گسترش کافههای زیباشده در تهران بیش از آنکه نشانه رونق فرهنگی باشد، بازتاب محدودشدن فضای عمومی و تضعیف امکان گفتوگوی آزاد در شهری است که سالها زیر سیاستگذاریهای متمرکز، ناپاسخگو و کنترلمحور اداره شده است.
شهر فرسوده و پناهگاههای نمایشی
تهران شهری است که لایههای مختلف بحران - از آلودگی مزمن تا نابرابری فضایی - بهتدریج بر هم انباشته شدهاند و زندگی روزمره را به تجربهای پراسترس تبدیل کردهاند.
شهروندی که هر روز میان ترافیک سنگین، آلودگی پایدار، صدای ساختوساز بیپایان و کمبود فضای سبز گرفتار است، فرصت تنفس در محیط باز و تجربه تعامل طبیعی را از دست میدهد.
نتیجه این فرسایش، عقبنشینی تدریجی مردم از خیابان و میدان به فضاهای کوچکتر و قابلکنترلتر است.
خیابان که باید نقش اصلی خود را در ایجاد گفتوگوی اجتماعی ایفا کند، عملا به مسیری عبوری و پرتنش تبدیل شده است. نبود ثبات، امکان مکث را گرفته و حس امنیت روانی را در فضای عمومی تضعیف کرده است.
در چنین وضعیتی، کافهها به پناهگاههای نیمهخصوصی تبدیل شدهاند؛ مکانهایی که با نورپردازی گرم، چیدمان دقیق، موسیقی یکنواخت و حضور نظارتشده، نوعی آرامش کنترلشده ارائه میدهند.
این «آرامش» جایگزینی است برای خیابان از دسترفته؛ خیابانی که سالهاست زیر فشار مدیریت ناپایدار و محدودیتهای رفتاری، از نقش اجتماعی خود تهی شده است.
در حوالی انقلاب، خانههای حیاطدار قدیمی که زمانی حامل حافظه شهر، روابط همسایگی و جریانهای فرهنگی بودند، امروز با آجرهای کهنه، درهای چوبی و حوضهای بازسازیشده به دکورهای نوستالژیک تبدیل شدهاند.
این بازسازیها بیش از آنکه تلاشی برای حفظ میراث باشند، بازنمایی زیباییشناسانهای از گذشتهاند؛ گذشتهای که در قالب صحنهآرایی بازتولید میشود، نه در قالب تجربه جمعی و واقعی.
در سوی دیگر شهر، «مال»های عظیم با ظاهر عمومی اما منطق کاملا خصوصی، تجربه شهری را بیش از پیش محدود کردهاند.
در این محیطها، حضور شهروند در چارچوبی از قواعد، نگهبانی و نظارت دائمی تعریف میشود. سالنهای بسته و تهویهشده، تجربهای یکدست، بیخطر و قابلپیشبینی ارائه میدهند؛ تجربهای که آزادی حضور را با «امنیت کنترلشده» جایگزین میکند.
این روند عملا خصوصیسازی فضای عمومی است؛ فضایی که باید حق همگانی باشد، اما تحت مدیریت تجاری و امنیتی قرار گرفته است.
مصرف پیچیده و روابط سطحمحور
تجربه مصرف در بسیاری از این فضاها پیچیدهتر و نمایشیتر شده است. منوی قهوه، بهجای آنکه بر کیفیت و سادگی تکیه داشته باشد، به عرصهای برای رقابت نمادین تبدیل شده است.
نامهای غیرمعمول، ترکیبهای ساختگی و نوشیدنیهایی که بیش از طعم، کارکرد نمایشی دارند، بخشی از نمایش هویتی هستند که در این فضاها شکل گرفته است.
انتخاب نوشیدنی نوعی «بیانیه فردی» تلقی میشود، نه صرفا ترجیح ذائقه. این شکل از مصرف نشاندهنده جابهجایی معنای کافه از محل گفتوگو به محل نمایش فردیت است.
تعاملات بینفردی نیز از عمق به سطح رانده شدهاند. گفتوگو کوتاه، قابلمدیریت و قابلتصویر شده است. حضور افراد در این فضاها اغلب برای دیده شدن، ثبت شدن و بهاشتراکگذاری است. قاب گوشی موبایل جایگزین گفتوگوی واقعی شده است.
بیرون از کافهها، چرخههای رفتوآمد نمادین در معابر مرکزی شهر نیز همین الگو را تقویت میکنند؛ رفتوآمدهایی که بیشتر بر نمایش موقعیت اجتماعی استوار هستند تا تجربه آزادانه شهر.
جوانانی که بهصورت تکراری در مسیرهای مشخص ظاهر میشوند، نوعی حضور نمادین تولید میکنند که از سطح فراتر نمیرود.
این رفتارها نتیجه فرسایش طولانیمدت فضای عمومی هستند. در گذشته، کافهها - از قهوهخانههای عثمانی تا کافههای پاریس - فضای شکلگیری گفتوگوی آزاد، تبادل اندیشه و مشارکت اجتماعی بودند.
اما در شهرهای بحرانزده، این کارکرد معکوس میشود و کافه از مرکز گفتوگو به پناهگاهی نیمهخصوصی بدل میشود. تهران امروز دقیقا در همین موقعیت قرار دارد.
تهران در سایه بحران و نیاز به گفتوگوی واقعی
این الگوی پناه بردن به فضاهای کوچک محدود به تهران نیست. در شهرهایی مانند بیروت، استانبول و قاهره نیز محدودیتهای سیاسی یا اقتصادی، حوزه عمومی را تضعیف و کافهها را به پناهگاههای موقت تبدیل کرده است.
با این حال، شدت این روند در تهران چشمگیرتر است. شکاف میان فضای رسمی و غیررسمی، نظارتهای متغیر، قوانین نابرابر برای حضور شهروندان و بیثباتی مدیریتی، زیست شهری را غیرقابل پیشبینی کرده است؛ شهروند در این شرایط، فضاهای قابلکنترل و کمریسک را ترجیح میدهد.
فشار بحرانهای منطقهای نیز این وضعیت را تشدید کرده است. پیامدهای جنگ اخیر - از نااطمینانی سیاسی تا افزایش هزینهها و اضطراب روانی - زمینه بیثباتی را گستردهتر کرده است.
این فشار بیرونی در شهری که خود دچار بحران زیرساختی و مدیریتی است، نیاز به پناه بردن به فضاهای کوچک و بسته را تقویت میکند.
در چنین فضایی، زیباییهای صحنهآراییشده - چه در کافههای زیباشده، چه در مالهای عظیم - نه نشانه رونق فرهنگی، بلکه تلاشی فردی برای ایجاد حداقلی از تحملپذیری هستند. اما این تلاش در غیاب زیرساخت مناسب پایدار نمیماند.
تهران به خیابانهای امن، پیادهروهای قابلاستفاده، فضاهای سبز در دسترس و سیاستگذاری شفاف نیاز دارد.
بدون این عناصر، هر زیبایی شهری - هر طراحی، هر دکور نوستالژیک و هر تجربه مصرف پیچیده - تنها نقابی موقت بر بحران است، نه پاسخی به آن.