یک تصادف ساده؛ جعفر پناهی و انتقام از بازجو

محمد عبدی
محمد عبدی

نویسنده و منتقد فیلم

Festival de Cannes
Festival de Cannes

«یک تصادف ساده»، تازه‌ترین فیلم جعفر پناهی، سه‌شنبه بیستم ماه می (۳۰ اردیبهشت) در بخش مسابقه جشنواره کن به نمایش درآمد.

فیلم که در داخل ایران، بدون مجوز و بدون حجاب اجباری ساخته شده، ادامه‌ای است بر فیلم‌های پیشین پناهی که این بار صریح‌تر و بی‌پرده‌تر از پیش، به یک انتقاد سیاسی-اجتماعی بدل شده و فیلمساز ابایی ندارد که بخش‌هایی از آن را به یک مانیفست سیاسی بدل کند.

بخش عمده‌ای از فیلم به سبک و سیاق برخی آثار عباس کیارستمی در داخل اتوموبیل می‌گذرد. فیلم با اتوموبیل یک مرد با ظاهری هواخواه نظام آغاز می‌شود که در کنار خود همسر حامله و دختر کوچکش را دارد. آن‌ها یک سگ را زیر می‌گیرند و زن جمله‌ای می‌گوید به این مضمون که هر اتفاقی می‌افتد «لابد خدا خواسته» است.

این سرآغاز وقایع بعدی است که با خراب شدن ماشین آن‌ها و دیدار اتفاقی‌‌شان با یک مرد پیش می‌رود. مردی که او را از صدای پای مصنوعی‌اش می‌شناسد، او را می‌دزدد و رفته‌رفته می‌فهمیم که گمان می‌کند این مرد بازجویش در زندان با نام مستعار اقبال است که تمام زندگی او را نیست و نابود کرده است. چندین قربانی دیگر این بازجو هم به داستان اضافه می‌شوند در حالی که هر کدام سلیقه و دیدگاه خاصی درباره این موضع دارند. حالا این مرد در چنگال آن‌هاست اما این که باید با او چه کرد، مساله اصلی فیلم را شکل می‌دهد.

فیلم با خشونت (تلاش برای زنده به گور کردن او) آغاز می‌شود و همان‌طور که می‌توان حدس زد به خشونت‌گریزی می‌رسد و در طول فیلم برخی از شخصیت‌ها از چرخه خشونت انتقاد دارند.

حضور دو زن قربانی در میان ماجرا بر وجه هولناک شکنجه‌ها (که در طول داستان هر کدام به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنند) می‌افزاید و فیلم در پایان به حضور یکی از این دو زن در کلایماکس نهایی، جلوه ویژه‌ای می‌دهد؛ جایی که همه چیز واضح و آشکار می‌شود و تردیدها از بین می‌رود و یک زن باید تکلیف را روشن کند.

انتقادی‌ترین فیلم پناهی

پناهی این بار تندترین فیلمش را خلق می‌کند و ابایی ندارد که به‌طور مستقیم عوامل حکومت را مورد انتقاد قرار دهد.

دیالوگ‌های نهایی فیلم دقیقا در همین راستا و با صراحت کامل نوشته شده‌اند؛ جایی که مرد از رژیم به روشنی حمایت می‌کند، از دست دادن پایش در سوریه را مقدس می‌داند و می‌گوید برای حفظ «آقا» و حکومت، دست به هر کاری می‌زند.

در این صحنه او باز به لحن بازجو بودن خودش بازمی‌گردد و با آن که چشم‌ها و دست‌هایش بسته است، شخصیت اصلی فیلم را به چالش می‌کشد اما بعدتر یک زن است که ورق را برمی‌گرداند و دیالوگ‌های متفاوتی را رقم می‌زند.

جسارت پناهی در ادامه راهی که برگزیده و به رغم سال‌ها تهدید و زندان، داستانی ممنوعه را درباره انتقام از یک بازجو و جنایت‌های رژیم در داخل زندان روایت می‌کند، جسارت تحسین‌برانگیزی است که اکنون در میان فیلمسازانی که کماکان در داخل ایران زندگی می‌کنند، کمتر مشابهی دارد اما فیلم از نظر سینمایی مشکلات قبلی فیلم‌های اخیر پناهی را تکرار می‌کند.

با آن که «یک تصادف ساده» اساسا از نظر ساختار با «خرس نیست» یا «این فیلم نیست» تفاوت‌های زیادی دارد و بیشتر قصه‌گو به نظر می‌رسد اما کماکان نوعی تصنعی بودن صحنه‌ها و دیالوگ‌ها به فیلم آسیب می‌زند.

مهم‌ترین مشکل فیلم از صحنه بحث شخصیت‌ها در کنار ون در بیابان آغاز می‌شود. جایی که هر کدام از شخصیت‌ها دیالوگ‌هایی شعاری و گل‌درشت را تکرار می‌کنند.

مشکل دیالوگ‌ها زمانی بیشتر به چشم می‌آید که ضعف در اجرا هم علاوه می‌شود. هیچ کدام از بازیگران فیلم اجرای درخوری ندارند و بازیگر اصلی‌ای که در فیلمی چون «بی پایان» - ساخته نادر ساعی‌ور- درخشان بازی کرده بود، اینجا قابل باور نیست.

باقی شخصیت‌ها هم بیشتر به تیپ شبیه می‌شوند و فیلمساز نمی‌تواند به دل آن‌ها نفوذ کند. در نتیجه به رغم سوژه بسیار جذاب و چند صحنه دیدنی، تماشاگر - به ویژه ایرانی - نمی‌تواند به دل فیلم نفوذ کند و با شخصیت‌ها ارتباط برقرار کند.

تمهیدات کارگردان - مثل نمای بلند و دوربین ایستا - هم که فیلمساز می‌خواهد به مدد آن‌ها به سبکی و سیاقی مستندگونه برسد، کارکرد لازم را ندارند و بیشتر به نوعی فاصله‌گذاری نزدیک می‌شود که باور صحنه و موقعیت را حتی مشکل‌تر می‌کند؛ جایی که قطع می‌توانست حس و حال بهتری به صحنه ببخشد.

به نظر می‌رسد که مشکلات سینمای زیرزمینی و فیلمبرداری در خفا، اینجا به فیلم لطمه می‌زند و صحنه‌های گاه خامی را شکل می‌دهد که در موقعیت عادی، قاعدتا باید در برداشت‌های مکرر تصحیح می‌شدند.

اما فیلم پایانی درخور و دیدنی دارد. تماشاگر به ویژه ایرانی، دائم در طول تماشا به این فکر خواهد کرد که فیلم سرانجام به چه شکل به پایان خواهد رسید. اینجا اما یک صحنه سینمایی بدون دیالوگ به داد فیلم می‌رسد و پایان باز اما تکان‌دهنده‌ای را شکل می‌دهد که می‌تواند در خاطر مخاطب بماند.