آتشبس یا انکار؟ دوگانگی مواضع رهبران جمهوری اسلامی در جنگ اخیر

در حالی که مقامهای ارشد جمهوری اسلامی، از جمله رهبر و فرماندهان نظامی، بهطور کامل از پذیرش مسئولیت و بهکار بردن واژه «آتشبس» پرهیز کردهاند، بخشی از دولت صراحتاً از آتشبس سخن گفته است.
این دوگانگی آشکار در روایت رسمی، نهتنها اختلاف در سطح تصمیمگیری را برجسته میکند، بلکه نشان میدهد رهبر جمهوری اسلامی با وجود اختیارات انحصاری خود طبق قانون اساسی، همواره تلاش میکند مسئولیت پیامدهای تصمیمهای پرهزینه را به گردن دیگران بیندازد.
عباس عراقچی، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی، شامگاه پنجشنبه ۵ تیرماه در برنامه گفتوگوی ویژه خبری تلویزیون حکومت ایران بهصراحت اعلام کرد که نظام «هیچ آتشبسی را قبول ندارد» و آتشبس را نتیجه مذاکرهای دانست که اساساً اتفاق نیفتاده است. او پیشتر هم در ۳ تیرماه، همزمان با اعلام آتشبس از سوی ترامپ، در پیامی در شبکه ایکس تأکید کرده بود «هیچ توافقی» درباره «آتشبس یا توقف عملیات نظامی» وجود ندارد. با این حال، عراقچی گفته بود اگر اسرائیل تا زمان مقرر حملات را پایان دهد، «ایران فعلاً پاسخی نخواهد داد» و تصمیم نهایی بعداً گرفته میشود. در مقابل، مسعود پزشکیان، رئیس دولت جمهوری اسلامی، آشکارا از «آتشبس و توقف جنگ» سخن گفت و این وضعیت را حاصل «ایستادگی ملت ایران» دانست.
اما علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، در پیام تازه خود که دو روز پس از اجرای آتشبس منتشر شد، کاملاً از بهکار بردن واژه «آتشبس» خودداری کرد و صرفاً بر «پیروزی بزرگ» و «شکست دشمنان» تاکید داشت. او در پیام نخستش نیز اگرچه از وقوع «جنگ» سخن گفته بود، اما بهطور رسمی «اعلان جنگ» نکرد و تلاش کرد وضعیت را عادی جلوه دهد. شورای عالی امنیت ملی هم در بیانیه خود بدون اشاره به آتشبس، از «توقف یکطرفه تهاجم دشمن» صحبت کرد. عبدالرحیم موسوی، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح، هم در پیام ویدیوییاش فقط بر روحیه نبرد و آمادگی برای جنگ تأکید کرد و هیچ اشارهای به آتشبس نکرد.
آنچه روشن است اینکه رهبر جمهوری اسلامی و مقامات ارشد نظامی حکومت، عمداً از بیان مستقیم آتشبس پرهیز کردند، در حالی که برخی چهرههای سیاسی دولت، توقف عملیات را آشکارا «آتشبس» خواندند. اما چرا این موضوع در شرایط کنونی ایران بیش از هر زمانی اهمیت دارد؟
بیش از دو دهه حکمرانی علی خامنهای نشان داده است که او با برخورداری از حداکثر اختیارات طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی، همواره از پذیرش مسئولیت گریزان بوده است. در تمام بزنگاههای تاریخی دهههای اخیر، خامنهای چنان اعمال قدرت کرده که حتی در نامگذاری خیابانها هم دخالت میکند اما هنگام پاسخگویی بابت ناکامیها و خسارتهای سیاستهایش، همه مقصرند جز خودش! ماجراهای برنامه هستهای ایران و مذاکرات چند دههای پیرامون آن، تنها یکی از نمونههای این شیوه حکمرانی است.
ایران در روزهای گذشته جنگی ۱۲ روزه را تجربه کرد که «جنگی تحمیلی» بود؛ جنگی که رهبر جمهوری اسلامی به کشور و مردم ایران تحمیل کرد. با این حال، او در مقام «عظمای ولایت» حتی شجاعت نداشت نه اعلان جنگ کند و نه اعلام آتشبس. این در حالی است که طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی، «رهبری جمهوری اسلامی» بنا بر بند ۵ اصل ۱۱۰ بهطور انحصاری این «صلاحیت» را دارد. بهاینترتیب، «اعلان جنگ، صلح و بسیج نیروها» تنها برعهده رهبر است و هیچ مقام دیگری بدون اذن و حکم او اختیار این تصمیمها را ندارد.
در قانون اساسی جمهوری اسلامی، اصطلاح آتشبس بهطور جداگانه از اعلان جنگ و صلح تعریف نشده و در همان چارچوب «اعلان صلح» یا «توافق توقف عملیات نظامی» تلقی میشود. به همین دلیل، طبق تفسیر حقوقی و رویه نظام سیاسی ایران، آتشبس هم زیرمجموعه اختیارات رهبر قرار دارد.
اعلان صلح در متن قانون اساسی بهصورت کلی ذکر شده و در عرف حقوق بینالملل شامل «پیمان صلح کامل و دائمی»، «آتشبس (Ceasefire)» یا توافق موقت توقف مخاصمه میشود. در رویه عملی، تفاسیر شورای نگهبان و سوابق تصمیمگیری شورای عالی امنیت ملی هم آتشبس را «توافق صلح موقت» میدانند که اعلام رسمی یا موافقت رهبر را نیاز دارد. اجرای این تصمیم معمولاً از طریق شورای عالی امنیت ملی پیگیری میشود و تصمیم نهایی با رهبر جمهوری اسلامی است.
در این میان، نقش شورای عالی امنیت ملی برجسته است؛ نهادی تصمیمساز که تصمیمگیر اصلی همچنان رهبر جمهوری اسلامی است—رهبری که در این جنگ از همان ساعات نخست به مخفیگاه رفت و رنگ آفتاب را ندید. شورای عالی امنیت ملی طبق اصل ۱۷۶ قانون اساسی وظیفه «تعیین سیاستهای دفاعی و امنیتی کشور در چارچوب سیاستهای کلی تعیینشده از سوی رهبر» را دارد، اما همه مصوباتش وابسته به تأیید شخص خامنهای است. بنابراین در چارچوب حقوقی کنونی، شورای عالی امنیت ملی ممکن است پیشنهاد آتشبس را تصویب کند، اما اجرای آن نیازمند فرمان رهبر است؛ نکتهای که در تحولات اخیر مشخص نیست دقیقاً چگونه اعمال شده است.
نمونه روشن این روند را میتوان در پایان جنگ ایران و عراق دید. در تیرماه ۱۳۶۷، قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت پذیرفته شد. ابتدا شورای عالی دفاع و شورای عالی امنیت ملی پیگیریهای کارشناسی انجام دادند و سپس روحالله خمینی، رهبر وقت، تصمیم نهایی و اعلام رسمی پذیرش آتشبس را صادر کرد.
با این توضیحات، در نظام حقوقی جمهوری اسلامی، «آتشبس» که مصداق صلح—حتی موقت—محسوب میشود، در صلاحیت انحصاری رهبر جمهوری اسلامی است. شورای عالی امنیت ملی به ریاست رئیسجمهور نهادی تصمیمساز است و صدور دستور اجرایی آن نیازمند فرمان رهبر است.
آنچه از بیانیههای مقامات جمهوری اسلامی، بهویژه علی خامنهای، شورای عالی امنیت ملی و فرماندهان نظامی برمیآید، این است که حکومت ایران باور و اعتقادی به «آتشبس» ندارد و خامنهای هم از به رسمیت شناختن آن خودداری کرده است. به نظر میرسد آنچه امروز بهعنوان آتشبس معرفی میشود، تنها برای ایجاد فرصتی برای تنفس و بازسازی توان حکومت است. روند جاری در مواضع مقامات و دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی نشان میدهد چیزی قرار نیست تغییر کند.
در نهایت، تجربه جنگ اخیر و مواضع متناقض مقامهای جمهوری اسلامی بار دیگر نشان داد که ساختار قدرت در ایران نهتنها پاسخگو نیست بلکه در لحظههای حساس، رهبر حکومت با وجود اختیارات مطلق، از شفافیت و پذیرش مسئولیت گریزان است. سکوت او درباره آتشبس و تلاش برای نمایش پیروزی در میانه خسارتهای آشکار، بخشی از همان الگویی است که طی دههها ایران را در مسیر پرهزینه تنش و بحران دائمی نگه داشته است؛ مسیری که اگر تغییر نکند، آیندهای جز تکرار همین چرخه خطرناک برای کشور رقم نخواهد زد.