حمله اسرائیل به رهبران حماس در دوحه، صرفاً یک سوءقصد نبود؛ ضربهای بود که فهم امنیت در قلب خلیجفارس را تغییر داد. پایتختهای متحد واشنگتن، با همه پایگاهها و تضمینهای آمریکا، خود را در تیررس مستقیم اسرائیل دیدند.
از دل این شوک، سه ائتلاف متزلزل موازی شکل گرفته است: محور مقاومت زخمی تهران، همگرایی محتاطانه آنکارا، دوحه و دمشق، و پیمان تازهنفس ریاض–اسلامآباد.
مقامات اسرائیل پس از حمله، کشورهای میزبان حماس را شریک جرم معرفی کردند. این تهدید برای دولتهای خلیج فارس نگرانیهای جدی به همراه آورد؛ آنها خود را نه در حاشیه، بلکه در جایگاه «هدف بالقوه» اسرائیل دیدند، در حالی که واشینگتن نتوانست برایشان سپر دفاعی ایجاد کند.
همین تغییر نگاه، صفآراییهای تازهای را شکل داده است؛ ائتلافهایی متزلزل و ناهمساز که تنها بر یک نقطه مشترک استوارند: هراس از اسرائیل و تردید به آمریکا.
محور مقاومت: بقا به مثابه استراتژی
«محور مقاومت» که بهعنوان استراتژی تهران از اواخر دهه ۸۰ به این سو پدیدار شد، قدیمیترین ائتلاف ضداسرائیل منطقه است، اما از هفت اکتبر تاکنون بهشدت متزلزل شده.
تهران همچنان بر حزبالله، حوثیها و شبهنظامیان عراقی تکیه دارد، اما در جنگ ۱۲ روزه، این محور بیش از آنکه یک جبهه منسجم باشد، به شبکهای وصلهپینهشده شبیه بود.
حزبالله هزاران نیرو از دست داده و اکنون زیر فشار بیسابقه برای خلع سلاح است. حوثیها در ماههای گذشته بهواسطه حملات اسرائیل، آمریکا و بریتانیا توان خود را از دست دادهاند هرچند هنوز میتوانند در مقیاس محدود آسیب برسانند.
نیروهای «محور مقاومت» در عراق هم که بیشتر در ساختارهای دولتی ادغام شدهاند، بیش از جنگ با اسرائیل یا آمریکا به تحکیم قدرت سیاسی-اقتصادی خود مشغولاند، گرچه گاه نیروهای این دو کشور را تهدید میکنند.
در جنگ ۱۲ روزه، تهران ناچار شد تنها به موشکهای خود تکیه کند. منطقی که سالها محور مقاومت بر آن استوار بود، یعنی دیگران بجنگند تا جمهوری اسلامی وارد میدان نشود، در عمل فرو ریخت.
متحدان جمهوری اسلامی کنار کشیدند و به جای مداخله، خویشتنداری را انتخاب کردند. با این حال، این خویشتنداری را نمیتوان صرفا نشانه ضعف دانست. ممکن است بخشی از راهبرد تهران برای پرهیز از جنگی مهارناپذیر و در عین حال آماده ماندن برای رویاروییهای بعدی باشد.
جمهوری اسلامی با نگه داشتن حزبالله، حوثیها و گروههای عراقی در حالت آمادهباش، تلاش میکند هم قدرت بازدارندگی خود را نشان دهد و هم از گسترش غیرقابل کنترل درگیری جلوگیری کند.
تهران در عین حال که میکوشد توان نیروهای محور مقاومت را حفظ کند، همزمان نیز بهدنبال یافتن متحدان تازه در شمال شرقی آفریقاست. برای جمهوری اسلامی، پراکنده کردن جغرافیای مقاومت و صرف دوام آوردن، پیروزی است. زنده ماندن این گروهها به معنای آن است که اسرائیل هنوز نتوانسته برتری کامل را به دست آورد.
بعد از حمله اسرائیل به دوحه، همگرایی بیشتری میان ترکیه و قطر به وجود آمده است، این دو کشور که میزبان سران حماس هستند و ایدئولوژی اخوانی را با خود حمل میکنند، در حال شکل دادن به ائتلاف سیاسی-نظامی نانوشتهای با مرکزیت سوریه علیه اسرائيل هستند. آنچه این دو کشور را به هم نزدیک کرده است ترس مشترک آنها از حمله اسرائیل است.
پس از تغییر قدرت در دمشق، اسرائیل بارها مناطق مختلف سوریه را هدف قرار داده و از گروههای اقلیت مانند کردها و دروزها برای مقابله با دولت مرکزی حمایت کرده است.
این روند نگرانی ترکیه را دوچندان کرده، زیرا بیم دارد چنین حمایتهایی تا مرزهایش کشیده شود. به همین دلیل مقامهای نظامی آنکارا هشدار میدهند که «حملات بیپروای» اسرائیل میتواند کل منطقه را به سوی فاجعه ببرد.
همزمان، دولت ترکیه برای ایجاد بازدارندگی و فاصلهگذاری با تلآویو، تجارت خود با اسرائیل را تعلیق کرده، بنادر و حریم هوایی را بسته و پروژههایی مانند جنگنده «کآن» و سپر موشکی «گنبد فولادین» را با شتاب بیشتری پیش میبرد.
در حالی که ترکیه رویارویی با اسرائیل را در چند جبهه محتمل میبیند، نگرانی قطر بیشتر بر امنیت داخلی و سرمایهگذاریهایش متمرکز است. حمله دوحه این واقعیت را آشکار کرد که میزبانی رهبران حماس دیگر یک ابزار نفوذ دیپلماتیک نیست، بلکه به باری سنگین و پرخطر بدل شده است.
با این حال، قطر عقب ننشسته است. وزیر امور خارجه این کشور حمله را «تروریسم دولتی» خواند و همزمان کوشید با نزدیک کردن کشورهای اسلامی به یکدیگر، زمینه اقدام مشترک علیه تلآویو را فراهم کند.
آنچه ترکیه و قطر را به هم نزدیک کرده، سرمایهگذاری مشترک در بازسازی و حمایت از دولت جدید سوریه است. آنها میدانند که سوریه هم نقطه ضعف جدیشان است و هم فرصتی مهم برای افزایش نفوذ منطقهای.
از نگاه آنکارا و دوحه، اگر اسرائیل در این میدان دست به حمله بزند، میتوان با تقویت دمشق هزینهها را بر او تحمیل کرد. هدفشان این است که سوریه را از یک حفره آسیبپذیر به یک میدان بازدارندگی بدل کنند؛ جایی که اقدام اسرائیل به جای پیروزی سریع، به جنگی طولانی و فرساینده ختم شود.
این ائتلاف که در حول دمشق در حال شکل گرفتن است، بهشدت شکننده است. احمد الشرع برای حفاظت سوریه از حملات بیشتر تلآویو، گاه با اسرائیل مماشات میکند، در عین حال که با مسائل بسیارِ داخلی درگیر است. مانورهای او برای حفظ قدرت میتواند این ائتلاف را پیش از بلوغ به شکست بکشاند.
پیمان عربستان–پاکستان
دو هفته پس از حمله دوحه، سومین همپیمانی شکل گرفت. در ۱۷ سپتامبر، عربستان و پاکستانِ، در ریاض پیمان دفاعی متقابل امضا کردند که بر اساس آن، حمله به یکی، حمله به هر دو تلقی میشود. مقامها این توافق را نتیجه سالها گفتوگو دانستند نه واکنشی به رویدادهای اخیر، اما زمانبندی آن پیامی روشن برای اسرائیل داشت.
برخلاف همپیمانی غیررسمی قطر–ترکیه، پیمان ریاض–اسلامآباد یک گام راهبردی رسمی است. برای عربستان، این پیمان بازتاب بیاعتمادی به تضمینهای امنیتی آمریکا است، چرا که حمله دوحه نشان داد حتی نزدیکترین متحدان واشینگتن نیز میتوانند بیکیفر هدف قرار گیرند. عربستان با پیوند زدن دفاع خود به پاکستان، تنها کشور مسلمانِ دارای سلاح هستهای، هم بازدارندگی میخواهد و هم استقلال بیشتر.
برای اسلامآباد، این پیمان تقویت شراکتی دیرینه با ریاض است که بر پایه «ایمان» و «اقتصاد» استوار است. نیروهای نظامی پاکستان سالهاست نیروهای سعودی را آموزش میدهند، اما این توافق رابطه را به سطح هستهای ارتقا داده و عملاً یک «چتر هستهای نمادین» برای خلیج فارس ایجاد کرده است.
نقش اسرائیل و زمینه متحول منطقه
اسرائیل همواره بهعنوان عامل بیثباتی منطقه مطرح بوده، اما برای کشورهای مختلف معنای متفاوتی داشته است. جمهوری اسلامی و متحدانش آن را دشمنی وجودی میدانستند، در حالی که پادشاهیهای خلیج فارس بیشتر نگران تهدیدهای تهران بودند. حمله به دوحه این نگاه را تغییر داد؛ اکنون بسیاری از پایتختهای عربی، اسرائیل را خطر اصلی و غیرقابلپیشبینی در منطقه میبینند.
اسرائیل امروز ائتلافهای تازهای را در برابر خود میبیند. اگر پیشتر تنها جمهوری اسلامی و نیروهای شبهنظامی آن را تهدید میدانست، اکنون با اقدامهای اخیرش مجموعهای از ائتلافهای متنوع منطقهای را پدید آورده است.
آمریکا و اسرائیل میکوشند این روند را متوقف کنند؛ واشینگتن بهدنبال تداوم روابط با کشورهای عربی است و رییسجمهوری اسرائیل با اشاره به کشورهای منطقه تاکید کرده: «ما نباید روابطمان را رها کنیم و نباید پلهای پشت سرمان را خراب کنیم».
با این حال، راه پیش روی تلآویو تلاش برای شکستن این ائتلافها، یا با دیپلماسی و یا با مسیری پرخشونت است که آینده خاورمیانه را مبهمتر میکند. نکته کلیدی اما این است که اسرائیل، با وجود تمام پیمانهای بیرونی، در منطقه تنهاتر از هر زمان دیگر است. در مقابل، دولتهای اسلامی، با همه اختلافات اندکی به هم نزدیکتر شدهاند.
همپیمانیهای پراکنده، همگرایی شکننده
خاورمیانه پس از دوحه با سه ائتلاف موازی روبهروست؛ ائتلافهایی که در ظاهر همگرایی دارند، اما در عمل گرفتار شکافاند و هنوز نتوانستهاند با وجود دشمن مشترک، حرکت واحدی شکل دهند.
اختلافات فرقهای، جاهطلبیهای رقابتی و بیاعتمادی تاریخی مانع از تشکیل یک جبهه منسجم شده است. ایران با تردید به گسترش نفوذ ترکیه در سوریه مینگرد، قطر و عربستان برای سهمگیری در دمشق رقابت میکنند، و پاکستان و ترکیه در تعامل با تهران با احتیاط پیش میروند. در همین میان، دولت موقت سوریه نیز به زمین ناآرامی بدل شده که همه طرفها را درگیر خود کرده است.
برخی از کشورهای منطقه امروز میکوشند ائتلافهایی بسازند تا جلو اقدامات بیشتر اسرائیل را بگیرند، اما حاصل کار چیزی جز همگراییای شکننده نیست؛ مسیرهایی موازی که همچنان از هم جدا و آسیبپذیرند و هر لحظه میتوانند فروبپاشند، درست مانند آنچه در دو سال گذشته بر سر محور مقاومت آمد.
اما در خاورمیانه پس از حمله دوحه، همان ترسی که کشورها را به هم نزدیک کرده، میتواند فردا دوباره همهشان را از هم دور کند.