تاسیان؛ روایتی عاشقانه برای بازنویسی حافظه سیاسی

در سریال «تاسیان» به کارگردانی تینا پاکروان، مامور ساواک نه بازجوی خشن است و نه عامل سرکوب. او مردی است با نگاهی اندوهگین و دلبستگیای ناتمام.
در سریال «تاسیان» به کارگردانی تینا پاکروان، مامور ساواک نه بازجوی خشن است و نه عامل سرکوب. او مردی است با نگاهی اندوهگین و دلبستگیای ناتمام.
در زمانی که جامعه هنوز از خشونت نهادهای امنیتی عبور نکرده، چنین بازنماییای از گذشته، بیش از آنکه تنها انتخاب بستری برای داستان باشد، تلاشی است برای دستکاری حافظه عمومی—و شاید برای ترمیم چهرههایی شبیهتر به امروز تا دیروز.
توقیفی که تبلیغ بود نه تهدید
پخش چند قسمت ابتدایی سریال برای مدتی متوقف شد؛ رویدادی که برخی رسانهها آن را نشانه جسارت روایت دانستند. اما بازگشت سریال، بدون هیچ تغییر، بهسرعت روشن کرد با یک تاکتیک تبلیغاتی مواجه بودهایم: توقفی کنترلشده برای القای فضایی انتقادی. این الگو پیشتر نیز تکرار شده بود: شگردی آشنا که در آن سانسور نه برای خاموش کردن صدا، بلکه برای مشروعیتبخشی به همان صدای مجاز بهکار میرود.
وقتی حافظه تاریخی پالایش میشود
شخصیت امیر، مامور ساواک، از سر عشق و برای محافظت، نه سرکوب، وارد نهاد امنیتی میشود. همین مسیر، ساختار روایی را از واقعیت تاریخی جدا میکند: نهادی که مسئول پیگرد، شکنجه و حذف فیزیکی مخالفان بود، اینبار با چهرهای رنجکشیده و نجیب بازنمایی میشود.
سریال تلاشی است برای تفکیک چهره فردی مامور از مسئولیت نهادی او—درست همانگونه که در روایتهای رسمی امروز نیز، افراد وابسته به ساختارهای سرکوبگر، نه بهعنوان عامل خشونت، بلکه بهعنوان آدمهایی معمولی با دغدغههای شخصی معرفی میشوند.
غیبت مقاومت، پررنگی مامور
دهه پنجاه، دورهای بود که سیاست در همه چیز جریان داشت؛ از دانشگاه تا خانه. اما در «تاسیان»، سیاست حذف شده، و مقاومت بیصداست. شخصیتهای مخالف، سطحیاند یا افراطی، و گفتوگوهایشان بیشتر شبیه به مونولوگهایی خشمگین است تا تحلیل سیاسی.
در غیاب روایت مبارزه، مامور امنیتی تنها روایت معتبر سریال میشود. مخاطب بهجای آنکه میان دو سوی تاریخ قرار گیرد، فقط یک زاویه را میبیند—و آنچه غایب است، همان چیزیست که خطرناکتر از هر حضور پررنگ است.
خاکستریسازی یا تطهیر هدفمند؟
ادبیات معاصر قهرمانهای خاکستری را پذیرفته؛ شخصیتهایی که میان خیر و شر سرگرداناند. اما امیر در «تاسیان» از ابتدا در جایگاه قربانی است، نه عامل. از شلیک پرهیز میکند، با تردید درگیر است، و هیچگاه با تبعات نقش امنیتی خود مواجه نمیشود.
اینجا با خاکستری واقعی طرف نیستیم؛ بلکه با پاکسازی هویتی که هنوز در حافظه جمعی، مسئول سرکوب و کنترل است—همانطور که امروز نیز در روایت رسمی، برخی نهادهای امنیتی، نه بهعنوان بازوهای سرکوب، بلکه مدافعان نظم و اخلاق بازنمایی میشوند.
بازنویسی گذشته، برای عادیسازی امروز
سریال برای نسلی ساخته شده که دهه پنجاه را ندیده و تصویر روشنی از آن ندارد. در چنین شرایطی، وقتی مامور امنیتی تصویر انسانی میگیرد و مبارزه به حاشیه میرود، روایت رسمی تقویت میشود: اینکه قدرت، خطرناک نبوده و سرکوب، سوءتفاهمی بوده در گذشتهای دور.
این بازنویسی، بیش از آنکه نگران گذشته باشد، در پی طبیعی جلوهدادن چهره امروز قدرت است—چهرهای که همچنان سایهاش بر دانشگاه، خیابان و خانه سنگینی میکند.
پایانبندی: با مامور همدل شو، با مقاومت خداحافظی کن
«تاسیان» سریالی است خوشساخت، با قابهای دقیق و بازیهای سنجیده. اما زیبایی آن، فقط نیمی از ماجراست. نیم دیگر، روایتی است که از مامور امنیتی چهرهای انسانی میسازد، در حالی که صدای مقاومت حذف شده است.
این نوع روایت، اگرچه زیر نور ملایم و در سکوتی شاعرانه پیش میرود، اما در نهایت، تماشاگر را از قضاوت درباره قدرت بازمیدارد—و درست به همین دلیل، باید آن را جدی گرفت.