اسرائیل از کشف راکتهای آماده پرتاب در کرانه باختری خبر داد

رسانههای اسرائیلی به نقل از ارتش این کشور از کشف انبار راکتها با کلاهک انفجاری آماده پرتاب یا در حال ساخت، در کرانه باختری رود اردن خبر دادند.

رسانههای اسرائیلی به نقل از ارتش این کشور از کشف انبار راکتها با کلاهک انفجاری آماده پرتاب یا در حال ساخت، در کرانه باختری رود اردن خبر دادند.
رادیو و تلویزیون ملی اسرائیل، سهشنبه ۱۸ آذر گزارش داد ارتش این کشور ماه گذشته میلادی یک انبار راکتهای آماده شلیک با کلاهک انفجاری را در نزدیکی شهر طولکرم در شمال کرانه باختری کشف کرده است.
بر اساس این گزارش، در پی کشف این انبار، ارتش و سازمان امنیت داخلی اسرائیل (شاباک) عملیاتی را با عنوان «پنج سنگ» در شمال کرانه باختری آغاز کردند که در جریان آن دهها تن بازداشت شدند.
تایمز اسرائیل نیز گزارش داد ارتش این کشور سه راکت دستساز را که در مراحل مختلف آمادهسازی بودند، در شهر طولکرم پیدا کرد.
بنا بر بیانیهای مشترک از سوی ارتش، شاباک و پلیس اسرائیل، این راکتها پس از بازجوییِ چندین «عامل تروریستی» در طولکرم که در ماههای اخیر بازداشت شدهاند، پیدا شدند.
افزایش فعالیت نیروهای فلسطینی در کرانه باختری
کشف راکتهای آماده شلیک نشان میدهد گروههای فلسطینی با وجود آتشبس در نوار غزه در حال تغییر توجه خود به کرانه باختری هستند. موضوعی که برای اسرائیل «بسیار نگرانکننده» است.
برخی مناطق فلسطینینشین کرانه باختری، تنها چند صد متر یا چند کیلومتر با شهرهای اسرائیل فاصله دارند.
علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، پیشتر خواهان مسلح شدن کرانه باختری مانند نوار غزه شده بود.
مرداد ۱۴۰۱، حسین سلامی، فرمانده کل وقت سپاه پاسداران که در اولین ساعات جنگ ۱۲ روزه کشته شد، در گفتوگو با سایت خامنهای اعلام کرد که «مبارزه در سرزمینهای اشغالی»، یک فراگیری پیدا کرده و «صرفا غزه، درگیر میدان مقاومت و مبارزه نیست، بلکه این مبارزه به کرانه باختری، مانند جنین، نابلس و رامالله هم منتقل شده است».
گزارشهای منتشر شده در اسرائیل نشان میدهند تهران در سالهای گذشته و به ویژه پس از آتشبس غزه، تلاش خود را برای مسلح کردن کرانه باختری تشدید کرده است.
واشینگتن فریبیکن، ۲۰ آبان بر اساس منابع اطلاعاتی گزارش داد از آغاز آتشبس میان اسرائیل و حماس در یک ماه گذشته، جمهوری اسلامی تلاشهای خود را برای قاچاق تسلیحات پیشرفته به گروههای مسلح در کرانه باختری تشدید کرده است.
در ماههای اخیر حملاتی در کرانه باختری علیه نیروهای اسرائیلی صورت گرفته است.
بازداشت مظنونان
به گزارش رسانههای اسرائیلی، احمد ابو سمره، یکی از بازداشتشدگان، در سپتامبر یک وسیله انفجاری را روی یک نفربر زرهی ارتش اسرائیل قرار داد که منجر به زخمی شدن دو سرباز شد.
او همچنین تلاش کرده بود حملهای مشابه علیه یک خودروی زرهی سبک انجام دهد.
به گفته مقامهای امنیتی اسرائیل، او همچنین در دسامبر ۲۰۲۴، در یک بمبگذاری که طی آن فرمانده وقت تیپ منطقهای اسرائیل زخمی شد، نقش داشت.
ارتش اسرائیل اعلام کرد پس از بازجویی از مظنونان، نیروهایش در ۱۷ نوامبر به یک محل در طولکرم یورش بردند؛ جایی که سه راکتِ دستساز به همراه دستگاههای انفجاری، سامانههای پرتاب، قطعات ساخت بمب و مواد مورد استفاده برای آمادهسازی مواد منفجره، پیدا شد.
در سالهای اخیر، تلاشهایی از سوی گروههای فلسطینی برای ساخت و پرتاب راکتهای دستساز از کرانه باختری به سوی شهرکهای اسرائیلی و خاک اسرائیل انجام شده است.
این حملات با موفقیت بسیار اندک یا تقریبا بدون موفقیت بودهاند.

تایمز اسرائیل در مطلبی نوشت نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی که «محور مقاومت» خوانده میشود، فقط محصول ایدئولوژیک نیست بلکه یک ماشین مالی چندملیتی است.
تایمز اسرائیل سهشنبه ۱۸ آذر در تحلیلی به نقش تعیینکننده اخوانالمسلمین در شکلگیری «محور مقاومت» به رهبری جمهوری اسلامی طی دو دهه گذشته پرداخت. در این ساختار، اخوان توانسته است «نفرت از اسرائیل» را جایگزین «شکاف شیعه-سنی» کند.
در مطلب منتشر شده آمده است که حماس و حزبالله وانمود میکنند از نظر فرقهای با هم در تضادند اما حقیقت تلختر است: اخوانالمسلمین تصمیم گرفت که نابودی اسرائیل مهمتر از «پاکی و خلوص» سنیها باشد و جمهوری اسلامی از این فرصت استفاده کرد و پول، سلاح، شبکههای مخفی، ابزارهای سایبری و پوشش سیاسی را به پروژهای تزریق کرد که رسانهها هنوز هم از آن غافلاند.
بر اساس این تحلیل، چیزی که تقریبا هیچکس از آن سخن نمیگوید، این است که جمهوری اسلامی چگونه از سازمانهای غیردولتی مرتبط با اخوانالمسلمین در اروپا، آفریقا و آسیای جنوب شرقی بهعنوان مسیرهای مالی آرام به سمت غزه و بیروت استفاده کرد و «خیریههای» سنیمذهب را به بازوی لجستیکی یک انقلاب شیعی بدل کرد.
به گفته نویسنده مطلب، حماس که از شاخه غزه اخوانالمسلمین زاده شد، به محض اینکه تهران به جای شعار، موشک پیشنهاد کرد، مرزهای عقیدتی را پشت سر گذاشت.
امروز این رابطه عمیقتر شده است: پیمانکاران فنی سپاه پاسداران، نیروهای حماس را دور از دوربینها و اغلب در ترکیه، لبنان یا قفقاز، در هدایت پهپاد، اخلالگری الکترونیکی، شبکههای رمزگذاریشده و مهندسی تونل آموزش میدهند.
در همین حال، جریان مالی جمهوری اسلامی با صدها میلیون دلار برای حماس و حدود ۷۰۰ میلیون دلار در سال برای حزبالله، بر اکوسیستمی از دور زدن تحریمها قرار دارد که از قاچاق طلا در آفریقا تا پولشویی رمزارزی در مالزی و شرکتهای پوششی در مناطق آزاد دوبی امتداد یافته است.
نویسنده مطلب یادآوری کرد بر همین اساس، «محور مقاومت» فقط یک مفهوم ایدئولوژیک نیست؛ یک ماشین مالی چندملیتی است: «امروز، حزبالله همچنان قدرت اصلی، حماس ویترین سنیها و اخوانالمسلمین توزیعکننده ایدئولوژیکی است که این تشکیلات به رهبری شیعه را به جهان گستردهتر سنی میفروشد.»
از دوحه تا استانبول، اکنون ایدئولوگهای اخوان موعظه میکنند که «شکاف سنی-شیعه اختراع غرب است»؛ در حالی که جمهوری اسلامی را طلایهدار «اصیل» مقابله با اسرائیل معرفی میکنند.
این نه یک تحول الهیاتی، بلکه جنگی روانی است که برای تبلیغ گسترده جاهطلبیهای تهران طراحی شده است.
همزمان، رهبران حماس آشکارا ایران را «شریک انقلابی» خود میخوانند. در طرف مقابل نیز سپاه پاسداران، حماس را یکی از ستونهای محور خود معرفی میکند.
بنابراین، نوآوری واقعی، نقش اخوانالمسلمین بهعنوان مشروعیتبخش است: این گروه، ستیزهجویی شیعی جمهوری اسلامی را به یک محصول صادراتی قابل قبول برای اهل سنت تبدیل میکند.
ترکیه و قطر نیز این معماری را تثبیت میکنند.
ترکیه در دوره ریاستجمهوری رجب طیب اردوغان، اکنون به مرکز امن لجستیکی حماس تبدیل شده است و محل اقامت، کانالهای بانکی، دسترسی اطلاعاتی و سکوی پرش به اروپا و قفقاز را ارائه میدهد.
آنکارا همچنین بیسروصدا به چهرههای حماس اجازه داده کسبوکارهایی ایجاد کنند که پوشش فعالیتهای عملیاتیشان هستند.
قطر نیز در این میان، تامین مالی پروژه، میزبانی دفتر سیاسی و شکل دادن به روایت جهانی را از طریق رسانهها و اندیشکدههای همسو با اخوان برعهده دارد: «دوحه نقش دلال، میانجی، سرمایهگذار و سخنگو را همزمان و در حالی بازی میکندکه تظاهر به بیطرفی دارد.»
ساز و برگ نظامی
در سطح منطقهای، این محور به عرصههای کمتر گزارششده دیگر نیز وصل میشود: مربیان ایرانی مستقر در واحدهای حوثی یمن، شبکههای اخوان در سودان که مسیرهای انتقال سلاح از دریای سرخ را تسهیل میکنند، نیروهای حزبالله که به شبهنظامیان در سوریه و عراق مشاوره میدهند و اطلاعات ترکیه که از غزه بهعنوان اهرم فشار در لیبی و شرق مدیترانه بهره میبرد.
اینها نه تقاطعهای پراکنده، بلکه حلقههای بیرونی همان موتور ضداسرائیلی هستند.
بر اساس این تحلیل، اگر همه اینها را کنار هم بگذاریم، الگو بهوضوح آشکار میشود: «جمهوری اسلامی قدرت سخت، حزبالله انضباط، حماس برند سنی، ترکیه سپر دیپلماتیک، قطر پول و رسانه، و اخوانالمسلمین گذرنامه ایدئولوژیکی را فراهم میکند که میلیونها سنی را قانع میکنند از یک پروژه ژئوپولیتیک شیعهمحور حمایت کنند.»
این واقعیت کمتر گفتهشده خاورمیانه است: یک جنبش اسلامگرای سنی که یک دولت انقلابی شیعه را تقدیس میکند، زیرا هر دو باور دارند اسرائیل باید نابود شود.
بنابراین، اخوانالمسلمین نه تنها جمهوری اسلامی را «عادیسازی» بلکه آن را «جهانیسازی» نیز کرده است.
اگر سخنرانیها و هشتگها را کنار بزنید، قاعده روشن است: محور ایران-حماس-حزبالله به این دلیل کار میکند که اخوانالمسلمین، «نفرت از اسرائیل» را به اصل سازماندهی یک ائتلاف ژئوپلیتیک کامل تبدیل کرده است.

خبرگزاری رویترز به نقل از سه منبع امنیتی و پلیس پاکستان گزارش داد افراد مسلح به یک ایست بازرسی در شمال غرب این کشور در نزدیکی مرز افغانستان یورش بردند و شش سرباز را کشتند.
بر اساس گزارش این خبرگزاری، این حمله در شامگاه دوشنبه ۱۷ آذر و بامداد سهشنبه ۱۸ آذر در ناحیه «کرم» رخ داد و هنوز هیچ گروهی مسئولیت آن را بر عهده نگرفته است.
پاکستان و افغانستان برای حفظ آتشبس شکنندهای که به درگیریهای مرزی دو ماه پیش میان دو کشور پایان داد، تلاش میکنند.
آن درگیریها که منجر به کشته شدن دهها نفر شد، شدیدترین خشونت مرزی از زمان به قدرت رسیدن دوباره طالبان در افغانستان در سال ۲۰۲۱ بود.
اسلامآباد افزایش خشونت در پاکستان را به افراد مسلحی نسبت داده که از خاک افغانستان برای حملات خود به نیروهای امنیتی در آن سوی مرز استفاده میکنند.
کابل این اتهامات را رد کرده و میگوید امنیت پاکستان «یک مشکل داخلی این کشور» است.
درگیریهای پراکنده
با وجود آتشبس میان کابل و اسلامآباد که زمانی متحدان دیرینه بودند، درگیریهای پراکنده مرزی در هفتههای اخیر ادامه داشته است؛ از جمله تیراندازی شدید در جمعه گذشته که دستکم پنج نفر را کشت.
سه دور گفتوگوی صلح که از سوی قطر، ترکیه و عربستان سعودی میزبانی شد، هنوز نتوانسته به توافقی پایدار میان پاکستان و طالبان افغانستان منجر شود.
خواجه آصف، وزیر دفاع پاکستان، ۱۶ آبان گفت مذاکرات میان اسلامآباد و طالبان در استانبول «به بنبست کامل» رسید و فعلا هیچ برنامهای برای دور بعدی گفتوگو وجود ندارد.
آصف هشدار داد در صورت تکرار حملات از خاک افغانستان، پاکستان «پاسخ متناسب و موثر» خواهد داد: «تنها خواست ما این است که از خاک افغانستان علیه پاکستان استفاده نشود.»
گذرگاههای تجارتی دو کشور همچنان بسته است و تنها محمولههای کمکرسانی سازمان ملل اجازه عبور دارند.
پاکستان بازگشایی کامل مرزها را مشروط به اقدام طالبان علیه «گروههای مهاجم از خاک افغانستان» کرده است.

مناطق مرزی کوهستانی دو کشور محل استقرار افراد مسلح اسلامگرای «تحریک طالبان پاکستان» است که به عنوان طالبان پاکستان نیز شناخته میشوند و نزدیک به ۲۰ سال است علیه دولت اسلامآباد در جنگند.
این گروه به قرائت سختگیرانه از قوانین اسلامی پایبند است که مشابه همتایان خود در کابل است؛ هرچند طالبان افغانستان میگوید رابطه عملیاتی با این گروه ندارد.

یک سال از روزی که احمد الشرع با ائتلافی از گروههای مسلح دمشق را فتح کرد، میگذرد؛ از روزهایی که اسد فراری شد، به روسیه گریخت و نیم قرن دیکتاتوری خاندان اسد نیز با گریختن او پایان یافت.
این تغییر تاریخی برای مردم عادی سوریه آغازگر روند آزادی، ثبات و بازگشت به زندگی عادی است. روندی توام با شک، امید، بازسازی و نگرانی. با سقوط اسد، آزادی و ثبات فوری به دست نیامد، اما مسیری مدنی آغاز شد تا مردم سوریه سرنوشت خود را به دست بگیرند.
در این یک سال بیش از ۳ میلیون آواره سوری به خانه بازگشتهاند. تحریمهای بینالمللی علیه دمشق، بهویژه بخش بزرگی از تحریمهای وضعشده در دوران اسد و جنگ داخلی، در حال لغو یا تعلیقاند و دولت جدید آشکارا خواستار سازندگی، بازسازی نهادها، قانون اساسی جدید و انتخابات شده است. این یعنی آنچه سوریه اینروزها زندگی میکند، در خاورمیانه شبیه تحقق رویاست.
اما این همه داستان نیست. نیاز بشر دوستانه در سوریه همچنان باقی است، همچنان حدود ۱۶ میلیون و ۵۰۰ هزار سوری نیازمند کمکاند. روند «عدالت انتقالی» بسیار کند و ناقص است و خانواده دهها هزار زندانی مفقود هنوز در انتظار پاسخاند.
خشونتهای فرقهای و اختلافات قومی (بهویژه در مناطق علوی نشین، دروزیها و مناطق کردنشین) همچنان ادامه دارد و شکاف اعتماد عمیق است.
در نگاهی کلیتر نقدی جدی بر قدرتزدایی ناقص وجود دارد؛ دولت جدید الشرع با اتکا به نیروهای مسلح هیات تحریرالشام و باقی متحدان یک ساختار متمرکز امنیتی ایجاد کرده است.
اینها هم گوئی برای خاورمیانه عادی است، اما سوریها چیزی دارند که رنگی دیگر به همین مشکلات میبخشد: امید.
ملت سوریه امروز در تقاطع امید و واقعیت قرار دارد. آزادی نسبی، امکان بازگشت، امید به بازسازی؛ همه زیر سایه سنگین فقدان عدالت، ترس از سرکوب تازه و زندگی در کشوری ویرانشده.
سناریوی احتمالی: نزدیکی با آمریکا، گفتگو با اسرائیل؛ فرصت یا دام؟
دولت الشرع در سیاست خارجی عملا مسیر جدیدی را آغاز کرده است. از زمان سقوط اسد، دمشق تلاش کرده به سمت نزدیکی با واشینگتن و کشورهای حاشیه خلیج (با حفظ تعامل با ترکیه) حرکت کند.
اما پیامدهای بالقوه این تغییر چیست؟ از سرگیری روابط دیپلماتیک و اقتصادی با غرب و عربستان سعودی و کشورهای حاشیه خلیج فارس میتواند فرصت بزرگی باشد برای بازسازی سوریه. از سرمایهگذاری تا بازگشت آوارگان. کاهش تحریمها از سوی واشینگتن، لغو تدریجی تحریمهای موسوم به «قیصر» تا پایان سال جاری میلادی، نشانه جدی این تغییر است.
اگر دمشق بخواهد با اسرائیل وارد گفتوگو شود (پیرامون آتشبس، بازگشت آوارگان فلسطینی، امنسازی مرزها، یا بازسازی سوریه) این اقدام هم میتواند دروازهای برای از سرگیری سرمایهگذاری غربی و عربی باشد.
اما این اعتمادسازی سابقهای سنگین دارد: بارها خاستگاه و اصالت الشرع مورد تردید قرار گرفته است. شکاف هم میان کف جامعه (مردمی که از جنگ و آوارگی خستهاند) و نخبگان دولتی یا نیروهای امنیتی سابق چنان زیاد است که میتواند به منبع ناآرامی یا بیثباتی بدل شود. غرب، کشورهای منطقه و هر آنکه برای سرمایهگذاری به سوریه میآید، این ریسکها را در نظر میگیرد.
در نهایت، احتمال دارد تا چند سال آینده سوریه به نوعی آزمایشگاه «راه سوم» بدل شود. یعنی نظامش نه دیکتاتوریِ اسدی باشد و نه دموکراسی کامل غربی، بلکه حکومتی سُنی اسلامی با اتکا به قدرت نظامی و تعامل مشروط با غرب و منطقه.
پیامد راهبردی برای جمهوری اسلامی: از شکست تاکتیکی تا بازنگری استراتژیک
برای تهران سقوط اسد صرفا از دست رفتن یک متحد نبود، بلکه فروپاشی مهمترین ستون تدوین قدرت منطقهایاش بود.
سوریه دهها سال پل ارتباطی جمهوری اسلامی با مدیترانه، لبنان و حزبالله بود. با سقوط اسد، این مسیر ارتباطی و تامین سلاح، لجستیک و نیروی انسانی نابود شد. گویی سوریه دهانی بود که غذا را از دست جمهوری اسلامی به شکم حزبالله میرساند. این دهان یکباره بسته و ناپدید شد.
هزینه مالی و انسانی که جمهوری اسلامی برای حفظ اسد متقبل شد (تا ۵۰ میلیارد دلار و چندین هزار کشته) بیثمر شد؛ اعتبار و نفوذی که قرار بود در بلندمدت برای ایران سودآور باشد، در عمل از دست رفت.
آنچه تهران را مغبون کرد، فقط از دست رفتن سوریه نبود. با فروپاشی حلقه سوری/ لبنانی/ عراقی، استراتژی «محور مقاومت» بیش از هر زمان دیگر در بنبست قرار گرفت.
به بیان دیگر، سقوط اسد تکانهای راهبردی بود نه تاکتیکی و جمهوری اسلامی اگر نتواند برای حفظ تاثیر و نفوذ خود یا آنچه «عمق استراتژیک» مینامد، سناریویی جایگزین پیدا کند بیش از همیشه منزوی خواهد شد و حیاتش به مویی بند.
اما در سالهای پیشرو چهار سناریوی احتمالی پیش پای سوریه جدید است:
یکم- نزدیکی مشروط به آمریکا و عربستان و همزمان تعامل محدود با اسرائیل: در این مدل دمشق تلاش خواهد کرد بین دشمنی با جمهوری اسلامی و نزدیکی مطلق به اسرائیل، خط میانهای انتخاب کند. با حفظ تمامیت ارضی، بازسازی و جذب سرمایه، آرامشی شکننده ایجاد شود و همزمان بازیهای ژئوپلتیک تازهای هم نمایان شود.
دوم- بازگشت بخشی از نفوذ ایران از طریق لابیگری دیپلماتیک یا ایجاد شبکههای شبهنظامی جدید: تهران شاید به آرامی تلاش کند با حفظ کانالهای مخفی، از طریق گروههای محلی یا شبکههای ناشناس مجدداً نفوذ پیدا کند. اما این مسیر خطرات بالایی دارد و دیگر هرگز مشابه دوران اسد نخواهد شد.
سوم- تمرکز بر بازسازی و انسداد نفوذ خارجی: دولت الشرع ممکن است جذب کمک بینالمللی برای بازسازی زیرساختها را به سوریهای بازگشته به میهن محدود و تلاش کند تا کشور «بومی» و با حداقل حضور نیروهای خارجی اداره و احیا شود.
چهارم- ظهور یک قوس جدید منطقهای: اگر ترکیه، کشورهای حاشیه خلیج فارس و غرب بتوانند در مقابل جمهوری اسلامی و محور مقاومت ائتلافی تشکیل دهند و منافع مشترک اقتصادی و امنیتی پیدا کنند، ممکن است نیروهای تازهای زاده شوند و جمهوری اسلامی چارهای جز وفق دادن خود با واقعیت نداشته باشد.
مخلص کلام این که سقوط اسد صرفا پایان یک دیکتاتوری نبود؛ بلکه نقطه عطفی بود برای بازسازی خاورمیانه، برای بازتعریف قدرتها و اتحادها.
برای مردم سوریه، این سقوط به معنای امید به بازگشت، آزادی نسبی و بازسازی است، اما نه تضمین امنیت، عدالت یا رفاه.
برای جمهوری اسلامی این فروپاشی یک شکست تاکتیکی است و شاید آغاز یک بحران استراتژیک بزرگ.
در سالگرد این رویداد، پرسش مهم این است: آیا قدرتهای منطقهای و جهانی، به ویژه آمریکا، ترکیه و عربستان سعودی میتوانند از این لحظه بهره ببرند تا سوریه را به جامعه بینالمللی بازگردانند؟ یا اینکه وضعیت شکننده امروز به بازتولید خشونت، افراطیگرایی و رقابتهای خونین خواهد انجامید؟

استرالیا از بامداد چهارشنبه ۱۹ آذر به نخستین کشوری تبدیل میشود که حداقل سن استفاده از شبکههای اجتماعی را بهطور رسمی تعیین میکند.
این اقدام پلتفرمهایی مانند اینستاگرام، تیکتاک و یوتیوب را مجبور خواهد کرد بیش از یک میلیون حساب کاربری را مسدود کنند و عملا آغازگر موجی جهانی از مقرراتگذاری خواهد بود.
از نیمهشب سهشنبه، ۱۰ پلتفرم بزرگ موظف خواهند بود دسترسی کاربران استرالیایی زیر ۱۶ سال را مسدود کنند، در غیر این صورت تا سقف ۴۹.۵ میلیون دلار استرالیا (۳۳ میلیون دلار آمریکا) جریمه خواهند شد.
این قانون با انتقاد شدید شرکتهای بزرگ فناوری و مدافعان آزادی بیان روبهرو شده، اما در مقابل، والدین و فعالان حوزه کودکان از آن حمایت کردهاند.
اجرای این قانون به یک سال بحث و گمانهزنی درباره اینکه آیا یک کشور میتواند کودکان را از دسترسی به یک فناوری که در زندگی مدرن ریشه دوانده بازدارد، پایان میدهد. این قانون همچنین آغاز یک آزمایش زنده است که قانونگذاران در سراسر جهان با دقت آن را دنبال خواهند کرد، چرا که از سرعت پایین صنعت فناوری در اتخاذ سیاستهای موثر برای کاهش آسیبها ناراضیاند.
دولتهای کشورهایی از دانمارک گرفته تا مالزی و حتی برخی ایالتهای آمریکا که در آنها پلتفرمها ویژگیهای ایمنی را کاهش دادهاند، اعلام کردهاند که قصد دارند اقدامات مشابهی را انجام دهند.
قانون منع دسترسی کاربران زیر ۱۶ سال چهار سال پس از افشای اسناد داخلی شرکت متا صورت میگیرد که نشان میداد این شرکت میدانست محصولاتش باعث مشکلات مربوط به تصویر بدن و افکار خودکشی در نوجوانان میشود، در حالی که بهطور علنی چنین تاثیری را انکار میکرد.
تاما لیور، استاد مطالعات اینترنت در دانشگاه کرتین، گفت: «در حالی که استرالیا نخستین کشوری است که چنین محدودیتهایی را تصویب میکند، بیتردید آخرین کشور نخواهد بود. دولتها در سراسر جهان در حال مشاهده این رویداد هستند که چگونه یک کشور میتواند با موفقیت قدرت شرکتهای بزرگ فناوری را به چالش بکشد. این ممنوعیت در استرالیا در واقع مانند وجود قناری در معدن زغالسنگ است.»
سخنگوی دولت بریتانیا، که در ماه ژوئیه وبسایتهای منتشرکننده محتوای پورنوگرافی را ملزم کرد دسترسی کاربران زیر ۱۸ سال را مسدود کنند، گفت دولت این کشور «با دقت» روش استرالیا را زیر نظر دارد. او افزود: «وقتی پای امنیت کودکان در میان است، هیچ گزینهای از روی میز کنار گذاشته نمیشود.»
هیچ کشوری به اندازه خود استرالیا اجرای این قانون را زیر ذرهبین نخواهد برد. کمیسیون ایمنی الکترونیک، نهادی تنظیمگر در استرالیا که مسئول اجرای این قانون است، دانشگاه استنفورد و ۱۱ پژوهشگر را بهکار گرفته تا دستکم به مدت دو سال دادههای هزاران نوجوان مشمول ممنوعیت را تحلیل کنند.
آغاز یک پایان
این ممنوعیت در ابتدا شامل ۱۰ پلتفرم، از جمله یوتیوبِ آلفابت، اینستاگرامِ متا و تیکتاک، میشود. دولت استرالیا اعلام کرده فهرست این پلتفرمها متغیر خواهد بود، زیرا محصولات جدید ظاهر میشوند و نوجوانان به گزینههای دیگر روی میآورند.
از میان این ۱۰ پلتفرم، همه به جز ایکس متعلق به ایلان ماسک گفتهاند که با استفاده از روشهایی مانند تشخیص سن از طریق رفتار آنلاین، تخمین سن بر پایه سلفی، یا تطبیق با اسناد هویتی یا اطلاعات بانکی کاربران، از این قانون تبعیت خواهند کرد.
ماسک گفته به نظر میرسد که این ممنوعیت «راهی پنهانی برای کنترل دسترسی تمام استرالیاییها به اینترنت باشد». اکثر پلتفرمها نیز اعتراض کردهاند که این اقدام ناقض حق آزادی بیان است. یک چالش حقوقی در دادگاه عالی استرالیا نیز از سوی یک نماینده لیبرتارین در جریان است.
برای شرکتهای مالک شبکههای اجتماعی، اجرای این قانون یک دوران جدید رکود ساختاری را رقم میزند، زیرا تعداد کاربران و میزان زمانی که در پلتفرمها صرف میشود، مطابق مطالعات اخیر، روندی کاهشی را نشان میدهد.
پلتفرمها میگویند درآمد چندانی از تبلیغات کاربران زیر ۱۶ سال کسب نمیکنند، اما این ممنوعیت مسیر جذب کاربران آینده را قطع میکند. طبق اعلام دولت، درست پیش از اجرای این ممنوعیت، ۸۶ درصد از استرالیاییهای ۸ تا ۱۵ سال از شبکههای اجتماعی استفاده میکردند.
تری فلیو، از مدیران مرکز هوش مصنوعی، اعتماد و حکمرانی دانشگاه سیدنی، گفت: «روزهایی که شبکههای اجتماعی به عنوان بستری برای خودبیانگری نامحدود تلقی میشدند، رو به پایان است.»
او افزود: «پلتفرمها در واکنش به فشارها، حداقل سن ۱۳ سال و قابلیتهای امنیتی بیشتری برای نوجوانان تعیین کردند، اما اگر شبکههای اجتماعی از همان آغاز به این شکل ساخته شده بودند، امروز چنین بحثی مطرح نبود.»

رونالد دِسانتیس، فرماندار فلوریدا، با صدور یک دستور اجرایی اعلام کرد که این ایالت دو گروه اخوان المسلمین و شورای روابط آمریکایی-اسلامی را بهعنوان سازمانهای تروریستی خارجی اعلام میکند.
او دوشنبه ۱۷ آذر تصویری از یک دستور اجرایی با عنوان «حفاظت از مردم فلوریدا در برابر سازمانهای تروریستی رادیکال اسلامی» را در شبکه اجتماعی ایکس منتشر کرد و نوشت: «به تمام نهادهای ایالتی فلوریدا دستور داده میشود که تمامی اقدامات قانونی لازم را برای جلوگیری از فعالیتهای غیرقانونی این سازمانها در پیش بگیرند.»
دسانتیس در این پست بر «محروم کردن هر فرد یا نهاد حامی این دو گروه از هرگونه امتیاز یا منابع» تاکید کرده است.
در این دستور اجرایی، دولت فلوریدا اخوانالمسلمین را شبکهای فراملی با سابقه طولانی در مشارکت یا حمایت از خشونت و تلاش برای ایجاد یک خلافت اسلامی جهانی معرفی میکند و ایدئولوژی این گروه را «ناسازگار با اصول بنیادین آمریکا، بهویژه حق آزادی مذهبی و برابری در برابر قانون» میداند.
فلوریدا دومین ایالت پس از تگزاس است که اخوان المسلمین و شورای روابط آمریکایی-اسلامی را بهعنوان سازمان تروریستی معرفی میکند.
۲۷ آبان گرِگ آبوت، فرماندار تگزاس، با صدور دستوری خطاب به اداره امنیت عمومی ایالت این دو سازمان را طبق قوانین ایالتی در رده «سازمانهای تروریستی خارجی» و «سازمانهای جنایی فراملی» قرار داد. بر این اساس، خرید یا تملک زمین برای این گروهها و وابستگان به آنها در ایالت تگزاس ممنوع شد.
در دستور اجرایی ایالت فلوریدا تاکید شده است که «حماس به دست اعضای اخوانالمسلمین ایجاد شده» و پس از حمله ۷ اکتبر، شاخههای این شبکه در خاورمیانه به حماس، حزبالله و دیگر گروههای فلسطینی که هدفِ «نابودی دولت اسرائیل و ریشهکن کردن یهودیان» را دنبال میکنند، حمایت مادی و عملیاتی ارائه کردهاند.
در بخش دیگری از این دستور، «شورای روابط آمریکایی-اسلامی» مشهور به CAIR، سازمانی مرتبط با اخوانالمسلمین توصیف شده که «در گذشته در بزرگترین پرونده تامین مالی تروریسمِ ایالات متحده» دخیل بود و دادگاه «شواهد کافی برای اثبات ارتباط شورا با سازمانهای تروریستی» پیدا کرد.
در سند آمده است که نهادهای مرتبط با اخوانالمسلمین و شورای روابط آمریکایی-اسلامی در ایالات متحده بازوهایی برای جمعآوری کمک مالی با هدف حمایت از فعالیتهای حماس داشتهاند.
این دستور اجرایی تاکید میکند تمامی نهادهای ایالتی و محلی در فلوریدا موظفاند از اعطای هرگونه «قرارداد، بودجه، امتیاز یا فرصت شغلی» به سازمانهای یادشده و حامیان مالی آنها جلوگیری کنند.
در بخش دیگری از آن، شورای نظارت بر امنیت داخلی فلوریدا مکلف شده است تا قوانین و سیاستهای موجود درباره تهدیدهای ناشی از این دو سازمان را بهطور جامع بررسی کند و تا پایان ژانویه سال آینده میلادی پیشنهادی تکمیلی خود را به فرماندار و مجلس ایالت ارائه دهد.
دوم آذر، دونالد ترامپ، رییسجمهوری آمریکا، اعلام کرد که این کشور قصد دارد گروه اخوان المسلمین را در فهرست «سازمانهای تروریستی خارجی» قرار دهد. او گفت که اسناد نهایی مرتبط با این اقدام در حال نهایی شدن هستند.
همان روز، نتایج یک پژوهش تازه درباره عملکرد دهها نهاد اسلامی در اروپا در نشست ویژه پارلمان اروپا ارائه شد. یافتههای این پژوهش نسبت به «نفوذ عمیق و سازمانیافته اخوانالمسلمین» و «تامین مالی این شبکه رادیکال با پول مالیاتدهندگان اروپایی» هشدار میدهد.
پیشتر، در نیمه خرداد نیز یک گزارش محرمانه درباره همین گروه از وزارت کشور فرانسه درز کرد و روشن شد که این سازمان اسلامگرای سُنی با نفوذ در جامعه مدنی فرانسه یک شبکه ایدئولوژیک گسترده در این کشور ساخته است و هدف دگرگونی تدریجی کل اروپا به سمت اسلامگرایی را دنبال میکند.
اخوانالمسلمین یک جنبش اسلامگرای فراملی است که تلاش دارد شریعت اسلامی را از طریق ابزارهای ایدئولوژیک تدریجی مانند مدارس، خیریهها و شبکههای مذهبی ترویج دهد. گرچه این سازمان در ظاهر خشونت را رد میکند اما گروههای افراطی مانند حماس در آموزهها و تشکیلات این سازمان ریشه دارند و اثربخشیاش اغلب به نحوی است که مرز میان عدم خشونت و رادیکالیزه شدن را مخدوش میکند.
طبق گزارش وزارت کشور فرانسه، اخوانالمسلمین در دهههای گذشته با روشی منظم و سازمانیافته حضور خود را در سراسر قاره اروپا گسترش داده و با راهاندازی شبکهای از مساجد، خیریهها، موسسههای آموزشی و انجمنهای مدنی در جوامع محلی مستقر شد.
براساس گزارش وزارت کشور فرانسه همه این نهادها در جهت ترویج اسلام سیاسی تحت پوشش فعالیتهای دینی طراحی شدهاند و فعالیت میکند.
بیانیه شورای روابط آمریکایی-اسلامی علیه دِسانتیس
شورای روابط آمریکایی-اسلامی در واکنش به دستور اجرایی دسانتیس با انتشار پستی در شبکه اجتماعی ایکس او را به «خدمت به اسرائیل» و «انتقال میلیونها دلار از پول مالیاتدهندگان فلوریدا بهصورت اوراق قرضه به دولت اسرائیل» متهم کرد.
این شورا در بیانیه خود بر شکایت از فرماندار فلوریدا تاکید کرده و نوشته است: «بهزودی میبینیمت، ران. امیدواریم وکلای بهتری از گرگ ابوت داشته باشی. با توجه به دستوری که آشکارا خلاف قانون اساسی است و ادعاهای نادرست آن قابل اثباتاند، بهنظر میرسد که واقعا به این وکلا نیاز خواهی داشت.»
شورای روابط آمریکایی-اسلامی یک گروه حقوق مدنیِ صاحبنفوذ در ایالات متحده است که در سال ۱۹۹۴ تحت عنوان یک «سازمان غیرانتفاعی و مردمنهاد» ثبت شده است.
این شورا که دفتر اصلی آن در شهر واشینگتن دیسی است، در سراسر آمریکا دفترهای منطقهای و محلی دارد و هدف خود را «دفاع از حقوق مدنی مسلمانان آمریکایی، مبارزه با تبعیض، و ترویج درک و آگاهی عمومی نسبت به اسلام» اعلام کرده است.
این نهاد در حوزههای مختلف از جمله «کُنشگری حقوقی، ارائه آموزشهای عمومی، مشارکت سیاسی و فعالیتهای رسانهای فعال است و خود را مدافع آزادیهای مذهبی و حقوق اقلیتهای مسلمان معرفی میکند.
شورای روابط آمریکایی-اسلامی در سالهای گذشته با انتقادهای سیاسی درباره ارتباط با گروههای بنیادگرای اسلامی مواجه بوده است.
این شورا همواره این اتهامها را رد کرده و آنها را «بیاساس و برآمده از انگیزههای سیاسی» خوانده است.






