نخست: ماموران ساختار سرکوبگر
نیروهای امنیتی که نیکا را هدف ربایش و بازداشت و آزار جنسی و خشونت جسمی قرار دادند و به قتل رساندند، بازوهای میدانی یک ساختار سرکوبگر بودهاند.نیروهایی که آموزش دیده، و برای هدف قراردادن معترضان، در شبکهای طراحیشده و در چهارچوب راهبردی میدانی، اقدام کردهاند.
عاملان بازداشت و قتل نیکا، نیروهایی خودسر و خودجوش نبودهاند که برحسب تکلیف ایدئولوژیک، با معترضان وارد درگیری شده باشند. بازوهای سرکوب میدانی، براساس این گزارش، بهگونهای هدفمند نیکا را شکار، بازداشت و با خودروی امنیتی منتقل کردهاند.
آن ها در سازمان سرکوب رسمی و شبکهای قدرت، و در راستای وظایف محوله امنیتی، پروژه اقدام را در خیابان عملیاتی کردهاند.
دیگر: ماموران مورد حمایت دستگاه قضایی
عاملان ربایش و قتل نیکا، براساس مستندات منتشرشده، مورد تحقیق قضایی قرار گرفتهاند؛ اما نه تنها خبری از برخورد حقوقی با آنها گزارش نشده، بلکه دستکم در یک مورد، تشویق شده و ارتقای مقام گرفتهاند.
به بیان دیگر، دستگاه قضایی از زمان انتشار خبر جانباختن نیکا، نه تنها درباره قتل او پردهپوشی و دروغگویی کرده، بلکه از عاملان و مطلعان قتل هم حمایت کرده است.
دستگاه قضایی با انتشار دادههای نادرست و یکسر مجعول درباره چگونگی قتل نیکا، و حتی تهدید منتقدان و روزنامهنگاران پیگیر پرونده، در عمل شریک جرم و جنایت شده است.
پرونده متهمان قتل نیکا، در تمام یکسالونیم گذشته، با پنهانکاری عامدانه مقامها و نهادهای قضایی مطلع و مرتبط همراه شده است؛ مواجهه و رویکردی که از یکسو عدالت را قربانی کرده، و از سویی سرکوبگران و ستمپیشهگان را برای تداوم اقدامهای غیرقانونی و غیرانسانی خود، تحریک و تقویت کرده است.
سه: رسانههای رسمی درخدمت مجرمان
خبرگزاریها و رسانههای حکومتی و صداوسیمای جمهوری اسلامی از همان فردای انتشار خبر جانباختن نوجوان معترض، با پخش گزارشهای ساختگی و دروغین، پا به میدان فریب افکار عمومی گذاشتند. رسانههایی که باید دغدغه کشف حقیقت و خیر عمومی را داشته باشند، همچون پروندههای مشابه و دیگر موارد، به استخدام نهادهای امنیتی درآمدند و در عمل، خادم و حامی عاملان قتل شدند.
تکثیر دادههای کذب در رسانههای حکومتی و صداوسیما، بازتولید و تقویت نرمافزاری سرکوب گسترده، پابهپای سرکوب سختافزاری، با باتوم و گلوله و بازداشت، در خیابان بوده است؛ تحریف حقیقت و سانسور، در کنار تقدیس خشونت و ارعاب.
چهار: حفظ نظام، اوجب واجبات
وقتی رهبر جمهوری اسلامی تصریح میکند: «حفظ نظام اوجب واجبات است» پس مفروض خواهد بود که برای ادامه بقای غیردموکراتیک و اقتدار نامشروع رژیم ولایت فقیهی، هر اقدام و رفتاری موجه و مورد حمایت هسته سخت قدرت است.
هدف، یعنی حفظ و بقای نظام، هر وسیلهای را توجیه میکند. اینچنین، اخلاق و رعایت حقوق شهروندان و پاسداشت قانون، به مسلخ حفظ نظام، بهمثابه اوجب واجبات، خواهد رفت؛ سرکوب خونین شهروندان معترض، قابل توجیه و بلکه ضروری خواهد شد؛ و مقامها و نهادهای ساختار قدرت از کنشگران حامی و همراه خود، پشتیبانی خواهند کرد.
سرکوب جنبش سبز، اعتراضهای آبان۹۸ و خیزش زن، زندگی، آزادی، تنها سه شاهد از تبلور چنین نگاه و رویکردی در نظام استبدادی متکی بر حاکم خودکامه و ولایت فقیهی است.
آخر: مجرمان در ساختار جرمپرور
نیروهای سرکوبگر در جمهوری اسلامی به تجربه دریافتهاند که دستی گشوده در برخورد خشونتبار و تجاوزگری دارند. این را ماموران نظام و بازوهای ارعاب نظام، از خیابان گرفته تا ون نیروهای انتظامی و امنیتی، و از اتاقهای بازجویی تا دادگاهها، اجرایی و عملیاتی میکنند. اقداماتی بیگمان، مستظهر به خودکامگی مستقر و قانونگریزی مسلط.
بازوهای سرکوب، نه تنها در خدمت دستگاه قدرت هستند، بلکه همزمان از منابع و موقعیتها بهگونهای غیرقانونی و غیراخلاقی، کامجویی و سوءاستفاده میکنند.
اینگونه، ساختار استبدادی، عدالتستیز و قانونگریز مستقر، از طرفی تابعان و مجرمان همراه خود را مورد حمایت قرار میدهد، و از طرف دیگر، وضع غیرمنصفانه و ضدانسانی را بازتولید میکند.
چنین است که با اطمینان میتوان گفت نیکا و نیکاها نه قربانی اقدام چند مامور امنیتی، که قربانی یک نظام حکمرانی شدهاند. حاکمیت و ساختاری که افزون بر غارت و حیفومیل ثروت و سرمایههای ملی، منابع انسانی ایران را هدف قرار داده، و جملگی را قربانی کامجویی و شیفتگی خود به قدرت کرده است.