۲ درصد آنها نیز آشکارا با حجاب اجباری مخالف بودند.
گروه گمان با تجزیه دادهها و البته همانطور که انتظار آن میرفت، دریافت که زنان، جوانترین نسل و دانشآموختگان دانشگاه که در شهرها زندگی میکردند از همه بیشتر با حجاب اجباری مخالفاند.
تیم گمان همچنین دریافت که اغلب مردان، شامل آنانی که در مناطق روستایی زندگی میکردند، بالای ۵۰ سال سن داشتند و همچنین مردانی که تحصیلات عالیه نداشتند هم با حجاب اجباری مخالف بودند.
نتیجه این است که مخالفت با حجاب اجباری، مخالفتی سراسری در ایران است.
در نظرسنجی گمان اما حدود نیمی از کسانی که گفتند به دلایل مذهبی به رعایت حجاب معتقدند، آشکارا با استفاده از زور دولتی برای اِعمال اجباری آن اعلام موافقت داشتند و تنها یکچهارم از باورمندان به حجاب، با اعمال زور از سوی حکومت مخالف بودند.
در نظرسنجی مذکور، زنان ایرانی که خود را ملزم به رعایت قوانین دینی میدیدند، از خشونت مفرط سرخود اعمالشده از سوی رژیم جمهوری اسلامی نسبت به زنان اظهار نگرانی کرده بودند و در حالی که برخی تلاش میکردند توازن شکننده بین باورهای مذهبی و سیاست را حفظ کنند، بسیاری گفتند که دین را به کلی رها کردهاند.
این دسته، نه تنها از حکومت اسلامی انتقاد میکنند بلکه به ایدهآلهای پرهیزگاری اسلامی هم انتقاد دارند.
۲۳ درصد جامعه هدف با تاکید، قائل به نقش مذهبی حجاب بودند اما ۵۷ درصد گفتند که باور مذهبی برای پوشش روسری ندارند.
حجاب اجباری، دیوار برلین جمهوری اسلامی
چنین تمایلات سکولاری به فهم این که چرا زنان ایرانی در اعتراضات سراسری کنونی در ملأ عام روسری میسوزانند و علیه جوهره جمهوری اسلامی شعار سر میدهند کمک میکند.
برای زنان ایران، روسری به مثابه دیوار برلین ساخته دست جمهوری اسلامی است.
نتیجه مزبور را نظرسنجی سال ۲۰۲۲ گروه گمان درباره نظامهای سیاسی قوت بخشید. این نظرسنجی نشان میدهد ۶۷ درصد جامعه هدف بزرگسالان باسواد، مخالف نظام سیاسی متکی بر قوانین دینیاند و باز هم زنان، جوانترین نسل و دانشآموختگان دانشگاهها که در شهرها زندگی میکنند جزو گروههاییاند که بیش از هر گروه دیگری با جمهوری اسلامی مخالفاند.
بالاترین درجه حمایت از رژیم اسلامی ۳۵ درصد است که این حمایت از جانب افراد ساکن روستاهاست.
دادههای جمعآوری شده گمان در درازمدت با پرسشی درباره تمایلات سیاسی نیز نشان میدهند ۶۳ درصد جمعیت خواستار تغییر رژیم در ایران یا نوعی گذر از جمهوری اسلامیاند و تنها هشت درصد خواستار «اصلاحات» درون ساختار جمهوری اسلامیاند.
با توجه به آمار و ارقام ارائه شده، تحلیلگران مسائل ایران نباید متعجب شوند که شعار براندازی نظام جمهوری اسلامی در میان بیشترین شعارهای شنیده شده در ایران وجود دارد.
ویدیوهایی که ایرانیان (با قطع و محدودیت اینترنت) عاجزانه میکوشند به جهان نشان دهند، انعکاس حقیقت اجتماعی در این کشور است.
حقیقت اینجاست: اکثریت مردم ایران با حجاب اجباری مخالفاند و عمده مردم لایههای مختلف اجتماع در ایران هم جمهوری اسلامی را نمیخواهند.
بخشی از یادداشت تحلیلی واشینگتن فری بیکن درباره صادرات نفت ایران به چین و تاثیر آن بر خیزش سراسری مردم ایران در ادامه آمده است.
حکومت ایران از زمان به ریاستجمهوری رسیدن جو بایدن در آمریکا و تصمیم دولت او مبنی بر تسهیل اعمال تحریمها علیه ایران، قاچاقی ۳۸ میلیارد دلار نفت به چین فروخته است.
پول نفتی که چین به ایران میپردازد، رژیم تندروی این کشور را وقتی با بزرگترین اعتراضات سراسری طی سالهای اخیر در این کشور دست به گریبان است، سر پا نگه میدارد.
آمار محاسبه شده از سوی سازمان «اتحاد علیه ایران هستهای» که بهتازگی منتشر شده، نشان میدهد چین با ادامه واردات روزانه میلیونها بشکه نفت از ایران، «ناجی تهران» شده است.
بنا بر آمار و ارقام این سازمان که تجارت قاچاق نفت ایران را رصد میکند، واردات نفت چین از ایران حتی از زمانی که تجارت نفت ایران تحت تحریمهای آمریکا نبود هم پیشی گرفته است.
بنا بر ارقام منتشر شده از سوی «اتحاد علیه ایران هستهای»، چین «اساسا» رژیم ایران را از طریق خرید نفت این کشور بر سر قدرت نگه داشته است.
این در حالی است که در نظام مالی آمریکا، نهادهایی که مسجل شود تحریمهای ایران را نقض کردهاند با جریمه سنگین و پیامدهای جدی روبهرو میشوند.
بنا بر نظر کارشناسان حوزه رصد تجارت نفت ایران، گرچه دولت بایدن تحریمها علیه تجارت پرسود نفت ایران را ملغی اعلام نکرده اما نسبت به اعمال این اقدامات تحریمی سهلگیری پیشه کرده و همین به ایران مجال داده است تا در بحبوحه بحران سوخت در جهان و سرکوب معترضان در ایران، روزانه حدود یک میلیون بشکه نفت خام خود را به پکن بفرستد.
پول این نفت به جیب رژیم ایران روانه میشود که حالا برای بقای خود به هر چیز چنگ میاندازد.
دولت بایدن گرچه حمایت «ولرمی» از اعتراضات ضد حکومتی در ایران داشته است اما همچنان با درگیر شدن در مذاکرات احیای توافق هستهای با تهران، روی طنابی دیپلماتیک راه میرود؛ چون با مذاکرات اینچنینی و تسهیل اعمال تحریمها علیه ایران، فروش نفت ایران سر به فلک کشیده است و به بقای رژیم بر سر قدرت در میانه اعتراضات کمک میکند.
کلر یونگمن، رییس سازمان «اتحاد علیه ایران هستهای» به فری بیکن گفته است که سیاست تسهیل تحریمهای ایران از سوی دولت بایدن، تهران را قادر به صادرات میلیونها بشکه نفت در روز و به جیب زدن میلیاردها دلار درآمد از فروش کرده است و «روشن است که تنها رژیم از آن سود میبرد در حالی که مردم ایران همچنان رنج میکشند.»
پیش از اینکه جو بایدن به ریاستجمهوری برسد و گفتوگوها با دولت ایران را از سر بگیرد، چین روزانه ۴۰۰ هزار بشکه نفت از ایران وارد میکرد و این رقم هماکنون به یک میلیون رسیده است.
بنا بر دریافت «اتحاد هستهای علیه ایران»، رژیم ایران برای صادرات نفت به چین از ۲۰۰ نفتکش جزو «ناوگان شبح» استفاده میکند. چین تسهیل قسمت عمده تجارت نفت ایران را بر عهده دارد و نفت قاچاقی ایران را با تخفیف وارد میکند.
مطلب زیر بخشی از یادداشت منتشر شده در گاردین درباره تاثیر محدودیت و قطع اینترنت بر خیزش سراسری مردم ایران است.
اولین نمایش اعتراض به حجاب اجباری در سال ۱۹۷۹ (۱۳۵۷) بود و از آن پس، بهرغم اقدام برای سرکوب چنین اعتراضاتی، جنبش زنان پای بر جا مانده است.
فعالان حقوق زنان طی سالهای اخیر به امکاناتی که فنآوریهای دیجیتال ارائه کردهاند چنگ زدهاند و از کارزارهایی بهره بردهاند که نه تنها برای تغییر قوانین و سیاستها تلاش میکنند بلکه درباره تابوهایی مثل پاسبانی دادن بر بدن زنان، خشونت خانگی، خشونت در محل کار، آزار جنسی و جنبش «من هم» زنان ایرانی هم آگاهیرسانی میکنند.
اینها همه دلیل اقدام رژیم ایران برای دست به کار شدن سریع به منظور قطع دسترسی به اینترنت و مسدود کردن پلتفرم رسانههای اجتماعی مانند اینستاگرام و واتساپ است.
با این حال هدف حکومت ایران از این قطع کردنها، تنها چوب لای چرخ همراه شدن افراد با یکدیگر و جلوگیری از همخوان کردن ویدیوهایی نیست که قساوت پلیس را نشان میدهند.
در طول سالیان گذشته، رژیم ایران سیستم نظارت پیچیدهای ترتیب داده است که از اقدامات سانسور معمول اینترنت فراتر رفته است.
شبکه ملی اطلاعات، تقسیم فضای مجازی در ایران به دو دنیای موازی شبکه ملی اطلاعات و شبکه جهانی را ممکن کرده است که اینها همه برای کاربران معمولی اینترنت در ایران، بسیار آشناست.
در شبکه ملی اطلاعات، خدمات عمومی ضروری، بانکها و کسبوکارها از کار نمیافتد و پشتوانه محکمی به مدد تبلیغات حکومتی دارد. سریعتر و ارزانتر و البته تحت نظارت دولت است. با این حال، حکومت ایران میتواند در یک چشم بر هم زدن، شبکه جهانی را قطع کند.
حکومت ایران از زمان سرکوب خیزش سال ۲۰۱۹ (آبان ۹۸) در حال تکمیل چنین سیستمی بوده است. نگرانکنندهتر اینکه، قدرت نظارت در فضای مجازی، حالا میتواند در ترکیب با کارتهای هوشمند ملی، به رژیم اجازه دهد معترضان را در عرض چند ثانیه با کمک دوربینهای مدار بسته نصبشده در سراسر کشور، شناسایی کند.
کارتهای هوشمند ملی برای دسترسی به خدمات بهداشت و درمان، رزرو قطار و بلیت هواپیما در ایران ضروری است و بانک داده اثر انگشت، میتواند به راحتی برای تشخیص افراد «مشکلساز» برای حکومت استفاده شود.
به نظر میرسد برای دستگیری سپیده رشنو، زن معترض به تذکردهنده درباره حجاب اجباری در اتوبوسی شلوغ که تنها ساعاتی بعد از درگیری بازداشت شد، از همین سیستم استفاده شده است.
پس جای تعجبی ندارد که بیشتر معترضان صورتشان را میپوشانند و در اولین گام از اعتراضات، اول از همه میلههایی را که دوربینهای مداربسته بر آنها نصب شدهاند، از جا درآورند.
گرچه قطع اینترنت ممکن است به مثابه عملی خشونتآمیز تلقی نشود اما همین که گلوله به معترضان شلیک شود و کسی نتواند واقعه را ثبت کند، باعث میشود خشونت گسترش پیدا کند.
با وجود بیمیلی سیاستمداران غربی به درگیر شدن در مساله حجاب برای زنان در ایران، آن هم در حالی که همزمان مذاکراتی برای احیای توافق هستهای با حکومت ایران را پیش میبرند، برخی پیشرفتهای اخیر مانند اقدام ایالات متحده در کنار گذاشتن تحریمهای مرتبط با فنآوریهای اینترنت در ایران، ممکن است آغاز گسترده شدن آزادی اینترنت در این کشور باشد.
در همین حال شرکتهای بزرگ متمرکز بر کسب سود همچون استارلینک، متعلق به ایلان ماسک که میتوانند دسترسی به اینترنت ماهوارهای را در ایران فراهم و فعال کنند، از فرصت اعتراضات در ایران استفاده میکنند تا قهرمانانه عمل کنند.
پخش شدن خبرهای اینچنینی در حالتی است که این حقیقت ذکر نمیشود که چنین سیستمهایی به سختافزارهای ویژه و مجوز از انجمن ارتباطات دوربرد بینالمللی نیاز دارند و برای بهره بردن از آنها اتصال به سیستمهای بینالمللی مالی لازم است که بانکهای ایران به دلیل تحریمها به آن دسترسی ندارند.
دیگر اینکه از پیش رو برداشتن یک مشکل نباید دست شرکتهای فنآوری را در کشوری که مقررات مشخصی برای حفاظت از داده و حریم خصوصی مردم وجود ندارد، باز بگذارد.
برای فهم بهتر این مساله میشود به اختلافنظرهایی که بر سر استفاده از برنامه «فیری بیسیکز» فیسبوک (متا) در کشورهای در حال توسعه به وجود آمده بود اشاره کرد. فری بیسیکز، طرح ابتکاری فیسبوک (متا) برای ایجاد دسترسی شهروندان فقیر کشورهای در حال توسعه به اینترنت و ارائه خدماتی رایگان به کاربران آن بود.
در حالی که صورت غرق در خون ندا آقاسلطان، به نماد مبارزه مردم ایران در اعتراضات سال ۲۰۰۹ (خرداد ۸۸) تبدیل شد، امروز نیز مرگ مهسا امینی به محرکه آنی مبارزه زنان ایرانی علیه تبعیض، کنترل حکومتی و مردسالاری تبدیل شده است اما دسترسی به اطلاعات است که جنبشهای اجتماعی را میپروراند و ثبت بیعدالتیها و خشونتها را ممکن میکند.
این است که بنیان گذاشتن یک اینترنت رایگان جهانی باید به اولویتی بینالمللی تبدیل شود چون قطع اینترنت، جان انسانها را میگیرد.
فایننشال تایمز درباره تاثیر خیزش سراسری مردم بر مساله حجاب تا به این نقطه از اعتراضات تحلیلی ارائه کرده است که بخشهایی از آن را در ادامه میخوانید.
ونهای سبز و سفید «گشت ارشاد» که پلیس امنیت اخلاقی ایران از آنها برای زیر نظر گرفتن و دستگیری زنانی استفاده میکند که دستورالعمل پوشش اسلامی را رعایت نمیکنند، از خیابانهای تهران ناپدید شدهاند.
دیگر ردی از این ونها که نماد یک دهه سرکوب زنان به شمار میرود، حتی خارج از مرکز پلیس امنیت اخلاقی در مرکز تهران هم پیدا نیست.
همان ونهایی که مهسا امینی ۲۲ساله، داخل یکی از آنها چپانده شد و کمی بعد در بازداشت جان سپرد و قتل او، بزرگترین اعتراضات خیابانی در سراسر کشور از سال ۲۰۱۹ (آبان ۹۸) را رقم زد.
سعید لیلاز، تحلیلگر اصلاحطلب، میگوید که گشت ارشاد به احتمال زیاد از خیابانها برچیده میشود و جمهوری اسلامی چارهای جز دادن آزادی اجتماعی بیشتر به جوانان ندارد.
بیش از یک هفته است معترضان جوان حدودا همسن و سال مهسا، به خیابانهای شهرهای بزرگ و کوچک سرازیر شدهاند و شعارهای ضدحکومتی همچون «جمهوری اسلامی نمیخوایم، نمیخوایم» و «مرگ بر دیکتاتور» سر میدهند.
برای جوانانی که با مشکلات اقتصادی عظیم، فقر و نابرابری دست و پنجه نرم میکنند، ونهای گشت ارشاد به نوعی «رسانا» در بروز خشم تبدیل شدند.
عماد افروغ، جامعهشناس، به خبرگزاری دولتی ایرنا گفت که گشت ارشاد جوری راهاندازی شده که «هیچ توجیه انسانی، اخلاقی، منطقی و حتی قانونی ندارد.»
او گفت: «جوری که یک پلیس مرد یک زن را داخل ون میاندازد غیرانسانی و غیراسلامی است.»
البته که رعایت حجاب یکی از جلوههای بارز حکومت دینی است.
جلال رشیدی کوچی، یک نماینده مجلس گفته بود که گشت ارشاد به پلیس آسیب زده است و هیچ نتیجهای جز شکست برای کشور نداشته است.
مشخص نیست چه تعداد پلیس در گشت ارشاد کار میکنند اما حضور آنها در پارکها، میدانها، خیابانها، بیرون ایستگاههای مترو و ...، به زنان احساس ناامنی میدهد.
این که پیامد اعتراضات به مرگ مهسا امینی چه خواهد شد مشخص نیست اما از جمهوری اسلامی بعید است قانون حجاب را لغو کند.
علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، تاکنون به اعتراضات کنونی واکنشی نشان نداده است اما دو ماه پیش، از اجبار «پوشش و حجاب اسلامی» دفاع کرد.
استدلال او این بود که زنان نیمی از دانشجویان کشور را تشکیل میدهند؛ پس حجاب مانع پیشرفت زنان نیست.
اصلاحطلبان اما همواره خواهان پایان دادن به نقش پلیس در اعمال قوانین مربوط به حجاب شده بودند.
در سوی دیگر، مقامهای ستاد امر به معروف و نهی از منکر هم نقش پلیس در نظارت بر پوشش زنان را زیر سوال برده بودند.
غلامرضا نوری قزلجه، یک نماینده اصلاحطلب مجلس به روزنامه شرق گفته بود باورهای مذهبی با «باتوم، دستگیری و گشت ارشاد» ایجاد نمیشود و نمیتوان مردم را «به زور به بهشت برد».
او تعیین جریمه مالی برای پوشش زنان را هم رد کرده و گفته بود مثل این است که کسی با پول برای بهشت و جهنم تصمیم بگیرد.
این بار خیزش مردم در ایران از پا نمیایستد و جهان همچنان نظارهگر تحولات آن است. گوشهای از تحلیل فارین پالیسی را درباره خیزش سراسری این روزهای مردم ایران بخوانید:
ایران در بحبوحه یک سلسله اعتراضات سراسری خودجوش قرار گرفته که جرقه آن کشته شدن مهسا امینی به دست پلیس گشت ارشاد بود. گرچه این کشور پیش از این هم موج اعتراضات اینچنینی را دیده و تجربه کرده است، تکرار آن در این نوبت احتمالا در واقعیت تغییراتی ایجاد خواهد کرد.
گواه ناخوشایند این که نپوشاندن چند تار موی یک زن، میتواند حق امنیت، زندگی و آزادی او را اینچنین سلب کند، وجدان ایران را تکان داده است و شعار «زن، زندگی، آزادی» از زمان مرگ مهسا امینی در ایران طنین افکنده است.
ایران پیش از این هم درگیر مناقشات عمومی بر سر مساله حجاب اجباری بوده است اما تظاهرات اخیر از این باب، تغییر جهتی چشمگیر دارد: این نخستین بار پس از انقلاب اسلامی سال ۱۹۷۹ (بهمن ۱۳۵۷) است که طیف وسیعی از احزاب و سازمانهای اجتماعی-مدنی علنا خواستار حذف قوانین مربوط به حجاب اجباری و توقف اعمال قوانین اینچنینی از سوی «گشت ارشاد» شدهاند.
این بار طیف وسیعی از چهرههای سیاسی و مذهبی برجسته، چهرههای سرشناس و ورزشکاران نیز به مساله حجاب واکنش نشان دادهاند.
این اعتراضات همچنین اولین جنبش اعتراضی طبقه متوسط جامعه در ایران، از زمان جنبش سبز در سال ۲۰۰۹ (خرداد ۱۳۸۸) است اما بین این دو تفاوتهای مهمی وجود دارد:
تفاوت اول در شمار معترضان است. نشانهای از این که اعتراضات کنونی تعدادی که در سال ۲۰۰۹ (خرداد ۸۸) به جمع معترضان پیوسته بودند را به خیابان کشانده باشد، وجود ندارد. علاوه بر آن، معترضان سال ۲۰۰۹ (خرداد ۸۸) از سنین مختلف بودند در حالی که سردمداران اعتراضات اخیر بیشتر جوانند و به گفته یک جامعهشناس، همانانی هستند که وقتی کودک یا نوجوان بودند، از جنبش سبز چیزی به گوششان خورده است.
این جوانان «بیباک، صریح، شجاع و خشمگین» هستند، میگویند که «سلطنتطلب» نیستند و خواهان آزادی و دموکراسیاند.
وجه بارز دیگر اعتراضات کنونی در ایران، حضور زنان بسیار جوان در خط مقدم است.
در بسیاری از اعتراضات جاری، حضور زنان پررنگتر از مردان است و به نظر میرسد از برداشتن حجاب، حتی در حضور نیروهای امنیتی، بیمی به خود راه نمیدهند.
مرگ مهسا اما یک تکمورد نیست بلکه «نوک کوه یخ» بیعدالتی، تحقیر، بیحرمتی و سرکوب مداومی است که زنان ایرانی بیشماری به دست گشت ارشاد احساس میکنند.
حکومت بر بدن زنان در ایران، ریشه در قدرت سیاسی دارد. در سالهای نخستین پس از انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ (بهمن ۵۷) بود که دین و نمادهای دینی همچون حجاب، به عنوان سلاحی در خدمت پاکسازی جناحهای انقلابی از عرصه سیاست به خدمت گرفته شد.
مرگ مهسا امینی نشان داد تا زمانی که طبقه حاکم بر جامعه ایران، بر اعمال حجاب اجباری، یادگار انقلابی متحجر، اصرار بورزند، رابطه دولت با شهروندانش به سراشیبی خواهد غلتید. پس تا زمانی که رژیم ایران چند تار مو را دستمایه مشروعی برای ربودن یک زن و تمامی خانوادهاش از احساس امنیت قرار دهد، مشروعیت عمومی رژیم همواره در خطر خواهد بود و ثبات سیاسی حکومت ایران هم همیشه در پرتگاه بحران امنیتی قرار خواهد گرفت که دستپخت خود حکومت است.
به همین دلیل، طبقه حاکم بر ایران، نه برای مردم ایران بلکه برای خودشان، امتیازاتی در مساله حجاب خواهند داد. اعتراضات کنونی، فارغ از این که به لغو کامل حجاب اجباری و پاسبانی دادن برای پوشش زنان بینجامد یا نه، ماندگار خواهد بود و همین حالا هم دستاورد آن چیزی است که تا همین چندی پیش، حتی تصور آن به ذهن خطور نمیکرد.
اکثریت ایرانیان بیحجابی را جرم که هیچ، اهانت هم نمیدانند.
از این لحظه، بهای مجازات زنان برای حکومت ایران گزافتر خواهد بود.