حسین آقایی، عضو تحریریه ایراناینترنشنال، گفت: «جمهوری اسلامی میتواند آتشبس غزه را برهم زند؛ از یک سو برای صلح پایدار باید تهدیدهای جمهوری اسلامی خنثی شود و از سوی دیگر نیاز است آمریکا تعهد بلندمدت برای خلعسلاح حماس، حل مسئله گروگانها و تضمین کمکرسانی را داشته باشد.»

در ماه های اخیر، خیابانهای چند قاره شاهد حضور نسل تازهای از معترضان بوده است؛ از ماداگاسکار و مراکش گرفته تا نپال، پرو و فیلیپین، موجی از اعتراضهای مردمی شکل گرفته که بیشتر شرکت کنندگان آن را نوجوانان و جوانان متولد سه دهه اخیر تشکیل میدهند.
اعضای این نسل که در فضای مجازی به «Gen Z» یا همان «نسل زد» معروفند، با استفاده از تلفنهای همراه و شبکههای اجتماعی، خشم و نارضایتی خود را از فساد، فقر، بیکاری و نابرابری به خیابانها کشاندهاند.
این جنبشها، هرچند در کشورها و قارههای مختلف روی دادهاند، اما در شعارها و خواستهها شباهت زیادی به هم دارند: عدالت، شفافیت و آیندهای بهتر برای جوانان.
در برخی کشورها، اعتراضها به خشونت کشیده شده و دهها نفر جان باختهاند؛ در بعضی دیگر، دولتها زیر فشار مردم منحل شده یا نخستوزیران استعفا کردهاند.
موجی که بسیاری آن را نشانهای از آغاز فصل تازهای در سیاست جهانی میدانند؛ فصلی که در آن نسل دیجیتال، با صدایی بلندتر از همیشه، در برابر قدرت سنتی ایستاده است.
در مراکش، هزاران نفر از جوانان به خیابانها آمدند تا علیه شرایط اقتصادی و کمبود خدمات آموزشی و درمانی اعتراض کنند. این تظاهرات به درگیری با پلیس انجامید و دهها نفر زخمی شدند. معترضان خواستار استعفای نخستوزیر «عزیز اخنوش» شدند. طبق آمار رسمی، بیش از یکسوم جوانان زیر ۲۵ سال در این کشور بیکارند.
در ماداگاسکار، قطعیهای پیاپی برق و بحران آب زندگی مردم را مختل کرده بود. خشم عمومی به اعتراضهای گستردهای انجامید که به کشته شدن دستکم ۲۲ نفر منجر شد. در پی این ناآرامیها، آندری راژولینا، رییسجمهوری ماداگاسکار، دولت خود را منحل کرد.
در نپال، موج اعتراضها علیه فساد و محدودیت اینترنت سراسر کشور را دربر گرفت. نخستوزیر «شارما اولی» پس از گسترش ناآرامیها استعفا کرد. بیش از ۷۰ نفر در درگیریها کشته شدند.
معترضان نمادی از انیمه ژاپنی «وان پیس» را بر دروازه کاخ دولتی آویختند؛ جمجمهای با کلاه زرد، که به نشانه مقاومت نسل جوان تبدیل شد.
در پایتخت پرو، لیما، جوانان همراه با رانندگان تاکسی و اتوبوس علیه فساد و بیکاری تجمع کردند. دولت قانونی تصویب کرده بود که بخشی از درآمد جوانان به صندوق بازنشستگی خصوصی واریز شود؛ تصمیمی که اعتراض گسترده برانگیخت.
در فیلیپین، افشای اختلاس میلیارد دلاری در پروژههای مقابله با سیل خشم عمومی را شعلهور کرد. دهها هزار نفر در سراسر کشور به خیابان آمدند و بیش از ۲۰۰ نفر بازداشت شدند. تصاویری از زندگی تجملی فرزندان مقامات دولتی در شبکههای اجتماعی منتشر شد و به نماد شکاف طبقاتی و خشم جوانان تبدیل شد.
در تمام این کشورها، نقش شبکههای اجتماعی بسیار پررنگ است. جوانان از این فضا برای اطلاعرسانی، هماهنگی و انتشار ویدئوهای اعتراضات استفاده میکنند. در مقابل، بسیاری از دولتها اینترنت را قطع یا کاربران را بازداشت کردهاند، اما همین اقدامها اغلب نتیجه معکوس داشته و خشم مردم را بیشتر کرده است.
تا کنون صدها نفر در این اعتراضها زخمی یا بازداشت شدهاند و دستکم دو دولت سقوط کرده است.
اما پیام روشن است: نسل تازهای در حال شکلگیری است که سکوت نمیکند.

در اواخر مهرماه، وبسایت «تانکر ترکر» گزارشی منتشر کرد مبنی بر اینکه نفتکشهای وابسته به جمهوری اسلامی ایران، برای نخستینبار از سال ۲۰۱۸، در سامانه موقعیتیاب جهانی (اِیآیاِس) با موقعیت واقعی خود ظاهر شدهاند.
این رخداد، در ظاهر نشانهای است از بازگشت شفافیت به ناوگان نفتی ایران؛ اما در عمق، نشانه تغییری راهبردی است در مواجهه با فشارهای تحریمی و تحولات بازار انرژی جهانی.
یک دهه پنهانکاری و ابتکار
پس از اعمال تحریمهای ثانویه آمریکا در دههی ۱۳۹۰، جمهوری اسلامی ناچار شد شبکهای پیچیده از مسیرهای حملونقل پنهانی ایجاد کند. کشتیهای حامل نفت خام یا میعانات گازی ایران با پرچمهای مختلف، از سامانه موقعیتیاب جهانی (اِیآیاِس) خارج میشدند یا موقعیتهای جعلی ارسال میکردند.
در این دوران، تجارت نفت ایران به پازلی از «کشتیهای خاموش» یا همان ناوگان ارواح، بدل شد که تنها از طریق رصد ماهوارهای یا دادههای غیررسمی قابل شناسایی بود.
با این حال، تجربه یک دهه گذشته نشان داد که خاموش کردن سامانههای موقعیتیابی، اگرچه تحریمها را دور میزند، اما پیامدهایی جدی در پی دارد: افزایش ریسک تصادف و توقیف، دشواری در بیمه، و از همه مهمتر، افزایش حساسیت نهادهای نظارتی بینالمللی.
در همین بستر است که تغییر اخیر — بازگشت تدریجی سیگنالهای واقعی — باید تحلیل شود.
روایت روسی و چینی از تغییر
در رسانههای روسی از جمله Oilcapital.ru و Topcor.ru، گزارشهایی منتشر شده که نشان میدهد بخشی از ناوگان نفتکش ایران مسیرهای خود را بازتنظیم کرده و در مناطق پررفتوآمد خلیج فارس و دریای عمان با روشنبودن سیگنال حرکت میکند. تحلیلگران روس این رفتار را تلاشی برای حفظ دسترسی به بیمه و خدمات بندری ارزیابی کردهاند.
منابع چینی نیز در Sohu و Global Times به این موضوع پرداختهاند و از آن به عنوان «شفافیت تاکتیکی» یاد کردهاند؛ نوعی سیاست ترکیبی که حکومت ایران از آن برای کاهش فشارهای تحریمی استفاده میکند، بدون آنکه شبکه صادرات غیررسمی خود را متوقف سازد.
به نوشته این منابع، ایران اکنون میان دوگانگی «شفافیت گزینشی» و «اختفای هوشمند» در حرکت است.
دلایل احتمالی تغییر رفتار
۱. پیشدستی در برابر تحریمهای تازه
در فضای کنونی، و با بازگشت تحریمهای شورای امنیت، جمهوری اسلامی ممکن است تلاش کند رفتار فنی ناوگان خود را بهگونهای تنظیم کند که مصداق نقض آشکار مقررات دریایی تلقی نشود.
۲. کاهش ریسک عملیاتی و بیمهای
کشتیهایی که سامانه موقعیتیاب جهانی (اِیآیاِس) خود را خاموش میکنند، معمولاً تحت بیمه بینالمللی قرار نمیگیرند. فعالکردن دوباره سامانهها، ولو بهصورت گزینشی، میتواند بازگشت نسبی به زنجیره رسمی خدمات بیمه، تعمیرات و پهلوگیری را ممکن کند.
۳. پاسخ به جنگ الکترونیکی در منطقه
گزارشهای متعدد از جمله تحلیل رویترز حاکی از افزایش اختلالات «جیپیاِس» در خلیج فارس است. فعالکردن سیگنال واقعی میتواند اقدامی فنی برای مقابله با خطرات ناشی از جعل موقعیت و تصادم احتمالی باشد.
وضعیت کنونی صادرات نفت
بر پایه دادههای منتشرشده در منابع چینی، صادرات نفت ایران در نیمه نخست سال ۲۰۲۵ به حدود ۱.۱ میلیون بشکه در روز رسیده است. بخش عمدهای از این صادرات راهی چین، و بخش دیگری از طریق شبکهی «کشتی به کشتی» در آبهای نزدیک اندونزی و مالزی منتقل میشود.
با وجود فشار تحریمها، جمهوری اسلامی توانسته از طریق تخفیفهای سنگین و تهاتر کالا بخشی از درآمد ارزی خود را حفظ کند.
با این حال، بازگشت تحریمهای شورای امنیت در قالب مکانیسم ماشه، میتواند بار دیگر مسیرهای رسمی صادرات نفت را ببندد و هزینهی نقلوانتقال را بهشدت افزایش دهد.
این امر نه تنها بازار انرژی ایران را متاثر میسازد، بلکه معادلات نفتی روسیه و چین را نیز تغییر خواهد داد.
منابع روسی پیشبینی میکنند که در صورت تشدید فشارها، همکاری ایران و روسیه در قالب ناوگان مشترک «نفتکشهای سایه» گسترش یابد.
تحول اخیر در سامانهی موقعیتیاب نفتکشهای ایران را باید بخشی از یک سازگاری چندلایه دانست: ترکیبی از تلاش برای کاهش ریسک عملیاتی، مدیریت فشار تحریمی و بازتعریف راهبرد ارتباطی با بازار جهانی نفت.
روشن کردن سیگنالها بهمعنای شفافیت کامل نیست، بلکه بیانگر نوعی تغییر تاکتیکی است که جمهوری اسلامی در برابر پیچیدگی تحریمها و نظارت جهانی بهکار گرفته است و هنوز ماحصل و ضریب پیروزی آن روسن نیست.
با فعال شدن دوباره مکانیسم ماشه، آینده صادرات نفت ایران بار دیگر به موازنهای میان سیاست و تکنولوژی وابسته خواهد شد؛ موازنهای که در آن هر سیگنال، نهفقط مختصات یک کشتی، بلکه نشانهای از مسیر جدید اقتصاد ایران در دریای متلاطم سیاست جهانی است.

با درگذشت ناصر تقوایی، سینمای ایران یکی از چهرههای مؤلف و اصیل خود را از دست داد؛ فیلمسازی که نهتنها با آثارش، بلکه با سکوتش نیز معنا آفرید. او ۸۴ سال زیست و همواره میان آفرینش هنری و بیان باورش بهعنوان حقیقت، دومی را بهعنوان هنرش انتخاب کرد.
سخت است بر اصولی بمانی که به بقای روزمرهات کمکی نمیکند. همینجوری ادامه بدهی، بالاخره یک روزی از گرسنگی میمیری. سختتر آن است که از پول چشمپوشی کنی و به کسانی که حاضرند برای اندیشه و استعداد خلاقهات خرج کنند، به دلایل هنری بگویی: «نه!» باید خیلی به خودت ایمان داشته باشی تا بتوانی از راه خلاقیت هنری روزگار بگذرانی و مرز بگذاری و بگویی: «نه! من برای بقا کار نمیکنم؛ وقتی نمیتوانم حقیقت را بگویم، نمیسازم!»
میکلآنژ «نه» نگفت و پول از کلیسا گرفت و ساخت!
مثال معالفارق است، ولی اکثر آدمها این کار را میکنند. اکثر آدمهایی که از کار هنری روزگار میگذرانند، همینکه دارند از کار هنری روزگار میگذرانند، خوشحالاند. فکر میکنند موفق شدهاند. موفقیت، خوشحالی، بقا و دغدغه هنری برای ناصر تقوایی معنای دیگری داشت؛ معنایی که شاید «آرتیستهای» امروز، رمانتیکش ببینند و به آن بخندند، اما روزگاری مردی از دیار آبادان وجود داشت که بهرغم داشتن تکنیک، بهزعم توانایی، با قدرت گفت: «نه!» سختی کشید، کار نکرد، خانهنشین شد، شروع کرد به درسدادن بهجای خلقکردن، اما تا لحظه مرگ، باور داشت به آنچه هنر و آفرینش هنری میدانست.
ناصر تقوایی، هرگز نمیمیرد
ناصر تقوایی دیروز مُرد. مدتی بیمار بود و همه میدانستیم. میدانستیم اهل مماشات نیست؛ نه با «سازمان اوج» و نه حتی با «اداره ارشاد دولتهای اصلاحطلب». دنیای امروز شاید دیگر ارزشی برای آدمهای منحصربهفرد ـ که گردش پولی سنگین ندارند ـ قائل نباشد؛ اما مشکل اینجاست که همه آدمهای دنیا فکر میکنند منحصربهفردند.
هنرمندان دنیا، فکر که نه، ایمان دارند که منحصربهفردترین هستند. ولی میانشان تفاوتی هست: آنهایی که واقعاً ایمان دارند و آنهایی که ندارند. آنهایی که ندارند، میآیند و میروند و بهقول «اندی وارهول»، ۱۵ دقیقه توجه از دنیا میگیرند و تمام میشوند. گروهی هم مثل ناصر تقوایی هستند: آدمهای واقعی. نگاه منحصربهفرد دارند، درد دارند، اما همزمان شعور زیباییشناسی و درک عمیق اجتماعی هم دارند. این آدمها جریانسازند. بخشی از فرهنگاند. در فرهنگ میمانند؛ مثل خط میخی، مثل طاقبستان، مثل ستونهای تختجمشید و نمایشنامهٔ «مرگ یزدگرد».
تقوایی، بیتردید، در تمام دورانی که نتوانست کار کند ـ یعنی نگذاشتند که کار کند ـ دردی عمیق در وجودش داشت. شکی نیست که او میکوشید این درد را موقت هم که شده التیام ببخشد، اما همه میدانیم انسانی حساس که میتواند طنز «داییجان ناپلئون» را به تصویر بکشد و زنده کند و تبدیل به سرمایه ملی کند و همزمان با «آرامش در حضور دیگران»، ناآرامیاش را در حضور دیگران به هنرمندانهترین وجه نشان دهد، خودش یک سرمایه ملی است.
ناصر تقوایی یک سرمایه ملی بود؛ کسی که اعتصاب را برای مبارزه برگزید، لب دوخت، سکوت کرد، و تا آخر، اعتصاب خشکش را نشکست و از دنیا رفت.
این اعتقاد به عمل و اندیشه، احترام تاریخی برای او خواهد آورد.
مرضیه وفامهر، همسرش، در قسمتی از پیامش برای اعلام خبر درگذشت او، این کلمات را انتخاب کرد و نوشت: «ناصر تقوایی، هنرمندی که دشواریِ آزاده زیستن را برگزید، به رهایی رسید.»
همین جمله، چکیده زیست و جهانبینی اوست: رهایی و ایمان به صداقت هنری، نه سازش با محدودیت جلاد و سانسورچی مذهبی که در قدرت است.
ترکیب همزمان «بوی نفت» و «بوی دریا»
ناصر تقوایی، متولد ۲۲ تیر ۱۳۲۰ در آبادان، شهری میان پالایشگاه و دریا، مدرنیته و سنت، چشم به جهان گشود؛ جایی که شعر، رنج و واقعیت در هم میتنیدند. او در همان جغرافیای جنوب، میان کار و افسانه، زبان تصویر را آموخت. تحصیل در رشته ادبیات فارسی در دانشگاه تهران او را به «متن» نزدیک کرد، اما تجربه زیستهاش در جنوب، او را به سینما رساند.
نخستین مستندهایش در دهه ۱۳۴۰، چون «باد جن» با روایت احمد شاملو، نگاهی فلسفی به رهایی انسان از ترس داشتند و آغازگر مسیری شدند که در آن، سینما برای او نه ابزار سرگرمی، بلکه شیوهای از شناخت جهان بود.
تقوایی مثل بیضایی، مهرجویی و کیمیایی از پیشگامان موج نوی سینمای ایران بود؛ نسلی که سینما را از فریاد و کلیشه به تفکر و معنا رساند.
در «آرامش در حضور دیگران»، فروپاشی نظام پدرسالارانه را با سکوت و تصویر روایت کرد؛ فیلمی که توقیفش، خود نشانی از جسارت او بود. در «صادق کرده»، حاشیهنشینان را به مرکز آورد و با «داییجان ناپلئون»، جامعهای توطئهباور را در آینه طنز بازتاب داد.
پس از انقلاب، در روزگار سانسور، تقوایی با «ناخدا خورشید» درخشانترین تمثیل شجاعت و شرافت را ساخت؛ اقتباسی از «همینگوی» که در جنوب ایران جان گرفت و به او جایزه بینالمللی لوکارنو بخشید. در «ای ایران»، طنزی گزنده از اقتدار نظامی و ریاکاری اجتماعی ارائه داد و در «کاغذ بیخط»، با زبانی مینیمال، مفهوم خیال، نوشتن و هویت را واکاوی کرد.
«وقتی نمیتوانم حقیقت را بگویم، نمیسازم»
زندگی حرفهای ناصر تقوایی آمیخته با سانسور و حذف بود. او در سال ۱۳۶۱ بیش از دو سال را صرف نگارش و پیشتولید سریال «کوچک جنگلی» کرد، اما ناگهان از پروژه کنار گذاشته شد. دلیل رسمی هرگز اعلام نشد، اما روشن بود که روایت مستقل او از تاریخ، با قرائت رسمی حاکمیت سازگار نبود. او سکوت کرد، اما همان سکوت، اعتراض بود. سکوت برای اعتراض صبر میخواهد و صبر، تمدن است.
در دهههای بعد، پروژه «چای تلخ» درباره جنگ ایران و عراق را آغاز کرد، اما آن نیز ناتمام ماند. خودش گفته بود: «وقتی نمیتوانم حقیقت را بگویم، نمیسازم.»
برای او، فیلمنساختن اگر به قیمت دروغنگفتن بود، والاترین شکل خلاقیت بود.
در تمام آثار تقوایی، یک مضمون ثابت جریان دارد: مقاومت در برابر قدرت، دروغ و خودفریبی. در «آرامش در حضور دیگران»، جنون در برابر اقتدار پدر سالار میایستد؛ در «ناخدا خورشید»، شرف در برابر خیانت؛ در «ای ایران»، طنز در برابر نظامیگری؛ و در «کاغذ بیخط»، زن در برابر خاموشی و بیهویتی.
سینمای تقوایی، سینمای ضد پوپولیستی و روشنفکرانه است، اما نخبهگرا نیست. او تماشاگر را تحقیر نمیکرد، بلکه از او میخواست بیندیشد. از همینرو، آثارش همزمان محبوب مردم و مورد تحسین منتقدان بود؛ ترکیبی کمیاب در سینمای ایران.
«دوربین فقط چشم نیست، وجدان است»
تقوایی نهفقط کارگردان، که آموزگار نسلی از فیلمسازان بود. او سینما را نه حرفه، بلکه نوعی تفکر میدانست. نسلهای بعدی از او آموختند که «دوربین فقط چشم نیست، وجدان است.» فیلمسازانی چون رخشان بنیاعتماد، مجید برزگر و بسیاری از سینماگران مستقل امروز، خود را مدیون نگاه و منش او میدانند.
سال گذشته در مراسمی با عنوان «جشن ناخدای سینما» از او تجلیل شد، اما حقیقت این است که ناصر تقوایی نیازی به تجلیل نداشت؛ او در حافظه فرهنگی ایران زنده است: در هر قاب از «داییجان ناپلئون»، در هر موج دریا در «ناخدا خورشید» و در هر سکوت تاملبرانگیز «کاغذ بیخط».
«هنر، اگر صادق نباشد، هنر نیست»
ناصر تقوایی در تمام عمرش میان دو مفهوم زیست: حضور و غیبت. در قابهای پرقدرت آثارش «حضور» داشت و در سالهای سکوت، «غیبت» را انتخاب کرد؛ اما هر دو، انتخابِ آگاهانه خودِ او بود.
او نخواست برای ماندن دروغ بسازد، نخواست به قدرت تکیه کند تا دیده شود و نخواست سازش کند تا زنده بماند. او انتخاب کرد آزاده باشد، حتی اگر تنها بماند؛ طرز فکری که در سکوت فریاد میزد: «هنر، اگر صادق نباشد، دیگر هنر نیست.»
ناصر تقوایی نماد نسلی بود که سینما را زبان وجدان میدانست. در جهانی که هنر اغلب به تبلیغ تقلیل مییابد، او ثابت کرد که صداقت، سختترین و ماندگارترین شکل مقاومت است. او فیلمنساختن را خود عملی سیاسی میدانست و باور داشت که هنرمند واقعی، حتی در سکوت، میتواند فریاد بزند.
یاد او تنها سوگواری برای یک هنرمند نیست؛ بازخوانی معنای استقلال در هنر است. او نشان داد میتوان در برابر قدرت ایستاد، بیآنکه فریاد زد؛ میتوان خاموش بود، اما ماندگار.
ناصر تقوایی رفت، اما میراثش همچنان جاری است: در هر تصویری از جنوب، در هر روایتی از صداقت، در هر تلاشی برای ساختن بیدروغ. او رفت، اما به تعبیر همسرش، به «رهایی» رسید؛ همانی که تمام عمر برایش فیلم ساخت و هرگز از آن دست نکشید.
مردی که رفت، اما در قاب ماند
«برنامه با کامبیز حسینی» امشب به گرامیداشت ناصر تقوایی اختصاص داشت. در این برنامه، محمد عبدی، منتقد سینما از لندن، مانا نیستانی، کارتونیست از پاریس، محمد عارف، مستندساز از تورنتو و علی تقوایی، پسر ناصر تقوایی از سیدنیِ استرالیا مهمان برنامه بودند و مخاطبان از سراسر جهان با «برنامه» پیوستند.
«برنامه با کامبیز حسینی» دوشنبه تا پنجشنبه ساعت ۱۱ شب به وقت تهران از شبکه ایراناینترنشنال پخش میشود.

ترامپ دوشنبه ۲۱ مهر در پارلمان اسرائیل به جمهوری اسلامی پیشنهاد داد رفتار خود را تغییر دهد و در روند صلح در خاورمیانه شرکت کند. او گفت که این حرف را نه از موضع ضعف بلکه از موضع قدرت میزند؛ قدرتی که در بمبارانِ فردو نشان داده شد.پاسخ خامنهای به این پیشنهاد چه میتواند باشد.
ترامپ در واقع مطالبات روشن آمریکا از جمهوری اسلامی را بیان کرد .توقف غنیسازی اورانیوم، پایان دادن به برنامه موشکی بالستیک و قطع حمایت از شبکه گروههای نیابتی که منطقه را بیثبات میکنند.
از نظر آمریکا این سه خواسته روشناند و باید پذیرفته شوند. چون جمهوری اسلامی حاضر به توافق روی این سه موضوع نشد، «جنگ ۱۲ روزه» رخ داد؛ اسرائیل به تاسیسات هستهای و موشکی جمهوری اسلامی حمله کرد و فرماندهان سپاه و دستاندرکاران برنامه هستهای هدف قرار گرفتند؛ آمریکا نیز تاسیساتی مانند فردو را مورد حمله قرار داد.
پس از جنگ ۱۲ روزه، آمریکا و اروپا تلاش کردند با جمهوری اسلامی وارد توافق شوند. اروپا ۴۵ روز مهلت داد، اما جمهوری اسلامی توافق نکرد و نتیجه بازگشت تحریمهای سازمان ملل بود.
حرف کلی ترامپ این است که ما جمهوری اسلامی را رها نخواهیم کرد. ترامپ عملاً میگوید اینطور نیست که جمهوری اسلامی بتواند گوشهای بنشیند و منتظر تغییر اوضاع بماند. آمریکا اعتماد ندارد که جمهوری اسلامی از تلاشهای مخفیانه هستهای، ساخت موشکهای قارهپیما یا بازسازی شبکههای نیابتی دست بردارد.
راهبردی که ترامپ انتخاب کرده این است که ریسکِ سپردن همهچیز به احتمال را نپذیرد؛ باید کاری کرد که جمهوری اسلامی تسلیم شود حتی از عبارت «تسلیم بیقید و شرط» استفاده کرده است.
برای ترامپ اهمیتی ندارد که خامنهای یا جمهوری اسلامی از این تعبیر خوششان بیاید یا نه؛ او نشان داده که راهبردش اعمال قدرت برای رسیدن به هدف است.
بهنظر میرسد آمریکا دنبال تسلیم کردن جمهوری اسلامی است و اجازه نمیدهد جمهوری اسلامی بدون توافق به وضع قبلی بازگردد.
ممکن است روش آمریکا و اروپا در برابر خامنهای با روش اسرائیل متفاوت باشد؛ اولویتها و شیوه برخورد فرق کند، اما در مسئله مقابله با خطر هستهای، موشکی و نیابتی همنظرند.
اسرائیل بهنظر میرسد ترجیحش سرنگونی جمهوری اسلامی و همراهکردن آمریکا و ناتو برای حمله سنگین به برنامه موشکی جمهوری اسلامی است، اما بهنظر میرسد آمریکا و اروپا بهدنبال حمله فوری نیستند و ترجیح میدهند تحریمها تاثیر خود را بگذارد و جمهوری اسلامی را ضعیفتر کند؛ همزمان فشار سیاسی را افزایش دهند و اهرمِ تهدید به زور را بالای سر جمهوری اسلامی نگه دارند تا اگر توافق نکرد، امکان استفاده از زور وجود داشته باشد.
در چنین شرایطی همه منتظرند ببینند پاسخ خامنهای چیست. به نظر میرسد خامنهای در مسائل هستهای، موشکی و نیابتی کوتاه نخواهد آمد و این بهمعنای عدم تحقق توافقی است که بتواند مسائل موجود را حل کند.
نگاه خامنهای، نگاهِ توافق نیست، بلکه تقابل است. با دنبالکردن سخنرانیهای سالهای اخیر او به این نتیجه میرسیم که او تغییرپذیر نیست؛ اساسِ ذهنیت او آمریکاستیزی و اسرائیلستیزی است. او معتقد است غنیسازی، برنامه موشکی و شبکههای نیابتی ابزار قدرتاند و درباره این عناصر قدرت معامله نمیکند.
هرچند بخش مهمی از نیابتیهای جمهوری اسلامی در دو سال اخیر منهدم شده و حماس و حزبالله ضربه خوردهاند و حتی اسد سقوط کرده، اما هیچ نشانهای وجود ندارد که خامنهای از این مواضع کوتاه بیاید.
اگر قرار بود کوتاه بیاید، پیش از جنگ و پیش از نابودی تاسیسات هستهای و پیش از بازگشت تحریمهای سازمان ملل کوتاه میآمد. اکنون که تاسیسات هستهای نابود شده و پرونده ایران به شورای امنیت رفته است ، خامنهای حتی اگر بخواهد کوتاه بیاید که به نظر نمیرسد بخواهد، با همان مقدار طرفدار باقی ماندهاش دچار مشکل میشود.
اگر نظام میخواست در برابر آمریکا کوتاه بیاید، پس چرا کاری کرد که جنگ بشود و تاسیسات هستهای نابود شود؟ اگر میخواست کوتاه بیاید، چرا اجازه داد پرونده به شورای امنیت برود؟ همه اینها نشان میدهد خامنهای کوتاه نخواهد آمد و توافقی با آمریکا در کار نیست.
علاوه بر این، اگر خامنهای بخواهد کوتاه بیاید باید نشانههایی از این نرمش را در رفتار و گفتار او دید. هماکنون همهکاره جمهوری اسلامی خامنهای و فرماندهان سپاه هستند؛ افرادی مانند شمخانی، قالیباف و لاریجانی (که یا همچنان در سپاه هستند یا در گذشته مسئولیتهای ارشد نظامی داشتهاند) که نظرشان با خامنهای همسوست گاهی حتی تندتر و خواهان برخوردهای رادیکالتر، از جمله ساخت بمب اتمی هستند.
با این اوصاف، خامنهای و فرماندهان ارشد سپاه همچنان تقابل با آمریکا و اسرائیل را دنبال خواهند کرد و نشانهای از تغییر راهبرد اساسی نظام در برابر آمریکا، اسرائیل یا اروپا دیده نمیشود.
چهرههایی مانند پزشکیان و عراقچی در سیاست خارجی نقشی تعیینکننده ندارند؛ پزشکیان بهطور کلی تسلیم نظر خامنهای است و عراقچی نیز کارگزاری مطیع رهبر و سپاه است. به همین دلیل، انتظار تغییر در راهبردهای خارجی نظام بعید است.
خامنهای و سپاه همان مسیر قبلی را خواهند رفت که انتهای آن احتمالاً جنگی دیگر است؛ البته زمان وقوع آن میتواند جلو یا عقب بیفتد. شاید جمهوری اسلامی فعلاً بهواسطه طوفانِ فشارِ ترامپ و نتانیاهو ترجیح دهد مدتی تحریکآمیز رفتار نکند؛ هرچند این تنها یک احتمال است و ممکن است با پیشروی به سمت تولید موشکهای قارهپیما دوباره بهانهای به دست آمریکا و اسرائیل داده شود که به آن حمله کنند.
پاسخ خامنهای به ترامپ روشن است: جمهوری اسلامی نه از غنیسازی دست میکشد، نه از برنامه موشکی بالستیک، نه از تلاش برای بازسازی نیابتیها، نه از آمریکاستیزی و نه از اسرائیلستیزی؛ و مهمتر از همه، نه در داخل بهسمت پذیرش مطالبات واقعی مردم ایران حرکت میکند.
این جمهوری اسلامی تا وقتی هست ذاتش تغییر اساسی نخواهد کرد. مهم نیست چه کسی رییسجمهوری یا وزیر امور خارجه باشد . تغییرات سطحی ممکن است رخ دهد، اما سیاستهای اصلی در اختیار خامنهای است و قرار نیست تغییر کند.
دونالد ترامپ، رییسجمهوری آمریکا، گفت: «حماس باید خلع سلاح شود، در غیر این صورت ما آن را خلع سلاح خواهیم کرد و این کار سریع و شاید بهصورت خشونتآمیز انجام شود.» گفتوگو با شکریا برادوست، پژوهشگر امنیت بینالملل و سیاست خارجی





