میلاد محمدی: نگرانیم، هیچ اطلاعی از وضعیت مادرم نداریم
میلاد محمدی، برادر شهریار محمدی جانباخته خیزش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» در بوکان، به ایراناینترنشنال گفت که بعد از گذشت ۱۳ روز از بازداشت مادرشان مینا سلطانی (دایه مینا)، هیچ اطلاع دقیقی از وضعیت او ندارند و نگران بیماری مادر خود و دسترسی او به دارو هستند.
میلاد محمدی، که در اعتراض به وضعیت مادر خود و دیگر خانوادههای دادخواه در تورنتو دست به تحصن زده است، گفت خانوادهاش تنها میدانند دایه مینا در ارومیه در بازداشت است.
او با اشاره به اینکه دایه مینا به آرتروز و فشار خون مبتلاست، گفت :« با توجه به اینکه خانواده امکان فرستادن داروها به به دایه مینا را نداشتهاند، مشخص نیست که وضعیت سلامتی و دسترسی او به داروهایش چگونه است.»
در پی بازداشت دایه مینا، گوهر عشقی، مادر ستار بهشتی، روز اول مهر ماه با انتشار ویدیویی در اینستاگرام اعلام کرد در همبستگی با دایه مینا، ماشالله کرمی، پدر محمد مهدی کرمی، خانواده پویا بختیاری و سایر بازداشت شدگان از روز دوم مهر مقابل ساختمان سازمان ملل در تهران اعتصاب غذا و تحصن میکند و اگر ماموران امکان این کار را از او بگیرند، در امامزاده صالح دست به تحصن و اعتصاب میزند.
صفحه اینستاگرام این مادر دادخواه روز دوم مهر ماه از محاصره خانه او از سوی ماموران امنیتی خبر داد و نوشت از خروج او از خانه جلوگیری شده است.
میلاد محمدی، برادر شهریار محمدی جانباخته خیزش مهسا، با اشاره به بازداشت مادرشان، دایه مینا، و اعتصاب غذای گوهر عشقی، مادر ستار بهشتی، در اعتراض به بازداشت او و فشار بر خانوادههای دادخواهان، خواستار پیوستن همه ایرانیان در سراسر جهان به جنبش دادخواهی شد.
به گفته میلاد محمدی، دایه مینا در تنها تماسی که با یکی از بستگان داشته، گفته است به طور مداوم تحت بازجویی قرار دارد و به وکیل و داروهای ضروریاش دسترسی ندارد.
میلاد محمدی در ویدیویی که در رسانه اجتماعی ایکس منتشر کرده، گفت تنها راه آزادی و رستگاری دادخواهی برای همه مردم ایران است و افزود باید دادخواه ایران باشیم، در قبال هم احساس مسئولیت کنیم، و نگذاریم جمهوری اسلامی میانمان تفرقه بیندازد.
او روز چهارشنبه، ۲۱ شهریور، خبر داد که ماموران امنیتی به خانه مادرش هجوم بردهاند و از وضعیت او خبری در دست نیست.
میلاد محمدی با اشاره به اینکه این اقدام ماموران در آستانه سالگرد قتل حکومتی مهسا ژینا امینی صورت گرفته، گفت دایه مینا از زمان کشته شدن شهریار محمدی، با سفر به شهرهای مختلف کشور برای ایجاد همبستگی بین خانوادههای دادخواه تلاشهای گستردهای انجام داده است.
شهریار محمدی، ورزشکار ۲۸ ساله اهل بوکان، که در جریان خیزش «زن، زندگی، آزادی» حضور فعالی در اعتراضات این شهر داشت، به عمد هدف گلوله ماموران امنیتی قرار گرفت و جانباخت.
شهریار محمدی ۲۵ آبان پیکر دوستش محمد حسنزاده، دیگر شهروند معترضجانباخته در بوکان را برای جلوگیری از ربایش آن به دست ماموران امنیتی، از سردخانه به مسجد آرامستان بوکان منتقل کرد.
در زمان خیزش، تصویر شهریار محمدی نشسته کنار پیکر کفن پیج شده دوستش محمد، به یکی از نمادهای مقاومت تبدیل شد.
در همان زمان تصاویر رسیده به ایراناینترنشنال نشان دادند نیروهای امنیتی، محمدی را در مراسم تدفین حسنزاده شناسایی کردند و خودروی او را عامدانه هدف تیراندازی قرار دادند.
تصاویر ارسالی به ایراناینترنشنال همچنین آشکار کردند که ماموران با وجود انتقال شهریار محمدی به بیمارستان، به پزشکان اجازه عمل جراحی این جوان ورزشکار ۲۸ ساله را ندادند و خانوادهاش را هم هدف ضرب و جرح قرار گرفتند.
کمیتهای که برای بررسی روند ورود وابستگان احتمالی به گروه داعش به کانادا تشکیل شده، تا دو هفته دیگر گزارش عمومی خود را منتشر خواهد کرد. همزمان پرسشها درباره وضعیت عوامل جمهوری اسلامی که در کانادا زندگی میکنند و دلیل کندی اخراج آنها بالا گرفته است.
این کمیته زمانی تشکیل شد که احمد فواد الدیدی، به همراه پسرش مصطفی در شمال تورنتو در حال انجام مراحل نهایی یک عملیات تروریستی، که احتمالا کشته و زخمیهای زیادی هم بر جای میگذاشت، دستگیر شد.
اطلاعات این اقدام تروریستی از کشور فرانسه به اداره اطلاعات و امنیت کانادا رسید. با توجه به اهمیت این موضوع، پلیس و اداره امنیت کانادا به سرعت دست به کار شدند و این پدر و پسر را دستگیر کردند.
احمد فواد مصطفی الدیدی قبل از ورود به کانادا احتمالا از اعضای داعش بوده است. ویدیویی از او وجود دارد که نشان میدهد او قبل از ورود به کانادا در یک فیلم تبلیغاتی برای گروه داعش، اعضای بدن یک زندانی را با شمشیر قطع میکند. این اقدام او احتمالا یک جنایت جنگی محسوب میشود.
او از سال ۲۰۱۸ در کانادا زندگی میکند و از اردیبهشت ۱۴۰۳ حق شهروندی کانادا را هم دریافت کرده است. پسرش، مصطفی، هم حالا با اقامت دائم در کانادا زندگی میکند.
اوایل این ماه هم یک جوان پاکستانی ساکن استان انتاریو کانادا که قصد داشت در سالگرد حمله ۷ اکتبر حماس به اسرائیل، در مرکز یهودیان بروکلین در نیویورک حملهای تروریستی اجرا کند، در آمریکا دستگیر شد.
بازداشت این افراد باعث بالا گرفتن پرسشها درباره علت و نحوه صدور ویزا برای کسانی شده که در مظان اقدامات تروریستی قرار دارند.
این امر در عین حال موجب شده است که وضعیت وابستگان و عوامل جمهوری اسلامی در خاک کانادا نیز بیش از پیش مورد توجه قرار گیرد و کندی اقدامات دولت کانادا در اخراج مقامهای جمهوری اسلامی که اکنون ساکن کانادا هستند، با پرسشهای بیشتری مواجه شود.
گزارشها نشان میدهد حداقل ۷۰۰ نفر از عوامل جمهوری اسلامی در کانادا زندگی می کنند. سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ابتدای تابستان امسال در فهرست گروههای تروریستی در کانادا قرار گرفت.
پس از قرار گرفتن سپاه در فهرست گروههای تروریستی بهنظر میرسید که روند اخراج افراد وابسته به سپاه پاسداران از کانادا سرعت خواهد گرفت، اما حتی کار کسانی که بعد از خیزش انقلابی زن زندگی آزادی، در فهرست بررسی برای اخراج از کانادا قرار گرفتند به کندی پیش میرود.
راب الیفانت، معاون وزیر امور خارجه کانادا، در مصاحبه با ایراناینترنشنال گفت: «ما درخواست ایرانی کاناداییها برای اخراج عوامل جمهوری اسلامی از کانادا را شنیدهایم و در حال بررسی نحوه انجام آن هستیم.»
کانادا پیشتر اعلام کرده بود، مقامات ارشد جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران که از آبان ۱۳۹۸ به بعد، در جمهوری اسلامی دارای سمتی بودهاند به کانادا راه نخواهند یافت.
دولت کانادا همزمان با دومین سالگرد قتل حکومتی مهسا ژینا امینی، این تاریخ را تا زمان به قتل رسیدن زهرا کاظمی عکاس- خبرنگار ایرانی کانادایی در ۲۰ تیر ۱۳۸۲ افزایش داد. به این ترتیب، تمامی مقامات ارشد وابسته به جمهوری اسلامی یا سپاه پاسداران که بعد از کشته شدن زهرا کاظمی، در جمهوری اسلامی سمتی داشتهاند، نخواهند توانست به کانادا مهاجرت کنند یا در صورت زندگی در کانادا میتوانند از این کشور اخراج شوند.
پیر پولی اور، رهبر حزب محافظه کار کانادا، در مصاحبه با ایراناینترنشنال تاکید کرد که کانادا نباید به زمینهای برای فراهمسازی امکان عملیات تروریستی سپاه پاسداران یا نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی تبدیل شود.
او تاکید کرد که خرابکارهای جمهوری اسلامی در کانادا جایی ندارند.
با این حال، دامینیک لبلانک، وزیر امنیت ملی کانادا، و مارک میلر، وزیر امور مهاجرت، پناهندگی و شهروندی کانادا، از سیستم مهاجر پذیری و نحوه صدور ویزای کانادا دفاع میکنند.
قرار است این دو وزیر بعد از تکمیل گزارش کمیته تشکیل شده برای بررسی خطای سیستماتیک در دادن اجازه ورود تروریستها به کانادا برای توضیحات بیشتر فراخوانده شوند.
تصاویر و ویدیوهای رسیده به ایراناینترنشنال نشان میدهد شماری از کارگران شاغل در صنایع نفت و گاز در مناطق عسلویه، کنگان، جم بوشهر، لاوان، سیری و سکوهای دریایی، روز دوشنبه دوم مهر با برگزاری تجمعات اعتراضی، خواهان رسیدگی به مطالبات خود از جمله پرداخت شدن حقوق و مزایا شدند.
این تجمعات در شرکتهای نفت و گاز پارس در مناطق عسلویه، کنگان و سکوهای دریایی، پالایش گاز فجر جم در منطقه جم بوشهر، مجتمع گازی پارس جنوبی در منطقه عسلویه، شرکت نفت فلات قاره ایران در منطقه عملیاتی لاوان، سکوی عملیاتی نصر در منطقه سیری و سکوهای ۴۰ گانه «POGC» برپا شدند.
کارگران معترض در تجمعات خود پلاکاردهایی با شعارهایی اعتراضی و فهرستی از مطالباتشان در دست گرفتند. آنها در برخی شرکتها اقدام به برگزاری راهپیمایی اعتراضی کردند.
حذف کامل سقف حقوق، حذف محدودیت حق سنوات بازنشستگی، بازگشت کسورات مازاد مالیات، اجرای کامل ماده ۱۰ و پرداخت بکپی، دستدرازی نکردن به صندوق بازنشستگی کارکنان نفت، تفکیک مشاغل در مناطق عملیاتی و استرداد مازاد مالیات کسر شده، برخی از مطالبات کارگران معترض است.
کارگران شرکت نفت و گاز پارس در عسلویه، اقدام به برگزاری تجمع و راهپیمایی اعتراضی کردند. آنها در تجمع خود شعارهایی از جمله «سر و ته حقوق را زدند ظالمانه، حق مسلم ماست حقوق عادلانه» سردادند.
در تجمع کارگران شرکت پالایش گاز فجر جم در منطقه جم بوشهر شعارهایی از جمله «حقوق عادلانه، اجرا باید گردد»، «قرارداد استخدام، اجرا باید گردد»، «کسورات نامشروع، ملغی باید گردد» شنیده شد.
کارگران نفت و گاز پارس شاغل در سکوهای دریایی نیز در تجمع خود پلاکاردهایی حاوی متنهایی از جمله «مدافعان تولید گاز قربانیان سقف حقوق»، «سرباز خط مقدم اقتصادی زیر بمباران بیعدالتی» و «اصلاح نظام حقوق و دستمزد کارکنان عملیاتی صنعت نفت» در دست گرفتند.
کارکنان شرکت نفت فلات قاره ایران در منطقه عملیاتی لاوان هم در تجمع خود نسبت به «سقف حقوق، اضافه مالیات کسر شده و ترمیم حقوق و کف حقوق» اعتراض کردند.
شورای سازماندهی اعتراضات کارگران پیمانی نفت نیز در گزارشی، ضمن اعلام حمایت خود از اعتراضات بخشهای مختلف مراکز نفت و گاز، از اعتراض کارگران شرکت پایانهها و مخازن پتروشیمی ماهشهر خبر داد.
طبق این گزارش، اعتراضات حدود ۴۰۰ کارگر شاغل در شرکت پایانهها و مخازن پتروشیمی ماهشهر برای پیگیری مطالبات خود، روز دوم مهرماه وارد پنجمین روز خود شد.
این تشکل صنفی از «اجرای تبدیل وضعیت شغلی مطابق با شرکتهای همجوار، اجرای طرح طبقهبندی مشاغل کارگران پیمانکاری، پرداخت پتروکارت، پرداخت کسورات پاداشهای بهرهوری به همراه معوقات سالهای ۱۴۰۲ و ۱۴۰۳ بابت اضافه کاریها و پرداخت مطالبات بیمهای» به عنوان مهمترین مطالبات آنها نام برد.
کارگران صنایع نفت، گاز و پتروشیمی، در سالهای گذشته بارها در سراسر ایران در اعتراض به وضعیت معیشتی و حقوقی خود تجمع کردهاند اما مطالبات آنان هنوز محقق نشده است.
کارگران رسمی شاغل در شرکت نفت و گاز پارس عسلویه روز ششم شهریور نیز راهپیمایی اعتراضی برگزار کردند.
آنها در در راهپیمایی خود شعارهایی از جمله «حقوق ما کم میشه، نفت و گاز تولید میشه» و «حقوق عادلانه حق مسلم ماست» سردادند.
سایت هرانا ۱۱ اردیبهشت در گزارشی به مناسبت روز جهانی کارگر نوشت که در بازه زمانی ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲ تا هشتم اردیبهشت ۱۴۰۳، خبر ۴۲۸ تجمع کارگری و هزار و ۴۴۸ تجمع صنفی به رسانهها یا نهادهای مدنی رسیده است.
طبق این گزارش، تجمعات صنفی با ۱۰۰ درصد و تجمعات کارگری با ۹۰ درصد افزایش نسبت به مدت مشابه سال قبل از آن همراه بودهاند.
رسیدگی نشدن به مطالبات صنفی و معیشتی کارگران و افزایش تجمعهای اعتراضی در شرایطی به وقوع میپیوندند که برخی رسانهها و تحلیلگران از حرکت صنایع مادر مانند فولاد و پتروشیمی به سمت رکود خبر میدهند.
تداوم نرخ کاهش سرمایهگذاری، توقف پروژههای سرمایهگذاری در حوزههای فولاد و پتروشیمی، ریزش کمسابقه و پیاپی شاخص بورس و «دوپینگهای مکرر» از منابع صندوق توسعه ملی، از جمله نشانههای رکود مورد اشاره ناظران هستند.
در دومین سالگرد کشتهشدگان خیزش «زن، زندگی، آزادی»، فشارهای قضایی و امنیتی بر مادران دادخواه در حال افزایش است. محبوبه رمضانی و رحیمه یوسفزاده با حکم دادگاه انقلاب شهریار به حبس محکوم شدند. همزمان ماموران امنیتی از خروج گوهر عشقی از خانه برای تحصن و اعتراض، جلوگیری کردند.
رضا شفاخواه، وکیل دادگستری، روز دوم مهر ماه با انتشار مطلبی در حساب ایکس خود خبر داد که دادگاه انقلاب شهریار برای محبوبه رمضانی و رحیمه یوسفزاده، مادران پژمان قلیپور و نوید بهبودی، دو معترض کشتهشده، احکام یک سال و نیم حبس صادر کرد.
این دو مادر دادخواه، هر کدام بابت اتهام «تبلیغ علیه نظام» به شش ماه حبس، برای اتهام «عضویت در گروه مادران کشتهشدگان آبان ۹۸» به شش ماه حبس و بابت اتهام «اهانت به علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی»، به تحمل شش ماه و یک روز حبس، محکوم شدند.
جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات این دو، روز ششم دی ۱۴۰۲ در شعبه دوم دادگاه انقلاب شهریار برگزار شد.
رمضانی و یوسفزاده، پیش از این به دلیل فعالیتهای خود در مسیر دادخواهی، سابقه فشارهای امنیتی و قضایی را بر خود داشتهاند.
آنها در تاریخ ۲۰ تیر ۱۴۰۱ همراه با شمار دیگری از خانوادههای دادخواه به دست نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی بازداشت و اوایل مرداد ماه همان سال به صورت موقت آزاد شدند.
رحیمه یوسفزاده و محبوبه رمضانی
پژمان قلیپور ملاطی، متولد هفتم شهریور ۱۳۸۰ و از کشتهشدگان اعتراضات آبان ۱۳۹۸ است.
او در روز ۲۶ آبان ۹۸ در مارلیک کرج به دنبال اصابت پنج گلوله شلیک شده از سوی نیروهای امنیتی جان خود را از دست داد.
قلیپور هنگام جانباختن زیر ۱۸ سال داشت و در فهرست کودکان کشتهشده در اعتراضات آبان ۱۳۹۸ ایران قرار گرفت.
نوید بهبودی، متولد ۲۷ شهریور ۱۳۷۵، دیگر کشتهشده آبان خونین ۹۸ است.
او روز ۲۶ آبان ۱۳۹۸ در شهر قدس (قلعه حسنخان) تهران به دنبال اصابت گلوله شلیک شده از سوی نیروهای امنیتی جان خود را از دست داد.
ممانعت از خروج گوهر عشقی از خانه
ماموران امنیتی، روز دوم مهر ماه از خروج گوهر عشقی، مادر دادخواه ستار بهشتی، کارگر وبلاگنویس کشته شده در بازداشتگاه پلیس فتا، از خانه برای تحصن و اعتراض در مقابل دفتر سازمان ملل متحد در تهران جلوگیری کردند.
صفحه اینستاگرام این مادر دادخواه از محاصره خانه او از سوی ماموران امنیتی خبر داد و نوشت از خروج او از خانه جلوگیری شده است.
عشقی، روز اول مهر ماه با انتشار ویدیویی در اینستاگرام اعلام کرد از روز دوم مهر به دلیل بازداشت معترضان و خانوادههای کشتهشدگان، مقابل ساختمان سازمان ملل در تهران اعتصاب غذا میکند.
ستار بهشتی، کارگر و وبلاگنویس، آبان ماه ۱۳۹۱ به دست ماموران پلیس فتا به اتهام «اقدام علیه امنیت ملی» بازداشت شد.
او در پی شکنجه در زمان بازجویی، در بازداشتگاه این نهاد امنیتی جان باخت.
تجمع ایرانیان سوئد در حمایت از دادخواهان
در ادامه تجمعهای اعتراضی ایرانیان خارج کشور، همزمان با دومین سالگرد خیزش «زن، زندگی، آزادی»، گروهى از ايرانيان ساكن سوئد، در شهر استکهلم تجمعی اعتراضی برگزار کردند.
این تجمع در حمايت از خانوادههاى دادخواه از جمله گوهر عشقى و دايهمينا سلطانی، در مقابل ساختمان پارلمان سوئد برگزار شد.
مینا سلطانی، مادر شهریار محمدی، از جانباختگان خیزش انقلابی ۱۴۰۱، یکی از اعضای خانوادههای دادخواه است که روز ۲۱ شهریور به دست نیروهای امنیتی در بوکان بازداشت شد.
نهادهای امنیتی و قضایی جمهوری اسلامی همواره فشار فزایندهای را بر خانوادههای دادخواه در سراسر ایران وارد کرده و از این طریق سعی در متوقف کردن فعالیتهای آنها در مسیر دادخواهی داشتهاند.
بسیاری از خانوادههای کشتهشدگان خیزش انقلابی و دیگر اعتراضات ضد حکومتی، در یک سال گذشته بازداشت و احضار شدهاند.
برخی دیگر از جمله ماشالله کرمی، پدر محمدمهدی کرمی، از اعدامشدگان خیزش انقلابی، ناهید شیرپیشه و منوچهر بختیاری، مادر و پدر پویا بختیاری، از جانباختگان آبان ۹۸ و راحله راحمیپور، خواهر دادخواه حسین راحمیپور، زندانی سیاسی اعدامشده در سال ۱۳۶۳، همچنان در زندان هستند.
جمهوری اسلامی در یک ماه گذشته و با نزدیک شدن به سالگرد کشتهشدگان خیزش، فشارهای فزایندهای را بر خانوادههای دادخواه و فعالان مدنی و سیاسی در سراسر ایران وارد کرد.
وقتی از جنبش فراگیر و دنبالهداری چون «زن، زندگی، آزادی» حرف میزنیم، از جنبشی مدنی میگوییم که تاریخی پشت سر دارد. تاریخی از فریادهای خاموش شده، جانهای از دست رفته، اعتراضات سرکوب شده، ناکامی جمعی، خشم انباشته و زندگی دریغ شده.
«زن، زندگی، زندگی» اما اگرچه دنباله پیشبینیپذیرِ بیش از چهار دهه اعتراض تحت سرکوب است، با جنبشهای اعتراضی پیش از خود تفاوتهایی بنیادین هم دارد. تفاوتهایی که برخی از آنها بهسادگی قابل پیشبینی نبودند.
نقطه نقطههایی که خطی ممتد ساختند
قتل مهسا ژینا امینی ۲۲ ساله در بازداشت گشت ارشاد جمهوری اسلامی و انفجار خشم مردم در پی آن، در شرایطی صورت گرفت که حکومت مطمئنتر از همیشه به نظر میرسید. تجربه بیش از چهار دهه سرکوب سازمانیافته و جوابداده پشت سرش بود و در هراسافکنی حکومتی هم دست بالا را داشت.
هر گاه ناراضیان در قامت معترض به خیابان آمده بودند، حکومت سرکوب و خفهشان کرده بود و حالا قتل دختر جوانی از «حاشیه غربی» کشور هم قرار نبود دردسر بیشتری برای الیگارشی حاکم فراهم کند اما کرد. شاید از جمله به خاطر همان کولهبار خشم و نفرت و جان به لب رسیدگی که دیگر نمیتوانست قتل دختر جوانی به بیگناهی مهسا امینی را هم تاب آورد.
تنها دو ماه پیش از این قتل، سپیده رشنو در اعتراض به حجاب اجباری، بازداشت، وادار به اعتراف اجباری در تلویزیون حکومتی و محکوم و زندانی شد.
پنج سال قبل از آن، ویدا موحد بود که روسری خود را بر سر چوب زد تا به حجاب اجباری اعتراض کند و کارزار «دختران خیابان انقلاب» را کلید بزند. محکوم و محبوس و محوش کردند.
۲۹ سال پیش از قتل مهسا، هما دارابی است که در اعتراض به اجباری شدن حجاب و سرکوب و حذف گسترده زنان در میدان تجریش تهران خودسوزی کرد.
همه این اعتراضهای فردی و حتی اعتراضهای گستردهتر جمعی پیش و پس از آن، در یک نقطه مشترکاند: شنیده نشدن صدای زنان و به رسمیت شناخته نشدن اعتراض ایشان.
و این ایبسا مهمترین ویژگی باشد که جنبش «زن، زندگی، آزادی» را از اعتراضهای پیش از خود متمایز میکند.
زنان در این جنبش، سرانجام پس از بیش از چهار دهه، توانستند مسالهای به نام مساله زنان و حق تضییع شده نیمی از جامعه بر بدن و سرنوشت خود را به موضوع و چالشی همگانی بدل کنند. گویی جامعه برای اولینبار صدای زنان را میشنید.
آن بادپاسواران و این پیادگان
اعتراضهای مردمی علیه حکومت جمهوری اسلامی کمابیش همسن و سال خود حکومت است.
چراغ اول را زنان روشن کردند. پنج تا هشت هزار زن معترض، در اولین روز جهانی زنان پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، زیر برفی که یکریز میبارید مقابل دانشگاه تهران جمع شدند تا یادآوری کنند که «ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم».
روایتهای متعدد از افزایش جمعیت معترضان به ۱۵ هزار نفر هم خبر دادهاند.
چراغ اول اعتراضهای برابریخواهانه را زنان در نخستین روزهای پس از انقلاب ۵۷ روشن کردند
این اولین اعتراض اما در جو تبزده انقلابی جدی گرفته نشد. زنان حرفی داشتند که در آن فضا به گوش نمیرسید. جامعه برای شنیدن آن حرف باید سالها سرکوب را پشت سر میگذاشت.
در فاصله این اولین اعتراض خیابانی تا خیزش ۱۴۰۱، شهروندان معترض بارها به دلایل مختلف به خیابان آمدند و شعار دادند و هر بار بیشتر و شدیدتر سرکوب شدند.
در این سالها، گاز اشکآور به باتوم و باتوم و تفنگ و تفنگ به گارد ضدشورش و گارد ضدشورش به استقرار تکتیراندازان بر بامهای شهر بدل شد.
در دومین اعتراض بزرگ خیابانی، گروههایی مثل مجاهدین، رنجبران، پیکاریها، فداییون و طرفداران بنیصدر که هنوز از صحنه سیاسی ایران محو نشده بودند به خیابان آمدند و درگیریها از پایتخت به کلانشهرهای دیگر هم رسید.
اگر اولین اعتراض گستردهترین بود، دومین را باید تعیینکنندهترین بدانیم، چرا که به انحلال احزاب، حبس و تبعید فلهای معترضان و اعدام دستهجمعی هزاران مخالف سیاسی در دهه ۶۰ انجامید و چراغ اعتراضها را برای سالها پس از خود خاموش کرد.
آن سالها، سالهایی بود که حکومت نوپا قدرت کشسانی جامعه را میآزمود و پایههای اقتدار مذهبخو و انسانستیزش را با تحمیل شکلی از فلج و خفگی جمعی به جامعه بنا مینهاد.
جنگ طولانی و خانمانسوز با کشور همسایه هم بر همه چیز سایه افکند و جامعهای که آن همه برای استقلال و آزادی فریاد زده بود، هر روز خمودهتر شد.
طرفه آن که فروغ فرخزاد در شعر بلند «دیدار در شب» بی آن که آن روزگار را دیده باشد از چنین مشاهدهای سخن به میان آورده: «پس این پیادگان که صبورانه/ بر نیزههای چوبی خود تکیه دادهاند/ آن بادپاسواراناند»؟
نمره قبولی سپاه پاسداران!
جامعه سرخورده و جنگدیده، دهه ۷۰ را با اعتراضهای تازهای آغاز کرد.
فریادها حالا ۱۱ سال پس از آخرین اعتراض بزرگ خیابانی، از کوی طلاب مشهد به گوش میرسید. ماموران سرکوب یکی از معترضان و دو کودک دانشآموز را کشتند و اعتراضها را با حکم اعدام برای چهار نفر از معترضان «علاج» کردند.
مردی که این احکام را صادر کرد و محکومان را با قید فوریت پای چوبه دار فرستاد کسی نبود جز ابراهیم رئیسی، از اعضای «هیات مرگ» که در دهه پیش از آن هم برای هزاران مخالف سیاسی همین سرنوشت را تعیین کرده بود.
تنها سه سال بعد، دور تازهای از اعتراضات این بار از اسلامشهر و قزوین آغاز شد. اعتراضهای دو روزه قزوین و شورش چهار روزه اسلامشهر این بار با استفاده از هلیکوپترهای ارتش و گارد ضدشورش سرکوب شد. این اولین بار بود که سپاه پاسداران رسما ماموریت سرکوب معترضان را به عهده میگرفت. مهمترین قرارگاه امنیتی سپاه پاسداران -قرارگاه ثارالله تهران- از این اولین آزمون سربلند بیرون آمد و در چهار روز توانست اعتراضهای مردمی را «علاج» کند.
آمار کشتهشدگان اعتراضهای معیشتی دهه ۷۰ هیچگاه آشکارا و رسمی بیان نشد
در عصر پیشااینترنت، آمار کشتهشدگان این اعتراضها هرگز بهدقت و از سوی منابع قابل اتکا منتشر نشد. از تعداد کشتهشدگان اعتراضهای قزوین تقریبا اطلاعی در دست نیست و تنها آماری که از کشتهشدگان اعتراضهای اسلامشهر در دست داریم آمار ۵۰ نفرهای است که داریوش فروهر در مصاحبه با رسانههای خارجی اعلام کرد؛ مخالف سیاسی سرشناس جمهوری اسلامی که خود تنها سه سال پس از آن، در قتلهای زنجیرهای با چاقوی حکومت اسلامی به قتل رسید.
مهدی بازرگان، اولین نخستوزیر ایران پس از انقلاب ۵۷، بعدتر به رادیو بیبیسی گفت: «هیچ قدرتی نمیتواند تا ابد روی سرنیزه بنشیند.»
با این حال جمهوری اسلامی همچنان روی سرنیزه نشست و در تیر ۱۳۷۸، لباس شخصیها و نیروهای بسیج و حزبالله را به فرماندهی سپاه پاسداران به کوی دانشگاه فرستاد تا یکی از شدیدترین سرکوبها را علیه دانشجویان معترض رقم بزنند. دستکم چهار نفر کشته، تعداد زیادی از دانشجویان زخمی، بازداشت و شکنجه شدند و بعضی هم ناپدید.
این نخستین اعتراض گسترده علیه جمهوری اسلامی پس از انقلاب ۵۷ بود که توجه رسانههای جهان را به خود جلب کرد. دانشجویان معترض به سوی «خط قرمز» حکومت حرکت کردند، یعنی خیابان جمهوری و بیت رهبری.
سعید حجاریان که به تئوریسین اصلاحات شهرت دارد، بعدها گفت که فرمانده وقت سپاه پاسداران اعلام کرده بود خیابان جمهوری خط قرمز سپاه است و هر کس را که از این خیابان پایینتر بیاید خواهند زد.
حجاریان تعریف میکند که چهطور شخصا مسیر تظاهرات اعتراضی دانشجویان را از بیت رهبری به سوی کوی دانشگاه برمیگرداند.
محمد خاتمی، رییسجمهوری وقت، کمی بعدتر گفت: «به یاری خداوند این بلوا نیز خاموش شد».
جنبش سبز و ظهور شهروند-خبرنگاران
تا دور بعدی اعتراضهای دانشجویان در سال ۱۳۸۲ که محمدباقر قالیباف، به گفته خودش آماده بود تا معترضان را به عنوان فرمانده ناجا «لوله» کند، سپاه پاسداران و بسیج و نیروهای لباس شخصی با بیش از دو دهه تجربه در سرکوب هر گونه اعتراضهای مردمی، حسابی کارآزموده شده و همه جور امتحان پس داده بودند.
سال ۸۸ که اولین جنبش اعتراضی رنگین در اعتراض به انتخابات مناقشهبرانگیز ریاستجمهوری شکل گرفت، جمهوری اسلامی به انواع شیوههای سرکوب مسلط بود.
۲۵ خرداد ۱۳۸۸، نزدیک به سه میلیون نفر در گستردهترین تظاهرات اعتراضی علیه حکومت شرکت کردند. نهادهای حقوق بشری از کشته شدن صدها نفر در این اعتراضها خبر دادهاند. تعدادی از معترضان با شلیک گلوله و تعدادی از جمله در بازداشتگاه کهریزک کشته شدند. خودروهای نیروی انتظامی در مواردی مردم را زیر گرفتند. کسانی را از روی پل عابر پیاده پرتاب کردند و بعضی دیگر را با ضربههای باتوم کشتند. رهبران این جنبش اعتراضی از آن زمان تا کنون که ۱۵ سال میگذرد، همچنان در حبس خانگی به سر میبرند.
اتفاق بیسابقهای که جنبش سبز را از اعتراضهای پیش از خود متمایز میکرد، ظهور شهروند-خبرنگاران بود. همزمان با گسترش اینترنت در ایران و ظهور شبکههای اجتماعی، این اولین بار بود که معترضانِ بیرسانه و بیصدا، فرصت پیدا کرده بودند تصویر و صدای سرکوب حکومتی را ضبط و منتشر کنند.
در جنبش سبز شهروندان با صدایی بلندتر از قبل سرکوبهای حکومت را در اینترنت روایت کردند
انتشار گسترده ویدیوی قتل ندا آقاسلطان ۲۷ ساله با شلیک گلوله نیروی انتظامی، وسط خیابان و در برابر چشمهای حیرتزده هزاران شهروند معترض، از لحظههای عطف این اعتراضات بود که معترضان را برافروختهتر میکرد.
۱۳ سال بعد از قتل حکومتی او، تصویر زنی دیگر، مهسا ژینا امینی ۲۲ ساله بود که قتل حکومتیاش خشم سالیان مردم و این بار مخصوصا زنان ایرانی را به فریاد اعتراض بدل کرد.
دهه ۹۰ و تعیین تکلیف با اصلاحطلب و اصولگرا
اعتراضهای دی ماه ۹۶ شاید اولین اعتراض بزرگ مردمی علیه جمهوری اسلامی باشد که نیروهای موسوم به اصلاحطلب نه آغازگر آن بودند و نه از نیروهای موثر در آن.
دامنه تظاهرات اعتراضی این بار از آنچه در سال ۱۳۸۸ رخ داد گستردهتر بود. راهپیماییهای اعتراضی ۱۰ روز طول کشید، بهسرعت به ۱۰۰ شهر رسید و در ۴۲ شهر درگیری رخ داد.
بعضی منابع از دستگیری تا هشت هزار نفر در دی ماه ۹۶ خبر دادهاند.
شعار تعیینکننده «اصلاحطلب، اصولگرا/ دیگه تمومه ماجرا» اولین بار از گلوی معترضانِ دی ماه ۱۳۹۶ بود که بیرون آمد. دستکم ۵۰ نفر کشته شدند و بار دیگر حکومت اعتراضهای مردمی را «علاج» کرد اما نزدیک به دو سال بعد، آتشی که با توسل به سرکوب خاموش شده بود بار دیگر در آبان ۱۳۹۸ زبانه کشید.
اعتراضهای این بار در ۲۹ استان گسترده بود و بیش از هزار و ۵۰۰ کشته به جا گذاشت.
این افزایش ۲۰۰ درصدی قیمت بنزین بود که مردم را به خیابانها آورد اما نفرت از حکومت مستقر و سرکوبهای گذشته، خیلی زود جهت و موضوع شعارهای اعتراضی را عوض کرد و حتی برای اولین بار از سال ۱۳۵۷ تا آن زمان، شعارهایی علیه حجاب اجباری هم سر داده شد؛ هر چند هنوز کمرنگ و بسیار در حاشیه.
امروز که در دومین سالگرد «زن، زندگی، آزادی» به آن سالها نگاه میکنیم ای بسا بتوانیم ریشههای این جنبش فراگیر را در اعتراضات ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸ بازشناسیم.
دهه ۱۴۰۰؛ شکلگیری قدرتی نو
آغاز دهه ۱۴۰۰ در ایران، پایان هر گونه پردهپوشی و رودربایستی میان حکومت جمهوری اسلامی و مردم است.
اگر در جنبش سبز معترضان سراغ رای خود به دولتی تازه در چارچوب حکومت مستقر را میگرفتند و میپرسیدند «رای من کو؟»، در جنبش مهسا، خواستار سرنگونی شخص خامنهای شدند و فریاد زدند: «این آخرین کلامه/ هدف کل نظامه ...»
اگر در دهه ۹۰ خورشیدی، گرانی و تورم و بیکاری و معیشت هسته مرکزی اعتراضها را شکل میداد، در دهه ۱۴۰۰، معترضان با شعار «زن، زندگی، آزادی» نشان دادند دریافتهاند تامین حقوق اقتصادی و معیشتی یک جامعه بدون تحقق برابری جنسیتی، بدون بیرون راندن حکومت دینی از زندگی روزمره شهروندان و بدون مطالبه آزادیهای سیاسی و اجتماعی ممکن نخواهد شد.
ای بسا از همین روست که دو سال پس از شکلگیری این جنبش و سرکوب شدید آن، دو سال پس از کشتار معترضان و از حدقه درآوردن چشم جوانان معترض، این جنبش همچنان به هزار شیوه ادامه دارد.
پس از جنبش «زن، زندگی، آزادی» زندگی روزمره زنان خود به مبارزه تبدیل شده است
جنبش «زن، زندگی، آزادی»، زندگی روزمره را به مبارزه سیاسی و انتخابهای ساده شهروندی را به مقاومت مدنی در برابر حکومت تمامیتخواه بدل کرده و از همین روست که شعله آن همچنان گیرا و داغش همچنان بر دلِ داغدیدگان و دادخواهان است. گویی در آن غروب بیست و پنجم شهریور ماه ۱۴۰۱، در خیابان الوند تهران، مقابل بیمارستان کسری، جامعه ایران در نقطهای قرار گرفت که نقطه نقطههای بیش از چهار دهه گذشته در آن به هم پیوستند و خطی از مقاومت آفریدند.
قدرتی نو که از خواست طبیعی شهروندان برای زندگی کردن به شیوه خود و با حقیقتهای متکثر و متنوع خود برمیآید.
چهار دهه اعتراض کمابیش مستمر و همافزا در ایران هنوز به مقصد خود که ایرانی آزاد و بدون جمهوری اسلامی است نرسیده اما راه درازی را پشت سر گذاشته و در میانه راه، چراغهای بسیاری را روشن کرده. چراغ، چراغ تا پایان این شب سیاه.
جامعه جهانی بهائی در واکنش به سفر مسعود پزشکیان، رییس دولت چهاردهم به نیویورک برای شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، در بیانیهای با اشاره به وعدههای پزشکیان برای احترام به حقوق تمامی اقلیتهای قومی و دینی در کشور، نوشت که بهائیان همچنان در ایران هدف آزار و اذیت قرار میگیرند.
جامعه جهانی بهائی در بیانیهای که روز دوم مهر ماه صادر کرد، یادآور شد پزشکیان به دنبال موجی از وعدهها که در ماههای گذشته به مردم ایران داد، رییسجمهور شده و به سازمان ملل رفته است.
این بیانیه با یادآوری وعدههای پزشکیان مبنی بر عدم وجود تفاوت میان انسانها و اینکه گفته بود «مردم مانند دانههای شانه برابر هستند»، نوشت: «با وجود این در جمهوری اسلامی ایران، همچنان فاصله زیادی بین قول و عمل وجود دارد؛ به ویژه در مورد آزار و سرکوب بهائیان.»
پزشکیان پیش از سفر خود به نیویورک، اعلام کرد هدفش از این سفر «خنثی کردن جو موجود در خارج کشور درباره جمهوری اسلامی» است.
رییس دولت چهاردهم روز یکم مهر ماه گفت: «میتوانیم با ایرانیان آنجا تبادل نظر کنیم و جوی که در خارج کشور ما ایجاد کردند خنثی کنیم. واقعیت همان نیست که آنان از پشت تلویزیون و تریبونها یا در مجامع مطرح میکنند.»
سیمین فهندژ، نماینده جامعه جهانی بهائی در مقر سازمان ملل در ژنو گفت که مایل است با خوشبینی به اظهارات پزشکیان نگاه کند اما بر اساس تجربههای گذشته و کنونی، بیشتر باید به عملکرد او و نه گفتههایش توجه کرد.
فهندژ اضافه کرد: «این وعدهها هنوز منجر به هیچ تغییری در واقعیت زندگی بهائیان نشده است و شواهد آزار و سرکوب مداوم آنان بدتر و بزرگتر از آن است که بتوان آنها را نادیده گرفت.»
سخنگوی جامعه جهانی بهائی یادآور شد تمامی روسای جمهوری پیشین نیز وعدههای مشابهی دادند اما بهائیان ایران همچنان «از گهواره تا گور» با همان آزار و سرکوب مداوم مواجه بوده و هستند.
پزشکیان روز یکشنبه هنگام ورود به آمریکا برای شرکت در هفتاد و نهمین مجمع عمومی سازمان ملل گفت: «به جای خونریزی و جنگ و کشتار باید دنیایی درست بکنیم که در آن همه انسانها بتوانند راحت زندگی کنند.»
مرتضی کاظمیان، روزنامهنگار و تحلیلگر در ایراناینترنشنال، میگوید که پزشکیان در نهایت نماینده علی خامنهای و مبلغ جمهوری اسلامی در سازمان ملل و در گفتوگو با رسانهها خواهد بود.
جامعه جهانی بهائی در بخشی از بیانیه روز دوم مهر خود، صحبتهای پزشکیان را در تضاد شدید با جدیدترین حملات به بهائیان در نقاط مختلف ایران در هفتههای اخیر دانست.
این بیانیه با اشاره به اینکه پزشکیان گفته است ارتباط میان ایرانیان «از اقوام و مذاهب مختلف» باید «از طریق گفتوگوهای فرهنگی و هنری تقویت شود»، یادآور شد: «در واقعیت در مرداد ماه امسال پرونده فرسایشی و بسیار ناعادلانه ۱۰ زن بهائی در اصفهان، با حضور این زنان در دادسرای انقلاب اصفهان و متهم شدن به جرم ترویج عقاید بهائی، وارد مرحله جدیدی شد.»
جامعه جهانی بهائی اضافه کرد: «دلیل این اتهام، برگزاری کلاسهای زبان انگلیسی، موسیقی، یوگا و نقاشی برای نوجوانان، کودکان و مهاجران افغانستانی در این شهر بود. این اتهامها نتیجه شکایتهای خصوصی همسایگان این بهائیان است که با فشار ماموران دولتی و با تهدید تلفنی و احضار این همسایگان به دادگاه اخذ شده است. با وجود اینکه دادگاه هنوز در حال برگزاری است این ۱۰ زن عملا مجرم شناخته شدهاند.»
دادسرای اصفهان، ۱۴ مرداد امسال کیفرخواست پرونده یگانه آگاهی، ندا بدخش، پرستو حکیم، نگین خادمی، آرزو سبحانیان، مژگان شاهرضایی، شانا شوقیفر، یگانه روحبخش، ندا عمادی و بهاره لطفی، زنان بهائی را با اتهامات «تبلیغ علیه نظام و انجام فعالیت تبلیغی و آموزشی انحرافی مغایر با شرع مقدس اسلام» صادر کرد.
جامعه جهانی بهائی در بیانیه خود به موارد دیگری از نقض حقوق شهروندان بهائی در ایران از جمله محرومیت از تحصیل هزاران جوان بهائی در بیش از چهار دهه گذشته، بازداشت، مصادره اموال، پلمب محل کسب، آتش زدن آرامستان بهائیان و قطع تماسهای تلفنی و ملاقاتهای خانوادگی مهوش ثابت، زن بهائی زندانی در اوین اشاره کرد.
در بخشی از این بیانیه با بیان اینکه «دولت ایران باید حقوق بشر را رعایت کند و همه را در مقابل قانون برابر بداند»، به نقل از فهندژ آمده است: «برای اینکه اقدامات رییسجمهور پزشکیان با این خواست مردم و با گفتههای خودش مطابقت داشته باشد، او و همکارانش باید حقوق بهائیان، سایر اقلیتهای دینی و قومی، زنان و همه کسانی را که تحت حفاظت دولت او هستند، رعایت کنند.»
بهائیان بزرگترین اقلیت دینی غیرمسلمان ایران هستند که از زمان انقلاب سال ۱۳۵۷ به طور سیستماتیک هدف آزار و اذیت قرار گرفتهاند.
فشارهای جمهوری اسلامی بر بهائیان در ایران طی ماههای گذشته شدت گرفته است.
منابع غیررسمی میگویند بیش از ۳۰۰ هزار شهروند بهائی در ایران زندگی میکنند.
قانون اساسی جمهوری اسلامی تنها ادیان اسلام، مسیحیت، یهودیت و زرتشتی را به رسمیت میشناسد.
تابلوی شرمساری مقابل سفارت جمهوری اسلامی در برلین
همزمان با بیانیه جامعه جهانی بهائی، سازمان عفو بینالملل با نصب تابلوی شرمساری مقابل سفارت جمهوری اسلامی در برلین، خواستار توقف اعدامها در ایران، به ویژه اعدام کودکان شد.
عفو بینالملل بر روی این تابلو شعار «اعدامها را در ایران متوقف کنید» نوشته است.
این نهاد حقوق بشری در بخش دیگری از متن خود بر روی این تابلو نوشته است: «زندانهای ایران به صحنه اعدامهای دولتی دستهجمعی تبدیل شدهاند. در میان هزاران نفر کشتهشده، اعضای گروههای قومی و به حاشیه راندهشده و همچنین معترضان، از جمله کودکان قرار دارند.
عفو بینالملل خطاب به جامعه بینالمللی نوشت: «اکنون برای پایان دادن به اعدامها تلاش کنید.»