تحلیل

ترامپ در سودای رهبری جهان با ارائه تصویری جدید از آمریکا

علی افشاری
علی افشاری

تحلیل‌گر سیاسی

۱۰۰ روز از دولت دوم دونالد ترامپ گذشت. در این ۱۰۰ روز پر التهاب و کشمکش که مشخصه بارز آن عدم قطعیت است، دنیا با حیرت و نگرانی از یک سو و حامیان با امید و اشتیاق از سوی دیگر چهره جدید ترامپ را به نظاره نشسته‌اند.

چهره ترامپ اکنون بیش از همه چیز با عکس رسمی او در کاخ سفید معرفی می‌شود. مردی خشمگین و مصمم که می‌خواهد آمریکا و دنیا را آن‌گونه که می‌خواهد، دگرگون سازد و «شکوهمند» کند.

اهداف او در دوره دوم ریاست‌جمهوری‌اش عظمت‌طلبانه‌تر و آرزواندیشانه‌تر هستند و هم‌زمان در تعارض بیشتر با قانون اساسی و روندهای تثبیت‌شده آمریکا در داخل و خارج در دوران پسا جنگ جهانی دوم قرار دارند.

ترامپ در ۱۰۰ روز نخست موفقیت چشمگیری نداشته، اما با تاکید بر نیاز به گذشت زمان برای نمایان شدن دستاوردهایش، به‌دنبال ثبت رکوردی ویژه است تا شهرتش به «مرد معامله» بودن را با «مرد سیاست» بودن تلفیق کند.

البته او از سیاست متعارف گریزان است و این بار قاطعانه‌تر از گذشته در تلاش برای شالوده‌شکنی است. ترامپ پس از نجات از دو ترور، شمایلی مذهبی‌تر از گذشته به خود گرفته و رسالتی آسمانی بر دوش خود احساس می‌کند.

ترامپ در دوره جدید ریاست‌جمهوری نه‎‌تنها از حمایت ماگا (Make America Great Again) و بدنه سنتی جمهوری‌خواهان و مسیحیان اوانجلیست برخوردار است، بلکه این بار رهبران سیلیکون ولی و سرمایه‌سالاران عصر دیجیتال نیز در کنار او قرار دارند.

تکنوکرات‌هایی که دموکراسی را نظامی منفی و ناکارآمد می‌دانند و به الگوی ریاستی در چارچوب سلسله‌مراتب در بنگاه‌های اقتصادی در دولت باور دارند نیز اکنون به کمک ترامپ در شکستن ماشین بوروکراسی آمده‌اند.

ترامپ خودش را ابرمردی با ماموریتی دوران‌ساز می‌داند، اما مخالفانش او را یک رییس حکومت «دیوانه» خطاب می‌کنند. ترامپ در این دوره متهم شده که به دنبال آن است هیچ قاعده و قانونی مانع تصمیماتش در داخل و خارج از مرزهای آمریکا نشود. اما او می‌گوید از قوانین فراتر نرفته، بلکه از اختیاراتش استفاده حداکثری کرده است.

این دو روایت متضاد، در یک واقعیت مشترک هستند: آمریکا دچار بحران قانون اساسی است.

ترامپ در این دوره مصمم‌تر به جنگ با بنیادهای لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی و جهانی شدن روی آورده است؛ او به‌دنبال کارآمد کردن دولت و کاهش کسری تراز تجارت خارجی آمریکا است.

مشکلاتی که او در اقتصاد آمریکا بر آن‌ها دست گذاشته، عمدتا واقعیت دارند اما منازعه بر سر کارآمدی راه حل‌های مورد نظر او است. ترامپ در پی سوق دادن آمریکا به امپراتوری جدید با گسست از ارزش‌های سنتی آن در چارچوب مرکانتلیسم (سوداگرایی) و ناسیونالیسم است.

او بازگشت «شکوه به آمریکا» را در گسست با گذشته و تحمیل یکجانبه‌گرایی در دنیا با وادار کردن کشورهای دیگر اعم از دوست و دشمن به پذیرش شرایط واشینگتن جست‌وجو می‌کند. او می‌خواهد برترین رییس‌جمهوری تاریخ آمریکا باشد و حداقل در سه دوره شدن ریاست‌جمهوری با فرانکلین روزولت شریک شود.

او حتی عنوان پادشاهی را هم برای خودش طلب کرده و می‌پسندد که به این نام خوانده شود؛ امری که در تاریخ ٢٤٩ ساله آمریکا بی‌سابقه است.

در این فضای ذهنی، چهل و هفتمین رییس‌جمهوری تاریخ آمریکا در یک دینامیسم پرشتاب، هر لحظه از گذشته خودش فاصله می‌گیرد و جهان را در شوکی سنگین فرو می‌برد که نداند با چه آمریکایی طرف است.

اکنون بر تصویر آشنا از آمریکا تَرَک‌هایی جدی پدید آمده و اطمینانی وجود ندارد که آمریکا دستخوش یک شیفت پارادیمی و هویتی با پیامدهای گسترده جهانی نشود.

آمریکا اکنون نه‌تنها دیگر ستون باشگاه دموکراسی‌های دنیا نیست، بلکه این نگرانی به وجود آمده که به سمت اقتدارگرایی در چارچوب ناسیونالیسم تهاجمی بی‌اعتنا به تصویر خود در آیینه تصورات عمومی ملل دیگر حرکت ‌کند. در عین حال، ترامپ قرائت خودش از دموکراسی را دارد و بر روی آن مانور می‌دهد.

ایدئولوژی ترامپیسم با تحول در رویکرد ریاست‌جمهوری، نخست در پی ظهور رهبری جدیدی است که با اتکا به پوپولیسم، مبارزه با فساد و حیف و میل اموال دولتی، کاهش مالیات بنگاه‌های تجاری و ثروتمندان، محافظه‌کاری اخلاقی و ملی‌گرایی به‌دنبال اولویت قرار دادن آمریکایی است که بر رشد اقتصادی بالا، ایجاد شغل‌های زیاد در داخل کشور، پایان دادن به برون‌سپاری در تجارت، بها دادن بیشتر به مسیحیت و کنترل‌های سخت‌گیرانه بر مهاجرت تاکید دارد.

ترامپ با آگاهی از اهرم‌های نظامی و اقتصادی بالادستانه ایالات متحده، در پی به چالش کشیدن هنجارهای سیاسی و ترویج سیاست خارجی انزواطلبانه در چارچوب دستور کار «اول آمریکا» است. او نه مبانی اقتصاد آزاد را برمی‌تابد و نه به ارزش‌های لیبرالیسم سیاسی و فرهنگی بها می‌دهد.

اکنون شخصیت ذهنی و سبک رهبری ترامپ پررنگ‌تر از گذشته بر مولفه‌هایی چون جذابیت کاریزماتیک، مانور دادن بر زرق و برق و تجمل، رویکرد رهبری معامله‌ای، بلاغت جنجالی و غیرمتعارف، شیفتگی به تعرفه و تجارت مبتنی بر حفاظت‌گرایی از اقتصاد داخلی در چارچوب جنگ تجاری، بها ندادن به حراست از زمین، بازسازی سیطره ذی‌نفعان بزرگ در اقتصاد (Shareholders Revolution)، پیش‌بینی‌ناپذیری، اعتماد به نفس و قاطعیت بالا و تمرکز بر وفاداری و تشجیع احساس قدرت در پیروان استوار است.

سبک زمامداری و دولت‌مردی او رسانه‌ای است و اهمیتی به رعایت حقوق دیگران نمی‌دهد. بیش از آنکه به تحقق وعده‌ها بیندیشد، در پی تعامل با رسانه‌ها و خلق و کنترل روایت خود برای تاثیرگذاری بر افکار عمومی است.

اینکه ترامپ در دوران ریاست‌جمهوری تا چه میزان می‌تواند موفق شود و یا اینکه شاهد شکست را در آغوش می‌گیرد، نامعلوم است اما دولت دوم او آمریکا و جهان را متاثر ساخته و دست‌کم برخی از تبعات آن ماندگار خواهد شد.