گفتگو در سایه دشمنی؛ آیا تنش ایران و آمریکا پایدارتر از دیپلماسی است؟
مذاکرات ایران و آمریکا در حالی ادامه دارد که هر دو طرف هم ابراز خوشبینی کرده و هم هشدار دادهاند که دستشان روی ماشه است. دیوار بیاعتمادی بلند است و تنشها چنان ریشهدار که سخت میتوان تصور کرد توافق یا عقبنشینی موقت به تعبیر علی خامنهای، به دوستی یا صلحی پایدار بیانجامد.
کشمکش میان ایران و آمریکا سابقهای دیرینه دارد؛ از کودتای ۲۸ مرداد و اشغال سفارت گرفته تا تحریمهای فراگیر و خروج آمریکا از برجام در سال ۱۳۹۷. این تاریخ، صرفاً زنجیرهای از رویدادهای سیاسی یا اقدامات متقابل نیست، بلکه، در آن نوعی بازنمایی و روایتسازی خصمانه طرفین نسبت به هم نهفته است.
این روایتها نشانه یا روبنای لایههای متعدد اختلاف است—لایههایی که در گفتارهای سیاسی، ساختارهای حکمرانی، و سازوکارهای قدرت تداوم یافتهاند و بر گفتگوها و حتی توافق احتمالی سایه انداختهاند.
بازتولید تنش در دو سوی میز
از دوران گروگانگیری تاکنون، جمهوری اسلامی با تکیه بر ایده صدور انقلاب و پیوند با گروههایی در منطقه، کوشیده موقعیت خود را در برابر «دشمنان»—و در صدرشان آمریکا—حفظ کند. حاکمان ایران حضور پررنگ نظامی آمریکا در خاورمیانه را «سلطه» و «استکبار» میخوانند و در مقابل از «مقاومت» و «استقلال» حرف میزنند.
تقابل واقعی (بخوانید نظامی) تهران و واشنگتن از همان آغاز با زبانی خصمانه بیان شده: «شیطان بزرگ» در یک سو، «ملاهای دیوانه» در سوی دیگر. هر دو طرف روایتی مشخص دارند که برای اقناع مخاطبان داخلی و توجیه اقداماتشان به کار میگیرند. و از آن مهمتر، تلاش میکنند تعیین کنند که چه چیز حقیقت است و چه چیز «دروغ دشمن».
در ایران، آمریکا را نماد استعمار و جنگ و توطئه معرفی میکنند. در آمریکا، ایران کشوری یاغی و غیرقابل اعتماد وصف میشود که با برنامه هستهای و نفوذ منطقهایاش «نظم جهانی» را تهدید میکند. اینها صرفاً ادعاهای سیاسی نیستند، شالوده تصمیمگیریاند، مرزهای سیاستگذاری را ترسیم میکنند و راه گفتگو را تنگ و پرابهام.
این روزها که مذاکرات در جریان است، برخی رسانههای نزدیک به حاکمیت در ایران میگویند به «وعدههای شیطان بزرگ» نباید دل بست، و در سوی دیگر، تحلیلگران نومحافظهکار مثل الیوت آبرامز میگویند با تهران نباید سازش کرد.
تخاصم، از شعار تا عمل
در هفتههای گذشته، زبان خصمانه میان ایران و آمریکا فروکش نکرده، حتی اگر در سطحی نمادین—مانند کنار رفتن پرچمهای آمریکایی از کف خیابانها—تغییری ظاهری دیده شود. زیرا تنش تنها در سطح شعار و نماد نیست و ریشه در ساختارهای امنیتی و نظامی دارد.
در ماههای اخیر، دولت ترامپ دو ناو جنگی جدید به منطقه فرستاده و با تقویت روابط نظامی با اسرائیل و کشورهای خلیج فارس، مرزهای جدیدی در تقابل نظامی با ایران تعریف کرده. در مقابل، جمهوری اسلامی، که بسیاری از بازوان نیابتیاش آسیب جدی دیدهاند، میکوشد با فعال کردن حوثیها، جغرافیای محور مقاومت را به شرق آفریقا و دریای سرخ بکشد.
به این معنا، هر دو طرف در حال نوعی «قلمروسازی نظامی» در منطقهاند که نه تنها علیه منطق مذاکره است، که فضا را برای برخوردهای مستقیم و غیرمستقیم آمادهتر میکند.
گفتگو زیر نگاه اسرائیل
در چنین بستر پرتنشی، مذاکره نه بر پایه اعتماد، بلکه با پیشفرض تداوم تهدید و در چارچوبی امنیتی انجام میشود. این بیاعتمادی در مواضع مقامات جمهوری اسلامی آشکار است. آنها خود را «زخمخورده بدعهدیهای آمریکا» میدانند و از «عبرت بزرگ برجام» سخن میگویند.
این نگاه به سیاستی میانجامد که معاون سیاسی دفتر عقیدتی سیاسی فرماندهی کل سپاه به موجزترین شکل آن را بیان کرده: «به موازات مذاکرات، نیروهای مسلح ما دست به ماشه و آمادهاند.»
در سوی دیگر نیز وضعیت کمابیش همین است. رئیسجمهور آمریکا، مذاکره را در قالب دوگانه «یا توافق یا جنگ» تعریف کرده. گفتگو با این مختصات، همانقدر که ابزار کاهش تنش است، امتداد منطق تقابل نیز هست. (بهویژه آنکه اسرائیل با تهدید حمله به تاسیسات هستهای ایران و تأکید مداوم بر حق اقدام پیشدستانه، عملاً بر آتش تنش میان دو طرف میدمد.)
به این معنا، تنش ایران و آمریکا—همانطور که تجربه برجام هم نشان داد—با امضای یک توافق تمام نمیشود. مادامی که هر طرف دیگری را «دشمن تغییرناپذیر» تعریف میکند و با دستبرماشه پای مذاکره مینشیند، گفتگو یا حتی توافق، امتداد دشمنی است و نه به هدف حل اختلاف، که برای مدیریت بحران و تثبیت موقعیتها بهکار گرفته میشود.
رهبر جمهوری اسلامی در آستانه دور سوم مذاکرات با اشارات مذهبی گفت توافق موقت خواهد بود. گویی هدف دیپلماسی بیش از آنکه صلحی پایدار باشد، خریدن زمان است برای مدیریت بحرانهای داخلی و حفظ موقعیت در میدان.
حاکمان هم در تهران هم در واشنگتن از کنترل تنش میگویند اما نه در روایتهای غالبشان تغییر معناداری دیده میشود نه ساختارهای قدرتی که دشمنی را میسازند نشانی از عقبنشینی دارند.
از این منظر، مذاکرات کنونی بیش از آنکه آغاز دورانی نو باشد، بخشی از همان چرخه فرسایشی است که از دل آن تنش با چهرهای تازه بیرون میآید. حتی اگر دو دولت به توافق برسند، بدون تغییرات ساختاری، دشمنی جمهوری اسلامی و آمریکا نه تنها به پایان نمیرسد، بلکه با بازیشدن آخرین برگ، مشروعیت اقدام نظامی—در صورت برهم خوردن آن توافق—از همیشه بیشتر میشود.