تحلیل

گذار جامعه از تله‌گذاری حکومت و بازسازی زیست مستقل از نظام

کامیار بهرنگ
کامیار بهرنگ

ایران‌اینترنشنال

برای سال‌ها، جمهوری اسلامی از طریق سیاست اتمی و روایت دوگانه «مقاومت و مذاکره» صحنه‌ای ساختگی را برای اداره کشور طراحی کرد؛ صحنه‌ای که در آن، حاکمیت با دستاویز «مذاکرات» به بقای خود مشروعیت می‌بخشید، و مردم نیز، در برابر فشار ها، امید به نجات را از همین مسیر پی‌گیری می‌کردند.

استقبال از محمدجواد ظریف بعد از امضای توافق برجام نمادی از همین امید نجات‌بخش بود، امیدی که ۱۰ سال بعد به بی‌تفاوتی اجتماعی بدل شده است.

این مهندسی امید، بخشی از تله‌گذاری سیاسی و روانی حکومت بود. اما جامعه ایران، پس از تجربه‌های پی‌درپی بی‌نتیجه، به یک دگرگونی بنیادی در نگاه خود نسبت به این «امکان نجات از بالا» رسیده است.

امروز، برجام نه نماد حل بحران، بلکه نماد ادامه بحران و تکرار وابستگی به ساختاری ارتجاعی تلقی می‌شود. جامعه دیگر در بازی مذاکرات، بازیگر نیست. مردم، نه معترض به توقف مذاکرات، بلکه منتقد به‌اصل و ریشه آن شده‌اند؛ آنها با عبور از جناح‌بندی‌های سیاسی درون نظام در هر اعتراضی ریشه را این گروه و آن شخص نمی‌دانند بلکه مستقیم اصل و موجودیت نظام را هدف قرار می‌دهند.

اینجاست که دیگر حنای «مقاومت و مذاکره» جمهوری اسلامی رنگ می‌بازد و جامعه به سمت قهر اجتماعی می‌رود.

قهر، نه انفعال؛ بلکه بازسازی اقتدار اخلاقی

از دیدگاه برخی جامعه‌شناسان، قهر اجتماعی نه‌تنها نشانه ضعف یا انفعال نیست، بلکه شکل متعالی کناره‌گیری از فساد و بی‌اخلاقی قدرت است. افرادی مانند فیلیپ رایف، جامعه‌شناس یهودی آمریکایی، تاکید داشتند که در جوامع مدرن، هنگامی که ساختار قدرت دچار فروپاشی اخلاقی می‌شود، جامعه با کناره‌گیری آرام اما ریشه‌ای، اقتدار معنوی خود را از نو تعریف می‌کند.

این قهر و کناره‌گیری هم‌زمان که اقتدار و مشروعیت نظام حاکم را زیر سوال می‌برد زمینه‌های شکل‌گیری «ناجنبش‌هایی» را فراهم می‌کند که در بزنگاه‌های تاریخی نمادی بیرونی پیدا کرده، به عرصه خیابان می‌آید.

همین منطق را می‌توان در قهر انتخاباتی جامعه ایران نیز مشاهده کرد. عدم مشارکت نه از سر بی‌تفاوتی، بلکه نشانه‌ای از درک اخلاقی جدید مردم نسبت به ساختار سیاسی است؛ درکی که مشروعیت را نه در صندوق رأی کنترل‌شده، بلکه در رفتار اجتماعی محسوس خود در زیست مستقل از حاکمیت تعریف می‌کند.

جامعه علیه مفهوم‌سازی جعلی قدرت

در فضای رسمی جمهوری اسلامی، مفاهیمی چون «مقاومت»، «مردم‌سالاری دینی»، «اقتصاد مقاومتی»، «امنیت ملی» یا «مذاکره برای رفع تحریم» نه ابزار درک وضعیت، بلکه ابزار سرپوش‌گذاری بر اقتدار معیوب حکومت بوده‌اند.

این همان چیزی است که آرنولد گهلن، جامعه‌شناس محافظه‌کار آلمانی، آن را «ساختارهای توجیه‌گر قدرت» می‌نامد. به باور او، نظام‌های اقتدارگرا با تولید مفاهیم خاص خود، تلاش می‌کنند واقعیت را بازتعریف کنند.

این باز تعریفی در نگاهی دیگر ایجاد یک پوسته عامه پسند برای ادبیات اقتدارگرایانه نظام‌هایی همچون جمهوری اسلامی است. نمونه‌های دیگر آن را می‌توان در «مبارزه با امپریالیسم جهانی» دید که در جوامع کمونیستی مفاهیم را به شکلی دیگر به جامعه تحمیل می کرد. در آلمان نازی هم نهادی به اسم «وزارت روشنگری عمومی و تبلیغات رایش» دقیقا همین کارکرد را داشت و مفاهیمی همچون «ریز انسان» و «دشمنان مردم» یک پوسته نامگذاری ابداعی برای اجرای پروژه کشتار نژادی (یهودیان، اسلاو‌ها، کولی‌ها و...) هیتلری بود.

اما جامعه ایران، در یک چرخش معرفتی-شناختی خاموش، این مفاهیم را بی‌اثر کرده است. امروز زبان مردم، با زبان حکومت تفاوت دارد؛ آن‌ها دیگر واژگان رسمی را بازتولید نمی‌کنند، بلکه در فضاهای عمومی و مجازی، زبانی بدیل، مستقل و اغلب طنزآمیز پدید آورده‌اند.

این زبان، نشانه فروپاشی ساختار معنایی قدرت است؛ نخستین گام در گذار از اقتدار رسمی به اقتدار اجتماعی.

نمود کامل آن را می‌توان در «زن زندگی آزادی» دید نسلی که تماما تربیت شده کامل نظام آموزشی جمهوری اسلامی بود توانست مفاهیمی را وارد عرصه اجتماعی کند که موجب شگفتی بسیاری شد.

از دل همین تحول اجتماعی‌ است که تغییر خاموش جامعه شکل گرفته و مسیر خود را به شکل‌های گوناگون به حاکمیت تحمیل کرده است.

مقاومت تحریف‌شده؛ تحریم به‌مثابه فرصت نظام، و تهدید جامعه

رهبر جمهوری اسلامی بارها در سخنرانی‌های خود، نه‌تنها تحریم‌ها را خطری جدی برای کشور ندانسته، بلکه آن‌ها را فرصتی برای رشد درونی و استقامت ملی معرفی کرده است. در یکی از سخنرانی‌ها صریح او آمده است: «اقتصاد مقاومتی برای این کشور ضروری است؛ تحریم باشد هم لازم است، تحریم نباشد هم لازم است... اگر اقتصاد مقاومتی محقق شود، از تحریم دیگر نمی‌ترسیم.» (خامنه‌ای، دیدار با مردم تبریز، ۲۹ بهمن ۱۳۹۸)

در جای دیگری نیز گفته است: «اگر جریان تحریف شکست بخورد، جریان تحریم هم شکست خواهد خورد؛ زیرا عرصه، عرصه جنگ اراده‌هاست.» (خامنه‌ای، دیدار مجازی با دانشجویان، مرداد ۱۳۹۹)

در این روایت رسمی، جامعه به‌جای آن‌که قربانی تحریم معرفی شود، به میدان جنگ اراده‌ها فراخوانده می‌شود؛ و ناکامی اقتصادی، نه نتیجه انسداد و فساد ساختاری، بلکه نتیجه «تحریف ذهنی» یا ضعف درونی و ادراکی مردم دانسته می‌شود.

در این شکل از خود-گفتمان‌سازی خامنه‌ای، تحریم بخشی از نتیجه سیاست‌های ویرانگر جمهوری اسلامی بر مردم ایران نیست بلکه به بخشی از فرصت حاکمیت بدل می‌شود.

در این مسیر خامنه‌ای مردم را به اقتصادی دعوت می‌کند که اجزای فاسد آن در دست نیروهای رانت‌خوار نزدیک به دفتر اوست اما هزینه آن از جیب مردم تامین می‌شود. «اقتصاد مقاومتی» دقیقا نماد کامل شکست جمهوری اسلامی برای تحمیل گفتمان خود به جامعه است.

قهر، مهاجرت، امتناع: پاسخ مردم به تحمیل مقاومت

آنچه در سال‌های اخیر از سوی مردم ایران دیده شده، نه جنگ اراده‌ها، بلکه خروج تدریجی از صحنه تحمیلی است. رفتار اجتماعی مردم نشان می‌دهد که روایت رسمی «مقاومت» عملاً خریداری ندارد. مردم، نه برای شکست تحریم، بلکه برای نجات فردی از ویرانی تحریم، اقدام کرده‌اند.

مهاجرت میلیونی نخبگان، تعطیلی هزاران کسب‌وکار کوچک، اعتصاب‌های کارگری و صنفی، خروج طبقه متوسط از سرمایه‌گذاری داخلی، و امتناع گسترده از شرکت در آنچه انتخابات نامیده می‌شود، همه نشانه‌هایی از فروپاشی اعتماد عمومی به امکان بهبود در چارچوب گفتمان مقاومت رسمی است.

شکست چندباره اصرار خامنه‌ای بر ورود نقدینگی به چرخه اقتصادی حکومت نمود دیگری از این قهر است که برای جمهوری اسلامی همچون یک بمب ساعتی و برای یک حکومت ملی پس از سرنگونی نظام به یک فرصت طلایی بدل شده است.

مردم ایران، با کنش‌های منفرد اما هم‌زمان، عملاً به‌جای مشارکت در مقاومت نظام‌محور، مسیر نجات فردی را برگزیده‌اند. آن‌ها در حال مقاومت هستند، اما نه به شکلی که حکومت می‌خواهد. این رویای مشترک برای «بیرون‌رفتن از میدان»، به‌جای «در میدان ماندن» است که شکاف معنایی مقاومت را عیان می‌کند.

مسیرهای موازی، بی‌تقاطع

جامعه ایران و نظام جمهوری اسلامی اکنون در دو مسیر موازی و بی‌تقاطع حرکت می‌کنند. نظام همچنان تلاش دارد با زبان امنیت، رسانه دولتی، و مناسک ایدئولوژیک، میدان را پر نگه دارد؛ اما مردم دیگر در آن میدان نیستند.

الی ویزل، نویسنده و بازمانده هولوکاست، در یکی از سخنرانی‌های خود گفته بود: «خطرناک‌ترین لحظه برای یک نظام، نه لحظه خشم مردم، بلکه لحظه سکوت آنان است؛ سکوتی که نشان می‌دهد دیگر رابطه‌ای وجود ندارد.»

امروز، جامعه ایران در همین نقطه ایستاده است. نه با انفجار، بلکه با کناره‌گیری، نه با تخریب، بلکه با ساختن مسیر موازی و نه با امید به نظام، بلکه با ایمان به خود.

و این، همان لحظه‌ای است که مشروعیت قدرت، بی‌صدا و بی‌پایان، فروپاشیده است.